بررسي اجمالي شبهات پيرامون مهدويت

همه‏ى مسلمانان، جز اندکى، بر اين که رسول اکرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) به وجود «مهدى‏» خبر و نويد داده‏اند و براى آن حضرت، اسماء و صفاتى را ذکر فرموده‏اند، اتفاق دارند . روايات شيعه و اهل سنت، در اين موضوع، بيش از حد تواتر است . بنابراين، جامعه‏ى اسلامى، همگى، بر اين باورند و هرگاه کسى بعد از شناخت از چنين اخبارى، اصل اين عقيده را تکذيب کند، در حقيقت، سخنان پيامبر اکرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) را دروغ شمرده است.
پنجشنبه، 11 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي اجمالي شبهات پيرامون مهدويت

بررسي اجمالي شبهات پيرامون مهدويت
بررسي اجمالي شبهات پيرامون مهدويت


 

نويسنده:استاد سيد علي حسيني ميلاني




 
بسم الله الرحمن الرحيم
شيعه‏ى اماميه، بر اين باور است که
1_امام مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) دوازدهمين امام از ائمه‏ى اطهار (عليهم‏السلام) است;
_2ايشان، پا به عرصه‏ى گيتى گذاشته و در حال حاضر، در اين پهناى هستى، حيات دارد ولى از ديدگان پنهان است;
_3انديشه‏ى ناب مهدوى، با اين خصوصيات، از ضروريات مذهب تشيع بوده و هر گونه تشکيک و ترديد آفرينى در آن، موجب بيرون رفتن از مذهب است .
اين نوشتار، از سه فصل تشکيل شده است:
الف) مباحث مربوط به اصل مهدى باورى و اعتقادات شيعه‏ى دوازده امامى;
ب) پژوهش درباره‏ى روايات و سخنان موجود در کتاب‏هاى اهل سنت که مخالف با نظر شيعه‏ى اماميه است;
به سؤالاتى در باره‏ى مهدويت که به اذهان خطور مى‏کند و گاهى در کتاب‏ها مطرح مى‏شود و چه بسا نويسندگان اهل سنت، با اين سؤالات، باورهاى شيعه را در اين زمينه مورد طعن و انتقاد قرار مى‏دهند .

فصل يکم: نقاط اشتراک تمامى مسلمانان
 

نکته‏ى يکم :همه‏ى مسلمانان، جز اندکى، بر اين که رسول اکرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) به وجود «مهدى‏» خبر و نويد داده‏اند و براى آن حضرت، اسماء و صفاتى را ذکر فرموده‏اند، اتفاق دارند . روايات شيعه و اهل سنت، در اين موضوع، بيش از حد تواتر است . بنابراين، جامعه‏ى اسلامى، همگى، بر اين باورند و هرگاه کسى بعد از شناخت از چنين اخبارى، اصل اين عقيده را تکذيب کند، در حقيقت، سخنان پيامبر اکرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) را دروغ شمرده است .
اخبار نبى اکرم(صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) درباره‏ى اين موضوع، در کتاب‏هاى معتبر شيعه و نيز در صحاح و سنن و مجاميع اهل سنت، موجود است . نيز از سوى علماى شيعه و سنى، کتاب‏هايى جداگانه درباره‏ى حضرت مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) تدوين شده است . علاوه بر احاديث، آيات بسيارى از قرآن مجيد هم به امام مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) تاويل شده است . بنابراين، نبايد براى قول ابن خلدون در جهت رد روايات مهدويت و انکار مهدى در اسلام، ارزشى قائل شد . برخى از علماى اهل سنت هم در رد نظر ابن خلدون مطالبى را نوشته‏اند .
مشهورترين تدوين کنندگان احاديث امام مهدى، از اهل سنت، اينان‏اند:
1 - ابوبکر بن ابى خيثمة (وفات 279 ه) ;
2 - نعيم بن حماد المروزى (وفات 288 ه) ;
3 - ابوحسين بن المنادى (وفات 336 ه) ;
4 - ابونعيم اصفهانى (وفات 430 ه) ;
5 - ابوالعلاء عطار همدانى (وفات 569 ه) ;
6 - ابن عربى اندلسي (وفات 638 ه) ;
7 - ابوعبدالله کنجى شافعى (وفات 658) ;
8 - جلال الدين سيوطى (وفات 911 ه) ;
9 - على بن حسام الدين متقى هندى (وفات 975 ه) ;
10 - نورالدين على قارى هروى (وفات 1014 ه) …
گفتنى است، در زمان معاصر هم کتاب‏هاى زيادى از سوى مؤلفان [سنى] درباره‏ى مهدويت، تدوين شده است . (1)
تواتر احاديث مهدى (عج (ميان علماى اهل سنت، افراد بسيارى، به متواتر بودن احاديث مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) و يا لااقل به صحت آن‏ها، تصريح کرده‏اند .
از جمله‏ى آنان، مى‏توان اين افراد را نام برد:
1 - محمد بن حسين آبرى (وفات 363 ه) ;
2 - حاکم نيشابورى (صاحب مستدرک)
3- ابوبکر بيهقى (صاحب السنن الکبرى) ;
4 - فراء بغوى محيى السنة;
5 - ابن اثير جزرى;
6 - شمس الدين ذهبى;
7_ نورالدين هيثمى;
8 - ابن حجر عسقلانى؛
9 - جلال الدين سيوطى…
خلاصه اين که در امت اسلامى، محلى براى ترديد آفرينى در اصل ايده‏ى مهدويت، يافت نمى‏شود .
نکته‏ى دوم: در هر زمان، حتما، بايد امامى باشد که همه‏ى مسلمانان به او اعتقاد داشته و به او اقتدا کنند و او را ميان خود و حق تعالى، حجت قرار دهند . ما اين نکته را از اين آيات و روايات مى‏فهميم:
1 - «لئلا يکون للناس على الله حجة‏» (2) ; تا براى مردم در مقابل خداوند [بهانه و] حجتى نباشد .
2 - «ليهلک من هلک عن بينة و يحيى من حى عن بينة‏» (3) (تا کسى را که [بايد] هلاک شود، آگاهانه هلاک شود و کسى که [بايد] زنده بماند، آگاهانه، زنده بماند .
3 - «قل فلله الحجة البالغة‏» (4) ; بگو: «برهان رسا ويژه‏ى خدا است .» .
حضرت على (عليه‏السلام) هم در نهج البلاغه مى‏فرمايند: اللهم بلى لاتخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بيناته (5) ; آرى، زمين، هيچ گاه از حجت الهى، تهى نيست [. او]، يا آشکار او شناخته شده و يا بيمناک و پنهان است [. او بايد باشد] تا جت‏خدا باطل نشود و نشانه‏هايش از ميان نرود .
در اين باب، روايات بسيارى در کتاب‏هاى حديثى و روايى، از جمله در صحيحين، مسانيد، سنن، معاجم، . . . وارد شده است که مورد پذيرش اماميه و اهل سنت است . حديث‏يکم - «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية; هر کس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، بر مرگ جاهليت مرده است .» . سعدالدين تفتازانى، حديث را، مرسله مسلمه (مورد پذيرش همگان) دانسته و مباحث‏خود را در شرح المقاصد (6) بر آن بنا کرده است . اين حديث‏شريف، با عبارات ديگرى نيز وارد شده است، ولى همگى، به يک معنا اشاره دارند . به عنوان نمونه، در مسند احمد (7) ، مسند ابى داوود الطيالسى (8) ، صحيح ابن حبان (9) ، المعجم الکبير (10) ، اين حديث، چنين وارد شده است: «من مات بغير امام مات ميتة جاهلية‏» .
برخى ديگر از علما، حديث را به شکل زير از کتاب المسائل الخمسون فخر رازى نقل کرده‏اند: «من مات و لم يعرف امام زمانه فليمت ان شاء يهوديا وان شاء نصرانيا .» . البته، بايد چنين معرفتى، مقدمه‏ى اعتقاد باشد; يعنى، هر کس بميرد و به امام زمان خود که منصوب از جانب خدا است، باور نداشته باشد، بر مرگ جاهليت مرده است . مراد از «امام زمانه‏» ، هر حاکمى که بر امور مسلمانان و مؤمنان سيطره پيدا کرده باشد، نيست; زيرا، شناخت چنين شخصى، واجب نيست و نشناختن او، موجب ورود در جهنم و مرگ جاهليت نخواهد بود . آن امامى که شناخت و اطاعت‏اش واجب بوده و اعتقاد به او و حجت قرار دادن او بين خود و خداى لازم است، امامى است که منصوب از جانب خداوند باشد . تاريخ نگاران، نوشته‏اند همان عبدالله بن عمر که از بيعت‏با على (عليه‏السلام) امتناع کرد، شبانه، در خانه‏ى حجاج را کوبيد تا با او براى عبدالملک بيعت کند، تا آن شب را بدون امام به صبح نرساند! عبدالله، به حجاج گفت: «شنيدم رسول الله فرمود: "من مات ولا امام له مات ميتة جاهلية" .» .
گفتنى است در اين شب، حجاج عبدالله بن عمر را تحقير کرده و پاى خود را براى بيعت دراز کرد و عبدالله بن عمر اينگونه با حجاج بيعت نمود البته اين اثر وضعى گناه او است، زيرا کسى که از بيعت‏با شخصى مثل على (عليه‏السلام) خوددارى کند روزى با امثال حجاج با چنين کيفيتى يعت‏خواهد کرد . همچنين تاريخ نگاران در شرح حال عبدالله بن عمر چنين آورده‏اند که ايشان در واقعه حرة - در اين واقعه يزيد بن معاويه به مدت سه روز شهر مدينه را براى سپاهيان خود مباح اعلام کرد تا هر کارى که خواستند انجام دهند، در اين واقعه دهها هزار نفر از جمله صدها تن از صحابه و تابعين کشته شده و صدها زن بدون شوهر فرزند به دنيا آوردند - نزد عبدالله بن مطيع آمد و گفت: نزد تو آمده‏ام تا حديثى را که از رسول الله شنيده‏ام براى تو نقل کنم: پيامبر فرمود: (من خلع يدا من طاعة لقى الله يوم القيامة لاحجة له، و من مات و ليس فى عنقه بيعة مات ميتة جاهلية) (11) البته بعدها عبدالله بن عمر به سبب بيعت نکردن با حضرت على (عليه‏السلام) و مشارکت نکردن با ايشان در جنگ - با گروه متجاوزان - تاسف مى‏خورد . (12) بنابراين مساله وجوب شناخت امام در هر زمان و وجوب اعتقاد به امامت اشان و ملتزم شدن به بيعت‏با او مورد پذيرش همگان - شيعه و اهل سنت - بوده و احاديث و سيرت صحابه بر آن دلالت داشته و از ضروريات عقائد اسلامى به شمار مى‏آيد .
نکته‏ى سوم : حضرت رسول (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) فرمودند: «الائمة بعدي اثنا عشر» . (13) حضرت مهدى (عج) از جمله‏ى آن امامان دوازده گانه - که حضرت خبر داده‏اند - است . در اين جهت، هيچ شک و ترديدى راه ندارد; چرا که تمام صفات و قيدهايى که در اين حديث‏شريف ذکر شده است، تنها بر حضرت مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه)، منطبق است و نه کس ديگر; زيرا، تنها، آن هنگام که حضرت حجت (عليه‏السلام) پديدار شود، مردم، بر امامت او اجتماع خواهند داشت و خداوند تبارک و تعالى، به دست ايشان، اسلام را عزيز خواهند گرداند و بر همه‏ى اديان غلبه خواهند داد . برخى از نويسندگان که جانشينان بعد از رسول اکرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) را از ميان بنى اميه و . . . مى‏دانند، امام مهدى (عج) را جزء آن خلفا بر شمرده‏اند .
خلاصه‏ى سخن اينکه: _1 امت اسلامى، داراى يک منجى مصلح، به نام مهدى (عليه‏السلام) است . 2 - در هر زمانى، امامى است که بر همه‏ى مسلمانان واجب است او را بشناسد و به او ايمان بياورند . 3 - مراد از مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) - که در روايات پيامبر اکرم )صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) از او خبر داده شده است - دوازدهمين امام از ائمه‏ى اطهار (عليه‏السلام) است . بنابراين، بعد از آن که همه‏ى مسلمانان، بر ايده‏ى مهدويت اتفاق دارند و حضرت مهدى (عليه‏السلام)، امام دوازدهمين شيعيان است، شناخت و اعتقاد به او، واجب است و هر کس بميرد و او را نشناسد، بر مرگ جاهليت مرده است . در کتاب‏هاى اهل سنت هم رواياتى که مطابق با ايده و عقيده‏ى شيعه‏ى اماميه باشد، وجود دارد . در اين جا به برخى از آن‏ها اشاره مى‏کنيم:

روايت‏يکم
 

پيامبر اکرم فرمود: «اگر از [عمر] دنيا، جز يک روز باقى نماند، خداوند تبارک و تعالى، آن روز را آن قدر طولانى مى‏گرداند، تا اين که مردى از فرزندان من، در آن روز، برانگيخته شود . او هم نام من است .» . سلمان ايستاد، و عرضه داشت: «يا رسول الله! از کدامين فرزندت؟» . حضرت فرمود: «از اين فرزند و با دستان مبارک‏اش بر حسين زد .» . اين روايت، از ابى القائم الطبرانى (14) ابن عساکر الدمشقى، ابى نعيم الاصفهانى ابن قيم الجوزيه، يوسف بن يحيى المقدسى، (15) شيخ الاسلام الجوينى (16) ، ابن حجر المکى (17) (صاحب الصواعق) نقل شده است .

روايت دوم
 

زمانى که پيامبر اکرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) در حال احتضار بود، به حضرت زهرا (عليهاالسلام) فرمود: «اى فاطمه! چه چيزى تو را مى‏گرياند؟ بدان که خداوند تبارک و تعالى، به زمين نظر کرد و از آن، پدرت را اختيار کرده و او را به پيامبرى برانگيخت، سپس دوباره به زمين نظر کرد و شوهرت را اختيار کرد . به من وحى کرد که تو را به ازدواج او در آورم و او را وصى خود قرار دهم . آيا نمى‏دانى که خداوند به سبب اين که نزد خداوند، بزرگ منزلت‏بودى، تو را به ازدواج کسى در آورد که از همه عالم‏تر و بردبارتر بود و اسلام آوردن او بر همه مقدم است؟» . حضرت زهرا (عليهاالسلام) تبسم نمود و شاد گرديد . سپس رسول‏الله (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) افزود: «و از ما است آن مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) که حضرت عيسى پشت‏سر او نماز مى‏گذارد .» . سپس بر کتف امام حسين (عليه‏السلام) زده و فرمود: «مهدى امت، از فرزندان ايشان است .» . ابوالحسن الدار قطنى، ابوالمظفر السمعاني، ابوعبدالله الکنجى، و ابن الصباغ المالکى (18) ، اين حديث‏شريف را در منابع خود ذکر کرده‏اند .

حديث‏سوم
 

پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) فرمود: «يخرج المهدي من ولدالحسين من قبل المشرق، لو استقبلته الجبال لهدمها واتخذ فيها طرقا» ; مهدى، از فرزندان امام حسين (عليه‏السلام)، از جانب مشرق، خروج مى‏کند . اگر کوه‏ها در مقابل او بايستند، آن‏ها را نابود گردانده و آن‏ها را هموار مى‏کند .» . اين حديث‏شريف هم از نعيم بن حماد، الطبرانى، ابى نعيم والمقدسى (صاحب کتاب عقدالدرر في اخبار المنتظر) (19) نقل شده است .

سخنان دانشمندان اهل سنت
 

بسيارى از تاريخ نويسان و محدثان اهل سنت هم تصريح دارند که مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) از ذريه‏ى امام حسين (عليه‏السلام) است و اضافه مى‏کنند که ايشان، فرزند امام حسن عسکرى است که پا به عرصه‏ى گيتى گذاشته و در قيد حيات است . مشهورترين آنان، عبارت‏اند از:
احمد بن محمد بن هاشم البلاذري، (وفات 279 ه)، ابوبکر البيهقى (وفات 458 ه) ; ابن الخشاب (وفات: 567 ه) ; ابن الارزق (وفات 590 ه) ; ابن عربى اندلسى (صاحب فتوحات مکيه). (وفات 638 ه) ; ابن طلحة شافعى (وفات 653 ه) ; سبط ابن جوزى حنفى (وفات 654 ه) ; کنجى شافعى (وفات 658 ه) ; صدر الدين قونوى (وفات 672 ه); جلال الدين سيوطى (وفات 911 ه (

فصل دوم
 

در کتاب‏هاى اهل سنت، درباره‏ى مهدويت، رواياتى است که با نظر شيعه مخالف است . برخى از علماى اهل سنت، مطابق اين روايات، نظرى خلاف مشهور عامه‏ى مسلمانان داده‏اند . در اين فصل، اين روايات بررسى مى‏شود. _1در روايتى آمده است: «المهدي هو عيسى بن مريم .» . (20) اين خبر واحد، تنها در برخى از کتاب‏هاى اهل سنت وارد شده است . اين خبر با آن همه احاديث که مى‏گويد، حضرت مهدى (عليه‏السلام) فرزند حضرت امام حسن عسکرى (عليه‏السلام) است، نمى‏تواند برابرى کند .
_2 ر روايتى آمده است: «المهدي من ولد العباس .» . (21) اين روايت نيز، خبر واحد و مخالف روايات متواتر است . به نظر مى‏رسد، اين روايت، در زمان بنى عباس، براى صلاحيت‏بخشيدن به سلاطين بنى عباس وضع شده است .
_3 وايتى آمده است: «المهدي من ولد الحسن .» . (22) اين روايت نيز خبر واحد است .
_4 در روايتى آمده است: «اسم ابي المهدي اسم ابي النبي .» . (23) با عنايت‏به اين خبر، نام پدر امام مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه)، «عبدالله‏» است که اين قابل انطباق بر مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) نيست، اما بايد دانست که اين روايت، خبر واحد است و غير قابل اعتنا .
_5 ابن تيميه هم به طبرى و ابن قانع نسبت داده است که امام حسن عسکرى (عليه‏السلام) فرزندى نداشته است . اين نسبت، دروغى بيش نيست و طبرى و ابن قانع چنين نگفته‏اند .

فصل سوم
 

در اين فصل به موضوعاتى مانند طول عمر، فايده‏ى غيبت، مکان زندگى حضرت، مى‏پردازيم .
متاسفانه، برخى از نويسندگان اهل سنت، مانند صاحب منهاج السنة، اين سؤالات و ابهامات را با شتم و استهزاء و تمسخر و . . . همراه کرده‏اند که اين، امرى ناشايست است . انسانى که نمى‏داند و يا شک کرد، مى‏پرسد، نه اين که قلم‏اش به مطالب غير اخلاقى آلوده سازد .

1 _ طول عمر
 

سعد الدين تفتازانى طول عمر حضرت (عليه‏السلام) را بعيد مى‏شمارد و مى‏گويد: «شيعه‏ى اماميه، مى‏پندارند محمد بن حسن عسکرى (عليه‏السلام)، به سبب ترس از دشمنان، پنهان شده است و عمر ايشان، همانند عمر نوح و لقمان و خضر، است . ساير مذاهب، اين نظر را انکار مى‏کنند; زيرا، اولا، چنين ادعايى محال است و دوم اين که، بعيد است که يک امام به اندازه‏اى در ميان مردم پنهان باشد که تنها نامى از او ياد شود، و سوم اين که وجود چنين امامى، عبث و بيهوده است . اگر بپذيريم که امامى، اين اندازه عمر کند، بايستى پيدا باشد و مردم او را ببينند . نيز، داستان اقتداى حضرت مسيح به مهدى (عج) و بر عکس آن، مستندى ندارد .» . بنابراين برخى همچون سعدالدين تفتازانى اگرچه ولادت يافتن امام مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) از امام حسن عسکرى را پذيرفته‏اند، ولى از نظر آنها بعيد است امام، اين اندازه عمر طولانى داشته باشد و مى‏گويند حضرت وفات يافته است زيرا در عقل آنها نمى‏گنجد که انسان با اين عمر طولانى در اين دنيا باقى بماند . در پاسخ او بايد گفت، اولا، اين سخن با حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية‏» ، منافات دارد; زيرا، اين حديث، بر وجود امام در هر زمانى دلالت دارد و «زمان او» و «زمان ما» و «زمان آيندگان‏» نمى‏تواند، شامل اين روايت نباشد . براى همين جهات است که برخى هم در حيرت مانده‏اند، اينان از طرفى به بقاء حضرت اعتراف نمى‏کنند زيرا از نظر آنها بعيد است کسى با اين عمر طولانى در دنيا باقى بماند و از جانب ديگر به سبب ادله موجود نمى‏توانستند حيات حضرت را انکار کنند . بنابراين، اينان اگرچه معترف به راه دست‏يافتن حضرت هستند ولى مى‏گويند نمى‏دانيم چه بر سر حضرت آمد: ثانيا، اگر به عدم امکان امرى، اعتقاد داشته باشيم با وقوع يک فرد و يک مصداق از آن در عالم خارج، مثلا، ده در صد از اين اعتقاد کاسته مى‏شود . و به همين ترتيب، وجود مصداق‏هاى متعدد، در صد آن اعتقاد را کم خواهد کرد . و آن امر محال، امکان‏پذير مى‏گردد . به عنوان نمونه چنانچه شخصى ادعا نمايد که مى‏تواند از روى آب عبور کند ديگران سخن او را دروغ مى‏شمرند و مى‏گويند، اين کار غير ممکن است، اگر اين شخص يک بار از روى آب عبور کند، به اندازه همين يک مرتبه از محال بودن اين امر کاسته مى‏شود و اگر اين عمل چندين مرتبه تکرار شود به صورت يک امر طبيعى و عادى شده و امکان‏پذير مى‏گردد . بنابراين، از آن جا که براى خداوند امکان داشته است‏به حضرت نوح و حضرت خضر و حضرت عيسى (عليهم‏السلام) عمر طولانى عطا فرمايد و علاوه بر آن، در کتاب‏هاى اهل سنت، رواياتى است که حاکى از وجود فعلى دجال است، با تعدد افراد و مصاديق و شواهد، مسئله‏ى طول عمر، استبعادش، دائما، کاسته مى‏شود و زائل مى‏گردد . در نتيجه عمر طولانى براى حضرت حجت (عليه‏السلام) ديگر غير ممکن نيست .
نکته :اگر چه ابن تيميه، اصل حيات حضرت خضر را انکار کرده و گفته است: «بيش‏تر علما، به وفات حضرت خضر معتقد هستند .» ، ولى ابن حجر عسقلانى (24) حضرت خضر را از صحابه‏ى رسول الله دانسته است و حافظ نووى (25) - از علماى قرن 6 يا 7 - بر زنده بودن خضر در زمان ايشان تصريح دارد . در قرن‏هاى بعد هم القارى در المرقاة (26) و شارح الواهب الدنيه به بقاى حضرت خضر تا زمان خودشان تصريح کرده‏اند و حتى حکايت‏ها و داستان‏هايى از کسانى که با حضرت خضر ملاقات کرده‏اند و از ايشان اخبار و رواياتى شنيده‏اند، (27) نقل کرده‏اند . پاسخ ديگر اين اشکال اين است که اگر حکمت‏خداوند، اقتضا کند که يک نفر را هزاران سال در اين جهان باقى گذارد، قدرت خداوند آن اراده و مشيت را به انجام مى‏رساند .

2استفاده از امام غايب
 

ابن تيميه و سعد تفتازانى مى‏گويند: «از مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه)، تنها، نامى باقى مانده است و حتى کسانى که به وجود او معتقد هستند، از ايشان سود و نفعى نمى‏برند .» . به اين شبهه پاسخ‏هاى گوناگونى مى‏توان داد . يکى از آن پاسخ‏ها اين است که حوادث و حکايت‏هاى فراوانى در شرح حال بزرگان شيعه و . . . نقل شده است که اينان، در موارد متعددى، براى رفع مشکلات و . . . به محضر حضرت شرف ياب شده‏اند و امام هم آن مشکلات را از ايشان رفع کرده است . پاسخ ديگر اين است که خداوند تبارک و تعالى، براى هر امتى، رسول و امامى فرستاد تا حجت‏خود را بر آنان تمام کند، ولى بسيارى از انبيا و رسولان، در اولين روز رسالت‏خود، کشته و يا تبعيد و يا به دار آويخته شدند، حال آيا مى‏توان به خداوند عرضه داشت که فرستادن رسولان و انبيا از جانب خداوند کارى عبث و بيهوده بوده است؟

مکان زندگى حضرت
 

شبهه‏ى ديگر اين است که «حضرت در کجا زندگى مى‏کند؟» . در پاسخ مى‏پرسيم، شما که به زنده بودن حضرت خضر (عليه‏السلام) اعتقاد داريد مکان زندگى ايشان را کجا مى‏دانيد؟ اين که ايشان و امثال او در کجا زندگى مى‏کنند، پرسش اساسى نيست . براى اعتقاد به وجود يک نفر، لازم نيست که بدانيم، او، در کجا زندگى مى‏کند . حضرت مهدى (عليه‏السلام) و جناب خضر (عليه‏السلام) و . . . در اين کره‏ى خاکى زندگى مى‏کنند و نه در جاى ديگر .

انتظار، برترين عمل
 

سبب غيبت‏حضرت حجت (عليه‏السلام) يا از بابت عدم وجود مقتضى و زمينه‏هاى مناسب براى ظهور است و يا از بابت وجود مانع . پس براى ظهور حضرت (عليه‏السلام) بايد زمينه‏ى مناسب را ايجاد کرد و موانع را برچيد . اگر معناى «افضل الاعمال انتظار الفرج‏» تبيين شود، وظيفه‏ى ما در عصر غيبت و نقش مان براى زمينه‏سازى ظهور حضرت، روشن خواهد شد . براى فهم اين روايات، ابتدا، بايد بدانيم که ظهور حضرت (عليه‏السلام) يک امر ناگهانى است (28) و هيچ کس نمى‏تواند زمان ظهور و بر طرف شدن موانع و تحقق زمينه‏هاى ظهور (29) را پيش بينى کند . تنها، خداوند تبارک و تعالى، نسبت‏به زمان برطرف شدن موانع و تحقق زمينه‏هاى مناسب براى ظهور حضرت آگاه است . و هيچ کس نمى‏تواند زمان آن را تعيين کند . در روايت آمده است: «کذب الوقاتون‏» .
و نيز بايد بدانيم که حکومت و قضاوت حضرت حجت (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) مانند حکومت‏حضرت داوود (عليه‏السلام) است; (30) يعنى، ايشان، بر اساس واقع و آگاهى خود حکم خواهند کرد و نه بر اساس بينه و . . . بينه و . . . ، از قواعد ظاهرى است که ممکن است، اشتباه هم باشند . يکى از قواعد قضاوت، «قاعده‏ى يد» است . طبق اين قاعده، مثلا اگر کتابى در دست کسى باشد، همين امر، مالکيت او را بر کتاب، نشان مى‏دهد . لذا اگر کس ديگرى ادعا کند ولى شاهد و . . . نداشته باشد، قاضى، کتاب را به کسى مى‏دهد که در دست او است، اما آن هنگام که حضرت اش بيايد، حکم ايشان، بر اساس واقع است . در اين مثال اگر فردى که کتاب در دست‏اش است، واقعا، مالک نباشد، حضرت به اين قاعده توجه نمى‏کند و کتاب را به صاحب اصلى‏اش باز مى‏گرداند . اين در حالى است که پيامبر اکرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) مى‏فرمودند (انما اقضى بينکم بالبينات والايمان و بعضکم الحسن بحجة من بعض و ايما رجل قطعت له قطعة فانما اقطع له قطعة من نار) و فقط بر اساس قواعد ظاهرى و نه بر اساس واقع حکم مى‏نمودند، بنابراين اگر مدعى، بينه‏اى مبنى بر مالکيت‏خانه مى‏آورد، پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) بر اساس آن بينه حکم نموده و خانه را به ايشان واگذار کرده و مى‏فرمودند: من بين شما با بينه حکم مى‏کنم و اگر بينه مدعى دروغ باشد و از اين راه مالک خانه گردد بايد بداند که اين خانه قطعه‏اى از آتش بوده و نبايد آن را اخذ کند .
هنگامى که اين دو امر را دانستيم، معناى «افضل الاعمال انتظار الفرج‏» روشن مى‏شود; زيرا، انتظار ظهورى ناگهانى و حکم بر حسب واقع، انسان را وا مى‏دارد که در هر لحظه، نسبت‏به تکاليف خود در امور اجتماعى و . . . واقف باشد و به آن‏ها عمل کند و خود را در عقيده و عمل اصلاح کند و ديگران را هم اصلاح سازد . بدين سان، انتظار، برترين وسيله براى اصلاح فرد و جامعه است و با اصلاح فرد و جامعه، راه براى ظهور حضرت حجت (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) هموار مى‏شود و اصلاح شدگان، از اعوان و انصار حضرت خواهند بود . گفتنى است روايات ائمه (عليهم‏السلام) شيعيان را از عجله براى ظهور امام (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) بر حذر داشته‏اند و تکليف شيعيان را در عصر غيبت، اطاعت از پروردگار و آماده شدن براى ظهور امام مى‏دانند . ما، فقط، به انتظار ظهور حضرت امر شده‏ايم . و انتظار فرج هم همان طور که گفته شد يعنى اصلاح خود و ديگران و جامعه . در روايت آمده است که «ولاتستعجلوا مما لم يعجله الله بکم; فانه من مات منکم على فراشه و هو على معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا و وقع اجره على الله و استوجب ثواب مانوى من صالح عمله، قامت النية مقام اصلاته لسيفه فان لکل شي‏ء مدة واجلا;» (31) در آن چه را که خداوند شتاب در آن را لازم نداشته، شتاب نکنيد; زيرا، هر کس از شما که در بستر خويش، با شناخت‏خدا و پيامبر بميرد، شهيد از دنيا رفته است و پاداش او بر خدا است و ثواب اعمال نيکويى که قصد انجام دادن آن را داشته، خواهد برد و نيت و ثواب شمشير کشيدن را دارد; زيرا، براى هر چيزى مدت و وقتى است . بنابراين، در عصر حاضر، هم به دعاى براى تعجيل فرج و هم به آماده کردن خود براى خدمت‏به امام عصر (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) امر شده‏ايم و اگر هر کدام از ما به وظايف خود عمل کند و حق پروردگار و رسول الله و اهل بيت را بشناسد، زمينه‏ى مناسب براى ظهور امام (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) را فراهم آورده است .

پى‏نوشت:
 


1) بسيارى از علماء اهل سنت هم در کتاب‏هاى خود احاديثى در وصف امام مهدى (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه) نقل نموده‏اند.
. ک: سنن ابن داود، ج 4، ص 107; سنن ابن ماجه، ج 2; کتاب الفتن باب 34; الصواعق المحرقه، ص 163; سند احمد، ج 1، ص 159; صحيح ترمذى، ج 4، ص 505; فوائد السمطين، ج 2، ص 331; تاريخ دمشق/ابن عساکر، ج 1، ص 114; ينابيع المودة، ص 431; حلية‏الاولياء، ج 5، ص 75; الفصول المهمة، ص 297; مشکاة‏المصابيح، ج 3، ص 1501; مجمع الزوائد، ج 7، ص 314 و . . . 2) نساء: 165 .
3) انفال: 42 .
4) انعام: 149 .
5) نهج البلاغه، ح 147 .
6) شرح المقاصد، ج 5، ص 239 .
7) مسند احمد، ج 5، ص 61، رقم 16434 .
8) مسند ابى داوود الطيالسى، ص 259 .
9) صحيح بن حبان، ج 10، ص 434، قم 457 .
10) المعجم الکبير (طيرانى)، ج 19، ص 388، رقم 910 .
11) کمال الدين و تمام النعمه/شيخ طوسى/انتشارات اسلاميه/ج 1، ص 380 - 372 .
12) صحيح مسلم/ج 3/ص 1478، رقم 1851 .
13) طبقات ابن سعد/ج 4/ص 187 - 185 .
14) المعجم الکبير، ح 10، ص 166، رقم 10222 .
15) عقدالدرر فى اخبار المنتظر، ص 56 .
16) فرائد السمطين، ج 2، ص 325، رقم 575 .
17) الصواعق المحرمه، ص 249 .
18) البيان فى اخبار صاحب الزمان، الکنجى الشافعى، ص 502 .
19) الفتن، نعيم بن حماد، ج 1، ص 371، ح 1095; عقدالدرر، ص 282 (از طبرانى و ابى نعيم) ; والحاوى للفتاوي، ج 2، ص 66 .
20) کنز العمال، ج 14، ص 263، ح 38656 .
21) المنار المنيف، ص 149; کنز العمال، ج 14، ص 264، ح 38663 .
22) المنار المنيف، ص 150 .
23) کنزالعمال، ج 14، ص 268، ح 38678 .
24) الاصابه، ج 2، ص 114 - 115 - درالکتب العلميه - بيروت .
25) تهذيب الاسماء واللغات، ج 1، ص 176، رقم 147 .
26) مرقاة‏المفاتيح، ج 9، ص 692 .
27) با اين اوصاف، از آن جا که ابن تيميه مى‏دانست وجود خضر، بهترين دليل براى رفع استبعاد از طول عمر است، دست‏به تکذيب خضر زده است .(مؤلف)
28) قال رسول الله (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) : المهدى من ولدى، اسمه اسمى، و کنيته کنيتى، اشبه الناس بى خلقا و خلقا، تکون به غيبة و حيرة تضل فيها الامم، ثم يقبل کالشهاب الثاقب يملاءها عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما .(کمال الدين، ج 1، ص 286)
قال حسين بن على (عليه‏السلام) : فى التاسع من ولدى، سنة من يوسف و سنة من موسى بن عمران، و هو قائمنا اهل البيت، يصلح الله تبارک و تعالى امره فى ليلة واحدة .(کمال الدين، ج 1، ص 316همچنين ر . ک:
1 - کمال الدين، ج 1، ص 287/قم، مؤسسه نشر اسلامى
2 - همان، ج 2، ص 372/قم، مؤسسه نشر اسلامى
3 - همان، ج 1، ص 151/قم، مؤسسه نشر اسلامى
4 - الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1171/قم/مدرسه الامام المهدى
5 - همان، ج 2، ص 955/قم/مدرسه الامام المهدى
6 - الغيبة، ص 159/قم/منشورات مکتبة بصيرتى
دلائل الامامة، ص 347/قم/انتشارات رضى
8 - همان، ص 250/قم/انتشارات رضى
9 - تقريب المعارف فى الکلام، ص 191/تقى الدين بن نجم بن عبدالله/قم/جامعه مدرسين
10 - اثبات الوصية للامام على بن ابى طالب، ص 279/قم/منشورات مکتبة بصيرتى
29) حضرت استاد محمد اشتهاردى موارد ذيل را مهم‏ترين عوامل زمينه ساز ظهور حضرت مى‏دانند .
1 - جاذبه قرآن و حقانيت اسلام
2 - علم و انديشه و به کار انداختن آن
3 - استقامت و پايدارى و شجاعت
4 - زهد و رعايت اخلاق و حقوق
5 - ايمان و توکل به خدا
6 - تعاون و همکارى
7 - برخوردها و روشهاى منطق با همديگر
8 - توجه به طبقه مستضعف
9 - اتحاد و انسجام مسلمانان
10 - رهبر شايسته
بقية‏الله/1402/مسجد صدريه، ص 134 - 126 .
30) قال ابوعبدالله: ان فى صاحب هذا الامر سننا من الانبياء على نبينا و . . . و سنة من داوود و هو حکمه باالالهام .
(الخرائج والجرائح، ج 2، ص 936/قم/مدرسه الامام المهدى)
کتبت الى ابى محمد العسکرى اساله عن القائم (عليه‏السلام) : اذا قام: بم يقضى بين الناس؟ واردت ان اساله عن شى‏ء لحمى الربع، فاغفلت ذکرالحمى، فجاء الجواب، سالت عن الامام، اذا قام قضى بين الناس بعلمه کقضاء داود لايسال البينة .
(الدعوات/سعيد بن عبدالله بن حسين/ص 209/قم/مدرسه الامام المهدى)
همچنين ر . ک: الغيبة طوسى: ص 261; الامامة والتبصرة، ص 93، ح 84; الخرائج الجرائح، ج 1، ص 431; بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد/محمد بن حسن/ص 259/قم/چاپ کتابخانه آيت الله مرعشى نجفى .
31) نهج البلاغه، خ 190 .
 

منبع:
مسجد عمار ياسرمشهد مقدس
خادمان مسجد
ارسال مقاله توسط كاربر محترم سايت: j133719



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط