در جست وجوي ببر مازندران
نويسنده:علي گلشن
وقتي خبر احياي نسل ببر مازندران شنيده ميشد، كمتر كسي فكرش را ميكرد كه ببرهاي روسي به ايران بيايند و مازندراني نام بگيرند؛ يعني همان زيرگونهاي كه حدود نيم قرن پيش نسلش به طور كامل منقرض شده است. سازمان محيط زيست دو قلاده پلنگ را با دو ببر سيبري مبادله كرد تا بتواند دوباره نسل ببر مازندران را در شمال ايران احيا كند. اما از نظر بسياري از كارشناسان اين كار غيرممكن است. گرچه مطالعات علمي نشان ميدهد كه از لحاظ ژنتيكي نزديكترين ببر به ببر ايران، ببر سيبري است، اين نزديكي دليلي بر مازندراني بودن ببر روسيه نيست. ببر مازندران زيرگونه جدايي از خانواده ببرها بوده كه سالهاست نسلش از بين رفته است؛ گربه سان زيبا و بزرگي كه در تمام جهان آن را به نام ايران ميشناسند و ببر ايراني، مازندران يا كاسپين (Caspian Tiger) مينامندش. اينكه اين ببر چه بود و چه بر سرش آمد، خود داستان ديگري است.
بزرگ ترين گونه گربه سان روزگاري در بيشه زارها و مناطق جنگلي شمال و شمال شرق ايران ميزيست و حالا ديگر اثري از آن نيست. نسل ببر ايراني براي هميشه در ايران از بين رفته و حدود 70 سال است كه هيچ نشان زندهاي از اين گربه باشكوه يافت نشده. متاسفانه منقرض شدن ببر ايران واقعيتي است كه بايد آ ن را پذيرفت. حالا ما ماندهايم و تنها ميراث به جامانده از ببر ايران؛ دو قطعه پوست در موزههاي تاريخي طبيعي، چند عكس قديمي و چند خطي هم خاطره از مشاهده شكارشان.
با آمدن دو ببر سيبري به ايران، داستان ببرهاي مازندران دوباره زنده شد؛ داستان غمانگيز از بين رفتن نسل يكي از زير گونههاي ببر در جهان، منقرض شدن بزرگ ترين گربه سان ايران.
شايد امروزه كمتر كسي از حضور ببر در تاريخ اين سرزمين آگاه باشد اما در گذشته چنين نبود و ايرانيان اين گربه سان را ميشناختند و آن را همچون شير ايراني به خاطر زيبايي و قدرتش ميستودند. شهرت و آوازه ببرهاي جنوب درياي خزر به گوش مردمان ساير كشورها هم رسيده بود و گفته ميشود تا قرن هفدهم تنها ببرهاي شناخته شده در اروپا، ببرهاي هيركاني يا همان ببرهاي مازندران بودهاند. شکل ظاهري، دليري، شجاعت و نيرومندي اين گربه باعث شده بود تا اروپاييان علاقه زيادي به آن نشان دهند و به دليل آنکه ببر گربه مختص به قاره آسياست، از دوران باستان روميان و حتي مصريان براي به اسارت درآوردن ببرها راهي شمال ايران ميشدند. آن زمان ببرهاي هيرکاني از قفقاز، سواحل خزر و خراسان تا شمال افغانستان، بخشهاي جنگلي رود جيحون و سواحل درياچههاي آرال و بالخاش در آسياي مرکزي پراکنده بودند که رفته رفته از تعداد آنها کم شد و تا صد سال گذشته فقط تعداد نسبتا کمي از آنها در شرق مازندران باقي ماندند.
پوشش بدن اين حيوان كوتاه و ضخيم بود اما در فصول سرد سال موها بلندتر و پرپشت ميشدند. از طرفي در ببر ايراني موهاي روي گونهها نسبت به ساير ببرها بلندتر بوده است. رنگ و نقوش بدن ببر به اين جانور كمك ميكرد تا بتواند به راحتي خود را در محيط اطرافش پنهان كند. ببر مازندران شكارچي ماهري بوده است؛ اين حيوان پس از يافتن طعمه، به آهستگي خود را به آن نزديك ميكرد و با حوصله بسيار به كمين مينشست و در لحظهاي مناسب با يك پرش سريع خود را به آن ميرساند. كشتن طعمه معمولا به وسيله شكستن گردن و پاره شدن نخاع يا خرد كردن جمجمه با استفاده از دندانهاي نيش صورت ميگرفت. اين گربه سان از قدرت بدني بسيار بالايي برخوردار بود و ميتوانست طعمههاي بزرگي مانند گوزن و گاو را با دندان بگيرد و به محل مناسبي براي خوردن منتقل كند.
ببرهاي گرسنه چاره اي جز نزديك شدن به مناطق زندگي انسانها و حمله به دامها نيافتند. گاهي هم بعضي از آنها به انسانها حمله ميكردند و به آدمخواري روي ميآوردند.
ظلالسلطان در كتاب «تاريخ مسعودي» در بخش خاطرات سفرش به ساري، ماجراي حمله ببر به يك گاو و كشته شدن يكي از خدمتكارانش توسط ببري بزرگ را شرح ميدهد: «در ساري واقعه غمناكي براي من روي داد. تركمان عزيز محبوب من، مراد به رحمت ايزدي پيوست؛ يعني ببري او را كشت. اين مراد بسيار جوان خوب و پاكيزه خدمتكاري بود ... ببر بسيار بزرگي كه بعد پوست او را آورده بودند، من ديدم در دره صورت گاوي را ميكشد و ميخورد ... اين خبر به حاجي آقابيگ و مراد ميرسد. مراد تفنگ گلوله زني مرا كه روسها داده بودند برداشته، ميرود در درخت مينشيند بر سر لاش گاو ... ببر ميآيد بر سر لاش. مراد هم اجلش رسيده بود، غفلت كرده بود يك گلوله به او مياندازد. گلوله روي كتف ببر خورده بود و استخوانش را خرد كرده بود ولي به جاي كارياش نبوده ... ببر نعره زنان خود را به روي درخت مياندازد كه تير ديگري مراد مياندازد؛ آن هم به سينهاش خورده بود ولي اين گلوله كاري بود. افسوس كه ببر جثه عظيم خود را در نفس آخرين بر سر مراد مياندازد و مراد بيچاره را نامراد كرده، هر دو با هم جان به جان آفرين تسليم ميكنند».
روايت ظلالسلطان، روايت نبرد آخر ببر است؛ نبرد با انسان؛ نبردي كه به قيمت از بين رفتن نسلش تمام ميشود.
تعداد ببرهايي که در خاطرات به جا مانده ميبينيم نشان ميدهد كه اين جانوران سالهاي سال بدون رقيب در منطقه زندگي ميكردند و هرگز تصورش را هم نميکردند که دشمني به اين بيرحمي نصيبشان شود و همهشان را تار و مار كند.
آخرين ببري که در ايران ديده و متأسفانه در جا کشته شد، به بيش از نيم قرن پيش باز ميگردد، سال 1332. سروان احمد هنرور براي شکار به مينودشت و کلاله ميرفته كه در مسير روستاي «آق قميش» به او خبر از حضور حيوان عظيمالجثهاي در بيشههاي اطراف جنگل ميدهند. سروان بلادرنگ تفنگ برنو را نشانه ميرود و آخرين ببر ايران را از پاي در ميآورد. عكس يادگاري هنرور و همراهانش در كنار لاشه شكار براي هميشه در تاريخ ماندگار ميماند.
ببر ايران كه از بين رفت، جستوجو براي يافتن آن شروع شد، تازه متوجه شده بودند كه حيوان ارزشمندي را از دست دادهاند. وجود شواهد و گزارشهاي متعدد و مشکوک درباره حضور ببرمازندران منجر به انجام پروژهاي با هدف رديابي ببر مازندران از سوي سازمان محيط زيست ايران شد. «کميته ببريابي» به سرپرستي افسر شکاربان، ناصر بياني رسماً در سال 1353 تشکيل و پروژه جستوجوي ببر براي نخستين باردر تاريخ ايران آغاز شد. كليه ماموران مستقر در حوزه استحفاظي محيط زيست گرگان و گنبد و پارک ملي گلستان موظف شدند تا ديدهها و شنيدههاي شاهدان محلي را جمعآوري و مستندسازي کنند و از مناطق مشكوك به حضور ببر بازديد کنند و آمار مشاهدات خود را ارائه دهند. مناطق تجسس به سه بخش تقسيم شد و هر منطقه با مسؤوليت يك نفر شكاربان و تعدادي ماموران اجرايي مورد مطالعه قرار گرفت. عمليات به سه طريق طعمهگذاري در جنگلهاي انبوه، قالبگيري از رد حيوانات و عكسبرداري انجام گرفت. سرانجام پس از دو سال تلاش و فعاليت، گروه تجسس موفق به يافتن هيچ اثري از ببرهاي مفقود شده مازندران نشد و تا امروز هم اقدام دولتي ديگري براي اين کار انجام نگرفته است تا اواخر فروردين ماه امسال که سازمان محيط زيست خبر از ورود دو ببر مازندراني به ايران داد.
نتيجه مطالعات ژنتيكي ببرها ايده بازگرداندن ببر مازندران را به طبيعت ايران قوت بخشيد. از آن طرف روسها هم که ميزبان المپيک زمستاني 2014 هستند و نماد اين مسابقات را، پلنگ منقرض شده در كشور خود قرار دادهاند، همه جا به دنبال پلنگ ميگشتند. پس در نخستين روزهاي امسال توافقنامهاي بين اين دو كشور حاصل شد و ببرهاي روس به نام مازندران به ايران آمدند و پلنگهاي ايران به روسيه رفتند تا نماد المپيك آن کشور شوند. اين اقدام به رغم موافقان و مخالفان داخلي و خارجي به سرعت انجام گرفت و به دنبال آن جزيره ميانكاله هم به عنوان محل نگهداري ببرهاي سيبري انتخاب و بخشي از آن هم حصاركشي شد. اما واقعيت اين است كه نه ببرهاي روسي قرار است ايراني شوند و نه ميانكاله شباهتي به جنگلهاي جلگهاي كه زماني زيستگاه ببر ايراني بوده و از بين رفته، دارد.
سازمان محيط زيست ايران با تكيه بر شباهت ژنتيكي موجود ميان ببر سيبري و ببر مازندران، اين دو ببر را يکي دانسته و بر همين اساس با کمک متخصصان روس پروژهاي را به مدت پنج سال براي پرورش در اسارت و بازگرداندن اين ببرها به طبيعت ايران آغاز کرده است. در حالي که شباهت ژنتيكي ميان دو جانور ارتباطي به احياي نسل جانور از بين رفته نيست.
نسل ببر مازندران براي هميشه منقرض شده است و حالا ديگر ايران ببر ايراني ندارد. حالا پلنگهاي ما رفتهاند به مملکت غريب و ما ماندهايم و دو ببر سيبري که در باغ وحش ارم تهران ماندهاند و کف و سوت و به به و چهچهها را تماشا ميکنند. منتظرند تا چند ماه ديگر در ميانکاله راه بروند و نقش ببر مازندران را بازي کنند. البته هنوز نميدانند که قرار است چند وقتي هم در ميانکاله اسير باشند تا خوب زادآوري كنند و آماده رهاسازي. جالب اينجاست که تمام کساني که از ديدن اين دو ببر به به و چهچه کردند و قفسها را براي ديدن آنها محاصره کردند، از ببر هم نژاد آنها در همان باغ وحش ارم تهران غافل بودند، همان ببرسيبري كه مدتي است مهمان ايرانيان است و چند قفس آن طرف تر روزگار ميگذراند.
منبع:همشهري ماه، ش44
ببري كه ديگر نيست؛ پايان يك نسل
بزرگ ترين گونه گربه سان روزگاري در بيشه زارها و مناطق جنگلي شمال و شمال شرق ايران ميزيست و حالا ديگر اثري از آن نيست. نسل ببر ايراني براي هميشه در ايران از بين رفته و حدود 70 سال است كه هيچ نشان زندهاي از اين گربه باشكوه يافت نشده. متاسفانه منقرض شدن ببر ايران واقعيتي است كه بايد آ ن را پذيرفت. حالا ما ماندهايم و تنها ميراث به جامانده از ببر ايران؛ دو قطعه پوست در موزههاي تاريخي طبيعي، چند عكس قديمي و چند خطي هم خاطره از مشاهده شكارشان.
با آمدن دو ببر سيبري به ايران، داستان ببرهاي مازندران دوباره زنده شد؛ داستان غمانگيز از بين رفتن نسل يكي از زير گونههاي ببر در جهان، منقرض شدن بزرگ ترين گربه سان ايران.
شايد امروزه كمتر كسي از حضور ببر در تاريخ اين سرزمين آگاه باشد اما در گذشته چنين نبود و ايرانيان اين گربه سان را ميشناختند و آن را همچون شير ايراني به خاطر زيبايي و قدرتش ميستودند. شهرت و آوازه ببرهاي جنوب درياي خزر به گوش مردمان ساير كشورها هم رسيده بود و گفته ميشود تا قرن هفدهم تنها ببرهاي شناخته شده در اروپا، ببرهاي هيركاني يا همان ببرهاي مازندران بودهاند. شکل ظاهري، دليري، شجاعت و نيرومندي اين گربه باعث شده بود تا اروپاييان علاقه زيادي به آن نشان دهند و به دليل آنکه ببر گربه مختص به قاره آسياست، از دوران باستان روميان و حتي مصريان براي به اسارت درآوردن ببرها راهي شمال ايران ميشدند. آن زمان ببرهاي هيرکاني از قفقاز، سواحل خزر و خراسان تا شمال افغانستان، بخشهاي جنگلي رود جيحون و سواحل درياچههاي آرال و بالخاش در آسياي مرکزي پراکنده بودند که رفته رفته از تعداد آنها کم شد و تا صد سال گذشته فقط تعداد نسبتا کمي از آنها در شرق مازندران باقي ماندند.
شكارچي ماهر مازندران
پوشش بدن اين حيوان كوتاه و ضخيم بود اما در فصول سرد سال موها بلندتر و پرپشت ميشدند. از طرفي در ببر ايراني موهاي روي گونهها نسبت به ساير ببرها بلندتر بوده است. رنگ و نقوش بدن ببر به اين جانور كمك ميكرد تا بتواند به راحتي خود را در محيط اطرافش پنهان كند. ببر مازندران شكارچي ماهري بوده است؛ اين حيوان پس از يافتن طعمه، به آهستگي خود را به آن نزديك ميكرد و با حوصله بسيار به كمين مينشست و در لحظهاي مناسب با يك پرش سريع خود را به آن ميرساند. كشتن طعمه معمولا به وسيله شكستن گردن و پاره شدن نخاع يا خرد كردن جمجمه با استفاده از دندانهاي نيش صورت ميگرفت. اين گربه سان از قدرت بدني بسيار بالايي برخوردار بود و ميتوانست طعمههاي بزرگي مانند گوزن و گاو را با دندان بگيرد و به محل مناسبي براي خوردن منتقل كند.
نبرد نابرابر
ببرهاي گرسنه چاره اي جز نزديك شدن به مناطق زندگي انسانها و حمله به دامها نيافتند. گاهي هم بعضي از آنها به انسانها حمله ميكردند و به آدمخواري روي ميآوردند.
ظلالسلطان در كتاب «تاريخ مسعودي» در بخش خاطرات سفرش به ساري، ماجراي حمله ببر به يك گاو و كشته شدن يكي از خدمتكارانش توسط ببري بزرگ را شرح ميدهد: «در ساري واقعه غمناكي براي من روي داد. تركمان عزيز محبوب من، مراد به رحمت ايزدي پيوست؛ يعني ببري او را كشت. اين مراد بسيار جوان خوب و پاكيزه خدمتكاري بود ... ببر بسيار بزرگي كه بعد پوست او را آورده بودند، من ديدم در دره صورت گاوي را ميكشد و ميخورد ... اين خبر به حاجي آقابيگ و مراد ميرسد. مراد تفنگ گلوله زني مرا كه روسها داده بودند برداشته، ميرود در درخت مينشيند بر سر لاش گاو ... ببر ميآيد بر سر لاش. مراد هم اجلش رسيده بود، غفلت كرده بود يك گلوله به او مياندازد. گلوله روي كتف ببر خورده بود و استخوانش را خرد كرده بود ولي به جاي كارياش نبوده ... ببر نعره زنان خود را به روي درخت مياندازد كه تير ديگري مراد مياندازد؛ آن هم به سينهاش خورده بود ولي اين گلوله كاري بود. افسوس كه ببر جثه عظيم خود را در نفس آخرين بر سر مراد مياندازد و مراد بيچاره را نامراد كرده، هر دو با هم جان به جان آفرين تسليم ميكنند».
روايت ظلالسلطان، روايت نبرد آخر ببر است؛ نبرد با انسان؛ نبردي كه به قيمت از بين رفتن نسلش تمام ميشود.
آخرين ببر
تعداد ببرهايي که در خاطرات به جا مانده ميبينيم نشان ميدهد كه اين جانوران سالهاي سال بدون رقيب در منطقه زندگي ميكردند و هرگز تصورش را هم نميکردند که دشمني به اين بيرحمي نصيبشان شود و همهشان را تار و مار كند.
آخرين ببري که در ايران ديده و متأسفانه در جا کشته شد، به بيش از نيم قرن پيش باز ميگردد، سال 1332. سروان احمد هنرور براي شکار به مينودشت و کلاله ميرفته كه در مسير روستاي «آق قميش» به او خبر از حضور حيوان عظيمالجثهاي در بيشههاي اطراف جنگل ميدهند. سروان بلادرنگ تفنگ برنو را نشانه ميرود و آخرين ببر ايران را از پاي در ميآورد. عكس يادگاري هنرور و همراهانش در كنار لاشه شكار براي هميشه در تاريخ ماندگار ميماند.
ببر ايران كه از بين رفت، جستوجو براي يافتن آن شروع شد، تازه متوجه شده بودند كه حيوان ارزشمندي را از دست دادهاند. وجود شواهد و گزارشهاي متعدد و مشکوک درباره حضور ببرمازندران منجر به انجام پروژهاي با هدف رديابي ببر مازندران از سوي سازمان محيط زيست ايران شد. «کميته ببريابي» به سرپرستي افسر شکاربان، ناصر بياني رسماً در سال 1353 تشکيل و پروژه جستوجوي ببر براي نخستين باردر تاريخ ايران آغاز شد. كليه ماموران مستقر در حوزه استحفاظي محيط زيست گرگان و گنبد و پارک ملي گلستان موظف شدند تا ديدهها و شنيدههاي شاهدان محلي را جمعآوري و مستندسازي کنند و از مناطق مشكوك به حضور ببر بازديد کنند و آمار مشاهدات خود را ارائه دهند. مناطق تجسس به سه بخش تقسيم شد و هر منطقه با مسؤوليت يك نفر شكاربان و تعدادي ماموران اجرايي مورد مطالعه قرار گرفت. عمليات به سه طريق طعمهگذاري در جنگلهاي انبوه، قالبگيري از رد حيوانات و عكسبرداري انجام گرفت. سرانجام پس از دو سال تلاش و فعاليت، گروه تجسس موفق به يافتن هيچ اثري از ببرهاي مفقود شده مازندران نشد و تا امروز هم اقدام دولتي ديگري براي اين کار انجام نگرفته است تا اواخر فروردين ماه امسال که سازمان محيط زيست خبر از ورود دو ببر مازندراني به ايران داد.
سيبري در ايران
نتيجه مطالعات ژنتيكي ببرها ايده بازگرداندن ببر مازندران را به طبيعت ايران قوت بخشيد. از آن طرف روسها هم که ميزبان المپيک زمستاني 2014 هستند و نماد اين مسابقات را، پلنگ منقرض شده در كشور خود قرار دادهاند، همه جا به دنبال پلنگ ميگشتند. پس در نخستين روزهاي امسال توافقنامهاي بين اين دو كشور حاصل شد و ببرهاي روس به نام مازندران به ايران آمدند و پلنگهاي ايران به روسيه رفتند تا نماد المپيك آن کشور شوند. اين اقدام به رغم موافقان و مخالفان داخلي و خارجي به سرعت انجام گرفت و به دنبال آن جزيره ميانكاله هم به عنوان محل نگهداري ببرهاي سيبري انتخاب و بخشي از آن هم حصاركشي شد. اما واقعيت اين است كه نه ببرهاي روسي قرار است ايراني شوند و نه ميانكاله شباهتي به جنگلهاي جلگهاي كه زماني زيستگاه ببر ايراني بوده و از بين رفته، دارد.
سازمان محيط زيست ايران با تكيه بر شباهت ژنتيكي موجود ميان ببر سيبري و ببر مازندران، اين دو ببر را يکي دانسته و بر همين اساس با کمک متخصصان روس پروژهاي را به مدت پنج سال براي پرورش در اسارت و بازگرداندن اين ببرها به طبيعت ايران آغاز کرده است. در حالي که شباهت ژنتيكي ميان دو جانور ارتباطي به احياي نسل جانور از بين رفته نيست.
نسل ببر مازندران براي هميشه منقرض شده است و حالا ديگر ايران ببر ايراني ندارد. حالا پلنگهاي ما رفتهاند به مملکت غريب و ما ماندهايم و دو ببر سيبري که در باغ وحش ارم تهران ماندهاند و کف و سوت و به به و چهچهها را تماشا ميکنند. منتظرند تا چند ماه ديگر در ميانکاله راه بروند و نقش ببر مازندران را بازي کنند. البته هنوز نميدانند که قرار است چند وقتي هم در ميانکاله اسير باشند تا خوب زادآوري كنند و آماده رهاسازي. جالب اينجاست که تمام کساني که از ديدن اين دو ببر به به و چهچه کردند و قفسها را براي ديدن آنها محاصره کردند، از ببر هم نژاد آنها در همان باغ وحش ارم تهران غافل بودند، همان ببرسيبري كه مدتي است مهمان ايرانيان است و چند قفس آن طرف تر روزگار ميگذراند.
منبع:همشهري ماه، ش44