مشو، مشو، ز من خسته‌دل جدا اي دوست

مشو، مشو، ز من خسته‌دل جدا اي دوست شاعر : فخرالدين عراقي مکن، مکن، به کف‌اند هم رها اي دوست مشو، مشو، ز من خسته‌دل جدا اي دوست بيا که بر تو فشانم روان، بيا اي دوست برس،...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مشو، مشو، ز من خسته‌دل جدا اي دوست
مشو، مشو، ز من خسته‌دل جدا اي دوست
مشو، مشو، ز من خسته‌دل جدا اي دوست

شاعر : فخرالدين عراقي

مکن، مکن، به کف‌اند هم رها اي دوستمشو، مشو، ز من خسته‌دل جدا اي دوست
بيا که بر تو فشانم روان، بيا اي دوستبرس، که بي‌تو مرا جان به لب رسيد، برس
بيا، که بي‌تو ندارم سر بقا اي دوستبيا، که بي‌تو مرا برگ زندگاني نيست
من غريب ندارم مگر تو را اي دوستاگر کسي به جهان در، کسي دگر دارد
چه اوفتاد که گشتي ز من جدا اي دوست؟چه کرده‌ام که مرا مبتلاي غم کردي؟
که اوفتاد جدايي ميان ما اي دوستکدام دشمن بدگو ميان ما افتاد؟
برغم دشمن شاد از درم درآ اي دوستبگفت دشمن بدگو ز دوستان مگسل
فتاده‌ام به کف محنت و بلا اي دوستاز آن نفس که جدا گشتي از من بي‌دل
مرا بر آتش محنت ميازما اي دوستز دار ضرب توام سکه بر وجود زده
مخواه بيش زيان من گدا اي دوستچو از زيان منت هيچگونه سودي نيست
دمي به گرد دل پر غمان برآ اي دوستز لطف گرد دل بي‌غمان بسي گشتي
دلم که با غم تو گشت آشنا اي دوستز شادي همه عالم شدست بيگانه
که کرد بار غمت پشت من دوتا اي دوستز روي لطف و کرم شاد کن بروي خودم
ز لطف بر در خويشم رهي‌نما اي دوستز همرهي عراقي ز راه واماندم


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما