سید شهدای مقاومت (3)

سال 1979 سال خیر و برکت الهی و باز شدن درهای رحمت آسمان به روی لب‌هایی که از شدت خشکی ترک خورده بودند.سال روشن شدن وجدان‌هایی بود که تیرگی یأس آنها را پژمرده کرده بود. آن سال، سال احیای مردم و ظهور امام خمینی
شنبه، 28 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
سید شهدای مقاومت (3)

سید شهدای مقاومت(3)
 


 






 

زندگینامه شهید حجت الاسلام سید عباس موسوی، دبیر کل پیشین حزب‌الله لبنان
 

سربازی در ارتش انقلاب
 

سال 1979 سال خیر و برکت الهی و باز شدن درهای رحمت آسمان به روی لب‌هایی که از شدت خشکی ترک خورده بودند.سال روشن شدن وجدان‌هایی بود که تیرگی یأس آنها را پژمرده کرده بود. آن سال، سال احیای مردم و ظهور امام خمینی، قافله‌دار مستضعفان در طول تاریخ و غربت زندگی بود، که خیمه آن سایه بزرگی بر استضعاف ملتها و مشقت‌هایشان افکند.امام مقدس بود، آن به پا خاسته‌ای که از سکوت خود خارج شد و عرش طاغوت را به لرزه درآورد، دون اینکه از هیچ ابزار مادی استفاده کند، و تمام تکیه او قدرت الهی بود که به وسیله آن به شرق و غرب و به هر گونه تبعیت و سر سپردگی نه گفت.
براستی این سید شهید از نخستین کسانی بود که به زیر پرچم انقلاب اسلامی درآمد و از اولین شاگردانی و پیروان انقلاب امام و از مدافعان آن بوسیله فکر و زبان و عمل و از عاملان به اندیشه‌ها و خط رهبری آن و نیز خط ولایت فقیه بود، وی براستی خود را در امام خمینی ذوب کرد و در خط استاد شهید خود سید محمد باقر صدر حرکت کرد، کسی که از مردم خواست در امام خمینی ذوب شوند چنانچه خود در اسلام ذوب شد، شهید سید عباس نشانه‌های امام حسن و امام حسین(ع)را در شخصیت امام خمینی، و سرنوشت و سرانجام اسلام عزیز و چراغ راه خود به سوی آینده در جمهوری اسلامی ایران یافت.شهید موسوی سربازی در ارتش اسلام بود که هسته آن را امام امت وضع کرد و شاگردی از شاگردان انقلاب و ارزش‌های دفاع مقدس بود و در حالی که به اعتلای ارزش‌های انقلاب و برپایی حکومت اسلامی تلاش می‌کرد، به درجه شهادت نایل آمد.

شهید سید عباس نشانه راه
 

ما گروهی هستیم، که در سرتاسر میهن اسلامی برای بیداری امت و قیام همگانی تلاش می‌کنیم، بایستی در درجه اول اصول و راه‌های بیداری و قیام را بیابیم که علم و دانش در طلیعه آن قرار دارد، و از مهمترین بنیان‌های آن به حساب می‌آید، پس علم سلاحی است در دست کسی که از آن برخوردار است.لذا مقدرات زندگی در دست او خواهد بود.این دیدگاه تابناک سید شهید نسبت به ضرورت فراگیری علوم اسلامی و شناخت افق‌های معرفت بود. او عقیده داشت که انسان آزاده هیچ‌گاه نمی‌تواند از چالش عقب‌افتادگی که استعمارگران آن را در سرزمین ما گسترده‌اند.بیرون آمد مگر این که علم را وسیله و چراغ راه شب‌های تیره خود قرار دهیم.سید همیشه این نکته را گوشزد می‌کرد، در حالی که اروپا در تیرگی جهل و نادانی دست و پنجه نرم می‌کرد.میهن اسلامی منبع علم و تخصص در همه زمینه‌ها بوده است.تاکنون کتاب‌های دانشمندان و اندیشمندان مسلمان در دانشگاه‌های اروپایی تدریس می شود. تمدن اروپا بعد از یورش صلیبیان به کشورهای اسلامی و استفاده آنها از علوم و دانشگاه های اسلامی آغاز شد.همین ‌ها سنگ بنای پیشرفت و تمدن آنها را تشکیل می‌دهد.
سید شهید بر این باور بود که دانش سالم و اطلاع رسانی شرافتمندانه و صادقانه می تواند بشریت را به بالاترین قله‌‌های پیشرفت و ترقی رهنمون سازد.او تاکید می‌کرد که اروپا و آمریکا با ارزش‌های علمی و ابزارهای معنوی در دنیا حکومت نمی‌کنند.زیرا دولت‌های غربی با اصول معنوی و ارزش‌های انسانی فاصله دارند. تحکیم سلطه آنها بر دنیا به وسیله ابزار علم صورت می‌گیرد که از طریق آن به فضا و اعماق زمین‌ها نفوذ پیدا کرده‌اند.متاسفانه کار آنها به جایی رسیده که برای تسخیر انسان‌ها نیز از ابزار علم استفاده می‌کنند. غربی‌ها به جای اینکه علم را در خدمت انسان قرار دهند، از علم برای سرکوب انسان بهره می‌گیرند.تبلیغات و اطلاع‌ رسانی آنها نیز تکمیل‌کننده حلقه‌های زنجیره جهنمی آنهاست.انسان‌ها را همچون گله‌های چهارپایان به این سو و آن سو و در خدمت منافع خویش سوق می‌دهند.
او معتقد بود که جمعیت یک میلیاردی مسلمانان جهان وظیفه دارند طرح‌ها و برنامه تکامل یافته در اختیار داشته باشند تا به وسیله آن بتوانند فرهنگ را در همه عرصه‌های جامعه گسترش دهند.تنها به این وسیله می‌توانیم اولین گام را در راه تحول اجتماعی برداریم.به طور مثال اگر بتوانیم برنامه‌های قرآنی را از طریق شبکه‌های تلویزیونی و رایانه‌ای به نمایش بگذاریم بی‌تردید می‌توانیم مردم را به سوی پیشرفت سوق دهیم.آنگاه یک فرد مؤمن می‌تواند پیام‌های دینی را به طور سریع و صحیح دریافت نماید.
سید شهید عقیده داشت که اطلاع‌رسانی یکی از مهمترین وسایل است که باید مورد توجه قرار گیرد.به شرطی که سخن و عمل در آن با هم مطابقت داشته باشد، زیرا وقتی اطلاع‌رسانی به یک چیز هرج و مرج تبدیل شود، نفاق و دروغ را بدنبال خواهد داشت و بهترین مثال برای آن شایعات حکام عرب از پیروزی‌های خود در جنگ1967 بود که موجب سرخوردگی و ناباوری مردم از تلخی شکست و ننگ‌آور آن بود، و به نظر سید شهید خطرناک‌ترین چیزی که دست‌اندرکاران رسانه‌ها به آن گرفتار می شوند دروغ است و رادیوها و خبرگزاری‌های مزدور یا خریداری شده بهترین دلیل بر آن هستند و دروغ در اخبار جنگ بیش از خبرهای دیگر صورت می‌گیرد.لذا امام خمینی(ره)به میهمانانی که از ایران دیدن می‌کردند گفتند:«به مردمان خود حقیقت را بگویید، چیزی را بگویید که فقط دیده‌اید».
برخی گمان کرده‌اند که اجرای فعالیت‌های رسانه‌ای تنها از طریق دستگاه‌های بخصوصی امکان‌پذیر است.سیاستمدارانی که خواستند مسئولیت رهبری مردم را بر عهده داشته باشند، اجازه ندادند مردم نظارت کنند.از نظر سید شهید هر فرد مسلمان باید یک فرستنده رادیویی باشد. شایسته است یک میلیارد مسلمان جهان پیام‌آور و مبلغ اسلام باشند.ما باید یک میلیارد فرستنده متحرک رادیویی در دنیا باشیم، تا به راحتی بتوانیم اخبار تحولات جهان اسلام را منتشر نمائیم.این کاری بود که بازرگانان صدر اسلام در جزیره‌العرب انجام می‌دادند.انواع کالا و کتاب قرآن را همراه خود به مناطق گوناگون جهان می‌بردند و از این طریق مردم را به خداپرستی فرا می‌خواندند. اگر کسی دعوت آنان را می پذیرفت کالای خود را به او می‌فروختند و گرنه از فروش کالای خود امتناع می‌کردند.به این ترتیب اگر هر فرد مسلمان به یک شخص روشنفکر و مبلغ دین تبدیل شود، مسلماً بهترین مردمی خواهد بود که به سوی جهانیان فرستاده شده است.سید معتقد بود که ما در سایه یک انقلاب واقعی در سطح جهان به سر می‌بریم.این انقلاب به دست امام خمینی(ره)شکل گرفته و از همه جهات اقتصادی و فرهنگی و فلسفی و اجتهادی قابل گسترش می‌باشد.برای اینکه بتوانیم نسل حاضر را برای مقابله با استکبار جهانی و سایر مسائل اجتماعی و سیاسی تربیت و یکپارچه کنیم باید اساس و شالوده تربیتی و آموزشی ما ریشه در تاریخ و قرآن داشته باشد.تربیت قرآنی نسل‌های مسلمان، می‌تواند آنها را نه فقط در برابر آمریکا بلکه در برابر همه قدرت های استکباری و نیز برای ایجاد یک حکومت اسلامی قدرتمند و مبتنی بر عدالت و مساوات بسیج و تقویت نماید.

ابعاد اخلاقی زندگی سید شهید عباس
 

این لوح سنگ که خاطره دوران‌های شکوهمند گذشته بر آن نوشته شده است. این مرد خداجوی و فروتن که جامه ایمان بر تن کرده، و در راه حق نشسته است. این گلوی پیوسته در ازنای تاریخ... کدام راز را در خود دارد؟ با کدامین نگاه زیبای خود تو را به روشنایی چشمانش جذب می‌کند؟ با درخشش چشمان پرفروغش...از ژرفای عمق وجودش آغوش باز می‌کند و با مهر و محبت و صلابت ایمان، آینده درخشانی را نوید می‌دهد.این چه قلب پاک و پرمهری است که در این سینه پر محبت و رأفت جای گرفته است؟ این چه کمالی است که این مجاهد نستوه در برابر مردان کهنسال خم می‌شود و بر دستان آنان بوسه می‌زند؟ یا در برابر کودکان سرگردان سر فرود می‌آورد تا بر گونه اشک‌آلودشان بوسه زند؟ چه انگیزه‌ای سید را وامی‌داشت تا از خواب شیرین شب چشم بپوشد و از خانواده‌های فقیر و نیازمند سرکشی کند؟ خانواده‌هایی که تهی دست و بینوایی زندگی‌شان را بی‌رمق کرده است.
بیماران و یتیمان و بیوه ‌زنانی که نان‌آورشان دار فانی را وداع گفته آرامش می‌بخشید.مردم مستمندی که جز خدا کسی را نداشتند، و تنها خوشنودی او را می‌جستند.به راستی که رحمت خدا پاسخ درخواست‌های پر نیاز و آرامشی برای دلهای تفدیده است.این سید شهید بود که بیچارگان را عاشق شد، و به فقرا محبت کرد و با آنان زیست و غم و غصه و سختی و حرمان آنها را با تمام وجود درک کرد و خالصانه سعی می‌کرد حرمان را از آنان دور سازد.. چه کاری می‌توانیم برای فرزندان شهدا انجام دهیم که تن و روح خود را به خدا تقدیم کردند؟ لذا به خانه‌هایشان می‌رفت و آنان را مورد دلجویی قرار می‌داد.همچون پدری مهربان با قلبی بزرگ و چشمانی اشک باری که سیمای بزرگ منشی بر گونه‌های پاک او ترسیم شده بود.همین رفتار را با خانواده شهدا و اسرای مقاومت داشت.آنان همواره زیارت می‌کرد و جویای احوال آنان می‌شد.از نیازهای‌شان سؤال می‌کرد.و آنان را به صبر و بردباری فرا می‌خواند.به آنها امید می‌داد که شب طولانی سپری خواهد شد.به این ترتیب مسئولیت دبیر کلی حزب‌الله او را از مسئولیت دینی و اخلاقی دور نکرده بود. بارها اتفاق افتاد که از گریه مادر داغدیده و شکایت یتیمان گریه کند.بارها او را میان یارانش یعنی فقرا و مستضعفان دیده‌اند که با آنان سخن می‌گفت و حال‌شان را جویا می‌شد.
آنان نیز به گرمی از او استقبال می‌کردند. با سبزی و تره‌بار فروشان دوره گرد سخن می‌گفت و وضعیت کار و کسب‌شان را جویا می شد.
شهید موسوی در دژی از عاج و دور از مردم زندگی نمی‌کرد تا صدای ناله آنها را نشنود و گریه آنها را نبیند بلکه میان آنان و در وجود آنان زیست و هر چه که آنها را خشنود می‌ساخت او را نیز خشنود می‌ساخت و هر چیزی که آنها را ناراحت می‌کرد، او را نیز ناراحت می‌کرد او فقیرانه میان مردم فقیر زیست و عشق فقرا و مستضعفان را در دل خود پروراند و احترامش نسبت به دیگران در رفتارش آشکار بود و تا آنجا که ممکن بود از بیچارگی و بدبختی آنها می‌کاست و سعی داشت کابوس مشکلات را از آنان دور سازد.او به راستی تواضع خود را از سرچشمه زلال اهل بیت(ع)گرفته و خلف صالحی برای اجدادش بود.پس ای سید شهید گرچه بدنت از میان ما رفت اما روحت همچنان نشان راهی است برای عزت و سربلندی، و عنوانی است برای جاودانگی، و فریادت همچنان ایمان و اخلاق را در گوش‌مان زمزمه می‌کند و در وجود ما آرامش و سعادت ایجاد می‌کند.

نگرانی‌های شهید موسوی
 

قلب بزرگ سید شهید جایگاهی برای هر نگرانی و هر ناله دردناک و برخاسته از دل مردمی داشت که از آتش استکبار داغدار شده بود و یکی از ویژگیهای منحصر به فرد سید شهید این بود که دریایی از غمهای بزرگ و دردهای عظیمی را در سینه خود پنهان داشت و آنها را اظهار نمی‌کرد، مگر زمانی که بر پیکره امت اسلامی آسیب وارد می‌آمد و با آب قلب پاک خود آن را می‌شست.
او از نوجوانی با درد و غم مردم فلسطین زندگی کرد و حتی عملاً برای از بین بردن کابوس اشغالگران و حد اقل از بین بردن آسایش آنها تلاش کرد وی زخم اهالی جنوب و مردم فلسطین را یکسان و مشترک می‌دانست و با تمام احساس با انتفاضه مردم فلسطین زیست و به وحدت انسانها و وحدت سرنوشت دو ملت برادر اعتقاد داشت.او با توجهات خود سعی می‌کرد از غمهای مردم منطقه بگذرد و به غمها و محنت‌های دیگر ملل اسلامی و مستضعف دنیا بپردازد همچون جنوب افریقا تا آن طرف مشرق زمین و نیز الجزائر که حوادث آن ابرهای تیره‌ای از حسرت و غم در اعماق قلبش ایجاد کرد و هیچ‌گاه محنت‌های مردم آسیای میانه و سختی‌ها و رنج‌های مسلمان مجاهد کشمیر را از یاد نبرد.
او روز خود را با مشکلات مسلمانان آغاز می‌کرد و شب را در فکر آنان بسر می‌برد و نه تنها با گفتار خود از آنها دلجویی می‌کرد بلکه در عمل نیز به جهاد و فعالیت می‌پرداخت، او طی جنگ تحمیلی علیه ایران یکی از سربازان اسلام بود و قبل از اینکه از او خواسته شود به لبنان باز گردد در عملیات والفجر شرکت کرد.او در کنفرانس‌ها و نشست‌های اسلام چندی در دمشق و تهران و اسلام‌آباد و آلمان شرکت جست و روابط محکمی با سران و رهبران انقلابیون برقرار کرد، از جمله علامه سید عارف حسینی رهبر شیعیان پاکستان که در آوریل 1988 از لبنان دیدن کرد و سید عباس در دیدارهای علامه از چندین روستای مقاوم جنوب و پایگاه‌ها و محورهای نبرد علیه دشمن صهیونیستی با او همراه شد.سید قبل از شهادت با یکی از برجسته‌ترین علمای آفریقا دیدار کرد و صحبت‌های زیادی پیرامون وضعیت مسلمانان آفریقا و ضرورت بیدارسازی مستضعفان این خطه صورت گرفت و معتقد بود که خط سیر اسلام عبارت است از قافله‌ای از فقرا و ستم‌دیدگان که پا برهنه حرکت می‌کنند ولی افق‌های جدیدی برای زندگی ترسیم می‌کنند که طاغوتها و مستکبران از آن می‌ترسند.اما دیدار سید از پاکستان برای شرکت در کنفرانس کشمیر به دعوت از سوی جنبش اجرای فقه جعفری صورت گرفت و زمانی که خواست به این دعوت پاسخ مثبت دهد اطرافیان از ایشان خواستند آنجا نرود ولی سید بر این امیر اصرار کرد و اتفاقاً استقبال گرمی از سید به عمل آمد و با توجه شرکت‌کنندگان در کنفرانس روبرو شد و طی سخنانی در آن کنفرانس به مهمترین مسائل جهان اسلام و مسلمانان پرداخت و بر این مسئله تاکید کرد که بر ملت‌های مسلمان دنیا است که سرنوشت خود را در دست بگیرند و تصمیمات‌شان آزادانه و به دور از هر گونه فشار یا سازش یا تحریک از سوی برخی جهت‌ها باشد.دیدار سید از پاکستان که در 1990/3/21 صورت گرفت، اگر نگوئیم به مثابه مشت محکمی به صورت استعمارگران بود ولی یک سفر کاملاً غیر منتظره بود.
علی رغم خطرهایی که این سفر برای سید داشت ولی ایشان به عمق مسئولیت خویش در برابر خدا واقف بود و می‌دانست که نبرد با استعمار طولانی و تلخ خواهد بود و بهای آن خون خواهد بود پس از آن سید به دعوت رئیس منطقه کشمیر سردار عبدالحی قیوم به آنجا رفت و از اردوگاه‌های مهاجرین در مظفرآباد دیدن کرد، و از اوضاع و احوال آنان با اطلاع شد و آنان را به سیر در راه خدا و پیگیری جهاد تشویق کرد و گفت:هیچ کس نمی‌تواند سرزمین شما را آزاد کند مگر تفنگ و خود... و ما به اذن خدا تا آخرین نفس با شما خواهیم بود و این دیدار سید با مجاهدین کشمیر دیدار تا بین انقلابیون به پا خواسته بود لذا چیزی جز رد و بدل کردن مشکلات و دردها ما بین آنها نبود و به آنان نیز جمله همیشگی «ما در خدمت شما هستیم»را گفت و اظهار داشت ما برای ایستادن در کنار شما و تایید انقلاب و حمایت از شما در برابر اشغالگر طمعکار آمده‌ایم.و این روح همدردی اسلامی همگانی است که موجب می شود سید همان کلمات را بگوید، و همان موضع را که در لبنان گرفته در پاکستان و در کشمیر اتخاذ کند.به این ترتیب قبل از ترک کشمیر پیام رادیویی برای انقلابیون کشمیر فرستاد و به آنان قول داد از اهداف و آرمان آنها که در حقیقت قضیه اسلام است حمایت کند.از آنان خواست همیشه روحیه آزادی و آزادگی را حفظ کنند و جانشینان عزیز خدا روی زمین باشند. زیرا عزت اساس شخصیت انسان مسلمان است.سید پیام خود را با این جمله به پایان رساند:«تا زمانی که با خدا باشید قوی خواهید بود و تا زمانی که به او تکیه کنید چیزی جز پیروزی در انتظارتان نخواهد بود».
سید پس از دیدار از کشمیر به افغانستان رفت و آنجا با رهبران و سران گروههای مبارز به گفت و گو نشست.به آنان توصیه کرد وحدت و یکپارچگی خود را حفظ کنند.به آنان گفت:«من احساس می‌کنم اگر به دیدار شما برادران مجاهد و مبارز افغان که علیه استکبار شوروی می‌جنگید نمی‌آمدم، سفرم به پاکستان بیهوده می‌شد».سید عباس برای رفتن به افغانستان از همان راهی رفت که مجاهدان افغانی می‌رفتند.زمانی که وارد مرز افغانستان شد نماز شکر به جای آورد. از قبور شهدای افغانستان و نیز از برخی پایگاههای مجاهدان دیدن کرد، و توانست روحیه جهاد و سلوک الی الله و پیمودن راه حق را به آنان تاکید نماید.در حالی که قلبش از غم و اندوه ایتام و بیوه زنان افغانی دردمند بود، خاک افغانستان را ترک کرد.

سید شهدای مقاومت
 

این رؤیای شهادت است، رؤیای عابدی در محراب شهادت که روز و شب خود را می شمارد.شب‌هایی که برای دستیابی به شهادت، به عبادت و راز و نیاز می‌گذراند، تا شاید خداوند سبحان او را به تاج شهادت مفتخر سازد.او اطمینان کامل داشت که صلح بر این سرزمین رنج دیده سایه خواهد افکند.و آن روز دور نیست.هر شهیدی که در راه این امت بر زمین می‌افتد با خون خود سطری به کتاب آزادی می‌افزاید.هر قطره خونی که زمین جنوب را آبیاری می‌کند، طهارت و آزادی را برای امت اسلامی به ارمغان می‌آورد. امتی بزرگ که با قیام امام خمینی(ره)و هزاران شهید انقلاب در ایران و افغانستان و فلسطین و لبنان و سایر سرزمین‌های اسلام لباس ذلت و خواری را از خود دور ساخته است.لذا به عنوان یک امت اسلامی باید بیش از دیگران به خون شهدا و فداکاری‌های آنان احترام گذاشت.تفاوت میان ملتی که ذلت و خواری را پذیرفت و ملتی که راه‌های استقلال و پیروزی و سربلندی را پیمود بسیار است. تفاوت معنوی که از شعور و آگاهی و شناخت مفهوم زندگی نشأت گرفته است. زندگی که در میان پاره‌های اجساد طاهر شهدا دیده می شود و زندگی افقی و یکنواختی که در اشخاص بی‌تفاوت و ناآگاه و نادان دیده می‌شود.
به این ترتیب مردمی که طالب شهادت هستند لاجرم پیروز و عزیز هستند و این مردم ما در ایران و لبنان و فلسطین با صدای بلند به مستکبران جهان می‌گویند: پشتیبانی خودتان را بر سنگ استضعاف ما بزنید به اذن خدا شاخه‌های‌تان خواهد شکست و ما باقی خواهیم ماند.آرمان شهید سید عباس نسبت به شهادت همه وجود او را فرا گرفته بود و شهدا یادگاران خاطرات او بودند که هر صبح و شام آنها را یاد می‌کرد.همیشه برای شان دعا می‌کرد که منزل گاهشان بهشت باشد. همیشه با غبطه و حسرت از آنها یاد می‌کرد و می‌گفت:«آنان در رسیدن به کرامت از ما پیشی گرفتند».او شهدای عملیات میدون و الخزان و الحقبان را ستارگانی توصیف می‌کرد که شب‌های تیره ما را نورانی ساخته‌اند.افق روشن عزت و کرامت مردمان ترسیم کرده‌اند.

سالگرد شهادت شیخ راغب حرب
 

شانزدهم فوریه هر سال تاریخی است که تاریخ دیگری را در دل دارد و یک برهه زمانی است که روزهای خوش و ناخوش را با هم یکجا جمع می‌کند.تاریخ 16 فوریه 1984 و 16 فوریه 1992، فاصله‌ای بین دو مرحله شهادت.مرحله شهادت شیخ راغب حرب شیخ‌الشهدای مقاومت اسلامی و مرحله شهادت دبیر کل حزب‌الله سید عباس موسوی سید شهدای مقاومت اسلامی.ولی صبح یک شنبه 16 فوریه 1992 این روز با دیگر روزها فرق می‌کرد، چرا که درخت مقاومتی که شیخ‌الشهدا با شهادت خود آن را آبیاری کرده بود اینک به شجره طیبه‌ای تبدیل شده که پایه آن ثابت و شاخ و برگش آسمان را فرا گرفته بود.میوه آن هر لحظه در دسترس بود و خداوند افزون می‌کند، برای هر کس که بخواهد.پس از شهادت شهید حرب، حزب‌الله برای بار دوم دبیر کل خود را انتخاب کرد و این انتخاب این بار محکم‌تر صورت گرفت.طی این هشت سال همه چیز به خوبی پیش می‌رفت و کسانی که می‌خواستند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند، خداوند نور بصیرت آنان را خاموش کرد تا نور خود را بگستراند گرچه کافران نخواهند و به این ترتیب شهید سید عباس امانت را به دوش کشید و مقاومت را طی این هشت سال در چشم اشغالگر کور اسرائیل در جنوب لبنان و حتی در مسافت کمی از روستای جبشیت اداره کرد.و با این وجود حزب‌الله اصرار داشت که مراسم سالگرد شیخ راغب حرب در فاصله چند متری از مرقد شیخ راغب حرب برگزار شود و خود شهید اصرار داشت در آن مراسم شرکت کند و چرا نه؟
در حالی که او خود را عادت داده بود که در عملیات مقاومت اسلامی و در کنار نیروهای مقاوم اسلامی در قلب مواضع اشغالگران حاضر باشد پس چگونه در روستای جبشیت حاضر نشود، در حالیکه این روستا قلب مقاومت و خواستگاه شیخ‌الشهدای آن بود؟
حضور سید شهید در این مراسم یک حضور فردی نبود بلکه تمامی مردم طرفدار مقاومت اسلامی در آن حضور یافتند، بدون توجه به تهدید دشمن که از زمین و آسمان ممکن بود بر سر آنان ببارد و آخرین این تهدیدها کمین شبانه ای بود که در سر راه جبشیت-عدشیت ایجاد شده بود و قرار بود برخی رهبران حزب‌الله را بربایند، ولی مشیت الهی بر این قرار گرفت که تلاش دشمن به شکست بیانجامد.
ولی وضعیت امنیتی صبح روز بعد این توطئه طبیعی یا عادی نبود، چه رژیم صهیونیستی تعدادی از روستاها جنوب لبنان و اردوگاههای فلسطینی را بمباران کرد و هواپیماهای دشمن در طول شب و روز در آسمان جنوب به پرواز درآمدند بطوریکه برخی فکر کردند که اتفاق خاصی در شرف وقوع است، و درست است که روستاهای جنوب به پروازهای روزانه جنگنده‌های دشمن عادت کرده بودند ولی در آن روز و شب پروازهای دشمن به حداکثر رسیده بود، به طوریکه خواهد خواب شبانه را از آنها بگیرد...
به این ترتیب سید شهید طی سخنانی در آن مراسم خواستار حفاظت از مقاومت اسلامی شد و گفت:همه دنیا بدانند ما همچنانکه در مقاومت اشغال‌گری پیشتاز بودیم؛ در مقاومت در برابر بی‌توجهی و محرومیت و استضعاف آن نیز پیشتاز خواهیم بود، و ما این سخن را به صراحت در برابر دولت لبنان می‌گوییم:اگر به مسئولیت خود در برابر مناطق مستضعف و به ویژه منطقه جبل عامل عمل نکنید ما با کمک این مردم این مسئولیت را به عهده خواهیم گرفت، زیرا این دوره دوره ملتها است و نه دولتها و ما با کمک مردمی که در 17 مارس اسرائیل را با ذلت از لبنان خارج کردند این مسئولیت را به عهده خواهیم گرفت و پرچم جهاد و مقابله را بلند خواهیم کرد تا زمانی که این دولت را ساقط کنیم و هر چه می‌خواهد بشود مهم نیست، زیرا کرامت ما فوق همه کرامتها و عزت ما فوق همه عزت‌ها است.

در مسیر شهادت
 

مراسم سالگرد شیخ الشهدا به پایان رسید، در حالیکه هواپیماهای دشمن همچنان در آسمان پرواز می کردند، و مردم حاضر در پایان مراسم به جای اینکه پراکنده شوند برعکس در اطراف دبیر کل حزب الله شهید سید عباس حلقه زدند.سعی داشتند با او دست بدهند و یا این که او را از نزدیک ببینند.چرا که او مردم را عادت داده بود یکی از آنها و در میان آنها باشد.او تنها کسی بود که به شکایت ها و دردهای مردم گوش می داد، به ویژه شکایت آنها را در مسائل کشاورزی و مشکلات فروش محصولات کشاورزی و خودداری دولت از خرید برگه های توتون و حتی اگر بخواهد آنها را خریداری کند، به قیمت خیلی ارزان خریداری می کرد.این برخورد برای کشاورزان جنوب زیان بخش بود.این مهمترین خواسته مردم جنوب از دبیر کل حزب الله در حرکت خود از حسینیه جبشیت تا گلزار شهدای این شهر بود.سید همراه مردم مزار شیخ راغب حرب و قبور سایر شهدای مقاومت را زیارت کرد.و فاتحه خواند.با دست راست غبار مزار او را شستشو داد، و سپس غبار آن به صورت خود مالید.
از گلزار شهدا به منزل شیخ الشهدای مقاومت رفت و ناهار را با خانواده شهدا تناول کرد.پس از آن به سوی روستای کوثریه السیاد حرکت کرد.زمانی که می خواست به اتفاق همراهانش عازم روستای تفاحتا بشود، سه فروند هلی کوپتر دشمن به تعقیب کاروان دبیر کل حزب پرداختند.

شهادت سید عباس موسوی
 

یکی از رزمندگان مقاومت که از سید عباس حفاظت می کرد بیدرنگ به وضعیت خطرناک ناشی از پرواز هلی کوپترهای اسرائیل پی می برد.مراتب نگرانی خود را به سید گوشزد می کند، ولی شهید با اطمینان به نفس به او می گوید:«آیا از مرگ می ترسید؟ کسی که خواهان شهادت است از مرگ نمی هراسد؟ هر چند که لحظه مرگ به او نزدیک شده باشد.»در آن لحظه راننده خودروی رانج روفر حامل محافظان سید سعی داشت خودروی سید را پوشش دهد.محافظان از خودرو پیاده می شوند و در کنار جاده سنگر می گیرند.با سلاحهای خودکار خود به سوی هلی کوپترهای اسرائیلی شلیک کردند.اما ناگهان سخن سید با صدای انفجار مهیبی قطع می شود.یک فروند هلی کوپتر دشمن که موشک های حرارتی سوزنده حمل می کرد، به طرف خودروی حامل سید پرتاب می کند، که به عقب خودرو اصابت می کند.در همان حال هلی کوپتر دوم خودروهای کاروان را هدف قرار می دهد.چند تن از محافظان زخمی می شوند.هلی کوپتر سوم خودروهای کاروان را تعقیب می کند و به هیچ خودروی شخصی اجازه نمی دهد به خودروهای کاروان نزدیک شود.
در این لحظه یک خودروی شخصی که به طور اتفاقی نزدیک کاروان در حال حرکت بود مورد اصابت موشک قرار می گیرد. سرنشینان آن قبل از اینکه خودروی شان مورد اصابت قرار گیرد، از آن پیاده شده بودند.این حمله جنایت کارانه نشان داد که هلی کوپترهای دشمن از چند محور مسیر کاروان را تعقیب می کردند.سعی داشتند همه خودروهای کاروان را که احتمال دارد سید سرنشین یکی از آنها باشد هدف قرار دهند.عملیات حدود ده دقیقه ادامه یافت. در این لحظه راننده یک خودرو شخصی که هلی کوپترهای در حال پرواز در آسمان را مشاهده کرده بود، با سرعت خود را به محل حادثه می رساند، تا از ماجرا باخبر شود و مجروحان احتمالی را از صحنه خارج سازد.این خودرو توسط هلی کوپتر سوم که اوضاع روی زمین را زیر نظر داشت مورد اصابت قرار می گیرد، و راننده و یکی از مجروحان داخل آن به شهادت می رسند.هلی کوپترهای اسرائیلی در پایان این مأموریت و پس از این که مطمئن شدند همه خودروهای کاروان را هدف قرار داده اند به طرف سرزمین های اشغالی فلسطین بازگشتند. آنگاه اهالی روستاهای منطقه به سرعت خود را به محل حادثه رساندند و با خودروهای شخصی خود شهدا و مجروحان را از میان دود غلیظی که آسمان منطقه را پوشانده بود خارج نموده و به بیمارستان منتقل کردند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 40



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.