آمد به درت اميدواري شاعر : فخرالدين عراقي کو را بجز از تو نيست ياري آمد به درت اميدواري خجلتزدهاي، گناهکاري محنتزدهاي، نيازمندي وز کردهي خويش شرمساري از گفتهي خود سياهرويي وز دوست بمانده روزگاري از يار جدا فتاده عمري دور از تو چنين بمانده خواري بوده به درت چنان عزيزي بيچاره به بوي يا غباري خرسند ز خاک درگه تو نوميد، چنين اميدواري شايد ز در تو باز گردد؟ از دوستي تو دوستداري؟ زيبد که شود به کام دشمن کو ماند کنون و...