وه! که کارم ز دست ميبرود شاعر : فخرالدين عراقي روزگارم ز دست ميبرود وه! که کارم ز دست ميبرود وآنچه دارم ز دست ميبرود خود ندارم من از جهان چيزي چون برآرم ز دست ميبرود يک دمي دارم از جهان و آن نيز همچو يارم ز دست ميبرود بر زمانه چه دل نهم؟ که روان در بهارم ز دست ميبرود در خزان ار دلي به دست آرم که شکارم ز دست ميبرود از پي صيد دل چه دام نهم؟ که نثارم ز دست ميبرود چه کنم پيش يار جان افشان؟ زان نگارم ز دست ميبرود نيست...