دلي دارم، چه دل؟ محنت سرايي شاعر : فخرالدين عراقي که در وي خوشدلي را نيست جايي دلي دارم، چه دل؟ محنت سرايي که در عالم نيابد دلربايي دل مسکين چرا غمگين نباشد؟ چه تاب کوه دارد رشته تايي؟ تن مهجور چون رنجور نبود؟ که دستم مينگيرد آشنايي چگونه غرق خونابه نباشم؟ بکاهد جان چون نبود جان فزايي بميرد دل چو دلداري نبيند ز باغ دلبران بوي وفايي بنالم بلبلآسا چون نيابم نميبينم رهي را رهنمايي فتادم باز در وادي خون خوار نه جان را جز تمني...