آسيب شناسي فرهنگ مهدوي در عصر جهاني شدن(2)

گفتيم که فرهنگ مهدوي، آيندۀ جهان را به گونه‌اي ترسيم مي‌کند که در آن، مدينۀ فاضلۀ اسلامي، تحقّق مي‌يابد. بنابر اين، مي‌توان ابعاد مختلف آن را در عناوين زير بررسي كرد.
دوشنبه، 22 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسيب شناسي فرهنگ مهدوي در عصر جهاني شدن(2)

آسيب شناسي فرهنگ مهدوي در عصر جهاني شدن(2)
آسيب شناسي فرهنگ مهدوي در عصر جهاني شدن(2)


 

نويسنده: زينب متقي زاده




 

5. چشم انداز آينده جهان در فرهنگ مهدوي
 

گفتيم که فرهنگ مهدوي، آيندۀ جهان را به گونه‌اي ترسيم مي‌کند که در آن، مدينۀ فاضلۀ اسلامي، تحقّق مي‌يابد. بنابر اين، مي‌توان ابعاد مختلف آن را در عناوين زير بررسي كرد.
5-1. توسعۀ اجتماعي[1]
در يک تعريف عامّ، « منظور از توسعۀ اجتماعي، اشکال متفاوت کنش متقابلي است که در يک جامعۀ خاصّ همراه با توسعۀ تمدّن رخ مي‌دهد » (شايان مهر، همان: ج2، ص194). بايد تذکّر داد، که همواره توسعۀ اجتماعي و فرهنگي، مکمّل يکديگر محسوب مي‌شوند، به گونه‌اي که حتّي برخي توسعۀ فرهنگي را بخشي از توسعه اجتماعي به شمار مي‌آورند.
الف. گسترش عدالت:
قرآن کريم در باره اهميت عدل و قسط مي‌فرمايد: (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ) (حديد،25).
بنابراين رويکرد، در چشم اندازي که فرهنگ مهدوي نيز ترسيم مي‌كند، گسترش عدالت نمودي چشمگير دارد؛ به گونه‌اي كه يكي از بزرگ‌ترين اهداف منجي در آخرالزمان برقراري عدالت در سراسر جهان مطرح شده است و كمتر روايتي در زمينه مهدويت مي‌بينيم كه در آن، به اين موضوع پرداخته نشده باشد؛ آن گونه كه از امام صادق عليه السلام روايت است كه مي‌فرمايد:
هنگامي که قائم آل محمد عليه السلام قيام مي‌کند، به حکم داوود در ميان مردم حکم مي‌كند؛ در حالي که نياز به گواه و شاهد ندارد. خداوند به وي الهام مي‌فرمايد و او از روي علم خود داوري مي‌کند... (شيخ مفيد،1399:ص365)
اين روايت، نشان‌دهندۀ اوج عدالت قضايي در عصر ظهور مي‌باشد كه به دست تواناي امام عصر محقّق خواهد شد.
ب. امنيت اجتماعي:
« امنيت در بعد عيني، فقدان تهديدات نسبت به ارزش ها، و در جهتي ذهني فقدان ترس از اين که چنين ارزش‌هايي مورد هجوم واقع بشوند را مورد سنجش قرار مي‌دهد» (تاجيک،1380: ج1، ص44).
متأسفانه پيشرفت تكنولوژي بشري در همۀ عرصه‌هاي آن، نه تنها اين آرمان را محقّق نكرد، بلكه خود به عاملي اساسي در گسترش نا امني به سراسر كرۀ زمين تبديل شده است. اما وعدۀ الهي در قرآن، آنجا كه مي‌فرمايد: (وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا) و ترس آنها به امنيت و آسايش مبدل خواهد شد. (نور: 55)، براي صالحان، امنيت و آسايش مي‌باشد. به گونه‌اي كه در سايۀ آن، حتّي حيوانات نيز از امنيت فراگير آن بهره مند خواهند گرديد.
ج. تربيت و اخلاق اجتماعي:
بر طبق روايات، تا قبل از ظهور آن حضرت، بين مردم اختلافات و تشتّت فراواني وجود خواهد داشت؛اما با ظهور منجي و تشکيل جامعه عدل الهي، همه چيز به کلي دگرگون شده و تربيت و اخلاق اجتماعي متحوّل مي‌گردد؛ بدين معنا که هم از بعد اخلاقي و بر اساس قاعده لطف و هم از بعد حقوقي و بر اساس حق و تکليف در برابر يکديگر عمل مي‌كنند.«قائم ما با يارانش پيمان مي‌بندد که... مسلماني را دشنام ندهند... حريمي را هتک نکنند، به خانه‌اي هجوم نبرند، کسي را به ناحق نزنند، طلا و نقره گنج نکنند... مال يتيم رانخورند» (صافي گلپايگاني، بي‌تا: ص 469).

5-2. توسعه فرهنگي:
 

اين نوع توسعه در اصطلاح، به معناي گسترش خلاقيت‌هاي فکري و علمي و ديني و هنري... و در يک کلام، گسترش کيفي و کمّي هر گونه فعاليت و نگرش فکري و فرهنگي است.
الف. گسترش اسلام:
عظمت اسلام که با مديريت فرهنگي امام عصر، به يکباره نمايان مي‌گردد، چنان جلوه‌اي از دين الهي به نمايش مي‌گذارد که در سراسر جهان با استقبال بي‌نظيري مواجه مي‌شود. بدين سان هر فرد از مردم جهان يك موحد مؤمن خواهد بود.
در حكومت مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف مردم به گونه‌اي بي‌سابقه به اسلام روي مي‌آورند به گونه اي که اسلام در هر خانه، كوخ، و چادري رخنه مي‌كند؛ چنان كه سرما در آن نفوذ مي‌نمايد (طبسي، 1380: ص181).
ب. توسعه علمي، فکري:
روايات، عصر ظهور را عصري ترسيم كرده‌اند که، بشر در آن دوران به واسطۀ حضور و رهبري منجي، به درياي بيکران دانش‌ها و معارف دست مي‌يابد: «اذا قام قائمنا وضع يده علي رؤوس العباد فجمع بها عقولهم وكملت بها احلامهم؛ هنگامي كه قائم ما قيام كند، دستش را بر سر مردم مي‌گذارد و عقول آنها را كامل و فكرشان را تكميل مي‌كند» (علامه مجلسي، همان: ج52، ح47). البته اين معارف، نه تنها معارف مادّي، بلکه معارف معنوي و ماورائي را نيز در بر مي‌گيرد. در واقع عصر ظهور، عصر حرکت از ماديت به سوي معنويت و از جهان مادّه به جهان غيب است.

جهاني شدن
 

از اين مفهوم تعريف مشخّص و معيني ارائه نشده و هر کس از ديد خود، به آن نگريسته است، اما تعريفي که در اين مقاله مورد توجّه ما قرار گرفته است، تعريفي است که، توسط يان آرت شولت ارائه شده است. وي از جهاني شدن با عنوان ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏« فوق قلمروگرايي‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»، ياد مي‌کند، و آن را معادل مفاهيمي چون جهاني، فراجهاني و فرامرزي قرار مي‌دهد. بر اساس تحليل شولت:
جهاني شدن نوعي تغيير گسترده در ماهيت فضاي اجتماعي است. انتشار و گسترش ارتباطات فوق قلمروي...موجب پايان يافتن قلمروگرايي يعني وضعيتي که در آن جغرافياي اجتماعي کاملاً مربوط به يک قلمرو يا سرزمين است، خواهد شد. اما ديگر کلّ جغرافيا ي ما را تشکيل نخواهد داد (شولت، 1382: ص50).
به اين معنا که تا پيش از اين،جغرافيا عامل مهمي در تفاوت‌هاي اجتماعي جوامع مختلف محسوب مي‌شد، به ويژه در بعد هويتي و فرهنگي، تفاوت‌هاي جغرافيايي تأثير بسزايي در تفاوت‌هاي فرهنگي بر جاي مي‌گذارد؛ چراکه ارتباطات در يک وضعيت جغرافيايي و ارضي مشترک شکل مي‌گرفت و فراتر نمي‌رفت.
از منظر شولت، جهاني شدن في نفسه بد يا خوب نيست، بلکه پيامد‌ها و نتايج سياست‌هايي که اتخاذ مي‌شود، آن را مثبت يا منفي جلوه مي‌دهد.
لذا با انتخاب اين تعريف در پژوهش حاضر، نگاه ما به جهاني شدن به عنوان يک پديده است؛ پديده‌اي که از يک سو خنثي و حاصل گسترش شرايط فوق قلمرويي مي‌باشد و از سويي ديگر به دليل ادارۀ کنوني آن توسط ليبرال دموکراسي، به يک پروژه تبديل شده است.
نکتۀ ديگر اين که جهاني شدن، از ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي و فرهنگي، تشکيل شده است. اين ابعاد به هم پيوسته و در هم تنيده‌اند و به هيچ روي، نمي‌توان آن‌ها را از هم جدا كرد. امّا از آن جا که بحث مورد نظر ما بر مسائل فرهنگي متمرکز است به گونه‌اي فرضي، ميان آن‌ها يک تفکيک نظري قائل شده و تمرکز خود را معطوف به جهاني شدن فرهنگي و اجتماعي مي‌كنيم.

1. جهاني شدن فرهنگ:
 

جهاني شدن، مفهوم سازي ما را از فرهنگ مختل مي‌کند؛ زيرا فرهنگ، از قديم به معناي ضمني به ايدۀ محلّيت ثابت، گره خورده )بود(. فرهنگ، به طور ضمني معني سازي را به خصوصيت و محليت ربط مي‌داد. (حاجي يوسفي بي‌تا: ج1، ص47)
اما اينک، فرد در ديالکتيک با محيط پيرامونش، خود را در مواجهۀ با دنيايي سيال، مبهم و مسخ کننده مي‌يابد که به گونه‌اي گسترده، روند توليد معنا را دگرگون مي‌كند. بدين سان بشر، سرنوشت محتوم خويش را با ميليون‌ها انسان کرۀ خاکي و سرزمين‌هاي دور و ناشناخته، در پيوندي تنگاتنگ مي‌بيند؛ چراکه « به سبب جريان آرام و گسترده اطلاعات، جوامع نسبت به هويت، فرهنگ، و هنجارهاي يکديگر بيش از ساير زمان‌ها دسترسي دارند (سجادي،1381:ص43). و عملکرد رسانه ها، اينترنت، ماهواره و...، نيز اين دسترسي را به طور روزافزوني تشديد مي‌كند؛ لذا رويارويي با دنياي جهاني شده، به بازتعريف هنجارهاي قديمي و پاي بندي به نرم‌هاي نو و جهاني مي‌انجامد و بدين سان رفتار‌ها در چارچوب‌هاي فرهنگي جديد، نظام يافته و هدايت مي‌شوند.

2. پيامد‌هاي فرهنگي-اجتماعي جهاني شدن:
 

پيش از ورود به بحث لازم است بر اين نکته تأکيد كنيم که بيشتر پيامد‌هايي که ما در باره آن‌ها به قضاوت نشسته ايم، حاصل شرايطي است که ما آن را‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏« شرايط گذار‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏» مي‌ناميم. همان گونه که شولت نيز بيان داشته، اين سياست‌هاي اتّخاذ شده در قبال وضعيت جديد فوق قلمرويي است که پيامد‌هاي جهاني شدن را مثبت يا منفي جلوه مي‌دهد و نه خود جهاني شدن. از آن جا که سياست‌هاي اتّخاذ شده در جهان، امروزه تحت تأثيرليبرال دموکراسي امريکا است بسياري از اين پيامد‌ها از شرايط هژموني فعلي ناشي شده، و با دگرگوني اين شرايط، امکان تغيير آن‌ها نيز وجود خواهد داشت.
الف. عدالت اجتماعي:
عدّه‌اي معتقدند جهاني شدن با ايجاد شرايط و زمينه‌هاي يکسان در امر اطلاع رساني، گسترش آگاهي‌هاي عمومي، گسترش آموزش‌هاي همگاني، نظارت بر عملکرد‌هاي اقتصادي و سياسي نهاد‌هاي مختلف،و... زمينه‌هاي تحقق عدالت اجتماعي را در سطح جهاني فراهم مي‌كند.
اين، در حالي است که از ديد برخي ديگر، جهاني شدن نه تنها با عدالت سازگار نيست، بلکه زمينه‌هاي بسط بي‌عدالتي در جامعه را نيز افزايش مي‌دهد. به زعم ايشان در بعد اقتصادي،تنها سرمايه داران، کارفرمايان، و صاحبان مشاغل از راه اندازي بازار‌هاي مالي و تجاري سود فراوان مي‌برند و بسياري از فقير ترين کشور‌ها قرباني نزول چشم گير سطح زندگي خود مي‌شوند (فاکس، 1381:ص46).
با اين اوصاف، جهاني شدن به تشديد شکاف طبقاتي، و فاصله گيري ميان فقير و غني مي‌انجامد. و اين مساله نيز به نوبۀ خود به نابرابري فرصت‌ها در فرايند جهاني شدن منجر مي‌گردد.
واقعيت آن است که به لحاظ تاريخي، همواره فرصت‌هاي اجتماعي، براي مردان به نسبت زنان، براي شهري‌ها به نسبت روستاييان، براي سفيد پوستان به نسبت رنگين پوستان، و براي اغنيا به نسبت فقرا بيشتر بوده ا‌ست. درست است که جهاني شدن با گسترش ارتباطات جهاني، به افزايش آگاهي‌ها انجاميده است؛ اما دربيشتر موارد، با تمرکز ارتباطات جهاني بر طبقات متخصص، مرفّه و شهرنشينان روبه رو هستيم. از سوي ديگر با وجود آنكه جهاني شدن، فرصت‌هاي شغلي زنان را افزايش داده ا‌ست، اين اشتغال به مشاغلي با سطح اجتماعي و حقوق پايين‌تر محدود شده است. به لحاظ اقتصادي نيز بسياري از سياست‌هاي حمايتي که از سوي کشور‌هاي مرکز يا شرکت‌هاي چند مليتي اتخاذ مي‌شود، در نهايت، به سود طبقات مرفّه است.
ب. امنيت:
با پيشرفت فن آوري و افزايش آگاهي بشري، انتظار مي‌رفت در شرايط جهاني شدن، شاهد امنيت بيشتر در بعد جهاني باشيم؛ اما شرايط موجود بيانگر آن است که صلح و امنيت به يک کالاي ناياب تبديل شده است.
در دنيا هنوز هم به اندازه‌اي کلاهک هسته‌اي وجود دارد که براي نابودي کامل نژاد بشر کافي است. تسليحات جهاني مانند جت‌هاي جنگي، موشک ها، و ماهواره‌هاي جاسوسي، با وجود آنكه ممکن است فعال نباشند، در هر حال احساس عدم امنيت را در مردم کشور مورد نظر دامن مي‌زنند (شولت،همان:ص258).
در حوزۀ امنيت اجتماعي نيز فعّاليت گروه‌هاي تبهکار جهاني، با استفاده از امکاناتي که جهاني شدن در اختيارشان قرار مي‌دهد، هر روز افزايش مي‌يابد. به همين دليل، به اعتقاد برخي « گروه‌هاي تبهکار سودبرندگان اصلي جهاني سازي به شمار مي‌روند» (فاکس،همان: ص41).
ج. بيکاري و فقر:
واقعيت آن است که بيکاري، در تحول تکنولوژيکي، جهاني شدن تجارت، محدوديت اقتدار دولت، و... ريشه دارد؛ براي مثال گسترش تکنولوژي‌هاي جديد ـ از جمله بيوتکنولوژي، ميکروالکترونيک، و تکنولوژي ارتباطات از راه دور ـ در عرصه تکنولوژي‌هاي اقتصادي تحولي عميق ايجاد كرده که خود به تغييرات گسترده در نيروي کار مي‌انجامد، بدين معنا که بخش عظيمي از نيروي کار غيرمتخصص را از جريان کار خارج كرده و نرم افزارها، سخت افزار‌ها و نيروهاي متخصص تکنولوژي برتر را جايگزين آنان مي‌کند. اين گونه است که بخش عظيمي از کارگران، در شرايط فوق قلمرو گرايي،به صف بيکاران فقير افزوده مي‌شوند.
تحولات گستردۀ اقتصادي، بازار آزاد، از ميان رفتن تعرفه ها، و ورود بازيگران بين المللي و... به خودي خود، توان رقابت سالم توليد کنندگان خرده پا را تحليل برده و کم کم آنان نيز به خيل بيکاران موجود مي‌پيوندند.
از سوي ديگر، شركتهاي موفق كه با استفاده از فن آوري پيشرفته، توانايي توليد قابل ملاحظه دارند، با محدوديت بازار فروش روبه رو مي‌شوند. اين محدوديت را كاهش درآمد افراد طبقه متوسط از يك سو و حضور رقباي بسيار در بازار توليد از سوي ديگر، شدت مي‌بخشد... (کاظمي، 1380:ص156).
بدين سان، تنها برخي غول‌هاي اقتصادي در اين عرصه باقي مانده و بقيه به مرور از صحنه حذف مي‌شوند.
در بسياري از مواقع، عملکرد‌هاي سازمان‌هاي اقتصاد جهاني همچون بانک جهاني و صندوق بين المللي پول از سوي ديگر، در راستاي کاهش فقر در سطح جهاني بوده است، در دراز مدت، بسياري از سياست‌هاي تعديل اقتصادي نه تنها به نفع کشور‌هاي فقير نينجاميده، بلکه حتّي باعث افزايش فشار بر اقشار آسيب پذير اين کشورها شده است. واقعيت آن است که همواره، اقشار آسيب پذير جوامع گوناگون، نخستين قربانيان تحوّلات اقتصادي بوده و تا رسيدن به ثبات اقتصادي، بايد بدترين شرايط ممکن را متحمّل شوند.
د. گسترش دنياي مجازي:
در‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏«دنياي مجازي‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»، فرد در ارتباط خويش با دنياي اطراف، با تصوير‌ها و نه خود واقعيت مواجه است و گويي همواره واقعيت را از پس آينه مي‌بيند. با اين وصف، با وجود آن كه فرد با انبوهي از اطلاعات کامپيوتري و ديجيتالي رو به رو است، همواره اين ابهام وجود دارد که آيا واقعيتي که اين دستگاه‌هاي ارتباطي در اختيار او قرار مي‌دهند، واقعي هستند؟ بدين سان، « براي هر کسي از جمله رهبران سياسي درک آنچه واقعاَََََ رخ مي‌دهد، دشوارتر مي‌شود» (تافلر، 1374: ص407، به نقل از سجادي، همان:، ص62). چراکه اخبار منتشر شده، هرگز خالي از جهت دهي‌هاي سياسي و اقتصادي نبوده و در واقع، در بسياري از مواقع، واقعيت سازي است، نه خود واقعيت. بر اين اساس؛ « نيروهاي اغو اگر و فريبندۀ بازار در دنياي مک،[2] استنتاج بشر را از کار مي‌اندازد» (رجايي، 1380: ص155). در واقع، دنياي مجازي، دنيايي است که همه جا هست و هيج جا نيست. و « به يمن مجازي سازي، اشخاص، اعمال و اطلاعات از جا بر کنده مي‌شوند، يا به عبارت ديگر، در فضايي نامعلوم، در دگر جا، جاي مي‌گيرند» (شايگان،1380: ص340).
ه‍. هويت چهل تکّه و ورود به عصر پساتجددگرايي:
گسترش روابط فوق قلمروگرايي، هم چنان که مرزهاي جغرافيايي را کم رنگ مي‌كند، مرزهاي فرهنگي و عقيدتي و هويتي را نيز در مي‌نوردد، لذا قالب‌هاي جديدي، وارد فضاي فرهنگي جوامع مي‌شود، اين قالب‌ها فرد را با هنجارهاي گوناگون و گاه متضاد روبه رو مي‌گرداند. در چنين شرايطي اجزاي مختلف و متضاد هويتي کنار يکديگر، هويت فرد را شکل مي‌دهند.
از سوي ديگر، نقاط مرکزي و محوري فرهنگ‌هاي گوناگون نيز به يکديگر نزديک شده و فاصله‌هاي فرهنگي پيشين به يکباره محو و نابود مي‌گردند. پيامد منطقي چنين رويدادي، اختلاط عقيدتي و درهم ريختگي هويتي است. و لازمۀ پذيرش چنين اختلاطي، عقب نشيني از ادّعاهاي گذشته و پذيرش نوعي نسبي گرايي است. اين شالوده شکني، به تحقّق عصر پساتجددگرايي مي‌انجامد.
بنابراين تجدّدگرايي که تا کنون تنها قرائت ممکن و منطقي در صحنۀ جوامع مطرح مي‌شد، مورد ترديد و انتقاد گستردۀ نگرش‌هاي پساتجددگرا قرار مي‌گيرد.
منبع:www.entizar.ir
ادامه دارد



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.