باز در چنگ عنا افتادهام | | باز در دام بلا افتادهام |
کز رخ دلبر جدا افتادهام | | اين همه غم زان سوي من رو نهاد |
از من بيچاره، تا افتادهام | | ياد ناورد آن نگار بيوفا |
تا ز دست او ز پا افتادهام | | دست من نگرفت روزي از کرم |
چون کنم؟ چون بينوا افتادهام | | ننگ ميدارد ز درويشي من |
پس من مسکين چرا افتادهام؟ | | بر درش گر مفلسان را بار نيست |
گرچه درويش و گدا افتادهام | | هم نيم نوميد از درگاه او |
بر سر کوي رجا افتادهام | | عاقبت نيکو شود کارم، چو من |
بر در لطف خدا افتادهام | | هان! عراقي، غم مخور، کز بهر تو |