قله اخلاق،پرهيزگاري و تواضع
درآمد
اولين بارچگونه و در چه زماني با شهيد محراب آيت الله سيدمحمدباقرحکيم آشنا شديد؟
سيد محمد باقر حکيم و بنده از شاگردان آيت الله سيدمحمدباقرصدر بوديم، و بر اين اساس با يکديگر روابط دوستانه داشتيم، شهيد حکيم يکي ازمريدان و دوستان صميمي شهيد صدر بود، و روزانه در کلاس درس او در مسجد علامه طوسي و يا درمسجد الجواهري شرکت مي کرد. بر اين اساس روابط دوستانه ام با آيت الله حکيم ادامه داشت،تا اينکه او به علت شرايط خفقان آورعراق،درسال 1980 به سوريه مهاجرت کرد.
در آن برهه من به ايران بازگشته بودم، و برخي ازعلماي مجاهد عراقي نيز به ايران مهاجرت کرده و مبارزه شان بر ضد رژيم حزب بعث را به تازگي آغاز کرده بودند. آنها ازکمبود امکانات و نبود رهبري رنج مي برند.به خاطراينکه از آيت الله سيدمحمدباقرحکيم شناخت کافي داشتند،او را به تهران فراخواندند تا رهبري مبارزات مجاهدان عراقي بر ضد رژيم صدام را برعهده بگيرد.چون ايشان تنها شخصيتي بود که مي توانست خلأ موجود در حوزه مبارزه مردم عراق را پرکند.
پس از آمدن آيت الله سيدمحمدباقرحکيم به ايران اوضاع مجاهدان عراقي تا حدودي سر و سامان گرفت.دراين زمينه خاطره اي به ياد دارم که دوست دارم آن را بازگو کنم:
پس از آمدن آقاي حکيم به ايران و عهده دار شدن رهبري مبارزه،برخي گروه هاي مبارز شايع کردند،آقاي حکيم به فکر منافع سايرگروه هاي مبارزو ساير روحانيون عراقي نيست و فقط به منافع خود مي انديشد.به آنها گفتم که من شخصاً سيدمحمدباقرحکيم را مي شناسم. با او روابط دوستانه دارم.آماده ام به منزل آقاي حکيم در تهران بروم،(آن روز منزل آيت الله حکيم در خيابان فردوسي تهران قرار داشت) و اعتراضات شما را به سمع ايشان برسانم.آنگاه به منزل آقاي حکيم رفتم و تصميم گرفتم يکي دو شبي را در منزل ايشان بمانم تا بيشتر با اخلاق و رفتار او آشنا شوم.
به هرحال دو شبي را آنجا ماندم. روزها ملازم او در دفتر کارش بودم، شبها نيز تا دير وقت با يکديگربحث و تبادل نظر مي کرديم. دراين زمينه لازم مي دانم به اين نکته نيز اشاره کنم،که او شب ها تا پاسي از نيمه شب بيدار مي ماند و مطالعه مي کرد،و مسائل جهان اسلام و اوضاع عراق را پيگيري مي کرد.
دو شبي که مهمان او بودم، او را نماد اخلاق و تدين و مهرباني يافتم،با وجود اينکه صحنه سياسي عراق،حالت بيمارگونه داشت، و ميان گروه هاي مبارز عراقي رقابت ناسالم وجود داشت،آقاي حکيم را مردي فروتن و بردبار يافتم.او شخصاً از من پذيرايي مي کرد. از غيبت و عيب جويي ديگران به شدت پرهيزمي کرد. به کساني که از او انتقاد مي کردند، پاسخ نمي داد. هيچ سخن و کرداري او را از راه مبارزه خستگي ناپذير باز نمي داشت. با وجودي که آقاي حکيم را از قبل مي شناختم اما، آن دو شبي که مهمان او بودم،اطمينان يافتم که او مردي پرهيزکار و با ايمان است. پس از بازگشت به حوزه علميه قم با برادران عراقي ديدار کردم، و به آنان گفتم که آقاي حکيم شايسته ترين و با کفايت ترين روحاني اي است که مي تواند مبارزات مردم عراق را رهبري کند.
پس از ميهماني دو روزه که در خدمت آقاي حکيم بودم دوستي ما صميمانه تر و مستحکم تر شد. هرگاه به ايران مي آمدم،با او ديدار مي کردم، هرگاه او نيزبه کويت مي آمد، از او پذيرايي و او را همراهي مي کردم. در برخي سفرهاي خارجي نيز او را همراهي مي کردم.
روابط آيت الله شهيد سيدمحمدباقرحکيم با آيت الله شهيد سيدمحمدباقرصدر چگونه بود؟
همه اين اوصاف و تعابير نشان مي دهد که شهيد صدر تا چه اندازه به پرورش فکري و استعدادهاي علمي آيت الله حکيم توجه داشته است.شهيد صدر علاوه بر کفايه الاصول،دروس سطوح و بحث هاي خارج فقه را نيز به سيدمحمدباقر حکيم آموخت.
افزون بر آنچه از نظرتان گذشت شهيد صدر گاهي اوقات آقاي حکيم را به عنوان نماينده خود به مأموريت هاي خارج از کشوراعزام مي کرد.به طورمثال دولت ليبي در يکي از سال هاي دهه هفتم از قرن بيستم ميلادي از شهيد صدر براي شرکت در کنفرانس علمي که عنوان «خاتم پيامبران» را داشت دعوت به عمل آورد اما، شهيد صدر،آقاي حکيم را به نمايندگي از طرف خود براي شرکت در اين کنفرانس معرفي کرد.
از سوي ديگر شهيد صدر در عاشوراي سال 1977ميلادي آقاي حکيم را به نمايندگي خود براي هماهنگي با مسئولان هيئت هاي عزاداري که با پاي پياده به کربلا مي رفتند معرفي کرد. هيئت هاي عزاداري در آن سال شعارهاي سياسي بر ضد رژيم حزب بعث سر مي دادند. بنابراين،مي توان گفت که آيت الله حکيم پس از شهادت آيت الله سيدمحمدباقرصدر،راه او را دنبال کرد.
روابط آيت الله سيدمحمدباقر حکيم با آيت الله سيدمحمد صدر که «صدر دوم» شهرت داشت چگونه بود؟
شهيد سيد محمد صدر از اين طريق چند بار با من تماس گرفت.
آخرين تماس او در روز 23ماه مبارک رمضان بود، که چند ماه بعد به شهادت رسيد. در اين تماس تلفني به شهيد سيدمحمد صدر گفتم که آقاي سيدمحمدباقرحکيم در کويت به سر مي برد،و اگرپيامي براي او داريد، بفرماييد تا به آگاهي او برسانم.در آن تاريخ خبر ترور نافرجام آيت الله شيخ بشيرالجزايري مطرح شده بود،و از سيدمحمد صدرپرسيدم که آيا قصد ندارد از عراق خارج شود تا مورد سوء قصد قرار نگيرد؟شهيد سيدمحمد صدر از من خواست به سيدمحمدباقر حکيم بگويم که سيدمحمد صدر از او التماس دعا دارد و شفاعت او را آرزو دارد. من شبانگاه همان روز با آقاي سيدمحمدباقر حکيم در کويت ديدار داشتم و پيام سيدمحمد صدر را به آگاهي او رساندم. سپس از آقاي حکيم پرسيدم منظور آقاي صدر چيست؟ ايشان گفت که منظور آقاي سيدمحمد صدر را مي داند. اما، حاضر نيست آن را فاش کند.اين نشان مي دهد که روابط ميان شهيد آيت الله سيدمحمد صدر و آيت الله سيدمحمدباقرحکيم خوب و دوستانه بوده است.اکنون برخي افراد نادان و غرض ورزان مي کوشند با آيت الله سيدمحمدباقرحکيم روابط دوستانه داشته باشند.چرا که او فرزند آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم مرجع تقليد شيعيان جهان بوده است.
روابط شهيد سيدمحمدباقرحکيم با ساير مراجع تقليد معاصرخود چگونه بود؟
اصول و مباني فکري و سياسي شهيد محمدباقر حکيم را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
1-حرکت سازماني و منظم در چارچوب مرجعيت ديني.چرا که مرجعيت ديني ميان اقشار و افراد جامعه تفاوت قائل نيست، مرجعيت ديني همه اقشار و گروه ها و مذاهب را در برمي گيرد،آقاي حکيم در بسياري ازکتاب ها و نوشته هاي خود گفته است که مرجعيت ديني توانايي و شايستگي خود را براي در برگيري همه تلاش گران اسلامي و رهنمون سازي آنها به سوي جهاد و پيکار به اثبات رسانده است.
به طور مثال روحانيون و مراجع ديني در عراق در جريان انقلاب سال 1920ميلادي در برابر اشغالگران انگليسي ايستادند،و موفق شدند پيشروي آنها را براي چند سال به تأخيربيندازند. افزون بر آن تجربه انقلاب اسلامي ايران به رهبري مرجعيت ديني را نيزالگو و سرمشق مي دانست. شهيد سيدمحمدباقر حکيم بر اين باور بود که بيشتر انقلاب هاي جهان اسلام به رهبري مراجع به پيروزي رسيده است.
2- کارگزاران صحنه مبارزه در عراق بايد قله اخلاق اسلامي باشند،رفتارشان بايد الگو و سرمشق ديگران باشد.انديشه و عقايد ديگران را بپذيرند،کارگزاران و گروه هاي مبارز بايد با يکديگر متحد و منسجم و هم دل باشند، براي تحقق اهداف مقدس شان،ايثارو فداکاري نمايند،آقاي حکيم علاوه بر اينکه انساني آرمان خواه و جهادگر بود،تلاش براي سرنگوني رژيم صدام را در اولويت اهداف خود قرار داده بود.
3-محور قرار دادن مرجعيت ديني.من به طور مستقيم از زبان آيت الله سيدمحمدباقر حکيم شنيدم که مرجعيت ديني پر و بال و بازوان قوي دارد،جنبش ها و سازمان هاي اسلامي، بازوان مرجعيت ديني هستند، احزاب و سازمان هاي اسلامي وظيفه دارند از مرجعيت ديني اطاعت کنند. شهيد حکيم بر اين باور بود که مرجعيت ديني درون امت ريشه دوانده است،نمايندگان مراجع دين که درکشورها و شهرهاي گوناگون حضور دارند، حلقه ارتباطي مرجعيت ديني و مردم را تشکيل مي دهند،من از زبان شهيد عاليقدرآيت الله سيدمحمدباقر صدر شنيدم که يکي از دلايل پيروزي انقلاب اسلامي در ايران حضور نمايندگان امام خميني(ره) در شهرها و روستاها است. اين نمايندگان دستورات و رهنمودهاي مرجعيت ديني را به مردم منتقل مي کنند.امام سيدباقر صدر از نبود روحانيون در بيشتر شهرهاي عراق رنج مي برد.به همين دليل تعداد قابل توجهي ازعلما و روحانيون را به سايرشهرها و روستاهاي عراق گسيل داشت.بنابراين،مرجعيت ديني توسط نمايندگان خود، مردم را به مبارزه و جهاد تشويق مي کند و مفاهيم و آگاهي هاي اسلامي را ميان مردم گسترش مي دهد، شهيد صدر در اين زمينه طرح جامع و مدون ارائه کرد که «طرح مرجعيت نيک روش» نام دارد.دريکي از بندهاي اين طرح آمده است که مرجعيت ديني به نمايندگي از سوي امام زمان(عج) رهبري جامعه را برعهده دارد،به نمايندگان خود در ساير شهرها و بلاد اسلامي اختيارات تام داده،تا مردم را رهنمون سازند.همان گونه که امامان ادامه دهنده راه پيامبران هستند، مراجع دين نيز بايد ادامه دهنده راه پيامبران هستند،مراجع دين نيز بايد ادامه دهنده راه امامان باشند،درهمين حال نمايندگان مراجع ديني بايد برعملکرد کارگزاران و فعالان اسلامي نظارت نمايند.
بنابراين مي توان گفت که مراجع دين رهبري امت و نمايندگان مراجع، وظيفه نظارت بر جامعه را برعهده دارند.هنگامي که شهيد آيت الله حکيم نمايندگي شهيد صدر را برعهده داشت،مي کوشيد اوضاع و روابط جنبش ها و احزاب اسلامي را سامان دهد و اختلافات آنها را برطرف کند.او اصرار داشت «طرح مرجعيت نيک روش» را در جامعه پياده کند،اصرار داشت خط مرجعيت ديني را ترويج دهد و بر اين باور بود که مراجع ديني ميان کارگزاران بزرگ و کوچک تفاوت قائل نيستند.بي ترديد اسلام،نخبگان را به رسميت نمي شناسند، مگر اينکه از نظر دانايي و پرهيزکاري با ديگر اقشار جامعه تفاوت داشته باشند، مرجعيت ديني، نخبگان گروه گرا را به رسميت نمي شناسد. شهيد آيت الله سيدمحمدباقر حکيم در راه تحکيم جايگاه مرجعيت ديني درد و رنج هاي فراواني متحمل شد،تا اينکه خداوند متعال او را فراخواند.او را با شهادت فراخواند، بنابراين،روش جهادي آيت الله حکيم روش علمايي بود و از مرجعيت ديني پيروي مي کرد.
گفته شده که هدف از تأسيس مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در برگيري همه گروه هاي مبارز عراقي بود. به چه علت برخي احزاب و گروه هاي سياسي عراق هنگام تأسيس مجلس اعلا به آن نپيوستند؟
روزي در ديدار با شهيد حکيم به او گفتم که شما به مجلس اعلا نياز نداريد، شما از مجلس اعلا بزرگ تر هستيد، اين مجلس اعلاست که نيازمند شماست، آقاي حکيم در پاسخ گفت:خير.من اين گونه فکر نمي کنم. من قصد دارم همه احزاب و گروه هاي عراقي را گردهم آورم.اما، به هر حال برخي گروه ها نسبت به عملکرد مجلس اعلا ملاحظاتي داشتند و از همکاري با آن خودداري نمودند. به رغم مخالفت ها و کارشکني ها، بسياري از نمايندگان واقعي مردم عراق و گروه هاي سياسي از جمله نمايندگان عشاير عراق در مجلس اعلا حضور داشتند.
ويژگي هاي آيت الله شهيد سيدمحمدباقر حکيم را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
من بر اين باور بودم که مردم عراق و مسلمانان منطقه شخصيت شهيد سيدمحمدباقرحکيم را نشناخته بودند، مگر پس از شهادت او را شناختند.با شهادت آيت الله حکيم ملت هاي عرب و مسلمانان مرد شجاع و نستوهي را از دست دادند. شهادت او خسارت جبران ناپذيري بر حوزه هاي علميه وارد آورد و مردم عراق رهبر فرزانه اي را از دست دادند.
شهيد حکيم به مردم و کشور کويت توجه خاص و همواره از اين کشور ديدن مي کرد، دلايل اين ديدارها چه بود؟
تلاش ها و مبارزات شهيد آيت الله حکيم چه نقشي در سرنگوني رژيم صدام داشته است؟
روزي که با او ملاقات داشتم از او پرسيدم که مخالفان عراقي دچار چه سرنوشتي شده اند؟چرا ميدان را خالي کرده اند؟ آن روزها هر خبري را که از رسانه هاي گروهي مي شنيديم، همه از آقاي سيدمحمدباقر حکيم ياد مي کردند. ديگران کجا رفته اند؟ آقاي حکيم در پيچيده ترين شرايط به راه جهاد ادامه مي داد، او همچون استاد شهيد خود سيدمحمدباقر صدر جهاد را تنها راه سرنگوني رژيم حزب بعث مي دانست. زيرا، شهيد صدر در بسياري از سخنراني هايش جهاد را واجب مي دانست.عمليات مسلحانه را تنها راه رهايي مي دانست،اين مجاهدت ها و مبارزه هاي خستگي ناپذيرتأثيربسزايي در سرنگوني صدام داشت.ماهيت رژيم صدام خون آشام بود. البته گسترش آگاهي هاي مردمي و افزايش دامنه عمليات مسلحانه و نيز دخالت هاي بين المللي دست به دست هم داد و رژيم حزب بعث را سرنگون کرد.
چه خاطره اي از شهيد محراب آيت الله حکيم داريد؟
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره42-41
/ج