تاریخِ کوچکِ قزوین

در این زمان، پس از تصرف شهر مراغه توسط اعراب مسلمان، جماعتی از این شهر به قزوین و مناطق کوهستانیِ اطراف کوچیدند که هنوز هم با عنوان مراغیها یا کلهبزیها در قزوین و الموت زندگی میکنند.
پنجشنبه، 15 ارديبهشت 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخِ کوچکِ قزوین

تاریخِ کوچکِ قزوین
تاریخِ کوچکِ قزوین


 






 

● مراغیها آمدند
 

در این زمان، پس از تصرف شهر مراغه توسط اعراب مسلمان، جماعتی از این شهر به قزوین و مناطق کوهستانیِ اطراف کوچیدند که هنوز هم با عنوان مراغیها یا کلهبزیها در قزوین و الموت زندگی میکنند.

● دژِ کشوین
 

قزوین، شهری پادگانی بوده است. گفتهاند شاپور دوم (معروف به شاپور ذوالاکتاف)، شاه ساسانی، ۴۴۰ سال قبل از هجرت، پادگانی برای کنترلِ شورشیانِ ساکن در رشتهکوه البرز بنا کرد و آن را «شادشاپور» نام نهاد. اعراب مسلمان در ۲۴ هجری قمری به قزوین رسیدند و چون یارای جنگیدن در کوههای الموت را نداشتند در همان جا متوقف شدند. بنابراین، یک بار دیگر قزوین پادگانی نظامی شد و سپاه مسلمین در آنجا مستقر شدند.

● بابالجَنّه
 

هجوم اعراب نتوانست ساکنان الموت را به پذیرش اسلام وادار کند. جنگ با این مردمان جسور و سختکوش نیز بسیار دشوار بود. گفتهاند در این زمان احادیثی از زبان پیامبر در مدح قزوین و قزوینیان منتشر و این شهر از قول پیامبر گرامی اسلام «بابالجنه» (یا به فارسی، مینودر) نامیده شد. ساکنان الموت که بخشی از دیلمیان به شمار میرفتند، سرانجام بهتدریج و بهاختیار مسلمان شدند و اغلب به مذهب علویان و سپس شیعیان درآمدند.

● حکمرانیِ شیعیان
 

در قرن چهارم هجری دیلمیانِ شیعه، بر بخش بزرگی از ایران حکومت میکردند و قزوین نیز یکی از این مناطق بود.
برای مدتی صاحب ابن عَبّاد، وزیرِ دانشمند فخرالدولهی دیلمی، به قزوین آمد و بناهایی ارزشمند به جا گذاشت. پس از آن، تعدادی از نوادگان جعفر طیّار ــ عموی امام علی(ع) که در جنگ موته دو دست خود را از دست داده و به شهادت رسیده و به همین مناسبت پیامبر(ص) او را «طیّار» نامیده بود ــ به مدت شصت سال بر قزوین فرمان راندند.

● اسماعیلیان میآیند
 

در قرن پنجم هجری، ترکان سلجوقی امپراتوری خود را از ماوراءالنهر تا روم شرقی گستردند و امپراتوری بیزانس را از میان بردند. امیر زاهد خُمارتاش از سوی ملکشاه سلجوقی به حکمرانی قزوین آمد و بناهایی به پا کرد که مقصورهی مسجد جامع از جملهی آنهاست. هجوم ترکان سلجوقی به ضعف خلافت عباسی انجامید و فضایی را به وجود آورد که در آن اسماعیلیانِ ایران به بیشترین قدرت خود دست یافتند. در سال ۴۸۳ حسن صباح پا به الموت گذاشت و قلعهی الموت را مرکز فعالیتهای سیاسی و دینی خود کرد و علیه ترکان قیام نمود. او تعدادی از بزرگترین مقامات حکومت سلجوقی و خلافت عباسی و حتی رهبران مسیحیِ جنگهای صلیبی را ترور کرد و رعبی عظیم در دل دشمنان خود انداخت، به طوری که حتی مغولان نیز به دیدهی ترس و وحشت به اسماعیلیان و الموت مینگریستند.

● مغولان آمدند و سوختند و بردند
 

در قرن ششم و اوایل قرن هفتم خوارزمشاهیان توانستند بخشهایی از امپراتوری سلجوقی را تصرف کنند و از این امپراتوری فقط بخشی را در ناحیهی ترکیهی امروزی بر جای بگذارند. باقیماندهی سلجوقیان در آن ناحیه سرانجام و پس از اضمحلال خلافت عباسی، امپراتوری عثمانی را تأسیس کردند و خود را تا اوایل قرن بیستم میلادی حفظ نمودند. در قرن هفتم، سلطان محمد خوارزمشاه خطر مغولان را درنیافت و ناگهان ایران و خلافت عباسی را با هجوم خانمانسوزی روبهرو کرد که مسیر تاریخ در ایران و جهان را دگرگون نمود و یکی از سیاهترین صفحات تاریخ جهان را رقم زد. سلطان محمد نتوانست در برابر مغولان تاب بیاورد و برای فرار از آنها از شهری به شهری رفت و سرانجام به قزوین آمد. او مدتی در قزوین ماند و سپس از راه الموت به گیلان و مازندران و از آنجا به جزیرهی آبسکون در دریای خزر رفت و همانجا در خواری مُرد. توقف کوتاه او در قزوین، لشگر مغول را به آنجا کشاند و به این ترتیب بیش از ۱۲ هزار تن از قزوینیان کشته شدند و عمدهی شهر ویران گردید. مشهور است که زنان قزوینی برای اینکه به اسارت مغولان درنیایند، اغلب خود را در چاهها سرنگون کردند. مغولان فقط میخواستند سلطان محمد را برای خونخواهی کسانی که در شهر اُترار کشته بود بگیرند و ابتدا قصد تصرف ایران را نداشتند.

● پایان کار اسماعیلیان
 

۳۵ سال بعد هلاکوخان برای نابودی اسماعیلیان از منگوقاآن در چین مأموریت گرفت و با بزرگترین لشگر مغول تا آن زمان به طرف قزوین آمد و به کوههای الموت حمله برد. او سرانجام توانست جانشینان حسن صباح را شکست دهد و بزرگترین دغدغهی مغولان در ایران را از میان ببرد. پس از این توفیق او به طرف بغداد، مرکز خلافت عباسی، حرکت کرد و پس از ۵۰۰ سال طومار این خلافت را در هم پیچید. هلاکو پس از بازگشتِ پیروزمندانه از بغداد، به مراغه رفت و سلسلهی ایلخانان را به وجود آورد.

● در همسایگی پایتخت
 

ایلخان مغول، اُلجایتو که مسلمان شده و نام خود را به سلطان محمد خدابنده تغییر داده بود، شهر سلطانیه را به پایتختی برگزید. این انتخاب قزوین را همسایهی پایتخت کرد و به شهر رونق بخشید.

● اولین سفیر خارجی به ایران آمد
 

در قرن نهم هجری مغولان رفتهرفته مضمحل شدند. ضعف ایلخانان ایران و دیگر سلسلههای مغولی، یکی از سرداران مغول به نام تیمور را به یورشی دوباره به ایران و هند برانگیخت. هند در حملهی چنگیزخان از آسیب به دور مانده بود. اما تیمور هند را نیز اشغال کرد و حکومت تیموریان را تأسیس نمود. تیموریان ایران را صفویان نابود کردند، اما تیموریانِ هند باز ماندند و سلسلهی گورکانیان را به وجود آوردند که تا اشغال هندوستان توسط انگلیسیها بر جای بودند. در زمان حکومت تیمور، اروپاییان که مسلمین را از اندلس بیرون کرده و پادشاهی اسپانیا را به وجود آورده بودند، اولین سفیر خارجی خود را به دربار ایران فرستادند که کلاویخو نام داشت و سفرنامهی او، مهمترین سند وقایعنگاریِ قرن نهم هجری به شمار میرود. این شخص سر راه خود به قزوین هم آمد و در مورد آن چیزهایی نوشت.

● قزوین پایتخت شد
 

در قرن دهم هجری، اسماعیل صفوی که نوجوانی ۱۳ساله بود، رهبر فرقهای شد که بنیانگذار آن شیخ صفیالدین اردبیلی بود و ریشههای شیعی داشت. با قتل برادر اسماعیل توسط یکی از حکام محلی، پیروان این فرقه از ایران و عثمانی و شام گرد اسماعیل را گرفتند و به خونخواهی برخاستند. کار اسماعیل بالا گرفت و او پیوسته قدرتمند شد و بهزودی بخش بزرگی از سرزمین ایران را به تصرف درآورد. سرانجام در جنگ چالدران از عثمانی که مجهز به توپ و اسلحههای مدرن بود بهشدت شکست خورد و افسرده شد. او از آن پس دیگر در هیچ جنگی شخصاً شرکت نکرد و به عیش و طرب مشغول گردید. پس از مرگ اسماعیل، پسرش تهماسب به شاهی رسید. او بلافاصله، برای دور ماندن از آسیب هولناک عثمانی، پایتخت را از تبریز به قزوین برد و این شهر را رونق بسیار بخشید. در هیچ روزگاری قزوین بدین رونق و آبادی نبوده است که در روزگار تهماسب.

● اصفهان کوچک
 

اما در اوایل قرن یازدهم هجری، کمآبی قزوین و همچنان نزدیکی آن به سرحدّ ایران و عثمانی، عباس اول، جانشین تهماسب را بر آن داشت که راهی اصفهان شود و این شهر را به پایتختی برگزیند. شاهان صفوی بناهای بسیاری در اصفهان تأسیس کردند که نمونههای کوچکتر آن را در قزوین ساخته بودند. از این رو است که قزوین را اصفهان کوچک نیز نامیدهاند.

● قزوین دوباره پایتخت شد، اما...
 

در اواخر دورهی صفوی، زمانی که سلطان حسین، به دست خود و در اوج انفعال و ضعف تاج شاهی را بر سر محمود افغان گذاشت، پسرش تهماسب دوم، به قزوین آمد و آنجا را پایتخت جدید صفوی نامید. اما کاری از پیش نبرد و سرانجام نادرِ افشار که برای بازگرداندن تاج شاهی به صفویان برخاسته بود، در دشت مغان از سپاه ایران برای شاهی خود تأیید گرفت و به قزوین آمد تا تاج بر سر بگذارد. اما قزوین را پایتخت نکرد و بلافاصله به اصفهان رفت و سرانجام برای دولت مستعجل و پرشتاب خود مشهد را به پایتختی برگزید.

● مشروطهخواهان و کودتاچیان در قزوین
 

در قرن دوازدهم هجری، با قدرت گرفتن ایل قاجار، تهران به پایتختی انتخاب شد و یک بار دیگر قزوین در همسایگی یک پایتخت قرار گرفت. در جریان انقلاب مشروطه، قزوین از شهرهای مهمّ مشروطهطلب به شمار میرفت. جمعی از رهبران نظامی و فکری و ادبی مشروطه قزوینی بودند. در جریان استبداد صغیر که محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست، مشروطهخواهان رشت را به تصرف درآوردند و با جمعی از مبارزان مسلح راهی تهران شدند. آنها بر سر راه تهران، قزوین را نیز فتح کردند و تعدادی از طرفداران استبداد را کشتند. آزادیخواهان قزوین به آنها پیوستند و از آنجا راهی تهران شدند و تهران را به تصرف درآوردند. سرانجام، مهمترین رویداد سیاسی قزوین در اواخر قرن سیزدهم به وقوع پیوست. مأموران انگلیسی، رضا خان و سیدضیا را در گراند هتل قزوین گرد هم آوردند و طرح کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ هجری شمسی را درانداختند. رضا خان سربازان خود را از قزوین به طرف تهران به حرکت درآورد و این شهر را تصرف کرد و به دنبال آن تومار قاجار را در هم پیچید.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : mashhadizadeh



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.