براي خيلي از ما احتمالا پيش آمده که گاهي در جمعي بودهايم و به صورت مشترک صدايي را شنيدهايم و بعد از مدتي دريافتهايم که آن صدا واقعيت نداشته است. روانپزشکان به چنين پديدهاي ميگويند توهم شنوايي.
با دکتر سعيد صدر، روانپزشک و عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي، درباره انواع و اقسام توهم گفتگويي کردهايم که کلا خواندني است.
آقای دکتر! اصلا توهم به چه معناست؟
توهم از نظر روانپزشکي يعني اينکه فردي چيزي را ادراک کند بدون آنکه محرکي واقعي در عالم بيرون براي آن وجود داشته باشد؛ مثلا احساس يک مزه بيآنکه چيزي خورده باشيم يا شنيدن يک صدا بدون آنکه به واقع صدايي در بيرون ايجاد شده باشد.
معمولا بيشتر بيماران روانپزشکي از کدام نوع توهم شکايت دارند؟
بيماران معمولا به دليل نداشتن بصيرت نسبت به بيماري خود از چيزي به نام توهم به طور مستقيم شکايت نميکنند. ولي اگر منظور شما شيوع اين علامت در بين بيماران باشد بايد گفت توهمهاي شنوايي در صدر فهرست شيوع قرار دارند. در مراحل بعدي هم توهمهاي بينايي و ساير موارد گزارش شده است.
توهم معمولا به چه صورتي ظاهر ميشود: ساده يا پيچيده؟
عقيدهاي در مردم رواج دارد مبني بر اينکه بيماران روانپزشکي مبتلا به توهم، توهمهاي پيچيدهاي را تجربه ميکنند؛ مثلا با انساني در تمام مدت عمر دوست هستند، با او حرف ميزنند، با او مشورت ميکنند و با او بزرگ ميشوند؛ انساني که در عالم واقع اصلا وجود ندارد.
يعني اين عقيده درست نيست؟
خب، اين الگو به شدت نادر است. بيشترين شکل توهم به صورت شنيدن صدا (از صداهاي ساده گرفته تا همهمه يا حتي دستورهاي شنيداري) يا توهمهاي بينايي منفرد است. اين توهمها با خوابيدن به طور کامل قطع ميشوند و همچنين در دورههاي زماني به صورت متناوب يا گهگاهي وجود دارند؛ مثلا هر چند ساعت يک بار يا هر چند روز يک بار. همينجا بايد توضيح بدهم اگر توهم شنوايي در کسي نبود اما ساير انواع توهمها را در او داشتيم بايد به مشکلات ارگانيک (ساختماني) در مغز او مشکوک شويم.
يک سوال مهم و رايج: آيا توهم مسري است؟
بيماري مسري به نوعي از بيماري ميگويند که به وسيله يک عامل (مانند ميکروب يا ويروس) انتقال مييابد. اين انتقال ميتواند از راه فرآيندي مانند ترشح بزاق يا آغشته شدن به خون بيمار سرايتدهنده اتفاق بيفتد. خب، حالا من از شما ميپرسم: آيا توهم مسري است؟
طبيعتا بايد جواب اين سوال، «نه» باشد. درست است؟
دقيقا! توهم در اين معنا مسري نيست.
ولي ما بيماراني را ميبينيم که تجربيات توهمآلود مشترکي دارند و در درکهاي نادرستي با هم، همعقيده هستند.
درست است. بيماران مبتلا به اختلالات شديد روانپزشکي (سايکوز) در صورتي که با يکي از اعضاي خانواده يا هريک از نزديکان بهطور دايم در تماس باشند، ميتوانند درکهاي هذياني خود را به او انتقال بدهند. اين علايم بيشتر به صورت اختلال تفکر است، نه توهم. به نوعي که بيمار دوم (به درستي ميتوان اين نفر دوم را هم بيمار تلقي کرد) تحت تاثير بيمار اول و به تبعيت از او هيچگونه منطق و استدلالي را قبول نميکند. از اين حالت ميتوان تحت عنوان «سايکوز ايجادشده» نام برد.
در طول دوره طبابت خودتان مواردي از اين قبيل ديدهايد؟
بله؛ مواردي بودهاند اما نميتوانم وارد جزييات بشوم. در يکي از سالهاي کاريام، يک بيمار را در بخش بستري کرده بوديم که در همان ايام که در حال دريافت دارو بود، در يکي از بستگان درجه اول او هم متوجه بروز علايم کاملا مشابه شديم. وابستگي بيمار دوم و تاثيرپذيري او از بيمار اول خيلي شديد بود؛ در حدي که براي درمان ناگزير شديم اين دو بيمار را در بخشهاي جداگانهاي بستري کنيم تا جلوي اثرگذاري آنها را بر يکديگر بگيريم.
خب، اگر توهم مسري نيست، پس چرا اين علايم بين اين دو نفر مشترک بود؟
باز هم عرض ميکنم که چنين مواردي توهم نيست، بلکه نوعي درک هذياني است. علتهاي مختلفي هم براي آن ذکر شده است.
مثلا تشابهات ژنتيکي دو نفر از بستگان درجه اول ميتواند باعث بروز استعداد ذاتي ابتلا به بيماري در هردو شود.
علت ديگري هم دارد؟
ببينيد؛ در بيماري که به اسکيزوفرني مبتلاست ما درجه شديدي از تخريب عواطف را داريم؛ به نحوي که تعامل خانواده با او بسيار دشوار است. اين بيماران به عواطف پاسخ نميدهند يا حتي پاسخ معکوس ميدهند.
پاسخ معکوس يعني چه؟
يعني برخي از اين بيماران در مقابل حوادث دردآور ميخندند يا در برخورد با حوادث خندهدار گريه ميکنند يا چهرههايي بسيار بيتفاوت دارند و نسبت به کنشهاي احساسي واکنش نشان نميدهند.
وظيفه خانواده اين افراد چيست؟
داشتن ارتباط تنگاتنگ با اين افراد بسيار سخت است. در اين بين اگر شما ببينيد که يکي ديگر از اعضاي خانواده به صورت تمام و کمال با اين بيمار در تماس است يا با او رفاقت دارد، ميتوانيم احتمال بدهيم که او نيز به بيماري مشابهي مبتلا شده يا شرايط و زمينههاي ذاتي ابتلا به آن بيماري را دارد. اين گونه افراد که به صورت تاثيرپذيرانه مبتلا ميشوند، ممکن است داراي شخصيتهايي وابسته يا بيثبات و شکننده باشند. البته بعضي افراد در خانوادهها هستند که به خوبي با اين بيماران تعامل ميکنند، بدون آنکه مشکلي برايشان ايجاد شود.
گاهي پيش ميآيد که گروهي از افراد غيربيمار به صورت مشترک، صدايي غيرواقعي را ميشنوند. اين مساله چه تفسيري دارد؟
چنين حالتهايي ممکن است در شرايطي که ما ترسيدهايم پيش بيايد؛ مثل شنيدن صداهاي ترسناک در نيمههاي شب. همچنين ميتواند در حالت تشنگي در يک بيابان به صورت ديدن سراب دريافت شود. اين تجربهها را خطاهاي حسي ميناميم. تفاوت خطاي حسي با توهم در اين است که درک بيمار مبتلا به توهم با هيچ منطق و استدلالي تغيير نميکند. اما افرادي که دچار خطاي حسي شدهاند به زودي در اثر مواجهه با واقعيت به اشتباه خود پي ميبرند. آنها خواهند گفت: «از بس ترسيده بوديم، صداهاي عجيب و غريب ميشنيديم.»
براي بيماران مبتلا به توهم چه توصيهاي داريد؟
توصيه و تاکيد ميکنم که قطعا درمان توهم، درمان دارويي است. هيچ بيمار دچار توهمي نداريم که بينياز از دارو باشد. دارو بيماران را تسکين نميدهد، بلکه به طور قطعي و ريشهاي درمانشان ميکند. خانوادههاي محترم نگران عوارض دارو نباشند؛ چون مطمئنا فوايد آن بسيار بيشتر از عوارض آن است. اصلا اگر غير از اين بود داروها را توليد و به بازار عرضه نميکردند.
منبع:www.salamat.com