شناخت درماني هيپنوتيزمي
نويسنده: دکتر عنايت ا. . . شهيدي
شناخت درماني، يکي از جديدترين و مؤثرترين درمان هاي موجود در روان شناسي نوين است. خاستگاه اين شيوه ي درماني، ديدگاه نسبتاً جديدي در روان شناسي به نام «روان شناسي شناختي» است. منظور از شناخت، شيوه ي تفکر و باورهاي ما در مورد خود، ديگران و جهان پيرامون است، افکار درما احساس ايجاد مي کنند، بنابراين براي اصلاح احساسات و هيجانات، لازم است افکارخود را تغيير دهيم. وقتي از يک دوست درخواست معقولي داريم اما اجابت نمي کند، چنان چه فکرکنيم او با وجود اين که توان انجام آن را دارد، عمداً سرباز مي زند، از او مي رنجيم، درحالي که اگر فکر کنيم در حال حاضر، امکان انجام آن را ندارد، ديگر از دستش چندان دلخور نمي شويم. بنابراين شناخت بر نحوه ي تفکر و قضاوت مان اثر مي گذارد و احساسات مان را شکل مي دهد.
همه ي ما جهان اطراف را براساس ديدگاه هاي ويژه ي خود مي بينيم. در واقع مي توان گفت هيچ کس واقعيت هاي اطراف را عريان و بي واسطه نمي بيند، بلکه گويي همه دارند از پشت عينک خويش به جهان نگاه مي کنند؛ گاهي با عينک بدبيني، گاهي با عينک خوش بيني افراطي و گاهي نيز با عينکي که مرتب واقعيت ها را تحريف مي کند. ما دقيقاً آن چيزهايي را که اتفاق مي افتند، نمي بينيم بلکه چيزهايي را مي بينيم که باور داريم. بنابراين هرچه ديدگاه خود را از جهان اطراف به واقعيت نزديک تر کنيم، از ميزان تحريف هاي مان کاسته مي شود. هدف شناخت درماني، توانمند ساختن فرد براي مشاهده ي جهان از ديدگاهي واقعي تر و سازگارانه تراست.
در تفسيرهاي همه ي ما برخي تحريف ها و خطاهاي شناختي وجود دارد که لازم است آن ها را شناسايي و اصلاح کنيم. اگرچه هيچ کس از خطا مصون نيست اما مي توانيم خطاهاي مان را به حداقل برسانيم. دراين جا فهرست برخي از مهم ترين خطاهاي شناختي(يعني شيوه هاي ناکارآمد تفکر)که به طور مکرر اتفاق مي افتند و مي توانند موجب اختلال در روابط ما با سايرين وهم چنين سبب ايجاد احساس هاي نامطلوب در مورد خود يا ديگران شوند را بيان مي کنيم»
*تعميم بيش از حد:يعني قضاوت فراگير و تعميم موضوع براساس يک يا چند مورد محدود. دراين شيوه ي ناکارآمد تفکر، فرد پي در پي از کلماتي مانند همه، هر وقت، هميشه، هرکس، هرکاري، هيچ وقت، هرگز و... استفاده مي کند و يک اتفاق را به موقعيت هاي مشابه در ساير زمينه ها تعميم مي دهد. به عنوان نمونه:«هرکاري انجام مي دهم، خراب مي شود»يا «همه ي مردها مانند هم اند. » و يا «او هيچ وقت به حرف هاي من گوش نمي دهد. »
توجه انتخابي:عبارت ست از توجه انتخابي و افراطي بر جنبه هاي خاص(و معمولاً منفي) از يک واقعه. دراين خطاي شناختي، اطلاعات از زمينه بيرون کشيده مي شوند، جزئيات خاصي پررنگ شده وساير اطلاعات مهم ناديده گرفته مي شوند. به عنوان نمونه فرد مي گويد:«من امروز حتي يک لحظه هم نتوانستم خوش باشم». درحالي که لحظات خوبي هم داشته که به آن ها توجه نکرده است.
*استدلال به شيوه ي همه يا هيچ: يعني تقسيم تجربيات به 2 دسته ي «کاملاً موفق» يا «کاملاً ناموفق». شخص، فقط عملي را ارزشمند مي داند که کاملاً بدون ايراد باشد. بنابراين حتي اگر کاري را تا حدي خوب انجام داده باشد، آن را بي ارزش مي داند. چنين فردي همواره از درون، خود را براي انجام بي نقص کارها تحت فشار و تنش احساس مي کند.
*شخصي سازي: يعني به خود نسبت دادن يا پذيرفتن مسؤوليت اتفاقاتي که فرد در آن ها مقصر نيست. دراين خطاي شناختي، فرد علت حوادث گوناگوني که برايش پيش مي آيد را به خود نسبت مي دهد. به عنوان نمونه، فردي که دوستش او را رها کرده و با ديگري طرح دوستي ريخته، مي گويد:«حتماً ايرادي در من بوده که نتوانسته ام اين رابطه را پايدار نگه دارم. » درحالي که عدم تداوم رابطه، ممکن است به دليلي کاملاً غير مرتبط با توانايي هاي اين فرد(براي نمونه عدم تعهد دوست مورد نظر )باشد.
*برچسب گذاري:يعني فرد، خود يا ديگران را با صفات شخصيتي يا رفتاري ثابتي توصيف مي کند و براساس نقش خاص آن صفت، در مورد خود و ديگران قضاوت و رفتار مي کند. شخصي که چند بار در انجام کارها، ناموفق عمل مي کند، مي گويد:«من اصلاً آدم دست و پا چلفتي هستم و به درد هيچ کاري نمي خورم».
*ذهن خواني:دراين خطاي شناختي، فرد معتقد است که مي تواند با اطمينان بداند
ديگران چه فکريا احساسي دارند، بدون آن که مستقيماً افکار يا احساسات آنان را جويا شده باشد. يک بيمار مبتلا به هراس اجتماعي (اضطراب حضور در جمع)، تصور مي کند که ديگران با توجه خاص به علائم اضطرابي اش، مرتب به بي کفايتي او مي انديشند.
در شناخت درماني، با يافتن اين خطاهاي شناختي و اصلاح آن ها، نه تنها مسأله ي حال حاضر فرد حل مي شود بلکه (به دليل شکل گيري يک طرز فکر منطقي و سازگارانه) او قادر خواهد بود از ايجاد يا تشديد مشکلات آتي زندگي اش نيز پيش گيري نمايد.
«هيپنوتيزم درماني شناختي»، يکي از درمان هاي مؤثر و کارآمد براي اصلاح باورهاست. طبق تعريف، هيپنوتيزم، حالت خاصي از هوشياري ست که طي آن، توجه فرد روي موضوع خاصي متمرکز مي شود، پذيرش ذهن بالا مي رود و ميزان آگاهي از محيط، کاهش مي يابد. يعني اگرچه شخص، هوشياري اش را حفظ مي کند اما اين هوشياري و آگاهي، روي موضوعات خاصي که توسط هيپونوتراپيست ارائه مي گردد، متمرکز مي شود. در حالت هيپنوتيزمي، ذهن نقاد سوژه موقتاً به حالت تعليق درمي آيد يعني پيام هايي که دراين حالت به ذهن ناخودآگاه ارسال مي گردند، بدون انتقاد و بررسي موشکافانه، پذيرفته مي شوند. در جريان هيپنوتراپيست تغيير مي کند. براساس اين تعريف علمي، مي توان استنباط کرد که هيپنوتيزم، اساساً درماني شناختي ست و يک هيپنوتراپيست مجرب مي تواند ساختارهاي شناختي را به خوبي اصلاح نمايد.
همه ي انسان ها در طول زندگي خود به طور مکرر در معرض تلقينات منفي قرار مي گيرند. در واقع مي توان گفت خودگويي ها و افکار منفي به صورت حالاتي از خودهيپنوتيزم هاي منفي، در روح و روان ريشه دوانده اند. امروزه در روان شناسي نوين ثابت شده که اين افکار وتصاوير منفي(که پي در پي شخص را مورد هجوم قرار داده اند). عامل اصلي اغلب اختلال ها و آشفتگي هاي روان شناختي مي باشند. ديدگاه هاي هرفردي نسبت به خود و ديگران و هم چنين ميزان پذيرش او در مورد توانايي ها و ظاهر خويش(که اعتماد به نفس را شکل مي دهد)، آماج اصلي هيپنوتيزم درماني شناختي را تشکيل مي دهد.
در هيپنوتراپي شناختي، با ورود به اعماق ذهن ناخودآگاه(جايي که يادگيري و تغييرات واقعي اتفاق مي افتد)مي توان با از بين بردن آثار سوء خودهيپنوتيزم هاي منفي، افکار و ديدگاه هاي فرد را به گونه اي تغيير داد که احساسات و هيجاناتش اصلاح شود. بازسازي شناختي هيپنوتيزمي قادراست ضمن درمان بيماري فعلي، فرد رادر برابر آسيب هاي آينده نيز مصون داشته و آسيب پذيري او را به طور چشم گيري کاهش دهد؛ بدين ترتيب شخص، نه تنها از دست هيجانات ناخوشايند فعلي رها مي شود؛ بلکه اعتماد به نفس او نيزافزايش مي يابد. با اين تعبير، مي توان هيپنوتراپي شناختي را هم نوعي درمان و هم يک واکسيناسيون (ايمن سازي) هيجاني و شناختي دانست. در جريان جلسات هيپنوتراپي شناختي و با يادگيري تکنيک قدرتمند خود هيپنوتيزم، شخص قادر خواهد بود در شرايط پراسترس و تنش زا، از خود به خوبي مراقبت نموده و آرامش خويش را حفظ کند.
منبع: نشريه شادکامي، شماره 74.
همه ي ما جهان اطراف را براساس ديدگاه هاي ويژه ي خود مي بينيم. در واقع مي توان گفت هيچ کس واقعيت هاي اطراف را عريان و بي واسطه نمي بيند، بلکه گويي همه دارند از پشت عينک خويش به جهان نگاه مي کنند؛ گاهي با عينک بدبيني، گاهي با عينک خوش بيني افراطي و گاهي نيز با عينکي که مرتب واقعيت ها را تحريف مي کند. ما دقيقاً آن چيزهايي را که اتفاق مي افتند، نمي بينيم بلکه چيزهايي را مي بينيم که باور داريم. بنابراين هرچه ديدگاه خود را از جهان اطراف به واقعيت نزديک تر کنيم، از ميزان تحريف هاي مان کاسته مي شود. هدف شناخت درماني، توانمند ساختن فرد براي مشاهده ي جهان از ديدگاهي واقعي تر و سازگارانه تراست.
در تفسيرهاي همه ي ما برخي تحريف ها و خطاهاي شناختي وجود دارد که لازم است آن ها را شناسايي و اصلاح کنيم. اگرچه هيچ کس از خطا مصون نيست اما مي توانيم خطاهاي مان را به حداقل برسانيم. دراين جا فهرست برخي از مهم ترين خطاهاي شناختي(يعني شيوه هاي ناکارآمد تفکر)که به طور مکرر اتفاق مي افتند و مي توانند موجب اختلال در روابط ما با سايرين وهم چنين سبب ايجاد احساس هاي نامطلوب در مورد خود يا ديگران شوند را بيان مي کنيم»
*تعميم بيش از حد:يعني قضاوت فراگير و تعميم موضوع براساس يک يا چند مورد محدود. دراين شيوه ي ناکارآمد تفکر، فرد پي در پي از کلماتي مانند همه، هر وقت، هميشه، هرکس، هرکاري، هيچ وقت، هرگز و... استفاده مي کند و يک اتفاق را به موقعيت هاي مشابه در ساير زمينه ها تعميم مي دهد. به عنوان نمونه:«هرکاري انجام مي دهم، خراب مي شود»يا «همه ي مردها مانند هم اند. » و يا «او هيچ وقت به حرف هاي من گوش نمي دهد. »
توجه انتخابي:عبارت ست از توجه انتخابي و افراطي بر جنبه هاي خاص(و معمولاً منفي) از يک واقعه. دراين خطاي شناختي، اطلاعات از زمينه بيرون کشيده مي شوند، جزئيات خاصي پررنگ شده وساير اطلاعات مهم ناديده گرفته مي شوند. به عنوان نمونه فرد مي گويد:«من امروز حتي يک لحظه هم نتوانستم خوش باشم». درحالي که لحظات خوبي هم داشته که به آن ها توجه نکرده است.
*استدلال به شيوه ي همه يا هيچ: يعني تقسيم تجربيات به 2 دسته ي «کاملاً موفق» يا «کاملاً ناموفق». شخص، فقط عملي را ارزشمند مي داند که کاملاً بدون ايراد باشد. بنابراين حتي اگر کاري را تا حدي خوب انجام داده باشد، آن را بي ارزش مي داند. چنين فردي همواره از درون، خود را براي انجام بي نقص کارها تحت فشار و تنش احساس مي کند.
*شخصي سازي: يعني به خود نسبت دادن يا پذيرفتن مسؤوليت اتفاقاتي که فرد در آن ها مقصر نيست. دراين خطاي شناختي، فرد علت حوادث گوناگوني که برايش پيش مي آيد را به خود نسبت مي دهد. به عنوان نمونه، فردي که دوستش او را رها کرده و با ديگري طرح دوستي ريخته، مي گويد:«حتماً ايرادي در من بوده که نتوانسته ام اين رابطه را پايدار نگه دارم. » درحالي که عدم تداوم رابطه، ممکن است به دليلي کاملاً غير مرتبط با توانايي هاي اين فرد(براي نمونه عدم تعهد دوست مورد نظر )باشد.
*برچسب گذاري:يعني فرد، خود يا ديگران را با صفات شخصيتي يا رفتاري ثابتي توصيف مي کند و براساس نقش خاص آن صفت، در مورد خود و ديگران قضاوت و رفتار مي کند. شخصي که چند بار در انجام کارها، ناموفق عمل مي کند، مي گويد:«من اصلاً آدم دست و پا چلفتي هستم و به درد هيچ کاري نمي خورم».
*ذهن خواني:دراين خطاي شناختي، فرد معتقد است که مي تواند با اطمينان بداند
ديگران چه فکريا احساسي دارند، بدون آن که مستقيماً افکار يا احساسات آنان را جويا شده باشد. يک بيمار مبتلا به هراس اجتماعي (اضطراب حضور در جمع)، تصور مي کند که ديگران با توجه خاص به علائم اضطرابي اش، مرتب به بي کفايتي او مي انديشند.
در شناخت درماني، با يافتن اين خطاهاي شناختي و اصلاح آن ها، نه تنها مسأله ي حال حاضر فرد حل مي شود بلکه (به دليل شکل گيري يک طرز فکر منطقي و سازگارانه) او قادر خواهد بود از ايجاد يا تشديد مشکلات آتي زندگي اش نيز پيش گيري نمايد.
«هيپنوتيزم درماني شناختي»، يکي از درمان هاي مؤثر و کارآمد براي اصلاح باورهاست. طبق تعريف، هيپنوتيزم، حالت خاصي از هوشياري ست که طي آن، توجه فرد روي موضوع خاصي متمرکز مي شود، پذيرش ذهن بالا مي رود و ميزان آگاهي از محيط، کاهش مي يابد. يعني اگرچه شخص، هوشياري اش را حفظ مي کند اما اين هوشياري و آگاهي، روي موضوعات خاصي که توسط هيپونوتراپيست ارائه مي گردد، متمرکز مي شود. در حالت هيپنوتيزمي، ذهن نقاد سوژه موقتاً به حالت تعليق درمي آيد يعني پيام هايي که دراين حالت به ذهن ناخودآگاه ارسال مي گردند، بدون انتقاد و بررسي موشکافانه، پذيرفته مي شوند. در جريان هيپنوتراپيست تغيير مي کند. براساس اين تعريف علمي، مي توان استنباط کرد که هيپنوتيزم، اساساً درماني شناختي ست و يک هيپنوتراپيست مجرب مي تواند ساختارهاي شناختي را به خوبي اصلاح نمايد.
همه ي انسان ها در طول زندگي خود به طور مکرر در معرض تلقينات منفي قرار مي گيرند. در واقع مي توان گفت خودگويي ها و افکار منفي به صورت حالاتي از خودهيپنوتيزم هاي منفي، در روح و روان ريشه دوانده اند. امروزه در روان شناسي نوين ثابت شده که اين افکار وتصاوير منفي(که پي در پي شخص را مورد هجوم قرار داده اند). عامل اصلي اغلب اختلال ها و آشفتگي هاي روان شناختي مي باشند. ديدگاه هاي هرفردي نسبت به خود و ديگران و هم چنين ميزان پذيرش او در مورد توانايي ها و ظاهر خويش(که اعتماد به نفس را شکل مي دهد)، آماج اصلي هيپنوتيزم درماني شناختي را تشکيل مي دهد.
در هيپنوتراپي شناختي، با ورود به اعماق ذهن ناخودآگاه(جايي که يادگيري و تغييرات واقعي اتفاق مي افتد)مي توان با از بين بردن آثار سوء خودهيپنوتيزم هاي منفي، افکار و ديدگاه هاي فرد را به گونه اي تغيير داد که احساسات و هيجاناتش اصلاح شود. بازسازي شناختي هيپنوتيزمي قادراست ضمن درمان بيماري فعلي، فرد رادر برابر آسيب هاي آينده نيز مصون داشته و آسيب پذيري او را به طور چشم گيري کاهش دهد؛ بدين ترتيب شخص، نه تنها از دست هيجانات ناخوشايند فعلي رها مي شود؛ بلکه اعتماد به نفس او نيزافزايش مي يابد. با اين تعبير، مي توان هيپنوتراپي شناختي را هم نوعي درمان و هم يک واکسيناسيون (ايمن سازي) هيجاني و شناختي دانست. در جريان جلسات هيپنوتراپي شناختي و با يادگيري تکنيک قدرتمند خود هيپنوتيزم، شخص قادر خواهد بود در شرايط پراسترس و تنش زا، از خود به خوبي مراقبت نموده و آرامش خويش را حفظ کند.
منبع: نشريه شادکامي، شماره 74.
/ج