ناگه بت من مست به بازار برآمد شاعر : فخرالدين عراقي شور از سر بازار به يکبار برآمد ناگه بت من مست به بازار برآمد بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد بس دل که به کوي غم او شاد فروشد ممن ز دل و گبر و ز زنار برآمد در صومعه و بتکده عشقش گذري کرد شور و شغبي از در خمار برآمد در کوي خرابات جمالش نظر افگند فرياد و فغان از دل ابرار برآمد در وقت مناجات خيال رخش افروخت سرمست و خرامان به سر دار برآمد يک جرعه ز جام لب او ميزدهاي يافت از سوز دلش شعلهي...