بيا، که خانهي دل پاک کردم از خاشاک بيا، که خانهي دل پاک کردم از خاشاکشاعر : فخرالدين عراقي درين خرابه تو خود کي قدم نهي؟ حاشاکبيا، که خانهي دل پاک کردم از خاشاکهزار جان به لب آري، ز کس نداري باکهزار دل کني از غم خراب و ننديشيکدام جان که نکرد از جفات بر سر خاک؟کدام دل که ز جور تو دست بر سر نيست؟در انتظار تو صد زهر خورده بي ترياکدلم، که خون جگر ميخورد ز دست غمت،مکن، که کار من از تو بماند در پيچاککنون که جان به لب آمد مپيچ در کارمنه هيچ راهزني همچو غمزهات چالاکنه هيچ کيسهبري همچو طرهات طراربه غمزه بيش کشي هر نفس دو صد غمناکبه طره صيد کني صدهزار دل هر دمچو مي کشيش ميفگن، ببند بر فتراکدل عراقي مسکين، که صيد لاغر توست