تو پس پرده و ما خون جگر ميريزيم شاعر : سعدي وه که گر پرده برافتد که چه شور انگيزيم تو پس پرده و ما خون جگر ميريزيم که بفرمايي تا از سر جان برخيزيم ديگران را غم جان دارد و ما جامهدران به تمناي تو در حسرت رستاخيزيم مردم از فتنه گريزند و ندانند که ما ظاهر آنست که از تير بلا نگريزيم دل ديوانه سپر کرده و جان بر کف دست سر آن نيست که در دامن حور آويزيم باغ فردوس مياراي که ما رندان را اي بسا آب که بر آتش دوزخ ريزيم ور به زندان عقوبت بري از...