نقد کتاب کاش من هم یک یهودی بودم (2)

شناخت دقیق علت گرد آوردن افراطی‌ترین نژادپرستان در سرزمین فلسطین كه پیوند عمیقی با سرمایه‌داری غرب دارند (زیرا میوه و ثمره فرهنگ برتری طلب غربی به حساب می‌آیند) می‌تواند كمك‌های بی‌دریغ مالی و تسلیحاتی
دوشنبه، 8 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
نقد کتاب کاش من هم یک یهودی بودم (2)

نقد كتاب كاش من هم يك يهودي بودم(2)
 


 


 
شناخت دقیق علت گرد آوردن افراطی‌ترین نژادپرستان در سرزمین فلسطین كه پیوند عمیقی با سرمایه‌داری غرب دارند (زیرا میوه و ثمره فرهنگ برتری طلب غربی به حساب می‌آیند) می‌تواند كمك‌های بی‌دریغ مالی و تسلیحاتی به این پایگاه را قابل درك و فهم سازد. اینكه این جماعت شرور بی‌پروا، از مأموریت خویش تحت عنوان «كنترل مسلمانان وحشی و بی‌تمدن» یاد كرده‌اند به این ضرورت باز می‌گردد كه امكاناتی متناسب با این وظیفه از اروپا و آمریكا مطالبه نمایند. برخلاف آن چه در این اثر در توصیف توانمندی‌های نژادپرستان مطرح شده كنترل خیزش‌های استقلال‌طلبانه در كشورهای اسلامی به عنوان مهد تمدنی در تعارض با فرهنگ غرب تنها مزیت صهیونیست‌ها به حساب می‌آید. این مزیت نیز علی‌رغم به كارگیری غیرانسانی‌ترین اعمال به شدت با تردید مواجه شده است.
نویسندگان «كاش منهم یك یهودی بودم» كه نادانسته با انتخاب این عنوان توهینی آشكار به سایر اقوام و صاحبان ادیان روامی‌دارند (زیرا چنین آرزویی صرفاً ناشی از پست‌انگاری غیر یهود است) تصور می‌كنند با تكرار روایت‌های تاریخی ساخته و پرداخته صهیونیست‌ها در مورد تاریخ كهن فلات ایران قادر خواهند بود شناخت مردم را از صهیونیست‌ها و چرایی تأسیس اسرائیل مخدوش سازند: «در زمان هخامنشیان در ایران، یك دوره سرنوشت ساز این قوم بوسیله «كورش كبیر» پادشاه ایران آغاز گشت و یادبود این دوره تاریخی هنوز در اسرائیل موجود است. با وجود گذشت 2500 سال از آن واقعه هر فرد كلیمی آموخته كه بایستی به بانی این دوره سرنوشت‌ساز احترام گذاشت... بهمین دلیل تا وقوع انقلاب اسلامی در ایران، نظر اسرائیل و سران این قوم به كشور ایران و ایرانیان به اسرائیل توأم با احترام و حس نزدیكی بود» (ص5) در این زمینه باید گفت اولاً بفرض كه روابط یهودیان با اقوام ساكن در فلات ایران در دوره هخامنشیان حسنه بوده باشد این امر چه ارتباطی به نگاه امروز ملت ایران به پایگاه اخیر صهیونیست‌ها یعنی اسرائیل دارد؟ ثانیاً واقعیت‌ها تا آن حد كه در تورات انعكاس یافته نشان از آن دارد كه روابط اقوام ایرانی با یهودیتِ قومی به هیچ وجه حسنه نبوده است. ثالثاً به دلیل كارنامه بسیار تیره صهیونیست‌ها در دوران رژیم پهلوی هرگز ایرانیان به این جماعت نژادپرست به دیده احترام نمی‌نگرند.
برای روشن شدن این واقعیت كه اشرافیت یهودی از تاریخ باستان تاكنون در ایران چه كارنامه‌ای از خود به ثبت رسانده است ضروری خواهد بود نگاهی هرچند گذرا به حوادث تلخ گذشته بیفكنیم. در این كالبد شكافی تاریخ، هدف دامن زدن به تعارضات دینی نیست بلكه روشن شدن این واقعیت است كه هر زمان اشرافیت یهود یعنی همان یهودیت قومی مورد لطف ایرانیان قرار گرفته چه رفتاری از خود نشان داده است. همان‌گونه كه می‌دانیم با ورود كورش به بابل، حكومت كلدانیان ساقط می‌شود و یهودیان نگهداری شده در بابل اجازه می‌یابند تا به اورشلیم باز گردند، اما جمعی از اشرافیت یهود به جای این كه راه اورشلیم را در پیش گیرند راهی شرق می‌شوند و در جوار مركز حكومتی هخامنشیان سكنی می‌گزینند. طولی نمی‌كشد كه فتنه‌انگیزی‌های این جماعت، حساسیت فرزندان كوروش (كمبوجیه و بردیا) را به شدت برمی‌انگیزد و محدودیت‌هایی كه از اواخر حیات كورش آغاز گشته بود تشدید می‌گردد. اشرافیت یهود اما با تحریك داریوش، به قتل این دو برادر اقدام می‌كند و سلطه خود را بر فلات ایران گسترش می‌دهد. زیاده خواهی این جماعت، اقوام ایرانی را به فغان می‌آورد و اعتراضات به ویژه در دوران حكومت خشایارشا به اوج خود می‌رسد. در این حال، اشرافیت یهود با سبوعیت تمام به قتل عام مردم معترض می‌پردازد: «و یهودیان در شهرهای خود در همه ولایتهای اخشورش پادشاه جمع شدند تا بر آنانی كه قصد اذیت ایشان داشتند دست بیندازند و كسی با ایشان مقاومت ننمود زیرا كه ترس ایشان بر همه قومها مستولی شده بود، و جمیع رؤسای ولایتها و امیران و والیان و عاملان پادشاه یهودیان را اعانت كردند زیرا كه ترس مردخای بر ایشان مستولی شده بود... و یهودیان در دارالسلطنه شوشن پانصد نفر را به قتل رسانیده هلاك كردند... و پادشاه به استر ملكه گفت كه یهودیان در دارالسلطنه شوشن پانصد نفر و ده پسر هامان را كشته و هلاك كرده‌اند پس در سایر ولایتهای پادشاه چه كرده‌اند. حال مسئول تو چیست كه به تو داده خواهد شد و دیگر چه درخواست داری كه برآورده خواهد گردید. استر گفت اگر پادشاه را پسند آید به یهودیانی كه در شوشن میباشند اجازت داده شود كه فردا نیز مثل فرمان امروز عمل نمایند و ده پسر هامان را بردار بیاویزند... و سایر یهودیانی كه در ولایتهای پادشاه بودند جمع شده برای جانهای خود مقاومت نمودند و چون هفتاد و هفت هزار نفر از مبغضان خویش را كشته بودند از دشمنان خود آرامی یافتند اما دست خود را به تاراج نگشادند... و آن روزها را در همه طبقات و قبایل و ولایتها و شهرها بیاد آورند و نگاه دارند و این روزهای فوریم از میان یهود منسوخ نشود و یادگاری آنها از ذریت ایشان نابود نگردد... تا این دو روز فوریم را در زمان معین آنها فریضه قرار دهند چنانكه مردخای یهودی و استر ملكه برایشان فریضه قرار دادند و ایشان آن را بر ذمه خود و ذریت خویش گرفتند بیادگاری ایام روزه و تضرع ایشان. پس سنن این فوریم به فرمان استر فریضه شد و در كتاب مرقوم گردید.» (تورات، كتاب استر، باب نهم)
با وجود اینكه تورات سعی كرده ابعاد این قتل عام را محدود و به نوعی دفاع از خود وانمود سازد (هرچند در یك تناقض‌گویی آشكار به ترس همگان از یهودیان اشاره می‌كند) تاریخ‌نگاران صهیونیست در قرون اخیر حتی در حد آن چه تورات به این فاجعه تاریخی اشاره دارد نمی‌پردازند و تلاش وافری برای مكتوم نگه‌ داشتن آن دارند. آخرین رئیس شعبه موساد در ایران به طور پوشیده‌ای در كتاب خود در واكنش به قیام سراسری ملت ایران علیه سلطه اسرائیل آمریكا و انگلیس بر ایران به این حادثه تلخ در تاریخ باستان اشاره دارد: «اكنون ماه» آدار است كه به زودی زود ما را به موعد «پوریم» می‌رساند، ماهی كه طبق روایات تاریخی، سرزمین باستانی ایران دستخوش گرفتاری‌ها شد و سرنوشت یهودیان در آن رقم زده شد. ماهی كه در آن «هامان» افراطی و متنفر از یهودیان برخاست (و بر كرسی صدارت در ایام خشایارشا تكیه زد- مترجم) و نیز همان ماهی كه یهودیان از یك خطر بزرگ نجات یافتند. آیا تاریخ تكرار می‌شود؟ سرنوشت ما و سرنوشت جامعه بزرگ یهودیان كه قدمت تاریخی طولانی در این سرزمین دارند چه خواهد شد؟» (شیطان بزرگ، شیطان كوچك، الیعرز تسفریر، ترجمه فرنوش رام، پاییز 1386 خ(2007م) لس‌آنجلس آمریكا، ص404) این صهیونیست در فرازی دیگر از كتاب خود امام خمینی(ره) را همان هامان می‌خواند و به اعتراف خویش تلاش فراوان دارد تا از طریق كودتا و به قتل رساندن وی و كشتار گسترده، بار دیگر تاریخ را تكرار كند، اما باز هم در این فراز آخرین رئیس‌ شعبه موساد در ایران هیچ‌گونه اشاره‌ای به قتل عام ملت ایران در تاریخ باستان نمی‌كند بلكه صرفاً‌ به كشتن هامان اشاره دارد:‌ «بیست و پنجم ژانویه، در تاریخ وعده داده شده برای بازگشت خمینی، نیروهای ارتش فرودگاه را محاصره كرده و در طول مسیر فرود، تانك و تریلرهای متعدد مستقر كرده‌اند. اما هامان بازگشت خود را دوباره به تعویق می‌اندازد: «هامان، نخست‌وزیر دربار خشایار شاه بود كه علیه او قیام كرد و درصد كشتن ملكه «استر» و عموی ملكه، «مردخای» برآمد و قصد كشتار یهودیان را در سرزمین ایران داشت. اما ملكه و عمویش از نیت او به هنگام، آگاه شدند و «هامان» به سزای نیت پلید خود رسید (- روایت «استر و مردخای» از كتاب مقدس تورات- جشن «پوریم» برای شكر‌گزاری نسبت به خنثی شدن توطئه «هامان» یكی از اعیاد مهم یهودیان است. این جشن یادآور پیوند ملت یهود با سرزمین ایران است؛ چرا كه «استر» و عمویش یهودی بودند- مترجم)»(همان، صص 5-294)
آقای الیعرز تسفریر و مترجم صهیونیست‌ خاطراتش هر دو به كشتار ایرانیان حتی در حدی كه تورات مطرح می‌سازد اشاره‌ای نمی‌كنند و وقیحانه جشن این كشتار را نشان پیوند ملت یهود با سرزمین ایران عنوان می‌دارند. این مامور عالی رتبه موساد در فرازی دیگر از خاطراتش اعتراف دارد كه صهیونیست‌ها بار دیگر قصد تكرار اعمال جنایتكارانه تاریخی خود را داشتند، اما خیزش سراسری بی‌سابقه ملت ایران خونریزان را مات كرد: «مگر سرلشگر ربیعی، فرمانده نیروی هوائی نگفته بود كه جنگنده‌هائی را به پرواز درخواهد آورد تا هواپیمای حامل خمینی را منحرف كرده و در صورت لزوم سرنگون كنند؟ اما حال هواپیما فرود آمده بود و بزرگترین جشن ایرانیان كه در تاریخ مدرن خود حادثه‌ای به بزرگی آنرا به خاطر نداشتند، آغاز شده بود.»(همان، صص7-316) در این فراز به صراحت اعتراف می‌شود كه جشن بزرگ ایرانیان دقیقاً در نقطه مقابل جشن صهیونیست‌ها قرار داشته است. بزرگترین جشن ملت ایران كه تاریخ به خود ندیده زمانی آغاز می‌شود كه رهبری قیام علیه سلطه اسرائیل و آمریكا و انگلیس به سلامت از تبعید به میان مردم باز می‌گردد. اما جشن صهیونیست‌ها و تكرار پوریم زمانی بود كه می‌توانستند هواپیمای امام خمینی را سرنگون سازند و دست به قتل عامی چند میلیونی بزنند. حتی سال‌ها بعد از پیروزی ملت ایران، صهیونیست‌ها در تأسف آنند كه چرا نتوانستند چنین جنایتی را در كارنامه هولناك خود به ثبت برسانند: «نكته دیگری كه باید آن را نیز بر زبان آورد، این پرسش است كه بسیاری از جمله من، در بررسی‌های پیرامون عبرت‌گیری از واقعه انقلاب ایران و ظهور خمینی، از خود می‌پرسیم؛ این كه اگر هر عاملی، ایرانی یا غربی، تلاش می‌كرد كه روند تاریخ ایران را هنگامی كه هنوز احتمال آن وجود داشت تغییر دهد، چه می‌شد؟ به عبارت دیگر، آیا لازم نبود كه خمینی را «ساكت كرد» و او را از راه برداشت تا مانع از وقوع انقلاب شد؟ با گستاخی و شهامت روشن‌تری بنویسم؛ آیا ضروری نبود كه او را نابود كرد.»(همان، ص505)
مقایسه امام خمینی با هامان، خود به گونه‌ای اعتراف به این واقعیت است كه در طول تاریخ، ایرانیان به كرات از سلطه‌ نژادپرستانه اشرافیت یهود به فغان آمده بودند، اما هر بار اعتراض منطقی و آرام ملت ایران با كشتار بی‌رحمانه مواجه شده است، متأسفانه سرمایه‌گذاری كلان صهیونیست‌ها در بخش تاریخ موجب شده است كه نه تنها بسیاری از واقعیت‌های تلخ تاریخی در معرض قضاوت ملت‌ها قرار نگیرد، بلكه به عكس این‌گونه الغاء گردد كه همواره یهودیان در معرض اذیت و آزار سایر اقوام و ملل بوده‌اند. هرچند خوشبختانه در سال‌های اخیر حركت‌های پژوهشی مستقلی را شاهدیم كه به كنكاش در یافته‌های تاریخی! صهیونیست‌ها می‌پردازند، اما متأسفانه باید گفت با این وجود حتی دایره‌المعارف‌هایی كه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به چاپ رسیده‌اند جسارت آن را نداشته‌اند كه شأن نزول «پوریم» را دستكم آن گونه كه در تورات آمده است بیان دارند. با وجود این‌گونه كم‌كاری‌ها در جهان اسلام برای كاستن از سلطه صهیونیست‌ها بر حوزه تبلیغات، تاریخ و به طور كلی علوم انسانی، تناقض‌گویی‌ها در آثار منتشر شده توسط عناصر مؤثر در پایگاه ‌نژاد پرستان بعضاً موجب افشای برخی واقعیت‌ها می‌شود. برای نمونه اگر در تاریخ باستان صرفاً هامان رویاروی اشرافیت یهود قرار داشته است از چه رو تورات اذعان می‌دارد كه علاوه بر كشته شدن هامان و فرزندانش به دست این جماعت شرور، دستكم 77 هزار نفر از مردم نیز قتل عام می‌شوند؟ این واقعیت به اثبات می‌رساند كه همچون قیام سراسری ملت ایران در سال 57، اقوام ایرانی در دوران باستان نیز از زیاده‌طلبی‌ها و برخوردهای نژادپرستانه اشرافیت یهود عاصی شده و به جان آمده بودند. هرچند در مورد تاریخ باستان منابعی جز تورات و معدود آثاری متأثر از جهت‌دهی صهیونیست‌ها در دست نیست كه رفتار و سكنات یهود قومی را در آن ایام كاملاً روشن سازد، اما عملكرد صهیونیست‌ها در دوران اخیر به خوبی قابل بررسی است. به اعتراف همگان بعد از روی كار آورده شدن پهلوی‌ها توسط انگلیس در ایران، صهیونیست‌ها در این مرز و بوم قدرت تاخت و تاز فوق‌العاده‌ای می‌یابند و بر همه شئون ملت مسلط می‌گردند. باید دید در طول 57 سال حكومت پهلوی اول و دوم، صهیونیست‌ها با مردم ایران چه كردند كه همگی هم‌صدا خواستار اخراج آنان از كشور شدند و حتی یكی از خواسته‌های اعتصاب‌كنندگان در شركت هواپیمایی ایران پایان دادن نوع حضور صهیونیست‌ها در ایران بود: «كاركنان خطوط هوایی ایران ایر دست به اعتصاب سراسری زده و در بیانیه‌ای، تأكید كرده بودند كه پایان اعتصاب آنها مشروط به آن است كه پروازهای خطوط آمریكائی «پان آمریكن» و شركت اسرائیلی «العال» به تهران متوقف شود. ژنرال محققی رئیس هواپیمائی كل كشور میان چكش و سندان گرفتار آمده بود. وظیفه او بود كه برای برقراری پروازهای «ایران ایر» تلاش كند و نیز از سوی دیگر موظف بود تامین امنیت تمامی پروازهای شركت‌های خارجی را تقبل نماید... لذا او از ما خواست كه بعنوان یك ژست شخصی در قبال وی، برای «چند روز»، و «به صورت موقت» پروازهای «العال» را متوقف نمائیم.» (همان، ص264) چرایی چنین حساسیت گسترده حتی در میان این قشر به فعالیت صهیونیست‌ها در ایران، خود گویای حجم تخلفات و اقدامات ضدایرانی این جماعت است، اما به منظور مستند ساختن گوشه‌ای از اعمال غیرانسانی‌شان كه موجب برانگیختن ملت ایران شد ناگزیر به تأمل در این زمینه هستیم. منابع فراوانی واقعیت‌ها را برای اهل نظر روشن می‌سازند، اما برای جلوگیری از این شبهه‌افكنی كه مآخذ نسبت به صهیونیست‌ها موضع دارند در این بخش تلاش می‌شود صرفاً به منابع این جماعت استناد شود. برای نمونه می‌توان به سودطلبی فاجعه‌آمیز اشرافیت یهود در دوران پهلوی اشاره كرد كه حتی به كودكان معصوم ایرانی نیز ترحم نمی‌كنند. وارد كردن شیرخشك‌های تاریخ مصرف گذشته و فاسد ازجمله جنایات صهیونیست‌ها در این زمینه بوده است. سفیر اسرائیل در خاطرات خویش برای توجیه اعتراضات بسیار كمرنگ مطبوعات تحت كنترل ساواك در این زمینه می‌نویسد: «در دوره دیگری ستیز كیهان با یهودیان ایران و اسرائیل با چاپ نوشته‌هایی نادرست مبنی بر اینكه یك بازرگان یهودی شیرخشك فاسد وارد كرده و بسیاری از بچه‌های بیگناه كشور بیمار شده‌اند، بالا گرفت. به دنبال گسترش چنین گزارش نادرستی در رسانه‌ای پرتیراژ، سران انجمن كلیمیان در سفارت اسرائیل در ایران گردهم آمدند و درخواست چاره‌جوئی و واكنشی شایسته كردند. در پی رایزنیهائی پرجنجال بر آن شدیم تا نخستین گام زورآزمایی را با درخواست پس گرفتن آبونمانها از روزنامه كیهان برداریم و با ندادن آگهی های بازرگانی به آن روزنامه تا دو سه ماه آینده نیروی خود را بیازمائیم. با همین شیوه كوشیدیم به روزنامه اطلاعات كه رقیب سرسخت كیهان بود میدانی تازه بدهیم و نیازهای خود را با این روزنامه برآوریم. كم و بیش دو ماه گذشت تا روزی یكی از بازرگانان همكیشمان كه با ژاپنیها داد و ستدی گسترده داشت از سوی مصباح‌زاده پیامی برایمان آورد كه نامبرده می‌خواهد دیداری با ما داشته باشد.» (كیست از شما از تمامی قوم او، یادنامه، مئیر عزری، ترجمه ابراهام حاخامی، سال 2000 م، بیت‌المقدس (اورشلیم)، جلد اول، ص179) توسل به حربه تحریم اقتصادی برای جلوگیری از انعكاس عملكرد غیرانسانی صهیونیست‌ها در مطبوعات دوره پهلوی خود گویاترین دلیل بر وجود مسائلی اینچنین بوده است، والا همگان بر این واقعیت واقفند كه قدرت سیاسی و اقتصادی صهیونیست‌ها در آن دوران به حدی بود كه اگر نشریه‌ای حقایقی را درباره فعالیت‌های آنان می‌نوشت تحت فشار شدید قرار می‌گرفت، چه رسد به اینكه موضوعی خلاف واقع را به آنها نسبت دهد. از این گذشته، اگر خبررسانی روزنامه كیهان، در مورد تخلفات سودجویان صهیونیست عاری از حقیقت بود، سفیر این كشور (آقای مئیر عزری) با طرح شكایت می‌توانست به سهولت این روزنامه را مورد پیگرد قرار دهد و از آن غرامت دریافت دارد؛ بنابراین توسل صهیونیست‌ها به اهرم‌های اقتصادی و ساواك، نشان از آن دارد كه هدف اصلی جلوگیری از راه‌یابی حقایق به جراید بوده است. با وجود چنین درآمدهای بادآورده است كه كتاب «كاش منهم یك یهودی بودم» می‌نویسد: «با وقوع انقلاب اسلامی در ایران در سال 1979 این قوم دوباره دچار یك حادثه گشت و خسارات فراوانی را متحمل شد... وقتی انسان از رفتار این قشر مذهبی شرمسار می‌شود كه بداند، عده‌ای از افراد این قوم با ثروت خود چه خدمات بزرگی به ایران كرده‌اند. آنها با وجودیكه می‌توانستند ثروت خود را در هر گوشه دیگر جهان بكار اندازند. بخاطر اینكه خود را ایرانی می‌دانستند، آن ثروت و امكانات را در ایران بكار گرفتند و پایه‌گذار تمدن جدید در ایران شدند، شاید برای اولین بار در كشور ایران آنها برج ساختند.»(صص9-98)
استدلال‌های این كتاب در زمینه خدمات صهیونیست‌ها به ملت ایران آن‌چنان سطحی است كه برای همگان قابل درك است، اما بی‌مناسبت‌ نیست كه به خدمات آنان برای رساندن ایران به دروازه تمدن بزرگ! نظری افكنیم: «پس از سالها گفت و گوهای كشدار، برنامه لوله‌كشی گاز در پهنه شهر تهران در تابستان 1960، پدیدار شد. عیمانوئل راسین روز چهاردهم ژوئیه همان سال با یك شریك فرانسوی با نام دوریه به تهران آمد. همراه من با انتظام، بهبهانیان و چندتن دیگر از سران بنیاد پهلوی دیدارهائی انجام داد. به دنبال همین دیدارها، سرانجام پیمانی میان وی با كمپانی‌ نفت ایران دستینه شد تا لوله‌كشی گاز در تهران آغاز گردد.»(كیست از شما از تمامی قوم او، یادنامه، مئیر عزری، ترجمه ابراهیم حاخامی، سال 2000 م، بیت‌المقدس (اورشلیم)، جلد دوم، صص6-165)
براساس اعتراف سفیر اسرائیل در دربار پهلوی، 19 سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی قرارداد لوله‌كشی گاز تهران با صهیونیست‌ها بسته می‌شود و پول‌های كلانی از جیب ملت ایران به این بهانه خارج می‌گردد، اما هیچ اقدامی در این زمینه صورت نمی‌گیرد، حتی در مناطق شمال شهر كه لوله‌كشی بسیار ساده‌تر از مناطق متراكم جنوب شهر بود هیچ گامی برای بهره‌مندی ملتی كه دارای دومین منابع عظیم گازی جهان است، از این نعمت خدادادی برداشته نمی‌شود. آخرین رئیس شعبه موساد در تهران كه در خاطرات خود شرایط ماه‌های پایانی حكومت پهلوی را روایت می‌كند در این زمینه به ناگزیر به مشكلات مردم ایران یعنی نداشتن لوله‌كشی گاز اشاره دارد: «شركت‌های پخش گاز خانگی در شمار اولین اعتصابیون بودند. بهره‌گیری از نفوذ و ارتباطات شخصی هم فایده‌ای نداشت و كپسول‌های گاز خانگی رو به سوی خالی شدن می‌رفت.»(شیطان بزرگ، شیطان كوچك، الیعزر تسفریر، ترجمه فرنوش رام، تیر 1386 خ (2007م)، شركت كتاب، لس‌آنجلس آمریكا، 167) صهیونیست‌ها با آن كه در دوران پهلوی سخت به پشتیبانی دولت ایران نیازمند بودند تا در منطقه از انزوا خارج شوند، اما تمامی هم و غم‌شان، چپاول ملت ایران بود و این رویه حتی بعضاً با اعتراض دولتمردان وابسته آن ایام مواجه می‌شد: «نماینده كمپانی‌ی‌ ورد به ایران آمد و همراه موسی كرمانیان به دفترم آمدند و گفتند كه یك كمپانی‌ی فرانسوی كه دستی در برخی جاها دارد توانسته پیشنهاد كمپانی‌ی ورد را پس بزند... دست به كار شدم و ریزه‌كاریهای كار را با دوستان ایرانی‌ام در میان نهادم... كمیسیونی ویژه در دفتر نخست‌وزیری (پنج تن از برجسته‌ترین كارشناسان) به بررسی كار پرداخت، گزارش بلندبالائی به نخست‌وزیر داد و سرانجام كمپانی‌ی ورد شایسته‌ترین سازمان برای پیاده كردن پروژه شناخته شد... سرانجام و در پایان برنامه، امیدهای كمپانی‌ی ورد برای بهره‌برداری از دستگاههائی كه برای ساختن سد داریوش بزرگ به ایران برده بود و می‌خواست در برنامه‌های آینده به كار بگیرد بر باد رفتند. دولت ایران دویست و پنجاه هزار دلار بابت زیان دیر كرد برنامه، مالیات بر درآمد و بیمه كارگران از كمپانی درخواست نمود... درگیری میان كمپانی ورد با دولت ایران از مرز ناسازگاری و گله‌مندی گذشت و به دادخواهی در دادگاه رسید... به هر روی این كمپانی به انگیزه گرفتاری‌های دیگری كه سر راهش سبز شد در سال 1971 از میان رفت.» (كیست از شما از تمامی قوم او، یادنامه، مئیر عزری، ترجمه ابراهام حاخامی، سال 2000 م، بیت‌المقدس (اورشلیم)، جلد دوم، صص30-128) آن‌گونه كه سفیر اسرائیل معترف است در واقع علت اینكه این كمپانی نمی‌تواند از عهده وظایف خود در قبال پولی كه دریافت داشته بود برآید آن بوده كه كمپانی وجود خارجی نداشته است. غارت ملت ایران آن‌چنان بر دهان صهیونیست‌ها شیرین آمده بود كه هر شرور اسرائیلی بدون داشتن توان فنی و اقتصادی برای انجام پروژه‌های كلان پیش‌قدم می‌شد و قراردادی می‌بست و پول‌های هنگفتی به دست می‌آورد و هیچ یك به تعهدات خود جامه عمل نمی‌پوشاندند یا حتی اجناس بی‌كیفیت كه خریداری در سطح جهان نداشت بر ملت ایران تحمیل می‌نمودند: «یكی از سرمایه‌گذاران اسرائیل یعقوب مریدور، بازرگان بزرگ بود كه به انگیزه پاره‌ای دشواریهای جهانی، تانكرها و كشتیهایش چندی بی‌بهره مانده بودند. به درخواست سپیر وزیر دارایی اسرائیل در زمینه فروش آن كشتیها، داستان نامبرده را با كمپانی‌ی ملی‌ی نفت ایران پیش كشیدم... تا آنجا كه به یاد دارم دو فروند از كشتیهای مریدور را ایرانیان خریدند و او توانست از گرفتاریهای مالی برهد.» (همان، صص 5-154) سفارش ویژه محمدرضا پهلوی به همه سازمان‌های دولتی مبنی بر اولویت‌دهی به شركت‌های صهیونیستی (علی‌القاعده به معنی نادیده گرفتن همه قوانینی كه می‌توانست حافظ منافع ملت ایران باشد) و ایجاد بستری برای غارت منابع مالی این سرزمین، به صورتی بود كه حتی شگفتی سفیر اسرائیل را نیز برمی‌انگیزد: «واكنش شاه برای ما شگفتی برانگیز بود، دستوری پنهانی از دربار به همه سازمانهای دولتی و ملی داده شد تا در شرایط مساوی، كارها به شركتهای اسرائیلی داده شود.» (همان، جلد اول، ص224)
با چنین دستورالعمل مستقیمی می‌توان حدس زد كه صهیونیست‌ها چه سرنوشتی را در عرصه اقتصادی برای ملت ایران رقم زدند. برای نمونه، صهیونیست‌های ایرانی زمانی كه اریه - نماینده یهودیان ایران در مجلس - را همراه خود نمی‌یابند با یك تلاش سازمان یافته وی را كنار می‌گذارند و جمشید كشفی را به جایش به مجلس گسیل می‌دارند. حرفه كشفی به عنوان یك صهیونیست دو آتشه و این‌كه در مدت كوتاهی از میرزا بنویسی به نمایندگی مجلس می‌رسد موضوع قابل مطالعه‌ای است: «با فرارسیدن بازیهای انتخاباتی سال 1960 با دیدارهای تازه‌ای با چندی از جوانان پرشور انجمن كلیمیان مانند موسی كرمانیان، یوسف كهن و دیگران توانستیم جمشید كشفی را در برابر اریه بیارائیم. كشفی مردی با پشتكار و كوشا بود... چندی در كنار پستخانه تهران برای نیازمندان نامه می‌نوشت و می‌خواند...»(همان، جلد دوم ص224) سفیر اسرائیل اذعان می‌دارد كسی را كه به نامه‌نویسی در كنار پستخانه اشتغال داشته است به نمایندگی مجلس می‌گمارند، اما همین فرد كه در كنار خیابان می‌نشسته و برای بی‌سوادان نامه می‌نوشته افتضاحی اقتصادی بار می‌آورد كه صهیونیست‌ها از ترس رسوایی‌های بیشتر وی را كنار می‌گذارند: «جمشید كشفی نماینده ایرانیان یهودی در پارلمان در انجام برخی كارهای بازرگانی با دشواریهائی روبرو شد كه برگزینندگانش برتر می‌دیدند در بازیهای انتخاباتی آینده كه در آغاز سالهای دهه شصت انجام می‌شد كس دیگر را به نمایندگی‌ی خویش برگزیند» (همان، جلد دوم، 2-241) یك میرزا بنویس كنار خیابان در معاملات تجاری و بازرگانی كلان در مدت كمتر از چهارسال كدام دشواری‌ها را به بار می‌آورد و هزینه این دشواری‌ها یعنی چپاول‌ها را چه كسی باید پرداخت می‌كرد؟ حال این نمونه‌های اندك را كه به صورت مجمل در خاطرات سفیر اسرائیل آمده كنار ادعاهای تبلیغاتی طرح شده در كتاب «كاش منهم یك یهودی بودم» قرار دهیم: «...كار كردن با «یهودیان چگونه است؟ باز هم بدون در نظر گرفتن استثناها، شما محال است كه در كار با آنها دچار انواع حقه‌بازیها و دزدیها و شرارتها بشوید. البته بایستی بدانید كه افراد این قوم فوق‌العاده باهوش هستند و نبوغ زیادی در بدست آوردن سود و نتیجه مثبت از هركاری كه در آن هستند دارند. چون همیشه آنها راه بدست آوردن سود را زودتر پیدا می‌كنند به شعبده بازی و حتی كلاهبرداری شبیه میشود... شما اگر در محل كسب اینان به تحقیق بپردازید محال است كه یك نمونه دزدی یا كلاهبرداری ببینید... وقتی آنها این استعداد شگرف را دارند در هر كاری سود ببرند، چه نیازی به دزدی و كلاهبرداری دارند؟» (صص18-17)
حجم عظیم كلاهبرداری‌های صهیونیست‌ها از تجار ایرانی و بازار تهران در دوران پهلوی به حدی است كه ما را از پرداختن به این ادعای تبلیغاتی بی‌نیاز می‌كند و میزان درست‌كاری این جماعت! به گونه‌ای است كه سفیر اسرائیل نیز مجبور می‌شود به مواردی از آنها اشاره كند: «در یكی از روزهای سال 1965 مرتضی مظفریان (یهودی‌الاصل) یكی از گوهرسازان و گوهرشناسان نامدار ایران به دفترم آمد و از دو برادر و همكار اسرائیلی گله‌هایی داشت كه پس از دو سال بده بستان درست و رو راست، سه ماه پیش با میانجیگری‌ی وی گوهر و سیم و زری را به سه میلیون دلار از یك ایرانی خریده و... پس از انجام بررسیهائی كوتاه دریافتم كه برادران نامبرده در اسرائیل نیز كلاههائی برداشته و در جابه‌جا كردن نشانیهای خود دستی توانا دارند...».(كیست از شما از تمامی قوم او، یادنامه، مئیرعزری، ترجمه ابراهام حاخامی، سال 2000م، بیت‌المقدس (اورشلیم) جلد دوم، ص149) یا در روایت دیگری از این درست‌كاری! صهیونیست‌ها چنین سخن می‌گوید: «روزی یكی از بازرگانان سرشناس تهران به دفتر آمد و پس از گزارش داستانی پرآب و تاب گفت: ...یك میلیون و دویست هزار تومان به او دادم تا جنس را برای من بخرد. چند ماهه كه غیبش زده، از این در و اون در پرسیدم، شنیدم بار و بندیل را بسته و با زن و بچه به اسرائیل كوچ كرده«(همان، ص149)
در خاطرات آخرین رئیس شعبه موساد در تهران نیز مواردی از این دست یافت می‌شود كه به جای پرداخت حق ضایع شده ایرانی‌ها با تمسك به قدرت سركوبگری ساواك، مالباخته‌ها را ساكت می‌كنند: «شریك ایرانی این كمپانی [فارم كیمیكالیم] گذرنامه‌های این بیست اسرائیلی را ضبط كرده و استرداد آنها را مشروط بدان ساخته بود كه شریك اسرائیلی وی تمامی بدهی‌های خود را سریعاً بپردازد. شرائط ناگواری بود. در حالیكه اسرائیلی‌ها احساس می‌كردند كه زمین زیرپایشان به لرزه درآمده و نباید حتی یك روز بیشتر بمانند. طرف ایرانی نیز به شرط خود اصرار می‌ورزید. وقتی از من درخواست كمك شد، تلاش كردم ساواك و وزارت خارجه تهران را به میانجی‌گری وادار كنم تا این آقای محترم بفهمد كه از انسانیت و جوانمردی بدوراست كه جان بیست انسان را این چنین به خطر بیاندازد و آنرا موكول به رفع و رجوع اختلافات مالی كند... با چوب تهدید به این كه طرف را از حیث قانونی مورد تعقیب قرار خواهد داد، موفق گردید ماجرا را خاتمه دهد.» (شیطان بزرگ، شیطان كوچك، الیعرز تسفریر، ترجمه فرنوش رام، پائیز 1386/خ. شركت كتاب، لس‌آنجلس آمریكا، ص238) در حالی كه تا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، یك مورد هم از تعرض به اسرائیلی‌ها به ثبت نرسیده است، به این بهانه كه اسرائیلی‌ها در معرض خطرند و باید هرچه سریعتر ایران را ترك كنند بسیاری از اموال دیگران را با خود از كشور خارج ساختند و لطمات جبران‌ناپذیری به اقتصاد ایران وارد كردند. با در نظر گرفتن سایر فعالیت‌های كثیف همچون قاچاق ارز از كشور توسط صهیونیست‌ها می‌توانیم به میزان خسارات وارده به این مرز و بوم توسط این جماعت، بهتر پی‌ببریم: «بروی میز كارم یادداشتی دیدم كه نوشته بود ژنرال فولادی مقام بلند پایه ساواك به صورت بسیار اضطراری می‌خواهد با من ملاقات كند. تصورم بر این بود كه او می‌خواهد مرا از یك خبر بسیار مهم و حیاتی پیرامون اوضاع ایران آگاه كند، و لذا سریعاً به دیدار او شتافتم. ولی چه شنیدم! او می‌خواست به سرعت جرج یهودی را كه دلال ارز بود برایش پیدا كنم و به ملاقاتش بفرستم... درخواست «فروتنانه» فولادی از جورج این بوده كه این مبلغ را از هر راهی كه خودش می‌داند به یكی از حساب‌های بانكی او در خارج وازیر نماید.» (همان، ص223) آیا صهیونیست‌ها صرفاً به مشاغل شریفی چون قاچاق ارز! اشتغال داشته‌اند یا راه‌های پردرآمد دیگری كه آنها را یكروزه ثروتمند می‌كند در دستور كارشان بوده است؟ متأسفانه باید اذعان داشت این جماعت شرور در دوران تسلط خود بر ایران از هیچ‌گونه خیانتی فروگذار نكردند كه از جمله آن‌ها، تاراج اشیای تاریخی و باستانی این مرز و بوم بود: «چندی پس از این یورشهای سازمان یافته، روزنامه‌نگاران روی برخی از بازرگانان یهودی انگشت نهادند كه تكه‌هائی كه یادگار‌های باستانی ایرانیان را به موزه‌ها یا بازرگانان جهان فروخته‌اند و در این گزافه سرائی از هیچ بددهنی كوتاهی نكردند. پیرو بازدیدی كه شاه از موزه‌های بریتانیا در لندن و متروپولتین در نیویورك انجام داد به پرسش گوشه‌دار روزنامه‌نگاری چنین پاسخ داد: «چه بدی دارد كه تكه‌هائی از هنر و فرهنگ باستانیمان نام ایران، تاریخ و جایگاه شكوهمند این كشور را زینت‌بخش موزه‌های جهان كنند تا هر سال میلیونها مردم از سراسر دنیا با هنر و فرهنگ و تمدن ایران آشنا شوند؟ آنان بدینوسیله خواهند دانست چرا به گذشته خودمان پایبندیم». چیزی نگذشت كه پایگاه پدافندی بازرگانان عتیقه كار یهودی در كشور تا جایگاه سرفرازی و بالیدن بالا رفت.» (كیست از شما از تمامی قوم او، یادنامه، مئیر عزری، ترجمه ابراهام حاخامی، سال 2000م، بیت‌المقدس، اورشلیم، جلد اول، صص6-225)
البته همگان بر این امر واقفند كه دفاع محمدرضا پهلوی از خیانت‌های صهیونیست‌ها به دلیل وابستگی‌اش هیچ‌گونه تأثیری در تغییر ماهیت اینگونه اعمال نفع‌پرستانه ندارد. متأسفانه هنوز میزان خساراتی كه این خصلت زشت مال اندوزی در بعد تاریخی بر ملت ایران وارد آورده و موجب در ابهام فرو رفتن بسیاری از برهه‌های گذشته این سرزمین باستانی شده احصاء نگردیده است. آن‌چه مسلم است این‌كه خسارات به میزانی سنگین بود كه حتی مطبوعات تحت كنترل ساواك نیز بعضاً ناگزیر بودند انتقاداتی را متوجه عملكرد صهیونیست‌ها نمایند. همچنین شخصیت‌هایی چون آیت‌الله خویی كه كمتر در اداره امور جامعه دخالت می‌نمودند از عملكرد صهیونیست‌ها به فغان آمدند و لب به اعتراض گشودند: «در بیانیه آیت‌الله ابوالقاسم خوئی كه در پائیز 1962 به آگاهی‌ی مردم رسید، شكوه‌های فراوانی از دستگاههای اداری‌ی كشور در چهل سال گذشته دیده می‌شد، ولی به هیچ روی از شاه سخنی به میان نیامده بود. این بیانیه بی‌آنكه نامی از اسرائیل ببرد به این كشور تاخته و گفته بود: «چگونه ممكن است مملكت كوچكی كه برای ضدیت با اسلام برپا شده، مملكت ما را به منطقه نفوذ خود تبدیل كند؟ در بخشی از این بیانیه چنین آمده بود: «یكی از عاملین همان مملكت كه پسر یك دوره‌گرد بوده و امروز به مقامات عالیه ارتقاء یافته در مملكت ما مشكل گشا شده و تبلیغات و انتشارات ما را زیر نظر گرفته، تلویزیون برپا كرده و كرور كرور بیت‌المال امت اسلام را به خارج منتقل می‌كند». گویا مقصود آیت‌الله خوئی، ثابت پاسال بود»(همان، جلد یك، ص307)
منبع:www.dowran.ir



 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما