آه، به يکبارگي يار کم ما گرفت! آه، به يکبارگي يار کم ما گرفت!شاعر : فخرالدين عراقي چون دل ما تنگ ديد خانه دگر جا گرفتآه، به يکبارگي يار کم ما گرفت!نيز خيالش کنون ترک دل ما گرفتبر دل ما گه گهي، داشت خيالي گذرغم چه کند در دلي کان همه سودا گرفت؟دل به غمش بود شاد، رفت غمش هم ز دلکاتش سوداي او در دل شيدا گرفتديدهي گريان مگر بر جگر آبي زند؟لشکر هجران بتاخت در سر من تا گرفتخوش سخني داشتم، با دل پردرد خويشجان و تن و هرچه بود جمله به يغما گرفتدين و دل و هوش من هر سه به تاراج بردکز همه واماندهاي، هيچکسي را گرفتهجر مگر در جهان هيچ کسي را نيافتلاجرمش عشق يار، بيکس و تنها گرفتهيچ کسي در جهان يار عراقي نشد