دست نمي‌دهد مرا بي تو نفس زدن دمي

دست نمي‌دهد مرا بي تو نفس زدن دمي شاعر : عطار زانکه دمي که با توام قوت من است عالمي دست نمي‌دهد مرا بي تو نفس زدن دمي کز سر صدق هر نفس با تو برآورد دمي صبح به يک نفس جهان روشن از آن همي کند بس که برآورد نفس پيش چو تو معظمي ني که دو کون محو شد در بر تو چو سايه‌اي عرش مجيد ذره‌اي بحر محيط شبنمي از سر جهل هر کسي لاف زند ز قرب تو سايه‌ي او چه پيش و پس ذره چه بيش و چه کمي چون بنشيند آفتاب از عظمت به سلطنت هر قدمي و احمدي هر نفسي و آدمي نقطه‌ي...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دست نمي‌دهد مرا بي تو نفس زدن دمي
دست نمي‌دهد مرا بي تو نفس زدن دمي
دست نمي‌دهد مرا بي تو نفس زدن دمي

شاعر : عطار

زانکه دمي که با توام قوت من است عالميدست نمي‌دهد مرا بي تو نفس زدن دمي
کز سر صدق هر نفس با تو برآورد دميصبح به يک نفس جهان روشن از آن همي کند
بس که برآورد نفس پيش چو تو معظميني که دو کون محو شد در بر تو چو سايه‌اي
عرش مجيد ذره‌اي بحر محيط شبنمياز سر جهل هر کسي لاف زند ز قرب تو
سايه‌ي او چه پيش و پس ذره چه بيش و چه کميچون بنشيند آفتاب از عظمت به سلطنت
هر قدمي و احمدي هر نفسي و آدمينقطه‌ي قاف قدرتت گر قدم و دمي زند
اوست ز هر دو کون و بس هم‌نفسي و محرميچون نفست به نفخ جان بر گل آدم اوفتاد
آدم زخم خورده را نيست اميد مرهميليک اگر دو کون را سوخته‌اي کني ازو
هر نفسيش صد جهان هر نفسش بود غميزانکه ز شاديي که او دور فتاد اگر رسد
سور چو بود آنچنان هست چنينش ماتميچون همه چيزها به ضد گشت پديد لاجرم
دم چه زني چو نيستت در همه کون همدميتا به کي اي فريد تو دم زني از جهان جان


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط