اجتناب از تفسير به رأي

يكي از آفات بي‏دقّتي و بي‏احتياطي در تفسير، گرفتار شدن به «تفسير به رأي» است كه بسيار خطرناك است. در هر كاري و هر علمي كه انسان وارد مي‏شود، چراغ به دست بودن شرط احتياط است چرا كه هرقدر احتياط كند، كمتر اشتباه مي‏كند. مخصوصا در كارهاي مهم؛ بالاخص در تفسير كلام خدا.
دوشنبه، 29 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اجتناب از تفسير به رأي

اجتناب از تفسير به رأي
اجتناب از تفسير به رأي


 

نويسنده:فرج‏اللّه فرج‏اللهي




 
يكي از آفات بي‏دقّتي و بي‏احتياطي در تفسير، گرفتار شدن به «تفسير به رأي» است كه بسيار خطرناك است. در هر كاري و هر علمي كه انسان وارد مي‏شود، چراغ به دست بودن شرط احتياط است چرا كه هرقدر احتياط كند، كمتر اشتباه مي‏كند. مخصوصا در كارهاي مهم؛ بالاخص در تفسير كلام خدا.
عظمت و اهميت كلام خالق يكتا مي‏طلبد كه در تفسير آن كمال دقّت و بررسي اعمال شود. چرا كه اگر كلام، كلام فردي از افراد بشر بود، كار مفسّر خيلي آسان بود. اما وقتي سخن از كلام خدا به ميان مي‏آيد، بايد احتياط بيشتري به خرج داد تا از عهده اين كار خطير برآمد. لذا در اين مورد علما دو گروهند:
گروهي مي‏گويند نبايد كلام خدا را تفسير كرد چون تفسير كردن؛ روايت كردن از خداست.
گروهي هم معتقدند كه تمام قرآن بايد معنا و تفسير شود.

كساني كه ترس از تفسير داشتند
 

از جمله سعيد بن جُبير كه وقتي از او درباره تفسير سؤال مي‏شود، مي‏گويد: «انّا لا نقول في القرآن شيئا». «ما در مورد قرآن نمي‏توانيم چيزي بگوييم». و همچنين شعبي مي‏گويد: «واللّه ما من آيةٍ الاّ قد سألت عنها و لكنّها الرّواية عن اللّه».«به خدا قسم آيه‏اي نيست مگر ا ين كه از آن سؤال خواهد شد. و لكن تفسير؛ همان روايت كردن از خداست» . و همچنين جندب بن عبداللّه و نافع و عروة و عبيدة السلماني و اصمعي كه به خاطر تقوا و ورع از تفسير دوري مي‏جسته‏اند1.
ولي بسياري از علماي گذشته معتقدند كه اخبار و احاديثي كه در ترس از تفسير وارد شده، حمل بر «تفسير به رأي» است. گرچه در رأي خود مُصيب باشد؛ چون از روي علم مصيب نشده است. چنانكه در حديث آمده:
«من فسَّرَ القرآنَ برأيه إن أصاب، لم يوجر و إن أخطأ، فهو أبعدُ من السّماء..».
«كسي كه قرآن را به رأي خود تفسير كند، اگر (تصادفا) مطابق واقع شود، اجر نخواهد داشت، و اگر خطا كند، آنچنان سقوط مي‏كند كه او بدور از آسمان است...»2.
اما گروه زيادي قائل به لزوم تفسير بوده و معتقدند كه كلّ قرآن بايد آموخته و معني آن فهميده شود و الاّ مفيد فايده نخواهد بود و نزول آن معني پيدا نخواهد كرد و معني «الرّاسخون» را عطف بر آيه «لا يعلم تأويله الاّ اللّه» كرده‏اند و «يقولون آمنّا به» را در به جاي حال استفاده كرده‏اند. پس معني آيه به اين صورت مي‏شود: «انّه لا يعلم تأويل القرآن الاّ اللّه و الاّ الراسخون في العلم». «تأويل قرآن را نمي‏داند مگر خدا و كساني كه راسخ در علم هستند».
اما اين كه آيا مقصود از «راسخان در علم» پيشوايان معصوم است يا معني وسيع‏تري دارد؟ اين مسأله فعلاً چندان براي ما مطرح نيست3.
بسياري از مفسّرين گفته‏اند صحيح است كه در قرآن آياتي وجود دارد كه چندان قابل تأويل و تفسير نمي‏باشد. ابن عباس مي‏گويد:
«أنزل القرآنُ علي أربعة اوجه: وجه حلال و حرام لا يسع أحد جهالته؛ و وجه يعرفه العرب؛ و وجه يعلم تأويلَه العالمون؛ و وجه لا يعلم تأويله الاّ اللّه؛ و من انتحل فيه علما فقد كذب».
«قرآن بر چهار وجه نازل شده: وجه حلال و حرام كه همه بايد ياد بگيرند؛ و وجهي كه عرب‏زبانها مي‏فهمند؛ و وجهي كه تأويل آن را علما مي‏فهمند؛ و وجهي كه غير از خدا كسي نمي‏فهمد و هركس به سليقه خود تفسير كند، دروغ گفته».

تفسير به رأي
 

چنان كه از موارد استعمال آن استفاده مي‏شود، به معني درك عقلاني نيست، بلكه تفسير به عقيده و سليقه شخصي است و يا تفسير به گمان و پندار و تخمين است.
«راغب» اصفهاني در «المفردات» مي‏گويد: «رأي به معني عقيده‏اي است كه ظنّ و گمان در آن غلبه دارد».
هرگاه انسان براي خودش عقيده‏اي پيدا كند، مي‏كوشد تا مؤيّدي از قرآن و احاديث پيامبر و اهل‏بيت عليهم‏السلام براي آن بتراشد و آياتي از قرآن و رواياتي را انتخاب كرده و بدون هيچ قرينه‏اي برخلاف مفهوم ظاهر آن، تفسير مي‏كند. چنين كاري را «تفسير به رأي» مي‏گويند. و به نوشته آية‏اللّه سبحاني:
«به جاي شاگردي بر قرآن، بر آن استادي كند»!4.
پس كساني كه در صدد «تفسير به رأي» هستند، افراد نادان و جاهل و بي‏خبر از كتاب خدا و احاديث پيامبر و اهل بيت آن حضرت عليهم‏السلام مي‏باشند. و اغراض و اهداف نادرستي دارند، چنانكه امير مؤمنان علي عليه‏السلام در اين باره مي‏فرمايد:
«و آخَرُ قد تُسمّي عالما و ليسَ به فاقتبس جهائِل من جُهّالٍ و أضاليلَ مِن ضُلاّلٍ و نصب للنّاس أشراكا من حبائلَ غُرورٍ و قلوٍ زُورٍ قد حمل الكتابَ علي آرائِه و عطفَ الحقَّ علي أهوائِهِ...»5.
«گروهي از گمراهان (كه خداوند آنان را دشمن مي‏دارد) خود را عالم و دانشمند مي‏خوانند در صورتي كه نادان هستند؛ آنها ناداني را از افراد جاهل فرا گرفته، و بر سر راه مردم، دامهايي فرا نهاده و گفتار باطلي را سرداده و قرآن را بر آراء خويش تطبيق مي‏دهند و حق را مطابق ميل خود تفسير مي‏كنند».
يكي از معاني «تفسير به رأي» اين است كه مفهوم جمله‏اي را آنچنان كه قواعد ادبي و لغت اقتضاء مي‏كند، بپذيريم ولي در تطبيق آن بر مصاديق، مرتكب تحريف شويم. و چيزي كه مصداق آن نيست، بر طبق سليقه شخصي خود مصداق آن قرار دهيم مانند جريان شهادت «عمّار ياسر» كه وقتي در صفّين به دست لشگريان معاويه شهيد شد، به او گفتند: از پيامبر نقل شده كه فرموده بود: «يا عمّار تقتلكَ الفِئَةُ الباغية». «اي عمّار تو را لشگر ستمگر خواهند كشت».
معاويه كه نمي‏توانست اصل حديث را انكار كند، براي تبرئه خويش به سراغ «تفسير به رأي» رفت و گفت: اين سخن حق است كه عمّار را جمعيت ستمگر خواهند كشت ولي ما قاتل عمّار نيستيم، بلكه قاتلش (العياذ باللّه) علي است كه او را به ميدان جنگ فرستاده و با اين منطق واهي مي‏خواست خود را در برابر چنين دليل كوبنده تبرئه نمايد.

تفصيل ميان چند نظريه
 

ممكن است بين دو نوع از اقوال قائل به تفصيل شويم و بگوئيم:
كساني كه مي‏گويند براي هيچ‏كس امكان تفسير نيست، منظورشان اين است كه انسان نمي‏تواند به حقيقت مراد خدا پي ببرد و اين مانع از اين نيست انسان به اندازه استعداد خود قرآن را بفهمد.
يا منظورشان اين است كه انسان به علوم خاصّ مثل قيامت و علم غيب كه مخصوص خداست، نمي‏تواند دست يابد مثل آيه «يَسْأَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَيّانَ مُرْسيها قُلْ اِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي..».
اما غير از اين‏گونه امور مخصوصه مانند معاملات و اجتماع و اخلاق و ... بايد مردم آن را بفهمند و همچنين تفسيرش را درك نمايند؛ حالا از طريق پيامبر و اهل بيت عليهم‏السلام و يا از راه تدبّر و استنباط. پيامبر نيز براي امت خود آنچه را احتياج به آن دارند، بيان كرده اعم از اصول دين و قواعد آن و تشريعات.

پي نوشت ها :
 

1) قصّة‏التفسير: ص 24.
2) كتاب «تفسير به رأي»، زير نظر آية‏الله مكارم، ص 17 به نقل از تفسير عيّاشي.
3) براي اطلاع بيشتر در اين مورد به كتاب «منشور جاويد» جلد سوم نوشته استاد آية‏اللّه سبحاني مراجعه فرمايند.
4) آية‏اللّه سبحاني، منشور جاويد: ج3، ص 363، چ 1368.
5) نهج البلاغه فيض: ج1، ص 214، خطبه 86، پاراگراف 10.

ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : sm1372



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط