بر درت افتادهام خوار و حقير شاعر : فخرالدين عراقي از کرم، افتادهاي را دست گير بر درت افتادهام خوار و حقير تا شود درد دلم درمان پذير دردمندم، بر من مسکين نگر کالبد را کي بود از جان گزير؟ از تو نگريزد دل من يک زمان داد جاي مادرم صد گونه شير دايهي لطفت مرا در بر گرفت از دل و جانم برآيد صد نفير چون نيابم بوي مهرت يک نفس در کف هجرت کنون مانده است اسير دل، که با وصلت چنان خو کرده بود کشتهاي را بار ديگر کشته گير باز هجرت قصد جانم...