جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آميز را شاعر : سنايي غزنوي زنگيان سجده برند آن زلف جان آويز را جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آميز را زلف جان آويز را يا چشم رنگ آميز را توبه و پرهيز کردم ننگرم زين بيش من جان ماني سجده کردي صورت پرويز را گر لب شيرين آن بت بر لب شيرين بدي جاي کي ماند درين دل توبه و پرهيز را با چنان زلف و چنان چشم دلاويز اي عجب وين سر طناز پر وسواس تيغ تيز را جان ما مي را و قالب خاک را و دل ترا ضربت هجر تو ماند ذوالفقار تيز را ...