مباني نظري شناخت فضاي شهري و مفاهيم مرتبط (1)

فضا داراي مفاهيم متنوعي‌ست كه علوم مختلفي از زواياي ديد خود به تعريف آن پرداخته‌اند. مفهوم فضا از بنيادي‌ترين مفاهيمي‌ست كه از روزگاران قديم مورد توجه انديشمندان و متفكران بوده است. دانش‌هاي گوناگوني همچون فلسفه، فيزيك، معماري و شهرسازي بيش‌ترين توجه را به فضا و مفاهيم آن داشته‌اند؛ اما نوع نگرش آن‌ها با يكديگر متفاوت بوده
سه‌شنبه، 10 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مباني نظري شناخت فضاي شهري و مفاهيم مرتبط (1)

مباني نظري شناخت فضاي شهري و مفاهيم مرتبط (1)
مباني نظري شناخت فضاي شهري و مفاهيم مرتبط (1)


 

نويسنده:‌ دكتر شيرين طغياني (1)




 
Brief looking at the theoretic basic of the urban space recognition and relative concepts

چكيده
 

فضا داراي مفاهيم متنوعي‌ست كه علوم مختلفي از زواياي ديد خود به تعريف آن پرداخته‌اند. مفهوم فضا از بنيادي‌ترين مفاهيمي‌ست كه از روزگاران قديم مورد توجه انديشمندان و متفكران بوده است. دانش‌هاي گوناگوني همچون فلسفه، فيزيك، معماري و شهرسازي بيش‌ترين توجه را به فضا و مفاهيم آن داشته‌اند؛ اما نوع نگرش آن‌ها با يكديگر متفاوت بوده است. «فضاي شهري» كه عبارت نسبتاً جديدي‌ست، امروزه بيش‌ترين كاربرد را در حوزه‌ي مطالعات مربوط به شهر و شهرسازي دارد و انديشمندان مختلف با توجه به جهان‌بيني خود و بستر شكل‌گيري تفكراتشان، نظريات متفاوتي را در رابطه با آن ارائه نموده‌اند. اين مقاله در پي آن است كه با بررسي تعاريف ارائه شده از فضا و فضاي شهري، تفاوت‌هاي نگرش‌هاي مختلف به اين مقوله را تا حدي نمايان سازد.
كليد واژه‌ها: فضا، شهر، فضاي شهري.

مقدمه
 

از آن جا كه پيدايش شهرها و آغاز شهرسازي و شهرنشيني با نياز با جمع و در جمع بودن و در يك كلام، اجتماعي بودن انسان‌ها رابطه‌ي تنگاتنگ دارد، و از سوي ديگر اين روابط براي شكل‌گيري و تعامل‌پذيري نياز به فضاهايي مخصوص به خود دارد، فضاي شهري محل ظهور و تجلي روابط اجتماعي انسان ها در طول تاريخ بوده و حتي نوع و كيفيت فضاهاي شهري كاملاً در تجلي اين روابط مؤثر واقع مي‌گرديده است. بنابراين، يكي از مهم‌ترين عناصر بافت شهري، فضاي شهري‌ست كه در طول زمان و هم‌زمان با تاريخ ملت‌ها شكل گرفته و همواره در حال تحول بوده است. در واقع، فضاي شهري مركز فعاليت‌هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي شهرها بوده و گاه چنان با حيات جوامع انساني عجين بوده است كه خود آن فضاي شهري به عنوان بخشي از تاريخ آن ملت‌ها و جوامع قلمداد مي‌شود و گاهي حتي آن فضاي شهري به نماد و نشانه‌ي آن شهر و حتي آن ملت تبديل شده است. اين مسأله نشان دهنده‌ي اهميت فضاي شهري در زندگي و حيات مادي و معنويِ جوامع در طول تاريخ مي‌باشد و به طور قطع و يقين مي‌توان گفت كه هيچ مطالعه‌اي در مورد مباحث شهري و شهرسازي نمي‌تواند و نبايد فارغ از فضاي شهري باشد. از همين رو، اين مقاله ضمن بررسي تعاريف مختلف ارائه شده براي فضا و فضاي شهري، مروري اجمالي بر مراتب فضا، به ويژه فضاي شهري و انواع فضاي شهري موجود خواهد داشت. در پايان نيز نتايج مطالعات انجام گرفته ارائه مي‌گردد.

فضا و مفاهيم مرتبط با آن
 

فضا داراي مفاهيم متنوعي‌ست و علوم مختلفي نيز از زواياي ديد خود به تعريف آن پرداخته‌اند و گاه تفاوت اين تعاريف و نگرش‌ها به حدي بوده است كه کاملاً موارد متضادي را بيان كرده‌اند. براي نمونه، در عرصه‌ي هنر، فضا و تعريفِ آن از اهميت ويژه‌اي برخوردار است، زيرا همه‌ي هنرها به نوعي درگير خلق و تعريف فضا هستند و مسلماً هنر معماري و شهرسازي نيز از اين قاعده مستثنا نيست.
مفهوم فضا از بنيادي‌ترين مفاهيمي‌ست كه از روزگار باستان تاكنون ذهن انديشمندان و متفكران را در خاستگاه‌هاي اصلي تمدن جهاني به خود معطوف داشته است. همواره سعي بشر بر آن بوده است تا ضمن تبيين موقعيت و جايگاه خود در مقابل اين مفهوم فراگير و پيچيده، به تبيين مباني، شيوه‌هاي ادراك، نحوه‌ي ارتباط و در نهايت نظام‌مند كردن آن بپردازد. اهميت مسأله نيز از اين نياز بشر ناشي مي‌گردد كه هر موجود انساني براي بقا و استمرار حيات خود در جهان، نيازمند درك محيط (مادي و معنوي) پيرامون خود و تعامل با آن است و اساساً انسان بدون درك فضاي در برگيرنده‌ي خود و شناخت روابط حاكم بر آن و تعاملات في‌مابين، قادر به ادامه‌ي زندگي نخواهد بود. هايدگر عقيده دارد: «وجود، فضايي‌ست و نمي‌توان بشر و فضا را از يكديگر منفك تلقي كرد.» [سيد جوادي، 40-1385:139] اصولاً انسان به سبب طبيعت خاص خود براي ادامه‌ي حيات نيازمند زنجيره‌اي گسترده از تعاملات با محيط، پديده‌ها و اشياي اطرافش است. اين تعاملات جز از طريق برقراري نوعي ارتباط حسي يا ذهني ميان فرد و موضوع مورد ادراك، مقدور نيست. اين ارتباط را ارادي يا مؤثر مي‌نامند و معتقدند كه از طريق انتقال نوعي از نيروهاي مادي از مكاني به مكان ديگر صورت مي‌پذيرد، و همانند هر پديده‌ي واقعي ديگر (همچون جهان هستي) براي بروز نيازمند بستري‌ست كه آن را فضا مي‌نامند. [همان منبع، 141]
اما بررسي علوم مختلف نشان مي‌دهد كه زمينه‌هاي توجه به مفاهيم فضا در اين علوم كاملاً متفاوت است. برخي از علوم نسبت به مفاهيم فضايي بي‌توجه بوده‌اند و بعضي ديگر به فضا و مفاهيم آن توجه كرده‌اند. شايد توجه به مفاهيم فضا و ارائه‌ي تعريف از آن، بستگي به ماهيتِ آن علوم دارد. مطالعات نشان مي‌دهند كه در علوم مرتبط با جامعه‌شناسي كمترين توجه و در زمينه‌ي مباحثي از قبيل فلسفه، فيزيك و معماري و شهرسازي، با توجه به ماهيت اين علوم، فضا و تعاريف آن داراي اهميت است؛ اگر چه ممكن است نحوه‌ي پرداختن به آن در هر يك از علوم و حيطه‌هاي مرتبط با آن‌ها، كاملاً متفاوت باشد.
در واقع فضا واقعيتي چند بُعدي‌ست (و همان طور كه پيش‌تر نيز گفته شد) علوم مختلفي در آن نقش دارند؛ چنان كه علوم نجوم به مطالعه‌ي ساختار و حركت اجسام فضايي مي‌پردازد و مطالعات آن به بررسي زمين و نحوه‌ي شكل‌گيري آن توجه دارد. در اين راستا، زمين‌شناسي به مطالعه‌ي علمي اشكال سطح زمين مي‌پردازد، جغرافيا حيات گروه‌هاي انساني را در چارچوبي فضايي مطالعه مي‌كند. مديريت و سياست شهري، جنبه‌هاي سازمانيِ انسان‌ها را با نظمي ويژه بررسي مي‌كند و معماري نيز به مطالعه‌ي جنبه‌هاي زيبايي‌شناختي ساختمان‌هاي شهري مي‌پردازد.‌ [رباني 2-1381:41] مطالعات نشان مي‌دهند كه ميان مفاهيم فضا در فيزيك و فلسفه رابطه‌اي تنگاتنگ وجود دارد. [مدني‌پور 1379:5] و البته مفاهيم آن در اين دو حيطه نسبت به گذشته كاملاً دگرگون شده است.
فرهنگ انگليسي آكسفورد دست كم 19 معني براي اين واژه مي‌آورد كه از جمله مي‌توان به اين‌ها اشاره كرد: «گستره‌اي پيوسته كه در آن اشيا وجود دارند و حركت مي‌كنند.» و «مقداري از يك منطقه كه چيز خاصي آن را اشغال مي‌كند و يا براي هدف خاصي در اختيار گرفته شده است.» و «فاصله‌ي ميان نقاط و اشيا» [مدني‌پور 1379:5] يا طبق فرهنگ لغت لاروس، «فضا عرصه‌ي همه‌ي موضوعات است» فارغ از اين تعاريف، اين كلمه بدون شك در حوزه‌هاي مختلف كاربرد دارد و نمي‌توان براي آن محدوديتي قائل شد. [مرلن چوي 268-1988 به نقل از رباني 1381:38]
بنابراين، مي‌توان گفت كه فضا يكي از مفاهيمي‌ست كه بيش‌ترين ابهام براي تبيين و مرزبنديِ آن وجود دارد و همين امر گاه آن را به سوي درك ناپذيري سوق مي‌دهد. دليل آن است كه فضا را بايد پيش از هر چيز به مثابه‌ي مكاني «خالي» و تهي در نظر گرفت؛ جايي كه هيچ چيز را در خود جاي نمي‌دهد به ديگر سخن، جايي در ميان چيزها و اشيا. با اين وصف، پديده‌ي فضا را تنها مي‌توان در حضور اشيا و در حالتِ پُر بودن آن، ولو به طور نسبي درك كرد. در عين حال، فضا را مي‌توان و بايد از خلال قابليت (پتانسيل)‌ هاي حركت و يا فقدان چنين قابليت‌هايي و چگونگي شكل گرفتن حركت، جريان و يا سكون آن را درك كرد. هر كالبد با ورود به درون يك فضا، به نوعي وادار به اطاعت و تبعيت از آن مي‌شود و فضا به نوعي آن را به تملك خود در مي‌آورد؛ تملكي كه مي‌تواند به شكلي دوسويه در آيد و پيامدهاي خاصي را نيز در خود دارد. [فكوهي: 232 ،138]
حال با توجه به همه‌ي مطالبي كه بيان شد، به نظر مي‌رسد نگاهي گذرا به مفاهيم فضا در طول تاريخ و نحوه‌ي ادراك بشر از آن نيز راه‌گشا باشد.
مفهوم فضا در اسوطه‌شناسي مصر، يونان و هند قديم، به رغم تفاوت‌هاي خاص خود، داراي وجوه مشتركي بوده است كه وجه بارز آن تداخل فضاهاي خيالي و رؤيايي اساطير و افسانه‌ها با دنياي واقعي زندگي بشر و تطبيق وجود و عناصر عالم با هستي و اعضاي انسان طبيعي‌ست. پس از ارسطو كه فضا را مجموعه اي از مكان‌ها و زمينه‌اي پويا با اعراض كيفي متفاوت مي‌دانست (فضاي توپوس)، اساس تفكر يونانيان در مورد فضا بر مبناي هندسه‌ي اقليدسي استوار گرديد. فضا در اين ديدگاه فضايي يكسان، همگن و پيوسته بود؛ فاقد هر گونه انحنا و خميدگي، و با قابليت به اندازه در آمدن و ابعادپذيري. اما در اصول تفكر مسيحي، فضا را ناهمگن و تقسيم شده مي‌دانستند كه قابل اندازه‌گيري نبود. اما بُعد و جهت داشت. الباده در اين مورد چنين مي‌نويسد: «براي فرد مذهبي، فضا همگن نيست و او در آن، نقاط قطع و شكست مي‌بيند.» اين تفكر فضا را داراي مراتبي مي‌داند منفك از يكديگر، كه از اسفل‌السافلين تا اعلي عليين را در بر مي‌گيرد. عصر رنسانس دوران بازگشت به تفكرات كلاسيك يونان و تجديد حيات ديدگاه ادراك فضا بر مبناي هندسه‌ي اقليدسي و نيز روند تكاملي آن بود كه گيدئون آن را ايده‌هاي جديدي براي سامان‌دهي و ارائه‌ي فضا در قالب پرسپكتيو بر پايه‌ي فضاي اقليدسي به وسيله هنرمنداني چون «جوتو» مي‌داند. دكارت فضا را داراي مفهومي كمّي مي‌داند و اشكال را به عنوان بخش‌هايي از فضاي نامتناهي و پيوسته‌ي سه‌بُعدي مطرح مي‌كند كه قابليت مكاني آن‌ها قابل تأويل به اعداد است. بنابر عقيده‌ي لايب نيتز، فضا صرفاً نظامي از روابط است كه بر دو قسم است: يكي ذهني كه در ادراك هر فرد جاي دارد و ديگري عيني كه در برگيرنده‌ي مجموع نقاط ديدِ مونادهاي مختلف است. در ديدگاه نيوتن فضا متشکل از نقاط بود كه وجودي مستقل از اجسامي كه در آن قرار مي‌گرفتند، داشت. وي مطلق بودن را از ويژگي‌هاي فضا و زمان محسوب مي‌داشت. «كانت» جايگاه فضا و زمان را ساختار فكري انسان و اين هر دو را از مشخصه‌هاي ادراك مي‌دانست؛ نگرش وي به فضا اقليدسي بود، اما در سه بُعد. از جانب ديگر، در جايي كه ديدگاه ثنويت دكارتي فضا را واقعي و منطبق بر جهان مادي مي‌دانست، هگل فضا و زمان را فاقد حقيقت و صرفاً ناشي از ناتواني در ديدن كل مي‌داند. به علاوه، گروهي از واقع‌گرايان معاصر نيز فضا را به طور يكنواخت، ماده‌ي گسترده‌اي مي‌دانند كه مي‌تواند به گونه‌هاي مختلف طرح‌ريزي شود. در فضاي نااقليدسي مطرح شده از سوي گاوس و ريمان كه حالت منحني دارد، اجسام فضايي قادر به حفظ شكل هندسي خود نيستند و بنا به موقعيت‌شان در فضا، اشكال متفاوتي به خود مي‌گيرند. سرانجام، در ديدگاه معاصر مبتني بر نظريه‌ي نسبيت، فضا خصوصيتي ژله‌اي دارد كه بسته به سرعت بيننده، خود را به اشكال مختلف مي‌نماياند و به علاوه قادر به تغيير شكل اشياي ديگر است كه در گستره‌ي نسبي بيننده قرار دارند. اين نظريه فضا، شكل و ابعاد و اشياي واقع در آن را كليتي واحد برمي‌شمارد كه هرگونه تغيير در هر يك، بر اين مجموعه‌ي به هم پيوسته تأثير مستقيم خواهد داشت و انسان را به واكنش وامي‌دارد. تا آن جا كه از تئوري‌هاي معاصر برمي‌آيد، مفهوم فضاي واحد و وحدت يافته در عين حال مشتمل بر چنين جزء كوچك‌تر نسبت به تئوري فضاهاي رياضي مطلق، داراي اعتيار بيش‌تري‌ست. شولتز در اين زمينه معتقد است: «در تئوري نسبيت با جايگزين‌سازي يك فضاي سه بعدي به جاي مفهوم قبلي همراه با سلسله‌اي از رويدادها، فراتر مي‌رويم و در فضاي گستره‌ي چهار ُُبُعدي زماني قرار مي‌گيريم. در واقع، در ديدگاه‌هاي مبتني بر علم امروز، وجود فضاي مجرد و فارغ از زمان مورد ترديد قرار داده شده و فضا، زمان، انرژي و جرم را كليتي واحد و تفكيك ناشدني برمي‌شمارند [سيد جوادي، 1385:141]
با توجه به آنچه گفته شد، مي‌توان دريافت كه در طول تاريخ مقوله‌ي فضا همواره در زمره‌ي مهم‌ترين چالش‌هاي فكري بشر بوده و نحوه‌ي ادراك و نگرش به آن، به طور مستقيم از جهان بيني و ايدئولوژي مورد باور صاحب‌انديشگان زمان متأثر مي‌شده است. از طرف ديگر، آن طور كه از مجموعه‌ي يافته‌هاي منطقي بشر حاصل مي‌آيد و با عنايت به ديدگاه‌هاي روان‌شناسان و جامعه‌شناسان و نيز فلاسفه‌ي واقع‌گراي امروزي، چون درك فضا متكي به تجارب گذشته‌ي فرد است، نمي‌تواند براي همه‌ي افراد يكسان باشد و مانند اشياي ظاهري داراي معادل ذهني همانند آن در درون آدمي باشد. اين تجربه كه حاصل رابطه‌ي انسان با محيط است، نتيجه‌ي نياز بشر به شناخت و ادراك وجود خود در ساحت عالم هستي‌ست. اهميت تجربه در ادراك فضا و نقش برقراري ارتباط در اين تجربه به وسيله‌ي صاحب‌نظران مختلفي چون شولتز، يوديك، زوكر و نيچه مورد تأكيد قرار گرفته است. [سيد جوادي، 1385:141] كه البته بيان نظريات آن‌ها خارج از حوصله‌ي اين نوشتار است.

مراتب فضا
 

همان گونه كه حيات انساني داراي مراتبي‌ست، فضا نيز كه از ضروريات و لوازم حيات انساني‌ست، نمي‌تواند فارغ از اين مراتب باشد. اگر دست كم دو مرتبه‌ي مادي و معنوي را براي حيات انساني قائل شويم، فضا نيز داراي همين دو مرتبه خواهد بود كه البته در دوره‌ي معاصر تقريباً تمامي نگرش‌ه به فضا، متوجه مرتبه‌ي مادي آن است. نگرش مادي به فضا حاصل دوران عقل‌گرايي (عقل جزئي)، مدرنيسم و سيطره‌ي كامل ماديات بر زندگي انساني به طور اعم و عملكردگرايي صرف در معماري و شهرسازي به طور اخص مي‌باشد. در اين تفكر مادي، نه تنها فضا و تعاريف آن، بلكه همه‌ي عالم در محدوده‌اي از ماديات قرار گرفته و كميت و كميت‌گرايي تنها ارزش حاكم بر اين دوران است و شايد يكي از مهم‌ترين دلايل كاهش عوامل كيفي و تأثيرگذار فضا بر انسان، همين غفلت از معنويات، هم در خلق فضا و هم فضاي فكري و عملي جامعه‌اي‌ست كه از آن فضا استفاده مي‌كند.
فضا در تفكر مادي گاهي برگرفته از فضاي مستقيم نيوتني‌ست و زماني بر گرفته از فضاي منحني نسبيت. زماني فضا به صورت مطلق بيان مي‌شود و هنگامي ديگر بحث از فضا ـ زمان به ميان مي‌آيد. در اين تفكر، اگر هم از فضا معنايي ادراك گردد، حداكثر ادراكي ذهني و نه دريافتي معنوي و روحاني مي‌باشد. فضا تنها مكاني سه ‌بُعدي‌ست؛ سه بُعدي كه در سه جهت رياضي امكان امتداد دارند. در اين نگرش هيچ نقطه‌اي از فضا نسبت به نقطه‌ي ديگر از نظر كيفي رجحان و برتري و تمايز ندارد. [ر.ك: تقي‌زاده، 184ـ 1385:178]
اما در تفكر معنوي، همان طور كه تمامي حيات انسان از اين زاويه ديده مي‌شود، فضا نيز داراي ابعاد معنوي مي‌گردد و در واقع، ابعاد كيفي فضا رُخ مي‌نمايد و نتيجه‌ي اين نگرش ايجاد فضاهايي مقدس و با ارزش، متناسب با جهان‌بيني حاكم بر جامعه‌اي‌ست كه فضا در آن ساخته شده است؛ و البته قابل ذكر است كه اين مسأله صرفاً مربوط به معبد و مكان‌هاي مذهبي و عبادي نبوده است. وجود مكان و فضاي قدسي و مبارك و بامعنا و ويژگي‌هاي معنوي، موضوعي‌ست كه در ميان جوامع سنتي و ديني و با جهان‌بيني و فرهنگ معنوي و آسماني به شدت رايج بوده است. براي نمونه، در تفكر قدسي هندوان از آن به روح مكان ياد مي‌شود و يا در چين تحت تأثير آيين Feng-Shui خانه يا معبد و يا شهر در يك محيط طبيعي بر اساس قواعدي بنا مي‌گردد كه تأثيرات نحس ناشي از ساحت مغشوش طبيعت را خنثا و كيفيات مثبت آن را متجلي كند، و يا در تفكر ايرانيان پيش از اسلام، «شهر» به عنوان نمادي از اصل آسماني خويش مي‌بايست از سوي «پادشاهي آرماني» كه او نيز ريشه‌اي آسماني دارد، بنياد نهاده مي‌شد؛ و مشاهده مي‌شود كه به اين ترتيب شهر [مكان زندگي] با مفهوم آييني آن، كه بازنمايي اصل آسماني و ملكوتي‌ست، ارتباط دارد. [ر.ك.نقي‌زاده، 184-1385:179] كه همه‌ي اين‌ها نشان دهنده‌ي اين موضوع است كه تمامي مكاتب و تفكرات و جوامعي كه به نوعي با عالم ماورائ مرتبط بوده‌اند، فضا و مكان را از روح متجلي در آن ندانسته‌اند و حتي به طور قطع و يقين در اين نوع تفكرات ظهور مكان بدون روح امكان‌پذير نبوده است.
اما اين نوع نگرش فقط مخصوص جوامع متعلق به مكاتب ماورايي و اساطيري گذشته نمي‌باشد و در مكاتب الهي و آسماني نيز جايگاه ويژه‌اي داشته و هنوز هم دارد؛ به طوري كه: «مثلاً در اصول تفكر مسيحي، فضا را ناهمگن و تقسيم شده مي دانستند که قابل اندازه گيري نبود. ولي بُعد و جهت داشت، و الياده در اين مورد چنين مي نويسد: براي فرد مذهبي، فضا همگن نيست و او در آن نقاط قطع و شكيت مي‌بيند. اين تفكر فضا را داراي مراتبي مي‌داند منفك از يكديگر، كه از اسفل‌السافلين تا اعلي عليين را در بر مي‌گيرد.»‌ [سيد جوادي، 1385:140] و يا در تفكر اسلامي فضا و مكان (عالم از آن جا كه در محضر خداست، تقدس مي‌يابد، مضافاً اين كه احاطه‌ي خداوند بر موجودات عالم هستي آن را به مثابه‌ي تجلي مادي كيفيتي معنوي و روحاني مطرح مي‌كند. مثلاً جهت قبله براي مسلمين باعث حضور خطوط نامرئي در فضا و قطبي شدن فضا مي‌گرد و حتي سمت و سوي فضا را نيز تعيين مي‌كند و افزودن آن به فضا باعث تقدس آن فضا مي‌گردد. [تقي‌زاده: 1385:180]

پي‌نوشت‌ها:
 

1- دانشجوي ورودي دكتري شهرسازي، عضو هيأت علمي دانشكده عمران دانشگاه آزاد اسلامي واحد نجف‌آباد.
 

منبع: ماهنامه‌ي دانش نما، شماره 171-170، تير ـ مرداد 88




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط