موتاسيون در تاريخ
يکي از علوم جديد و بسيار قابل اهميت در دوران معاصر، علم فاخر ژنتيک( Genetics) است که از ابعاد گسترده اي برخوردار شده و امروزه در کنار پزشکي و ساير علوم ديگر به خدمت بشر فراخوانده شده است. از موارد قابل بحث و جالب توجه در اين دانش نوپا، مباحث اختلالات ژنتيکي، جهش ژني يا به عبارت علمي " موتاسيون" (Mutation) است. برخي عوامل قرار گرفتن در معرض تشعشعات کيهاني، پرتو فرابنفش، مجاورت با مواد شيميايي و بسيار علل ناشناخته ممکن است اسباب بروز موتاسيون را فراهم سازد تا آنجا که چندين نسل بعد در يک موجود زنده ظهور کند. در اين صورت، الگوهاي ژنتيکي تغيير کرده و جهش قابل وراثت پديد مي آيد که بر کروموزوم اثر دائمي مي گذارد و در آن حالت ما شاهد يک موجود زنده جهش يافته هستيم.
کروموزوم ها ساختارهايي هستند که ژن هاي سلول ها بر آنها سوارند و هر نوع تغيير و دفرمه شدن در آنها اسباب بروز ناهنجاري ها يا موتاسيون را در فرم انساني، گياهي و حيواني پديدار مي سازد. بشر جست و جوگر امروزه پا را فراتر از موتاسيون طبيعي گذاشته و از طريق موتاسيون مصنوعي در کشاورزي هسته اي يا دام پزشکي، براي دستيابي به صفات مطلوب خود بهره ها مي برد. در اين مقاله ما با نگاهي متفاوت به اين مسئله، آن را از زاويه ديد قدما و مورخان بررسي مي کنيم. گزارش هايي که خواهيد خواند، موتاسيون هاي حيواني و گياهي است که از قدما به ما به ارث رسيده است.
فيل سفيد رنگ
" کان علي مربطه الف فيل منها اشهب اشد بياضا من الثلج" (1) (براي او هزار فيل بود که يکي از آنها سفيدتر از برف بود.) صاحب " الکامل" نيز در تاريخ خود فيل سفيدرنگي را در سال 590 هـ. متعلق به پادشاه " بنارس" گزارش داده است.(2) " ابن بطوطه"، جهانگرد مسلمان، نيز در قرن هشتم فيل سفيد رنگي را در جزيره " سيلان" مشاهده کرده که با سنگ هاي قيمتي تزيين شده بود.(3)
قاطر بچه زا
الاغ سفيد، شترمرغ سرخ، اسب کبود، شتر لوچ
درخت ترش و شيرين
( از شگفتي هاي فارس، درخت سيبي در " شيراز" است که نيمي از آن سيب در نهايت شيريني، و نيم ديگر در نهايت ترشي است و در همه فارس فقط همين يک درخت چنين است.)
روباه پرنده
( گويند: به من سليمان بن يحيي خبر داد که ديدم روباهي را از خراسان به سوي متوکل عباسي] در بغداد[ مي برند که دو بال داشت که توسط آنها پرواز مي کرد.)
در ضمن متوکل متوفاي 232 هجري است.
عقرب پرنده
وي در حوادث سال 524 هـ. ذکر کرده:
" و فيها ظهر ببغداد عقارب طياره ذوات شوکتين فنال الناس منها خوف شديد و اذي عظيم(8)".
( در آن سال، عقرب هايي پرنده( بال دار) در بغداد پيدا شدند که دو نيش داشتند. مردم از آنها دچار ترس شديد و آزار بسيار شدند.)
خروس تخم گذار، باز نر تخم گذار
" و فيها في المحرم باض ديک بغداد بيضه و باض بازي بيضتين(9)".
( در آن سال در ماه محرم، يک خروس در بغداد يک تخم و يک باز نر نيز دو تخم گذاشت).
گوسفند دو قلوي هشت پا
" و فيها رايت بالموصل خروفين ببطن واحد و راسين و رقبتين و ظهرين و ثماني قوائم کانهما خروفان ببطن واحد وجه احديهما الي وجه الاخر و هذا من العجايب(10)".
( در آن سال[ به چشم خود] ديدم که در " موصل" دو گوسفند به يکديگر چسبيده بودند. يک شکم، دو سر، دو گردن، دو پشت و هشت پا داشتند؛ گويي دو گوسفند هستند و يک شکم دارند، صورت يکي متمايل به ديگري بود و اين از عجايب است).
بره آدم نما
" و فيها حمل الي ازبک خروف وجهه صوره آدمي و بدنه بدن خروف و کان هذا من العجايب(11)".
( در آن سال بره اي را به " ازبک"[ در برخي نسخ اربل] آوردند که صورتش صورت آدميزاد و بدنش بدن بره بود و اين از شگفتي ها محسوب مي شود).
گوسفند گوشت تلخ
" و فيها ذبح انسان عندنا راس غنم فوجه لحمه مرا شديدا لمراره حتي راسه و اکارعه و معلاقه و جميع اجزائه و هذا مالم يسمع بمثله(12)".
( در اين سال يکي از افرادي که با ما بود، گوسفندي را ذبح کرد که گوشت آن بسيار تلخ بود. تا آنجا که سر، پاچه ها، زبان و همه اعضايش تلخ بود. چنين چيزي شنيده نشده است.)
خرگوش دو جنسه
" در اين سال يکي از دوستان ما خرگوشي را شکار کرد و ديد داراي هم آلت نرينه و هم آلت مادينه است. آنها گفتند: تاکنون مي شنيديم که خرگوش يک سال نر و يک سال ماده است، ولي آن را تصديق نمي کرديم. وقتي شکمش را شکافتند در آن دو بچه يافتند(13)".
موش گربه آسا
مار دو سر چهار دست
" در ولايت" مانرود"( موضعي در کردستان) ماري است که به طرف دم نيز سري دارد و هست که نزديک هر سري دو دست دارد.(15)"
به هر روي بحث موتاسيون که از اصطلاحات علم ژنتيک و معاصر ماست، در گذشته ذهن مورخان و جهانگردان اسلامي را به خود مشغول ساخته بود تا آنجا که در تواريخ خود پيرامون حوادث سال ها و در لا به لاي جنگ هاي بشري، از اين موارد ياد کرده اند و براي ما به ارث گذاشته اند.
پينوشتها:
1- مسعودي، مروج الذهب، دارالهجره قم. ج 1 ص 308.
2- ابن اثير، الکامل، چاپ بيروت. ج 12 ص 105.
3- ابن بطوطه، تحفه النظار، چاپ مغرب. ج 4 ص 83
4- طبري، تاريخ الامم، چاپ بيروت. ج 11 ص 42
5- مسعودي، ج 2 ص 176
6- ابن الفقيه، البلدان، چاپ بيروت، ص 412
7- ابن الفقيه، ص 578
8- ابن اثير، ج 10 ص 666
9- همان، ج 11 ص 175
10- همان، ج 11 ص 441
11- همان، ج 12 ص 467
12- همان، ج 12 ص 468
13- همان، ج 12 ص 468
14- ابن بطوطه، ج 4 ص 24
15- مستوفي، تاريخ گزيده چاپ تهران
/ج