به دست غم گرفتارم، بيا اي يار، دستم گير شاعر : فخرالدين عراقي به رنج دل سزاوارم، مرا مگذار، دستم گير به دست غم گرفتارم، بيا اي يار، دستم گير چو کار از دست شد بيرون، بيا اي يار، دستم گير يکي دل داشتم پر خون، شد آن هم از کفم بيرون از آن دم کز تو واماندم شدم بيمار، دستم گير ز وصلت تا جدا ماندم هميشه در عنا ماندم مرا مگذار و خود مگذر، درين تيمار دستم گير کنون در حال من بنگر: که عاجز گشتم و مضطر ندارم طاقت هجران، به جان، زنهار، دستم گير به جان آمد...