اشاره
مقدمه
گیتا ايدئاليزم فلسفى اوپه نيشدها را به خداباورى تغيير مسير داد. مفاهيم انتزاعىِ وحدت وجودىِ اوپه نيشدها در گیتا جاى خود را به مفاهيم و مقولات توحيدى بخشيد و در عين حال وحدت وجود را نيز حفظ كرد. به اين ترتيب، انديشه وحدت وجود براى برآوردن نيازهاى روزمره خداباوران پردازشى ديگر يافت. بهگودگیتا فلسفه را به زبانى ساده و با مثال آموزش داد تا به اين ترتيب روشن كند كه حقيقتِ ابدى و مطلق چگونه در جهان گذرا تجلى مى كند.
گیتا ملغمه اى از ديدگاه ها و انديشه هاى عرفانىِ زمانه خويش است، اما به اين معنا كه هيچ يك را يكسره رد نمى كند و به تنهايى نمى پذيرد: طريقه عمل و قربانى و مناسكْ گزارى وده ها و براهمنه ها را رد نمى كند، اما اصالت را به "نيّت" مى دهد نه به "عمل". گیتا مى آموزد كه عمل آن گاه به كمال مى انجامد كه با نيّت خالص و بدون چشمداشت به نتيجه صورت پذيرد. امكان رهايى از چرخه سمساره از طريق معرفتِ نجاتبخش كه اوپه نيشدها تعليم داده بود در گیتا به عنوان يك راه شريف پذيرفته شده است، اما آن را تنها طريق و يا نزديك ترين طريق نمى داند، و برخلاف اوپه نيشدها، طريق عمل را نيز در كنار طريق معرفت پذيرفته و طريق دلدادگى (بْهَكْتى) را بر آن مى افزايد. اصطلاحات مكتب سانْكْهيه را به كار مى برد، اما فلسفه سانْكهيه را به تمامى پيروى نمى كند. سانكهيه از مسئله خدا اجتناب مى كند، اما گیتا به وضوح خداپرستانه است (92:ج1:4). با وجود اين، گیتا را نبايد ملغمه اى از عناصر نامتجانس به حساب آورد كه زيركانه كنار هم گردآورده اند، بلكه بيشتر به سنتزى بهنجار و تكاملى طبيعى از انديشه ها و راه هايى مى ماند كه هر يك به تنهايى يكجانبه نگرانه و محدود به نظر مى رسيد، اما اكنون از بابِ "چون كه صد آمد نوَد هم پيش ماست" در يك طريقت و نگرش مُشرف و مُهيمن بر همه، تبيين و تبلور يافته است. اين را هم بايد افزود كه گیتا اگر هم از مكاتب سانْكْهيه و يُگه بهره برده است، اما اين استفاده مربوط به زمان هايى بوده كه اين مكتب هاى فلسفى شكل قاطعى نيافته بوده اند، و شايد از همين رو باشد كه انديشه هاى برداشت شده كاملا با تبيين هاى نهايى اين مكاتب منطبق نيست. (در اين باره بنگريد به: 8ـ285:5) در اين نوشتار برآنيم تا مهم ترين آموزه هاى بهگودگیتا را مرور كنيم و به اين منظور دو مبحث عمده، كه تقريباً همه مفاهيم مطرح در گیتا با يكى از آن دو مربوط است، يعنى انسانشناسى و خداشناسى، را محور قرار داده ايم.
انسان در گیتا: فرد انسانى در گیتا دو ويژگى مادى بودن و روحانى بودن را با هم داراست; يعنى از طرفى محصول طبيعت و محصور در روابط و نِسَبِ عالم ماده و مملوّ از خواهش ها و آرزوهاست، و از ديگر سو تجسّد الوهيت است. اما با وجود اين ديدگاه، انسانشناسى گیتا را نبايد دوگانه انگارانه تلقى كرد، زيرا آنچه از نظر گیتا اصالت دارد بُعد روحانى انسان است و وجود طبيعى براى او عاريتى است كه لاجَرم زمانى آن را وامى گذارد. چنان كه در همان فصل هاى نخست، كْرْشنه به ارجونه تعليم مى دهد، انسان (فرد انسانى) جاودانه و فناناپذير است. (دو:6) انسان با داشتن روحى مجرد و تغييرناپذير كه مى خواسته تا در طبيعت به مثابه فاعلى مستقل عمل كند بايد به گونه اى در جهان ظاهر مى شد. اين ظهور به وسيله يك غفلت حاصل مى آيد، غفلت از حقيقتِ خويشتن. در اين فرآيند، انسانْ خود را به مثابه «مَن» مى انگارد و براى خويش فرديّتِ وجودى و استقلال در عمل جعل مى كند. در فرايندى معكوس و در پروسه نجات است كه انسان از اين غفلت و جهالت مى رهد و در ديدى عميق تر خود را با كل جهان و روح هستى يگانه مى يابد، و به حقيقت خود به مثابه وجودى جمعى واقف مى گردد (126، ج2:7). «او گرچه در عمل باشد، رنگ عمل بر خود نگيرد. عارف كه جانِ وى با جانِ حق يكى شده باشد همواره خود را فارغ از كار ببيند. او گرچه مى بيند و مى شنود و لمس مى كند و بو مى كند و مى خورد، و مى رود و مى خوابد و نفس مى كشد، و سخن مى گويد و مى گذرد و مى گيرد و چشم مى گشايد و فرومى بندد، ليكن نيك مى داند كه اين حواس وى است كه به محسوسات پرداخته است. آن كه عملِ خود را از بند علائق آزاد كند و هر چه كند به خدا نسبت كند از تباهى ايمن باشد، چون برگ نيلوفر كه از آسيبِ آب ايمن باشد» (دوم:6).
مسئله انسان و راه حلِ گیتا: گیتا، در حقيقت، با دو مسئله فراروى انسان سروكار دارد: نخست موضوع دودلى، بى قرارى و حيرت آدمى در دوراهى هاى زندگى و هنگامه تصميم هاى سرنوشت ساز است. اين مسئله را گیتا با تأكيد بر اصل عمل به وظيفه اجتماعى، طبقاتى و خانوادگى (دهرمه) پاسخ مى گويد. ارجونه، قهرمانِ داستانِ مهابهارته، در پى يافتن پاسخى براى حيرت و سرگردانى خويش است. او مى خواهد بداند در جنگى كه بر او تحميل شده و خويشانش را رو در روى وى قرار داده است چه بايد بكند. پاسخِ معضل او را از كْرْشنه، كه همان ويشنوى (خداى) تنزّل يافته در چهره ارّابه ران است، در اختيارِ وى مى نهد. ارْجونه بايد بنابه وظيفه طبقاتى و شغلى خويش به عنوان يك كْشَتْريه[3] لشگر خود را بر دشمن بتازد تا به اين ترتيب از عواقب كَرْمه اى و اجتماعىِ سرباز زدن از وظيفه (دوم:6) برهد. اين اصل، اصل عمل به وظيفه، در سنّت اجتماعى و فلسفه زندگى هندوها تا به اين زمان نقش آفريده است. گاندى، كه بسيار از گیتا متأثر بود، با الهام از همين اصل، زندگى و مبارزه خويش را سامان بخشيد و توجيه كرد. (4ـ131:8; هيجدهم، دوم، يكم:6).
مسئله دوم و مسئله فلسفىِ انسان در گیتا، معضل رنج ، دوهْكْهَه[7] مسئله رنج و رهايى از رنج در گیتا با موضوع سَمْساره، چرخه بازپيدايى، پيوند مى خورد تا معلوم گردد رنج و آرامْ دلى فقط به اين جهان محدود نمى شود (115 و 114:8).
عامل رنج، بنابر گیتا، دو يا سه چيز است: كامه يا شهوت، اَجْنانه[12] (اَجْنانه) است. «تنها با در هم كوفته شدن جهل (اَجْنانه) با دانش (جْنانه)، و فقط با اين است كه دانش درست همچون خورشيد طلوع مى كند، و «خودِ» متعالى را آشكار مى نمايد». (4: شانزدهم و 17، 16: چهاردهم و 11: سيزدهم و 16: پنجم:6) تأويل بردنِ برخى از اين اسباب به يكديگر مى تواند توجيه كننده آمارها و برشمارى هاى متعدد و گوناگونى باشد كه شاهد آن بوديم. براى مثال اين كه خشم و حرص هر دو محصول ميل به داشتن چيزِ از دست رفته يا به دست نيامده اند چندان تكلّف آميز نيست (117، 116:8). به هر روى، بنابر گیتا انسان به سبب همين عوامل است كه رنج تولدهاى مكرر را به جان مى خرد و "خويشتن" را آماج خوشى و ناخوشى هاى روزگار مى انگارد. بنابراين، رنج انسان در ديدگاه گیتا اولا و بالذات امرى روانشناختى قلمداد مى شود.
رستگارى در گیتا: "رستگارى" يا "نجات" (مُكْشه) حداقل از دو حيث محل پرسش است: نخست اين كه نجات از چه؟ و دوم آن كه نجات به سوى چه؟ در گیتا آنچه سالك بايد از آن برهد رنج (دوهْكهه) است. اما مقصدى كه نجات بدان محقق مى شود دو چيز است، كه ممكن است ماهيتاً دو امرِ متباين تلقى گردد، يا كه فقط به مثابه دو تبيين متفاوت از امر واحد انگاشته شود. در هر صورت، در گیتا وقتى سخن از نجات به ميان مى آيد، گاهى تحقق نوعى استغراقِ تام در امر مطلق و متعال را تداعى مى كند. در اين صورت شخصيت (فرديت و انانّيتِ) سالك و همچنين ذهن و حافظه و آگاهىِ (چيت[13]) وى در برهمن مستهلك خواهد شد. اين تصوير از نجات را شايد بتوان "نجاتِ استغراقى" نام نهاد. فقراتى نظير اين به چنين تصويرى از نجات راهبردارند: «با انديشه در او، با فناى خويش در او، با فقط او را قصد كردن و تنها او را پرستيدن، به مقامى مى رسند كه ديگر بازگشتى از آن نيست.» (17: پنجم:6)
در مقابلِ اين تصوير از نجات، گیتا به نوع ديگرى از نجات نيز پرداخته است كه در آن خودِ سالك در جهانى بهشت گون و در فضايى كه شعف و بهجتِ آن وصف ناپذير و تصوير نشدنى است در ربط و پيوندى ابدى با كْرْشنه متعال مى زيد و ذيلِ عنايت و لطف سرشار او حياتى ابدى و سعادتمند خواهد داشت. اين نوع نجات را شايد بتوان "نجات بهشتى" ناميد (118:8). در اين نوع از رستگارى، كْرْشنه متعالْ سالكِ كوى خويش را با خود در ابديّت شريك مى گرداند. گیتا در فقره اى از زبان كْرْشْنه خطاب به ارجونه مى گويد: «ذهن خويش را در من مستغرق ساز، دلداده (بْهَكْته) من باش، به سوى من نياز بگذار، پيش روى من به خاك بيفت، باشد تا به من ملحق شوى. صادقانه اين را به تو قول مى دهم، زيرا تو محبوب هماره منى» (65: هيجدهم:6).
به اين ترتيب، رستگارى در ديدگاه گیتا عبارت از يكى از اين دو است: دست يافتن به ايمنى، آرامش و بهجتِ بى كران و ابدى در بارگاه خدايى شخصى همچون كْرْشْنه، يا فنا و استغراق در برهمن با از دست دادن تدريجى تمام فرديت و هويت شخصى خويش. (119:8) اما اين كه كدام يك از اين دو نوع رستگارى بر ديگرى برترى دارد، يا كه اصولا چنين ترتّبى مد نظر گیتا هست يا نه، و آيا اين هر دو به يك چيز قابل تحويل نيست، همگى پرسش هايى تأمل برانگيز است.
راه نجات در گیتا: در گیتا به طور واضح سه راه براى نيل به سعادت و رستگارى نهايى، از هر كدام از دو صورتِ نجات كه باشد، قابل تشخيص است: راه كردار يا عمل (كَرْمَه يُگه)، راه معرفت (جْنانه يُگه) و راه دلدادگى (بْهَكْتى يُگه). اما برخى تحليل گرانِ گیتا راه چهارمى را نيز براى رستگارى در گوشه هايى از اين متن تشخيص داده اند و عنوان دْهْيانه يُگه يا "طريق مراقبه" را بر آن تطبيق كرده اند، و البته اين احتمال را باقى نهاده اند كه اين نه يك طريق مستقل، بلكه مقدمه اى عملى براى توفيق در طى سه طريق ديگر باشد. (120:8)
طريق عمل در گیتا، در حقيقت راهى است براى كسانى كه كمتر به ابعاد معرفتى سلوك راهبردارند، و از طرفى چندان نيز دستخوش جذبه هاى روحى و عاطفى و يا احساسات زيبايى شناسانه نيستند، بلكه بيشتر به مجاهده جوارحى و عبادات شرعى متمايل يا راهبردارند. اما از سويى، بنابر اصول پذيرفته شده عرفان هندو، و به ويژه گیتا، عملى كه به اميد نتيجه صورت پذيرد، چه نيك و چه بد، از سرِ آزمندى است و بر طبق قانون كَرْمه موجب تولّد يا توليد رسوبات كَرْمه اى مى شود و بازگشت دوباره سالك به زندگى را سبب مى گردد. راه حل، يا بهتر بگويم، دستورالعمل رمزگونه گیتا براى حل مشكل اين گروه از سالكان، عملِ بدون چشمداشت به نتيجه يا ثمره است كه به ايجاز مى توان از آ ن به «عمل بى اَمل» تعبير كرد. گیتا اهل عمل را به چنين توجهى در عمل مى خواند و با اشاراتى از قبيل «عمل براى صِرف اداى تكليف» يا «عمل براى خدا»، از سويى بر لزوم عمل تأكيد مى كند و از سوى ديگر راهى براى درهم شكستن تعلّقِ بازدارنده و محنت زاى سالكان به عمل خويش مى گشايد. (سوم:9) شايد فهم اين دستورالعمل آن گاه آسان گردد كه در اين فقره از گفتار سوم گیتا تأمل كنيم كه مى گويد: «در واقع هيچ كس نمى تواند حتى يك دم از پرداختن به كار سرباز زند، چه هر كس به مقتضاى جبلّت خود از عمل ناگزير باشد... ليك اى ارجونه! آن كه دل بر حواس چيره سازد، و بى آن كه تعلّقى به هم رساند اعضاى خود را به كار گمارد به مقام والا رسيده باشد. آنچه را تكليف توست اى ارجونه انجام ده.» (سوم:9)، گويى گیتا با طرح حقيقتِ ناگريزى از عمل، سالك را به "عمل از روى ناگريزى،" يا بهتر بگويم، "عمل طبيعى" مى خواند. چنين عملى از آن رو "طبيعى" و در نتيجه فارغ از پيامدهاى روانىِ توهم زاست كه بسان روييدن گياه، و برگ و بار دادن درخت، صرفاً از آن روى صورت مى گيرد كه خالق هستى چنين اش تقدير و تدبير كرده است و به هر حال از كار، او را گريزى نيست. به اين ترتيب سالك از بند آزمندى و تعلق به ثمره عمل و سرگردانى در گردونه ملالت بارِ باز پيدايى مى رهد، و اين حداقلِ مراتب كمال و رستگارى است.
اما طريق معرفت راه كسانى است كه مى توانند با رندى و زيركى از "فريب" دنياى وارونه برهند و با نيروى انديشه به يقين دريابند كه خدا چگونه در جهان خلقتش ظهور مى يابد و چگونه در آن عمل مى كند. «و آن كه به حقيقت "بداند" كه من چگونه پيدا مى شوم و چه مى كنم، چون از قيد تن برهد به من واصل شود و از زادن مجدد فارغ باشد» (چهارم:9) چنين معرفتى رازِ زندگىِ خداگونه را بر سالك مى گشايد، زيرا خدا مى آفريند و مى ميراند و كار مى كند، اما در بند يا دلمشغولِ ثمره اى براى كار خويش نيست. «من رنگ كردار نپذيرم و نگران ثمره كار نيستم، و آن كه مرا چنين "شناسد" از بند عمل آزاد باشد». (چهارم:9) سالكانِ اين راه عارفانى اند كه فراست آن را دارند كه دريابند كه كننده كار خداست نه ايشان يا اين و آن. «و آن كه از رنگ تعلق رَسته است، و از بند نيك و بد جَسته، و دل در معرفت بسته، هر چه كند از بهر خدا كند، زنجير كار او گسيخته بود، او هر چه كند خدا بود، احسان او خدا بود، قربانىِ او به وسيله خدا در آتش بسوزد و چون در هر كار كه كند خدا را ببيند، به خدا برسد.» (چهارم:9)
بر پايه تعليم گیتا، از جمله معرفت هاى رهايى بخشى كه سالك طريق معرفت بايد دريابد آن است كه بداند همه جهان در خود او خلاصه شده و او نيز تجلّى خداست. اين معرفت را در اوپه نيشدها به سانِ معرفتِ رهايى بخش دانسته بودند. در آن جا معرفت به يگانگىِ آتمن (روح كلى و خويشتن حقيقى انسان و موجودات) و برهمن (جان جهان)، مقصد و مقصود سلوك شمرده مى شد. در گیتا نيز به پيروى از سنّت اوپه نيشدى اين معرفت را برطرف كننده جهالت و شك دانسته و منتهى به نجات شمرده است. «و چون اين معرفت حاصل كنى ديگر دستخوش شك و ترديد نخواهى شد، و همه جهان را در خود و هم در من خواهى ديد.» (چهارم:9)
بارى، ويژگى طريق معرفت (جْنانه يُگه) اين است كه در اين راه، افراد صاحب انديشه و فراستمند با پالودن ذهن و روان خويش به حقيقت دست مى يابند، و البته به آن حقايق نيز متحقق مى گردند، و اين معرفتِ عميقْ جهالت (اجنانه)، توهّم (مايا[15]) را از ذهن و دل آنان مى زدايد. با چنين معرفتى سالك از هر خطا و گناهى پاك مى شود. «حتّا اگر گنهكارترين مردمان باشى، چون بر كِشتى معرفت نشينى، از موج گناهان جان بدر برى.اى ارجونه! چنان كه آتش فروزان هيزم را خاكستر گرداند، آتش معرفت نيز همه اعمال را خاكستر سازد، به راستى در همه جهان چيزى نيست كه چون معرفت پاك تواند كرد» (چهارم:9). بارى، مشخصه طريق معرفت تأكيد بر مجاهده علمى براى كشف حقيقت و رَستن از صور مختلف جهالت است.
اما طريق محبّت يا دلدادگى (بْهَكْتى يُگه) راهى است با دو ويژگىِ آسانى و سرعت، و به همين سبب در گیتا برترين راه (يُگه) شمرده مى شود. اين طريق را با هفت مؤلفه مى توان وصف كرد. 1. توجه دائمى يا مكرّرِ دل 2. با ايمانى كامل 3. به سوى مظهرى قابل تجسم و تصور از خدا (اوتاره) 4. با توكل (واگذارى كارهاى خود) به او 5 . و فقط او را خواستن (او را كمال مطلوب و غايت و مقصود از تلاش خود قرار دادن) 6. و رضادادن به پسند و فعل او درباره خويش، 7. غايت و ثمره اين مجاهده، سكونت و حيات ابدى در اوست. اين هفت مؤلفه را در همان طليعه گفتار گیتا درباره طريق دلدادگى (بهكتى يُگه) مى توان بر شناخت: «آنان كه روى دل در من كرده، با عشق تمام و ايمان كامل مرا بپرستند در ]يُگه[ برترند. ولى آنان كه ذات لايموت، لايوصف، متعال، محيط، برتر از انديشه، دگرگونى ناپذير، دائم و جاويد را بپرستند، و با تسلط بر حواس خود همه چيز را به يك چشم ببينند و به خير ديگران شادمان گردند، آنان نيز البته به من واصل شوند. كار آنان كه انديشه خود را در كار خداى ناديده گماشته اند گران تر است، چه، تمنّاى ذات نامرئى براى كسى كه در قالب تن اسير است دشوار مى باشد. ولى آنان كه مرا مى پرستند، و همه كار خود را به من وامى گذارند، و مرا غايت مطلوب مى دانند، و دلْ همه وقف ذكر و نيايش من مى كنند،اى پسر پريتا، من آنان را بى درنگ از درياى مرگبار زندگى مى رهانم.» (دوازدهم:9)
اين راه در قبال راه هاى ديگرى قرار مى گيرد كه برخى از اين ويژگى ها را ندارند; مثلا راه كسانى كه به جاى مظهرى قابل تصور به پرستش ذات مطلقِ لايدرك و لايوصفِ خدا مى پردازند و انديشه خود را در خداى ناديده گماشته اند. گیتا گرچه اينان را نيز واصل مى داند، طريق بهكتى را برتر و عملى تر مى شمارد. به هر حال، توجه به يك "مظهر"، از عناصر مميزه طريق محبت است. همچنين، اين طريق در مقابل راه كسانى قرار مى گيرد كه بر عمل خويش تكيه مى كنند; در طريق بهكتى "فيض" و "لطفِ" خداى محبوب است كه سالك را مى رهاند نه مجاهده او. و نيز در قبال راه آنان كه از مجاهده خويش كمالى غير از خدا را مى طلبند; در بهكتى يُگه اين خود خداىِ محبوب است كه وجهه همت سالكِ دلداده واقع مى شود نه چيز ديگر.
بديهى است اين راه راه كسانى است كه عواطفى پاك و لطيف داشته، از احساسات زيبايى شناختىِ عميقى برخوردارند، وگرنه كسى نمى تواند به تكلّف، واله و شيداى خداوند شود، وبى عشق و شيدايى نمى توان چنين مستغرقِ ياد او شد. اين گونه است كه گیتا خود در جايى در فصل مربوط به طريق دلدادگى مى گويد: «هان، دل در انديشه من مستغرق ساز، و خاطر در من بگمار، تا پس از مرگ در من زندگى كنى، ولى اگر نتوانى همه در من مستغرق گردى، پس اى دْهَنَنْجَيَه بكوش تا از راه عمل به من رسى. و اگر نمى توانى...» (11ـ9:دوازدهم:10) به اين ترتيب، گیتا براى استعدادهاى سلوكىِ متفاوت و مزاج هاى معنوى مختلف راه هاى متعددى را فراپيش مى نهد و از آن ميان طريق دلدادگى را برترى مى دهد.
اما اين واقعيت نيز گفتنى است كه همه كسانى كه به گیتا پرداخته اند معتقد به برترى طريق دلدادگى بر طريق معرفت نيستند، و حتّا گیتا را نيز به گونه اى فهم مى كنند كه اين ترتّب به دست نمى آيد. برخى معتقدند طريق معرفت راه خواص، و به ويژه طبقات بالا، و طريق محبت راه عوام و طبقات پايين تر است، و بر اين عقيده نيز شواهدى هم از گیتا و هم از غيرِ آن مى آورند (بنگريد به: 1ـ120:6). اينان گاه چنين مى انديشند كه طريق معرفت به فنا و استغراق در برهمن متعال مى انجامد، اما راه دلدادگى در نهايت به حياتى هنوز فردى (در برابر فنا و بى خودى) در بهشت راه مى برد، و از اين حيث در مرتبه اى پايين تر از اولى جاى مى گيرد. بيانِ تفسيربردارِ گیتا سبب شده است تا در طول قرن ها انديشمندان، با صبغه ها و مزاج هاى مختلف، هر يك گیتا را نماينده و تبيين گر طريقتى خاص معرفى كنند. از نمونه هاى ملموس اين حقيقت نگاه هاى متفاوت سه شخصيت فكرى و معنوى برجسته معاصر هندو در باره گیتاست. مُهَنْدَس كَرْمْچَند گاندى[18] (1977ـ1896) در تفسير خود از گیتا به نوعى رسالت اصلى گیتا را تبيين سنّت پرستش عاشقانه و طريق دلدادگى، بْهَكْتى يُگه، مى داند. (براى مقايسه ديدگاه ها و تفسيرهاى اين سه، بنگريد به: 142ـ131:8) طُرفه اين كه، گیتا بى آن كه دچار تناقض منطقى يا معناشناختى شود، يا اين سه طريق را در تضاد با يكديگر قرار دهد، و البته با قدرى ابهام و ايهام، هر سه طريقه را در يك نظام سلوكى تبيين كرده و با هر سه سازگار افتاده است.
و اما طريق مراقبه، يا دْهْيانه يُگه[19] در فصل ششم گیتا به طور مستقل مطرح شده است، و اين مى تواند گواهى باشد بر اين كه طريقى مستقل در كنار سه طريق ديگر است. از طرفى در اين فصل به مطالبى برمى خوريم كه مراقبه را بيشتر همچون شرط يا مقدمه اى براى توفيق در يُگه مطرح مى كند. «با نفسِ بى لگام وصول به سرمنزل يُگه دشوار است» (112:9) و البته اين برداشتْ قبول عام يافته است و كمتر كسى طريق مراقبه را يك راه مستقل در گیتا مى انگارد.
دردْهْيانه يُگه گويى اين را مسلم انگاشته اندكه «كسى كه نفسش را رام كند واز راه راست رود مرادِ وى آسان گردد» (112:9) وبراين اساس پيشنهاد مى كنند كه سالك با مهاركردن حواس وانديشه ها، به روش هاى ويژه اى كه عملا آموزش مى دهند، آمادگى پيمودن طريق يا طُرق وصال به حق را در خود ايجاد كند. آنچه در اين فرايند بايد مراعات شود عبارت است از: 1. انجام وظايف دينى و شرعى (عمل) 2. عزلت گزينى 3. انجام برخى تمرين هاى بدنى و ذهنى[22]كه همانا رهايى، آرامش وبهجت درخداونداست (15:ششم:10) 6. معرفت نفس 7. رضايت باطن (122:9) 8. وصول به برهمن (28: ششم:10; 110:9) 8. رهايى از تعلقات و رنگ و ريا 10. يكدلى و همدلى با ديگران در راحت و محنت (111:9) 11. ايمنى خاطر از آينده خويش در هر دو سرا 12. يقين و رهايى از شك و دودلى.
ادامه دارد...
پي نوشت ها :
[1]. Maha¥bha¥rata
[2]. Arjuna
[3]. Ks¤atriya ، طبقه جنگاوران و حاكمان، كه دومين طبقه از طبقات هندويى را تشكيل مى دهند.
[4]. duh¤kha
[5]. muni
[6]. sukha
[7]. در مورد يُگه دو نكته را بايد ياد كرد: نخست آن كه يُگه، كه در ميان ما به يوگا مشهورتر است، فقط شامل تمرين هاى بدنى يا تمرين هاى ذهنى مانند تمركز و تأمل و... نمى شود. اين ها فقط بخش هايى از كلّ يُگه است كه در فرهنگ هندو با مفاهيمى مثل هَتْهه يُگه (Hat¤hayoga) يا يُگه سلامتى، و راج يُگه (Ra¥j Yoga) از آن نام مى برند. يُگه در حقيقت طريق اتحاد با خدا از راه مهار ذهن و نفس است.
نكته دوم اين كه، يُگه را نبايد با اصطلاح ديگرى در سنّت هندو خَلط كرد. يـ«ـوگه (Yu¥ga) اصطلاحى است كه به دوران هاى چهارگانه عالم اشاره مى كند و ارتباطى، با يُگه ندارد. از اين رو در فارسى نويسىِ اين دو اصطلاح تمايز نهادنِ آنها به صورت يُگه و يوگه كاملا اجتناب ناپذير است.
[8]. ajn¨a¥na
[9]. krodha
[10]. Pa¥pa
[11]. Jna¥ni
[12]. جهل در اين انديشه به معناى ندانستن نيست، بلكه همانا غفلت از دانسته هاست.
[13]. cit
[14]. ma¦ya¦
[15]. avidya¥
[16]. Mohandas Karmcand Ga¦ndhi
[17]. Ra¦mana¦ Maha¦r¤si
[18]. A.C. Bhaktiveda¥nta
[19]. Dhya¥na Yoga ، دهْيانه را به "بحر تفكر" و همچنين به "جذبه" و "خلسه" معنا مى كنند.
[20]. در همين فصل چنين دستور مى دهد: «پس آن گاه در زمينى پاك و هموار، كه نه چندان بلند و نه چندان پست باشد، قدرى گياه مقدس بريزد، و پوست آهويى بر روى آن بيندازد، و آن را به جامه اى بپوشاند، و بر آن بنشيند. پس روى دل به سوى حق كرده، لگام حس و انديشه را به دست گرفته، از بهر تصفيه درون، همت بر يُگه گمارد. وى بايد تن و سر و گردن را راست نگه دارد و تكان نخورد، و چشم بر نوك دماغ دوزد و پيرامون خود را ننگرد، و با دلى فارغ و مطمئن چون مردان مجرد روى از شهوت بگرداند، و خيال از ديگران بپردازد، و همه ذكر و فكر خود در من گمارد».
[21]. «هوس ها را كه زاده نفس است سراسر دور بايد ريخت، و حواس را از هر سو و هر چيز فرا بايد كشيد. پس با عزمى جزم بايد همه انديشه را در خود گماشت، و روى دل در خويشتن بايد نمود و به هيچ ديگر نينديشيد، تا كم كم آرامش دست دهد، و هرگاه خاطرِ مضطربِ بيقرار به سويى رود، عنانِ آن بايد فراكشيد و در اختيارِ جان قرار داد.» (110:9)
[22]. param nirva¥na
[23]. گونه واژه اى سنسكريت و هم ريشه و هم معنا با واژه فارسىِ «گونه» است.
[24]. Satva
[25]. rajas
[26]. tamas
[27]. s¨radhya
[28]. yaks¤as