قدرتمند باش؛ اما مهربان!

چندان دور نيست، حكايت‌هايي كه از سرزمين‌مان روايت مي‌شد.از ايران‌زمين كه براي «مسافران» هميشه متفاوت بوده و شگفت‌انگيز. اگر سرزمين فراعنه را به اهرام و قبور راز ‌آلودش شناختند، اگر هندوستان را به اديان و رسوم فراوانش، يونان و يونانيان را به فلاسفه و الهه‌هاي ماندگارش؛ ايران براي جهانيان همه اين‌ها بود و اما به‌تنهايي هيچ‌كدام نبود! چندان دور نيست، حكايت‌هايي كه از سرزمين‌مان روايت مي‌شد. سرزمين انسان‌هاي قدرتمند، اما مهربان. توانمند، اما دستگير. سرزمين آن‌ها كه زماني صاحب‌ نيمي از زمين بودند، اما برده‌داري نمي‌كردند!
چهارشنبه، 17 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قدرتمند باش؛ اما مهربان!

قدرتمند باش؛ اما مهربان!
قدرتمند باش؛ اما مهربان!


 

نويسنده:نویسنده : ميثم زمان‌آبادي




 
چندان دور نيست، حكايت‌هايي كه از سرزمين‌مان روايت مي‌شد.
از ايران‌زمين كه براي «مسافران» هميشه متفاوت بوده و شگفت‌انگيز. اگر سرزمين فراعنه را به اهرام و قبور راز ‌آلودش شناختند، اگر هندوستان را به اديان و رسوم فراوانش، يونان و يونانيان را به فلاسفه و الهه‌هاي ماندگارش؛ ايران براي جهانيان همه اين‌ها بود و اما به‌تنهايي هيچ‌كدام نبود!
چندان دور نيست، حكايت‌هايي كه از سرزمين‌مان روايت مي‌شد. سرزمين انسان‌هاي قدرتمند، اما مهربان. توانمند، اما دستگير. سرزمين آن‌ها كه زماني صاحب‌ نيمي از زمين بودند، اما برده‌داري نمي‌كردند! آن‌ها كه كسي را ياراي مقاومت برابرشان نبود، اما جنگي آغاز نمي‌كردند. سرزمين انسان‌هاي قدرتمند، اما مهربان. توانمند، اما دستگير.
سال‌1453 ميلادي براي بسياري از آن‌ها كه سرنوشت اقوام و ملل را در طول تاريخ بررسي مي‌كنند، سالي نكوست. چه، در آن هنگام بود كه متون ارزشمند تاريخي، متوني كه احوال دنيا در هفت ‌سده نخست هزاره يكم ميلادي را روايت مي‌كردند، از قسطنطنيه به رم(واتيكان) منتقل‌شدند.
اين انتقال بدان جهت ارزشمند بود كه پس از آن تاريخ‌نگاران فرصت يافتند تا به مطالعه اين متون پرداخته و واقعيت‌هاي هفتصد‌سال زندگي بشر را تصوير كنند. هفتصدسالي كه به جرات مي‌توان گفت طی آن ،ايران و ايرانيان نقش نخست معادلات زمين را ايفا كرده و بنيان تفكري را پايه نهادند كه براي هميشه در تاریخ ماندگار است. تفكري كه مي‌گويد قدرتمند باش، اما مهربان. توانمند باش، اما دستگير.
ميان همين اسناد و متون كه آورديم، يكي هم گزارشي بود كه عامل مخفي(جاسوس) دولت روم در تيسفون تهيه كرده. براساس اين گزارش، چنين روزهايي در سال 378‌ميلادي، شاپوردوم(ذوالاكتاف) سران لشگر، جنگاوران نامي و بزرگان ايران را به نشستي پراهميت و سرنوشت‌ساز در كاخ تيسفون فراخوانده بود.
نشستي كه بنا بود در آن تكليف شروع يا خاتمه جنگي به‌تدبير جمع معين گردد. مي‌گويند، شاپور از مدت‌ها پيش از اين نشست با حجم گسترده‌اي از پيشنهادات سران لشگر مواجه بود. آن‌ها كه نظر به كشته‌شدن «والنس»-امپراتور وقت روم- در جنگ با ويزيگوت‌ها(در منطقه آوريانوپل) اصرار داشتند كه ايران از اين فرصت بهره برده و تا روميان خودشان را بازسازي نكرده‌اند، آنان را به حمله‌اي برق‌آسا تا دانوب عقب راند.
آن‌گونه كه اين جاسوس رومي در گزارش‌اش آورده: ابتدا، به رسم تمام جلسات جنگ، لشگريان به تشريح استدلال‌هاي خود پرداخته و از قطعي‌بودن پيروزي در مصاف آتي سخن گفتند، چنان‌كه تمام حاضران در نشست به قطع و يقين مي‌دانستند كه اندكي بعد، شاپور دستور جنگ را صادر خواهد‌كرد و كوتاه‌مدتي پس از آن هم بساط جشن و سرور به‌مناسبت اين پيروزي به‌پا خواهد‌شد.
فرمانده لشگر ايران خطاب به حاضران تصريح كرده بود: «‌فراموش نكنيد كه ابتدا ما(ايرانيان) بوديم كه هون‌هاي متجاوز را به سوي اروپا رانديم. آن‌ها هم به جبران مواضع از‌كف‌داده ويزيگوت‌ها(شاخه‌اي از ژرمن‌ها) را به اطراف دانوب راندند تا جاي‌شان را تصاحب كنند. اما ويزيگوت‌ها علي‌رغم آن‌كه از پادشاه روم پناهندگي گرفته و زندگي عادي‌شان را آغاز كرده بودند، تحت ظلم و ستم كارگزاران و عمال پادشاه روم صبر و تحمل از كف داده و سر به شورش برداشتند.
هر‌چند «والس» كه براي خود همتايي نمي‌ديد، به سركوب آنان مبادرت ورزيد و نهايتاً جان بر سر اين تصميم خود نهاد. در اين شرايط چه بهتر است كه از اين فرصت بهره برده، نبردي گسترده را آغاز كرده و بهره‌اي بزرگ ببريم».
اما داستان چيز ديگري بود. بعد از شنيدن تمام استدلال‌ها، اين شاپور بود كه به صراحت گفت: «‌دليلي براي جنگ نمي‌بينم. نه مردم‌مان در مخاطره‌اند و نه ظلمي به كسي رفته».او تاكيد كرده بود كه بنابر اصول اخلاقي ايرانيان، داشتن قدرت و به‌دست‌آوردن فرصت نمي‌تواند توجيهي براي جنگ و خونريزي و تعرض به حريم ديگران شود و صاحبان منصب و امراي ارتش نبايد از خاطر ببرند كه جنگ هميشه آخرين راه‌حل «مسايل» است.
جاسوس رومي در پایان گزارش خود آورده :نبايد نگران آغاز جنگي از سوي ايرانيان بود، چرا‌كه براساس اصول اخلاقي آن‌ها، «‌جنگ غير‌منصفانه» تحت هر شرايطي مردود و مطرود است.جنگ و رويارويي اما تنها يك روي ماجراست.
اخلاقي كه به حكم آن واردنشدن در هر رقابت غير‌منصفانه مردود است، ضربه‌زدن به هر شخص و جايگاهي به‌صرف ‌داشتن فرصت و قدرت، غير‌انساني است، اخلاقي كه مي‌گويد بي‌اخلاقي حتي به دشمنان هم روا‌ نيست چه رسد به دوستان، به نزديكان، به خودي‌ها.
شهر اين روزها پر است از كارگر.
آن‌ها كه شايد تنها بخش كوچك‌شان را ببينيم. زيرزمين مشغول به‌كارند و تلاش. از احداث تونل‌توحيد گرفته تا توسعه خطوط ‌مترو. از كليدزدن پروژه تونل نيايش-‌شهيد‌صدر گرفته تا ادامه آزادراه شهيد همت. آن‌ها كه كار مي‌كنند فرزندان همين سرزمين‌اند، آن‌ها كه زمينه كارشان را فراهم مي‌آورند هم برگزيدگان همين مردم‌اند.
تنها مي‌ماند رسم بداخلاقي و آن معدودي كه در مواجهه با اتفاقات و سوانح طبيعي پروژه‌هاي بزرگ به روي خودي تيغ مي‌كشند و آن كار مي‌كنند كه در رسم‌مان با دشمن هم نمي‌كرديم.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : sifalaw




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.