مدیریت کوکائینی
نويسنده: دکتر سید حسام الدین مهدیان
در بحث مدیریت نقش مدیران به عنوان رهبر و کنترل کننده از اهمیت قابل ملاحظه ای برخوردار است. جهت دست یابی به سازمانی موفق و کارآمد که در آن کارکنان خلاق به عنوان کلیدی ترین و مهم ترین منابع سازمانی محسوب می گردند. محیطی آرام، سالم و بدون تنش مورد نیاز است؛ و این موهبت از سوی مدیرانی لایق و آگاه از دانش روز مدیریت حاصل می گردد.
این دیدگاه از منظر دیگری به مدیریت می نگرد زمانی که احساس شود می تواند باعث اضمحلال کارکنان و پسرفت سازمان شده و نهایتا آنان را از هدف اصلی دور می نماید.
ازآن جایی که تفکر استراتژیک مدیریتی روی نظم بخشیدن به آشفتگی تاکید بسیار دارد ولیکن در برخی از سازمان ها دیده میشود که مدیران نه تنها تحقق اثر بخش و کارآیی را دنبال نمی نمایند بلکه عملکردی سوء و آن هم به شکل تخریبی بنیادی در تمامی ساختارها و شالوده سازمانی را پی می گیرند. در واقع گویا طرح ریزی سازمانی با هدف نابودی تعیین شده است.
در واقع این ماده در تمامی سطوح جسم تخریب را فراهم می آورد؛ چون این تخریب در مغز اثرات جبران ناپذیر در تمامی جوارح را به دنبال دارد. متاسفانه در سیستم مدیریتی، در بررسی گروهی از مدیران، رفتاری کوکائینی را درارزیابی عملکردی آنان مشاهده می نمائیم. این گونه مدیران با برخوردهای ذهنی به اعمال سلائق شخصی پرداخته و عمدتا عقلانیت فردی آنان و فقدان دانش روز مدیریت موجبات نابودی و اضمحلال سازمان را موجب می گردند. این گروه مدیران به واسطه عدم حمایت از نیروی انسانی خود، فشار روانی و استرس زیادی را بر آنان تحمیل کرده و از آن جایی که خود فاقد تعلق سازمانی هستند، بی تفاوتی را هم در بین پرسنل دامن می زند ک آنان نیز باری به هر جهت مثل مدیران کار را پی گیری نمایند.
زیر سوال بردن صلاحیت کارکنان از سوی این دسته از مدیران ناشی از عدم تناسب شغل و شاغل در انتصاب مدیران بوده، به طوری که کسانی که از بیرون به سازمان نگاه می کنند شیوه مدیریت آنان را رفع تکلیف دانسته و رفتاری غیر مسوولانه را از آنان در می یابند. این دسته از مدیران تنگ نظر محیطی جهنمی بدبینانه را برای کارکنان فراهم می آورند. به طوری که محیط ناسالم و نا امن به گونه ای خواهد بود که تمامی کارکنان هم چون مدیران به منظور حفظ خود به ترور شخصیت سایرین می پردازند و تداوم مدیریتی این مدیران فاقد کارآیی و اثر بخشی، محیطی توام با خستگی مخاطره آمیز را به دنبال می آورد و دستور پذیری و وابستگی موجبات تداوم مدیریتی آنان می گردد.
در بررسی های به عمل آمده پیرامون رفتار این مدیران می توان به این نکته اشاره داشت که آنان برای فقدان بهره وری مجموعه تحت مسوولیت خود، ادعای نالایق بودن کارکنان خود را نموده و به این دست آویز تاکید بسیار دارند در حالی که مدیریت در عملکرد شغلی کارکنان و سازمان اختلال ایجاد می کند و این مدیران تنگ نظر که محیط کاری را ناسالم می نمایند عمدتا فاقد دانش و آگاهی لازم از شیوه های رفتاری با پرسنل می باشند به گونه ای که با ایجاد محیط بیم و هراس برای کارکنان سعی در حفظ و بقای سازمانی و ماندگاری بر اریکه قدرت از طریق دامن زدن کارکنان به عدم کارآیی و عدم شایستگی آنان را خواهند داشت.
اندرسون مدیر اجرایی انجمن انگیزش اعتقاد دارد که منفی گرایی که ناشی از بدبینی کارکنان هم چون شعله تمامی سازمان را در بر می گیرد و در کوتاه مدت با ایجاد رعب و وحشت در کارکنان موجب عدم رویارویی مدیران و کارکنان گردیده و توامان چرخه اقتصادی سازمان را مضمحل گردانده و در بلند مدت به واسطه بقای این گروه مدیران و عدم تغییرات بنیادی و خروج کارکنان متخصص که با چنین روش مدیریتی مخالفت دارند و دل سردی سایر کارکنان که زمینه جدایی آنان از سازمان فراهم نیست مرگ سازمان را با وجود تداوم کار و اهداف اولیه به دنبال دارد.
در واقع ماموریت سازمان مورد نظر هنوز ابطال و یا معکوس نگردیده و تداوم عملیات آن باقی و امکان پذیر است اما عملکرد این گروه از مدیران شروع بحران را به دنبال داشته و فرو ریزی بخش های کوچک تر نمودار سازمانی و ادغام آن با بخش های مجاور را خواهد داشت. در این مرحله زنگ خطربه صدا در آمده و نیروهای متخصص از مجموعه جدا می گردند و این گروه مدیران دوران میرایی سازمان را تسریع می کنند.
در واقع عدم بازنگری صحیح و تغییرات در سازمان تفصیلی به منظور حفظ این گروه مدیران و جذب بی رویه نیروی انسانی غیر کارآمد و خروج پرسنل با تجربه و کارآمد و جابجایی مکرر در بدنه کارشناسی موجب می گردد که نیروهای خلاق در صورت بقا در سازمان مستهلک گردند و سازمان به عنوان محلی برای کارآموزی ضمن کار و کسب تجربه شود و اثر بخشی و کارآیی فراموش شده است که باید به این مهم اهتمام ورزید.
منبع:پایگاه اطلاع رسانی مدیران ایران
ارسال توسط كاربر محترم : mohammad_43
این دیدگاه از منظر دیگری به مدیریت می نگرد زمانی که احساس شود می تواند باعث اضمحلال کارکنان و پسرفت سازمان شده و نهایتا آنان را از هدف اصلی دور می نماید.
● مقدمه:
ازآن جایی که تفکر استراتژیک مدیریتی روی نظم بخشیدن به آشفتگی تاکید بسیار دارد ولیکن در برخی از سازمان ها دیده میشود که مدیران نه تنها تحقق اثر بخش و کارآیی را دنبال نمی نمایند بلکه عملکردی سوء و آن هم به شکل تخریبی بنیادی در تمامی ساختارها و شالوده سازمانی را پی می گیرند. در واقع گویا طرح ریزی سازمانی با هدف نابودی تعیین شده است.
● مدیریت کوکائینی
در واقع این ماده در تمامی سطوح جسم تخریب را فراهم می آورد؛ چون این تخریب در مغز اثرات جبران ناپذیر در تمامی جوارح را به دنبال دارد. متاسفانه در سیستم مدیریتی، در بررسی گروهی از مدیران، رفتاری کوکائینی را درارزیابی عملکردی آنان مشاهده می نمائیم. این گونه مدیران با برخوردهای ذهنی به اعمال سلائق شخصی پرداخته و عمدتا عقلانیت فردی آنان و فقدان دانش روز مدیریت موجبات نابودی و اضمحلال سازمان را موجب می گردند. این گروه مدیران به واسطه عدم حمایت از نیروی انسانی خود، فشار روانی و استرس زیادی را بر آنان تحمیل کرده و از آن جایی که خود فاقد تعلق سازمانی هستند، بی تفاوتی را هم در بین پرسنل دامن می زند ک آنان نیز باری به هر جهت مثل مدیران کار را پی گیری نمایند.
زیر سوال بردن صلاحیت کارکنان از سوی این دسته از مدیران ناشی از عدم تناسب شغل و شاغل در انتصاب مدیران بوده، به طوری که کسانی که از بیرون به سازمان نگاه می کنند شیوه مدیریت آنان را رفع تکلیف دانسته و رفتاری غیر مسوولانه را از آنان در می یابند. این دسته از مدیران تنگ نظر محیطی جهنمی بدبینانه را برای کارکنان فراهم می آورند. به طوری که محیط ناسالم و نا امن به گونه ای خواهد بود که تمامی کارکنان هم چون مدیران به منظور حفظ خود به ترور شخصیت سایرین می پردازند و تداوم مدیریتی این مدیران فاقد کارآیی و اثر بخشی، محیطی توام با خستگی مخاطره آمیز را به دنبال می آورد و دستور پذیری و وابستگی موجبات تداوم مدیریتی آنان می گردد.
در بررسی های به عمل آمده پیرامون رفتار این مدیران می توان به این نکته اشاره داشت که آنان برای فقدان بهره وری مجموعه تحت مسوولیت خود، ادعای نالایق بودن کارکنان خود را نموده و به این دست آویز تاکید بسیار دارند در حالی که مدیریت در عملکرد شغلی کارکنان و سازمان اختلال ایجاد می کند و این مدیران تنگ نظر که محیط کاری را ناسالم می نمایند عمدتا فاقد دانش و آگاهی لازم از شیوه های رفتاری با پرسنل می باشند به گونه ای که با ایجاد محیط بیم و هراس برای کارکنان سعی در حفظ و بقای سازمانی و ماندگاری بر اریکه قدرت از طریق دامن زدن کارکنان به عدم کارآیی و عدم شایستگی آنان را خواهند داشت.
اندرسون مدیر اجرایی انجمن انگیزش اعتقاد دارد که منفی گرایی که ناشی از بدبینی کارکنان هم چون شعله تمامی سازمان را در بر می گیرد و در کوتاه مدت با ایجاد رعب و وحشت در کارکنان موجب عدم رویارویی مدیران و کارکنان گردیده و توامان چرخه اقتصادی سازمان را مضمحل گردانده و در بلند مدت به واسطه بقای این گروه مدیران و عدم تغییرات بنیادی و خروج کارکنان متخصص که با چنین روش مدیریتی مخالفت دارند و دل سردی سایر کارکنان که زمینه جدایی آنان از سازمان فراهم نیست مرگ سازمان را با وجود تداوم کار و اهداف اولیه به دنبال دارد.
در واقع ماموریت سازمان مورد نظر هنوز ابطال و یا معکوس نگردیده و تداوم عملیات آن باقی و امکان پذیر است اما عملکرد این گروه از مدیران شروع بحران را به دنبال داشته و فرو ریزی بخش های کوچک تر نمودار سازمانی و ادغام آن با بخش های مجاور را خواهد داشت. در این مرحله زنگ خطربه صدا در آمده و نیروهای متخصص از مجموعه جدا می گردند و این گروه مدیران دوران میرایی سازمان را تسریع می کنند.
در واقع عدم بازنگری صحیح و تغییرات در سازمان تفصیلی به منظور حفظ این گروه مدیران و جذب بی رویه نیروی انسانی غیر کارآمد و خروج پرسنل با تجربه و کارآمد و جابجایی مکرر در بدنه کارشناسی موجب می گردد که نیروهای خلاق در صورت بقا در سازمان مستهلک گردند و سازمان به عنوان محلی برای کارآموزی ضمن کار و کسب تجربه شود و اثر بخشی و کارآیی فراموش شده است که باید به این مهم اهتمام ورزید.
منبع:پایگاه اطلاع رسانی مدیران ایران
ارسال توسط كاربر محترم : mohammad_43