چشم خلاقيت را کور نکنيد
نويسنده:سارا جمالآبادي
شيوههاي آموزش خلاقانه در مدرسه
براي هرچيزي تعريف خودش را دارد و گاه با تعريفهايش ديگران را متعجب ميکند براي مثال همين ديروز رضا از مادر که داشت حياط را جارو ميزد پرسيد: «مامان! زندگي يعني چه؟» و مادر که سالها بود بيخيال از معناي زندگي؛ زندگي ميکرد و زندگي چهار نفر ديگر را ميچرخاند گفت: «يعني صبح و شب». پسر بچه توپ پلاستيکياش را بالا انداخت و دوباره پرسيد: «بعد از صبح و شب چي؟» مادر که حواسش بيشتر به گرد و خاکهاي حياط بود تا سوال پسربچه بدون اينکه سرش را بالا بگيرد جواب داد: «يعني صبح بلند ميشوي صبحانه ميخوري، اتاقت را جمع ميکني، کار ميکني، تا ظهر، بعد ناهار ميخوري، بعد شام» پسربچه که نزديکتر به مادر شده بود دستش را جلوي صورت او گرفت و گفت: «يعني ما هم مانند اينهاييم؟» مادر سرش را بالا گرفت کف دست پسر بچهاي مورچهاي فکر فرار بود.
شايد شما هم اگر کمي به حرفها و رفتار کودکانتان فکر کنيد ميبينيد که دنياي آنها هم مانند رضا پر است از سوالهاي عجيب و غريب و باورنکردني که شنيدنش از زبان پسربچه يا دختري 5 تا 6 ساله ميتواند شما را سر جاي خودتان ميخکوب کند. سوالهايي که جواب دادن به آنها براي شما نه تنها سخت که گاه غيرممکن است، سوالهايي که شما هم روزگاري بسياري از آنها را در ذهن داشتيد. اما امروز چه؟ به دنياي بيسوال خود عادت کردهايد و اين به دليل يافتن جوابها نيست بلکه تنها دليلش گم شدن سوالها و کمرنگ شدن شگفتيهاي دنيا در مقابل چشم شما است. در حالي که زنده بودن به سوال کردن و دنبال جواب گشتن است و بخش اصلي از اين زندگي در مدرسه رقم ميخورد. مدرسهاي که ميتواند به سوالهاي شما جواب دهد يا سوالهاي شما را بيجواب بگذارد و بگذرد و يا حتي آنها را سرکوب کند و شما را تبديل به آدمي کند خلاق يا فردي با ذهني مرده که با جوابهاي تکراري ديگران قانع ميشود. در دنياي امروز بهخصوص در جوامع پيشرفته مهمترين نوع آموزش، آموزشي است که خلاقيت را رشد ميدهد نه آموزشي که همه چيز را به دانشآموز ديکته کند. چرا که از بين بردن خلاقيت و بستن راه رشد آن، يعني ساکن شدن و متوقف ماندن رشد و پيشرفت يک جامعه چرا که ذهنهاي پوياي آن به جاي آنکه فعاليت کنند ساکن شدهاند و به جاي پيشرفت مدام درجا ميزنند و يا پس ميروند. در حالي که پي بردن به اهميت خلاقيت و رشد آن ميتواند به چرخ توسعه يک کشور، يک فرهنگ و يک جامعه آنچنان سرعتي بخشد که با هيچ چيز ديگري قابل قياس نيست.
و اين برنامه خيلي از دانشآموزاني است که به خيال خود و البته به خيال والدينشان به مدرسههاي معتبر ميروند در حالي که تکاليف درسي اگر به مقدار لازم و ضروري نباشد تمام فکر و انرژي و توان او را ميگيرد بدون اينکه براي او انگيزهاي ايجاد کند براي فکر کردن، استفاده از کتابهاي حلالمسايل و بيزاري و بيميلي به مدرسه خود نتيجه اين روش غلط است که باب شده است. در حالي که با در نظر گرفتن توان و دقت دانشآموزان ميتوان آنها را هر روز با تجربهاي جديد به خانه فرستاد و يا از خانه راهي مدرسه کرد.
2 اعتقاد مسوولان آموزشي به مفهوم و اهميت خلاقيت
3 ايجاد امکانات لازم براي انجام فعاليتهاي خلاق
4رفع مباني آموزشي نادرست از فضاي مدرسه گرفته تا محتواي کتابها
5 هدف قرار ندادن نمره
6 پذيرفتن ايدههاي جديد
7 اجتناب از تکاليف درسي بيش از اندازه
8 به تمسخر نگرفتن ايدههاي جديد
منبع:http://www.salamat.com
براي هرچيزي تعريف خودش را دارد و گاه با تعريفهايش ديگران را متعجب ميکند براي مثال همين ديروز رضا از مادر که داشت حياط را جارو ميزد پرسيد: «مامان! زندگي يعني چه؟» و مادر که سالها بود بيخيال از معناي زندگي؛ زندگي ميکرد و زندگي چهار نفر ديگر را ميچرخاند گفت: «يعني صبح و شب». پسر بچه توپ پلاستيکياش را بالا انداخت و دوباره پرسيد: «بعد از صبح و شب چي؟» مادر که حواسش بيشتر به گرد و خاکهاي حياط بود تا سوال پسربچه بدون اينکه سرش را بالا بگيرد جواب داد: «يعني صبح بلند ميشوي صبحانه ميخوري، اتاقت را جمع ميکني، کار ميکني، تا ظهر، بعد ناهار ميخوري، بعد شام» پسربچه که نزديکتر به مادر شده بود دستش را جلوي صورت او گرفت و گفت: «يعني ما هم مانند اينهاييم؟» مادر سرش را بالا گرفت کف دست پسر بچهاي مورچهاي فکر فرار بود.
شايد شما هم اگر کمي به حرفها و رفتار کودکانتان فکر کنيد ميبينيد که دنياي آنها هم مانند رضا پر است از سوالهاي عجيب و غريب و باورنکردني که شنيدنش از زبان پسربچه يا دختري 5 تا 6 ساله ميتواند شما را سر جاي خودتان ميخکوب کند. سوالهايي که جواب دادن به آنها براي شما نه تنها سخت که گاه غيرممکن است، سوالهايي که شما هم روزگاري بسياري از آنها را در ذهن داشتيد. اما امروز چه؟ به دنياي بيسوال خود عادت کردهايد و اين به دليل يافتن جوابها نيست بلکه تنها دليلش گم شدن سوالها و کمرنگ شدن شگفتيهاي دنيا در مقابل چشم شما است. در حالي که زنده بودن به سوال کردن و دنبال جواب گشتن است و بخش اصلي از اين زندگي در مدرسه رقم ميخورد. مدرسهاي که ميتواند به سوالهاي شما جواب دهد يا سوالهاي شما را بيجواب بگذارد و بگذرد و يا حتي آنها را سرکوب کند و شما را تبديل به آدمي کند خلاق يا فردي با ذهني مرده که با جوابهاي تکراري ديگران قانع ميشود. در دنياي امروز بهخصوص در جوامع پيشرفته مهمترين نوع آموزش، آموزشي است که خلاقيت را رشد ميدهد نه آموزشي که همه چيز را به دانشآموز ديکته کند. چرا که از بين بردن خلاقيت و بستن راه رشد آن، يعني ساکن شدن و متوقف ماندن رشد و پيشرفت يک جامعه چرا که ذهنهاي پوياي آن به جاي آنکه فعاليت کنند ساکن شدهاند و به جاي پيشرفت مدام درجا ميزنند و يا پس ميروند. در حالي که پي بردن به اهميت خلاقيت و رشد آن ميتواند به چرخ توسعه يک کشور، يک فرهنگ و يک جامعه آنچنان سرعتي بخشد که با هيچ چيز ديگري قابل قياس نيست.
معلم خلاق، دانشآموز خلاق
دانشآموزاني متفاوت
مشقهاي زيادي
و اين برنامه خيلي از دانشآموزاني است که به خيال خود و البته به خيال والدينشان به مدرسههاي معتبر ميروند در حالي که تکاليف درسي اگر به مقدار لازم و ضروري نباشد تمام فکر و انرژي و توان او را ميگيرد بدون اينکه براي او انگيزهاي ايجاد کند براي فکر کردن، استفاده از کتابهاي حلالمسايل و بيزاري و بيميلي به مدرسه خود نتيجه اين روش غلط است که باب شده است. در حالي که با در نظر گرفتن توان و دقت دانشآموزان ميتوان آنها را هر روز با تجربهاي جديد به خانه فرستاد و يا از خانه راهي مدرسه کرد.
خلاقيت در خانه
ديوار کج
رازهاي آموزش خلاقانه در مدرسه
2 اعتقاد مسوولان آموزشي به مفهوم و اهميت خلاقيت
3 ايجاد امکانات لازم براي انجام فعاليتهاي خلاق
4رفع مباني آموزشي نادرست از فضاي مدرسه گرفته تا محتواي کتابها
5 هدف قرار ندادن نمره
6 پذيرفتن ايدههاي جديد
7 اجتناب از تکاليف درسي بيش از اندازه
8 به تمسخر نگرفتن ايدههاي جديد
منبع:http://www.salamat.com
/ج