بر من، اي دل، بند جان نتوان نهاد شاعر : فخرالدين عراقي شور در ديوانگان نتوان نهاد بر من، اي دل، بند جان نتوان نهاد شر و شوري در جهان نتوان نهاد هاي و هويي در فلک نتوان فکند سلسله بر پاي جان نتوان نهاد چون پريشاني سر زلفت کند جرم بر دور زمان نتوان نهاد چون خرابي چشم مستت ميکند هيچ پيش ميهمان نتوان نهاد عشق تو مهمان و ما را هيچ نه پيش سيمرغ استخوان نتوان نهاد نيم جاني پيش او نتوان کشيد غمزهي تو، دل بر آن نتوان نهاد گرچه گهگه وعدهي...