گفتگو با دکتر جمشيد صداقت کيش، محقق و پژوهشگر تاريخ
درآمد
دکتر جمشيد صداقت کيش پژوهشگر و محقق 73ساله کشور، دکتراي خود در رشته مردم شناسي شاخه باستان شناسي را از آکادمي علوم تاجيکستان دريافت کرده است. دکتر صداقت کيش افزون بر 40 سال از عمر خود را به مطالعه تاريخ فارس اختصاص داده و به بيان خود، وجب به وجب خاک فارس را براي مشاهده مستقيم و تحقيق پيموده است. يکي از آثار تحقيقي دکتر صداقت کيش که حاصل آن 37جلد کتاب شده، تحقيقي است در خصوص اماکن مذهبي(امامزاده ها) که از وجوه مختلف مورد بررسي قرار گرفته اند. او که به تازگي شصفت و ششمين کتاب خود را به چاپ رسانده، در خصوص گيلان، بوشهر، اصفهان، زاهدان و ديگر مناطق ايران نيز مقالات و تحقيقات مفصلي را تدوين کرده است. از آنجا که تخصص دکتر جمشيد صداقت کيش مردم شناسي است، موضوع گفت وگو با ايشان را به حماسه قيام رئيس علي دلواري در روايت هاي مردمي اختصاص داديم تا حماسه اين شهيد اسطوره اي را از اين منظر نيز به خوانندگان شاهد ياران معرفي کرده باشيم.
وقتي موضوعي تاريخ ساز عمري کمتر از يک قرن داشته باشد روايت هاي سينه به سينه نقش مهمي در انتقال آن ايفا مي کند، به خصوص اگر آن موضوع تاريخي با عشق، حس وطن دوستي و البته گرايش ها و باورهاي ديني پيوند خورده باشد. حماسه قيام رئيس علي دلواري از جمله مواردي است که تک تک اين مشخصه ها را دارد و از اين رو در دل مردم نسبت به آن احترام خاصي ايجاد شده است. از نظر شما، روايت هاي سينه به سينه اي که از اين قيام و اين شخصيت وجود دارد چه نقشي دارند و چگونه بايد با آن ها مواجه شد؟
ايتاليايي ها ضرب المثلي دارند که به نوعي اين موضوع را هم در بر مي گيرد. آن ها مي گويند؛ گفته ها باد هوا مي شود و نوشته ها مي ماند.
خب، هدف ما هم اين است که نگذاريم اين گفته ها باد هوا شود و ثبت شان کنيم.
بله، اين مي تواند مسير درست تري باشد، اما نکاتي هست که بايد مد نظر قرار بگيرد. واقعيت اين است که عمر تاريخ نگاري در سرزمين ما بيش از 50 سال نيست، يعني حدود 50 سال است که تاريخ ما به صورت مکتوب در مي آيد. اگر چيزي مثل تاريخ مکتوب نباشد، حقيقتاً موقعيت سردرگمي به وجود مي آيد و در کار تحقيق مشکلات بي نهايتي ايجاد مي شود. در چنين شرايطي اين ناگزيري وجود دارد که به مردم رجوع شود و از روايت هاي ايشان چيزهايي ضبط شود. اما موضوع اين جا است که در ساختار و بافت قبيله اي، گاه روايت ها دچار شدت و ضعف شده و حتي تا مرز وارونه جلوه دادن هم پيش مي رود. اين مسأله به امر تحقيق، لطمه هاي جبران ناپذيري وارد مي کند. يادم هست زماني که با جمال زاده نامه نگاري داشتم در يکي از نامه ها ايشان اين گونه نوشته بود که هر محققي در ايران بايد حداقل به سه يا چهار زبان مسلط باشد تا بتواند از منابع خارجي استفاده کند. متأسفانه، ما جز آثار و نوشته هاي فارسي به چيز ديگري رجوع نکرده ايم، در حالي که مي دانيد در آن زمان چند کنسولگري در بوشهر وجود داشته و ترديدي نيست که در آرشيو آن ها، در خصوص قيام رئيس علي دلواري هم توضيحاتي وجود دارد که مي تواند بسيار مفيد واقع شود.
اين کار صورت گرفته! به عنوان مثال استاد زنگنه گزارش هاي روزانه را به چاپ رسانده و در حال حاضر گزارش هاي ساليانه کنسول انگليس را در دست ترجمه دارند.
بسيار عالي! اما بايد به اسناد کنسولگري هاي ديگر هم رجوع کرد. البته اين نکته را همين جا يادآور مي شوم که نمي توان صد در صد به گفتار آن ها رجوع کرد، چون حتي پس از سال ها، حقايق را آن گونه که بوده تمام و کمال نمي نويسند و به عبارت خودشان، اسرارشان را فاش نمي گويند. به هر حال در جمع بندي اين موضوع بايد بگويم، اگر چه ما چنان که بايد تاريخ مکتوب نداشته ايم و اگر چه نمي توان به طور کامل به اسناد خارجي رجوع يا اعتماد کرد و باز اگر چه رجوع به روايت هاي مردمي خالي از اشکال نيست، با اين همه اين تاريخ بايد مورد تحقيق قرار بگيرد و حقايق آن آشکار شود. از اين رو من هم با شما موافقم و معتقدم بايد از مجموع اين اسناد به تناقض ها پي برد و با حذف آن تناقض ها، حقايق را - تا جايي که ممکن است -کشف کرد. روايت هايي که از زبان مردم درباره رئيس علي دلواري شنيده مي شود، در کنار ديگر اسناد کشف شده يا اسنادي که به تدريج به دست مي آيد مي تواند ما را يک قدم به حقايق نزديک تر کند، پس نبايد بي تفاوت بود. رئيس علي دلواري بخشي از تاريخ ما را رقم زده و خدمت بزرگي کرده است. او در شرايطي که صرفا يک چريک محسوب مي شد، مقابل ارتش منظم و توپ ها و تانک هاي انگليسي ايستاد و از کيان و دين و وطن خود دفاع کرد. اين، حقيقت به اثبات رسيده تاريخ است و زواياي نهان آن در اصل اين قضيه تغييري ايجاد نخواهد کرد. اين نکته که روايت ها قبل از جنگ ايشان را چگونه ترسيم کرده اند يا چه تناقض هايي دارند يقيناً در ادامه راه تحقيق آشکار خواهد شد اما نتيجه، هر چه که باشد، اين حماسه را به قوت خود باقي خواهد داشت.
يکي از تفاوت هاي تاريخ مستند و قابل رجوع نوشتاري با روايت هاي مردمي در خصوص شهيد رئيس علي دلواري، در تعريفي است که مي توان از شخصيت ايشان به دست داد. در تاريخ مکتوب کمتر مي بينيم به شخصيت فردي ايشان رجوع شود اما در تاريخ روايي مردم، اصولاً روي اين نکته پافشاري مي شود. در اين خصوص چه مستنداتي داريد که به خوانندگان مشتاق ما ارائه بدهيد؟
به طور کامل پاسخ در سؤال مطرح مي شود. همان طور که اشاره کرديد روايت هاي مردمي اصولاً روي وجه شخصيتي استوارتر است. مردم از همنشيني ها و همراهي هاي خود يا کسان خود با فرد مورد نظر مي گويند و تعاريف خاص خود را ارائه مي دهند، اما تاريخ به سند رجوع مي کند و نهايتاً اگر بخواهد تعريفي هم از شخصيت فردي ارائه دهد از دل اسناد تعبير مي کند. اجازه بدهيد به نکته جالبي اشاره کنم؛ عنوان رئيس در جنوب، يعني از بوشهر تا کازرون، بار مفهومي کاملاً متفاوتي با معناي مصطلح آن در فارس دارد. در فارس به کسي رئيس گفته مي شود که به طور تجربي تا حدي به کار کشاورزي اشراف پيدا کرده است يا مي تواند مسؤوليت يک گروه را به دست گيرد اما در بوشهر، رئيس چيزي همسان خان است، با اين تفاوت که از عنوان خان مفاهيمي چون ظلم و ستم ايفا مي شود اما در عنوان رئيس چنين مواردي وجود ندارد. در حقيقت رئيس يک مقام مردمي است. کسي است که حامي مردم شناخته مي شود و مردم براي حل اختلافات، مشورت يا امر ازدواج و امور اقتصادي و غيره به او رجوع مي کنند. بنابراين رئيس يک بار مفهومي و وجهه مردمي به خود مي گيرد. در حقيقت، همين بار مفهومي است که موجب مي شود کسي مانند رئيس علي دلواري نسبت به مردم احساس مسؤوليت کند و هنگام تجاوز انگليسي ها، داوطلبانه از آنان حمايت کند. نکته قابل توجه اين است که اين افراد برگزيدگان مردم هستند. رئيس علي برگزيده مردم است و از ويژگي هاي يک برگزيده هم برخوردار است، مثلاً دروغ نمي گويد، روي حرفش مي ايستد و انسان چشم پاکي است. يک رئيس بايد چشم پاک باشد چون شنونده اختلافات خانوادگي است. بايد قابليت جلب اطمينان در وجودش باشد و مسائل اخلاقي را کاملاً رعايت کند. ما، بين رهبران مان از اين افراد بسيار داريم. به عنوان نمونه از رهبري ياد مي شود که وقتي از خانه بيرون مي رفته-مثلاً براي زيارت اهل قبور-همراه خود مقداري شکر مي برده و بين راه، کنار لانه مورچه ها مي ريخته. يقيناً رئيس علي دلواري هم از تبار چنين مردان بزرگي بوده و آوازه و نامش بي دليل در دل ها لانه نکرده است. بنابراين، در روايات مردم که روي چنين مسائلي تکيه دارند، چنين گرايش هايي يافت مي شود، اما اسناد تاريخي کمي خشک تر به يک فرد نگاه مي کنند و کمتر از شخصيت او صحبت مي کنند.
بنا به علم مردم شناسي، اگر مخالفت برخي از مردم با واسموس را در مقابل صميميت رئيس علي با وي بگذاريم، به چه نتيجه اي مي رسيم؟
ببينيد ما در طول تاريخ بارها از سوي روسيه و انگليس خيانت و تجاوز ديده ايم. اين سابقه تاريخي در ذهن و ياد مردم کاملاً نقش بسته چندان که تمام ناکامي هاي خود را از چشم اين دو قدرت مي ديدند. در اين شرايط و با يادآوري اين نکته که در دو مقطع تاريخي، اين دو کشور قصد تجزيه ايران را داشته اند، کشور پا به ميدان مي گذارد. واسموس- هر چند براي منافع و اهداف خود-اما به هر حال با انگليسي ها سر جنگ دارد. در چنين شرايطي واسموس که نماينده کشور خود است، براي منافع کشورش با رئيس علي که مردي صادق است دست دوستي مي دهد و به او وعده کمک هاي بسيار مي دهد. به ياد داشته باشيد که رئيس علي از سوي دولت مرکزي حمايت نمي شده که هيچ، بلکه به عنوان شورشي هم از وي ياد مي شده. بنابراين، وعده هاي واسموس مي توانست شرايط را - به رغم مخالفت برخي-براي دوستي و نزديکي رئيس علي با او فراهم کند، اگر چه وعده هاي او هرگز تحقق پيدا نمي کند.
با وجود اين، امروز تعبيرات منفي زيادي از واسموس نمي شنويم!
واسموس هم به هر حال بين اين مردم زندگي مي کند و به نوعي با آنها عجين مي شود تا جايي که اموال خود را کاملاً وقف مردم مي کند. به هر حال در اين بحث بايد به دو نکته توجه کرد؛ اول کينه مردم نسبت به انگليس ها و روس ها و دوم روحيه مردم ايران که در رويارويي ها به تدريج دوستي را مي پذيرند. اين روحيه مردم ايران براي همه آشناست. واسموس هم بنا به همين روحيه خيلي زود پذيرفته مي شود و حتي آن مخالفت هاي مقطعي هم رنگ مي بازد.
نهايتاً واسموس چه مي شود؟
دقيقاً به خاطر ندارم اما تا جايي که حافظه ام ياري مي کند پس از شهادت رئيس علي در بوشهر مي ماند و مشغول کشاورزي مي شود و فکر مي کنم نهايتاً پناهنده بريتانيا مي شود و همان جا تا پايان عمر اقامت مي کند.
حين صحبت درباره واسموس اشاره اي به دولت مرکزي و واکنش آن نسبت به رئيس علي داشتيد! لطفاً در خصوص واکنش دولت مرکزي نسبت به رئيس علي و برعکس، رئيس علي نسبت به دولت براي مان توضيح بدهيد!
ببينيد، با سقوط محمد علي شاه و تاج گذاري احمد شاه در 1332ه.ق به حدي اوضاع مملکت به هم مي ريزد که ما نامه هايي از تجار وقت داريم که آرزو مي کنند کاش ايران يک نادرشاه ديگر به خود ببيند. در اين دوره به عنوان مثال راه ميان بوشهر و شيراز تا حدي ناامن مي شود چندان که هيچ قافله اي از گزند دزدان و راهزنان در امان نمي ماند. مسلماً ضعف شديد دولت مرکزي است که نمي تواند امنيت مردم را تأمين کند. البته در منابع و گزارش هاي کنسولگري انگليس تلگراف ها و نامه هايي ثبت شده است اما اين تلگراف ها و نامه ها از سوي دولت نبوده بلکه از سوي دولتمردان وقت بوده است. دولتمرداني که در کمال تأسف يا به سمت روس گرايش داشتند يا به سمت انگليس. در 1295پليس جنوب يا همان Spr ظرف 2سال يازده هزار نيرو جذب مي کند اما دولت مرکزي اصلاً دم نمي زند، چون يا اصلاً توان دم زدن نداشته يا دولتمرداني که گرايش به انگليس داشتند براي حفظ منافع شان موقعيتي براي دخالت ايجاد نمي کردند. بنابراين، در آن دوران، مردم تنها و مستقل بودند. يقيناً کمکي دريافت نمي کردند و اگر دخالتي هم بود، به جهت حمايت نبوده. بخشي از حمايت گسترده مردم از کسي مانند رئيس علي دلواري هم به همين مسأله باز مي گشته. چرا که اين شيرمرد تنها حامي آن ها در آن مقطع بوده و مردم صرفا روي او مي توانستند حساب کنند.
هر چند جنبش ها و حرکت هاي بسياري در ايران اتفاق افتاده و آزاد مردان بسياري در راه آزادي اين مردم و اين سرزمين قيام کردند و به شهادت رسيدند -که همواره به نيکي از آن ها ياد مي شود- اما نام و ياد رئيس علي در اين بين بيشتر بر زبان ها جاري است، به گونه اي که همه جاي ايران شناخته شده است. دليل اين آوازه مردمي را در چه مي دانيد؟
همان طور که گفتيد نام هاي نيک بسياري در تاريخ ايران وجود دارد، نام هايي که هر يک بخشي از اين تاريخ را ساخته اند، اما به چند دليل نام رئيس علي دلواري بين مردم شناخته شده تر است؛ يکي از دلايل اصلي آن، دارا بودن مجموع شرايطي است که براي احراز چنين افتخاري لازم است. اين شهيد بزرگوار مرد بسيار مثبت و سردار و رئيس بسيار مردمي بود. همراه مردم بود و کنار آن ها زندگي ساده اي داشت. و البته ويژگي بسيار مهم رئيس علي، متدين بودن ايشان است ويژگي اي که مردم را به او نزديک تر مي کرد. مسأله ديگر نوع قيام اين مرد بزرگ است؛ قيامي که با استقلال آغاز مي شود و پيروزي بزرگي همراه مي آورد، طوري که دشمن کاملاً سردرگم مي شود. نکته ديگر، بحث قدمت تاريخي اين قيام است. قيام رئيس علي دلواري نسبت به ساير قيام ها، به ما بسيار نزديک است و روايت هاي آن هنوز بر زبان ها جاري مانده و به همين دليل بيشتر بازگويي مي شود و همين مسأله موجب برگزاري همايش ها و کنگره هاي مختلفي شده که ياد و خاطره اين شهيد را زنده نگاه مي دارد. و با اين همه، در اين بين يک نکته از همه مهمتر است و آن اهميت خليج هميشه فارس است که هنوز هم چشم سودجويان و استعمارگران به آن دوخته شده. اين موضوع به خودي خود باعث مي شود حماسه قيام رئيس علي و تجربه تلخ دشمن يادآور تکرار سرافکندگي آن ها و سرافراي ما باشد.
ممنون از اطلاعاتي که به ما داديد. خوب مي دانم که آن چه در انديشه و تحقيق شما هست بسيار وسيع تر از آن است که در اين مجال مختصر بگنجد. بنابراين پايان سخن را به شما مي سپارم. براساس درونيات تان، از حماسه قيام رئيس علي-آن گونه که شايسته مي دانيد، سخن را به پايان برسانيد.
مي خواهم به خوانندگان عزيز شما بگويم که بايد بدانند پاي هر سنگ و بوته خاک اين وطن، خون يک شهيد بزرگوار و حماسه آفرين ريخته شده است. برخي از اين بزرگواران گمنام اند و برخي سرداني پرآوازه چون رئيس علي دلواري هستند. آن چه ما بايد انجام دهيم اين است که به جامعه -از مدارس ابتدايي تا دبيرستان ها و دانشگاه ها - معيارها و ويژگي هاي کساني چون شهيد رئيس علي دلواري را منتقل کنيم تا الگوي نسل آينده مان باشند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 52