خدمت خالصانه به حزب‌الله لبنان

سيد عباس موسوي، دومين دبير كل حزب‌الله لبنان، در 16 فوريه 1992، پس از شركت در مراسم بزرگداشت هشتمين سالگرد يار ديرينش شيخ راغب حرب، در حمله هواپيماهاي جنگي رژيم صهيونيستي به شهادت رسيد و فرداي آن روز، سيد حسن نصرالله از سوي شوراي مركزي به دبير كلي حزب‌الله انتخاب شد. اگر چه سيد عباس در مهار بحران ناشي از
شنبه، 28 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خدمت خالصانه به حزب‌الله لبنان

خمت خالصانه به حزب‌الله لبنان
خدمت خالصانه به حزب‌الله لبنان


 






 

گفت و گو با دكتر حسين دهقان، معاون رئيس‌جمهور و رئيس بنياد شهيد و امور ايثارگران
اشاره:
 

سيد عباس موسوي، دومين دبير كل حزب‌الله لبنان، در 16 فوريه 1992، پس از شركت در مراسم بزرگداشت هشتمين سالگرد يار ديرينش شيخ راغب حرب، در حمله هواپيماهاي جنگي رژيم صهيونيستي به شهادت رسيد و فرداي آن روز، سيد حسن نصرالله از سوي شوراي مركزي به دبير كلي حزب‌الله انتخاب شد. اگر چه سيد عباس در مهار بحران ناشي از بركناري شيخ صبحي طفيلي نخستين دبير كل حزب‌الله موفق بود، اما دوران تصدي او كمتر از 9 ماه بود.
در مقابل، در زماني كه اين ويژه‌نامه به دست شما خواننده عزيز مي‌رسد، بيش از 17 سال پرفراز و نشيب از رهبري سيد حسن نصرالله مي‌گذرد.تجاوز رژيم صهيونيستي به لبنان در ژوئيه 1993، كشتار معترضان به قرارداد اسلو در بيروت در 13 سپتامبر 1993، تجاوز مجدد رژيم صهيونيستي در آوريل 1996، قيام گرسنگان در 1998، نا پايبندي رژيم صهيونيستي به توافقات و قطعنامه‌هاي بين‌المللي در ادامه تجاوز، عمليات مزارع شبعا، آزادسازي جنوب لبنان در سال 2000، نخستين عمليات مبادله اسرا در سال 2004، ترور رفيق حريري و افزايش تنش‌هاي سياسي در لبنان، شكل‌گيري ائتلاف‌هاي سياسي جديد و از جمله با جريان ملي آزاد به رهبري ژنرال ميشل عون، بحران تمديد و پايان دوره رياست جمهوري اميل لحود و استعفاي برخي از وزيران كابينه و عدم تشكيل جلسات پارلمان، جنگ 33 روزه و پيروزي شكوهمند مقاومت اسلامي بر رژيم صهيونيستي، بحران تشكيل كابينه و توافق دوحه، دومين عمليات آزادسازي اسرا و برنامه مصالحه ملي و گفت و گو با ساير گروه‌ها و تلاش براي جلوگيري از فتنه مذهبي و فرقه‌اي از مهم‌ترين مقاطع دشوار در اين دوره بوده است.كه با درايت سيد حسن نصرالله پشت سر گذاشته شده است.
گرچه اين دوره تاريخي و رهبري سيد حسن نصرالله ويژگي‌هاي استثنايي خود را دارد، اما شرايط شكل‌گيري حزب‌الله، پس از تجاوز رژيم صهيونيستي در لبنان در سال 1982 و حضور نيروهايي از سپاه پاسداران انقلاب اسلامي براي آموزش رزمندگان مقاومت اسلامي لبنان، تا اعلام رسمي حزب‌الله از راه صدور نامه سرگشاده به مستضعفان لبنان و جهان در سال 1985 و تا انتخاب سيد عباس موسوي به عنوان دبير كل در 1991 و شهادتش در فوريه 1992، در روند حوادث پس از آن سرنوشت‌ساز بوده است.
حسين دهقان، از برادران آن روز سپاه پاسداران بود كه در سال‌هاي 1361 و 1362 (1982 و 1983)در لبنان حضور داشت و ارتباطي نزديك با رهبران و عناصر مقاومت از جمله سيد عباس موسوي و سيد حسن نصرالله داشت.
سردار حسين دهقان كه امروز معاون رئيس جمهوري و رئيس بنياد شهيد و امور ايثارگران است و هنوز هم از هر فرصتي براي ارتباط و ديدار و مذاكره و نشست صميمانه با سيد حسن نصرالله استفاده مي‌كند، در اين گفت و گو، از شهيد سيد عباس موسوي مي‌گويد:
پس از گذشت 17 سال از تصدي جناب سيد حسن نصرالله به عنوان دبير كل حزب‌الله لبنان.به ويژه با توجه به شرايط خاصي كه در دو دهه اخير بر آن كشور و منطقه و جنبش اسلامي گذشت.مديريت بي‌نظيري كه آقاي نصرالله در مديريت بحران‌ها و تحقق دو پيروزي بزرگ سال‌هاي 2000 و 2006 داشته است.پرسش درباره شهيد بزرگوار سيد عباس موسوي كه به علت دست تقدير تنها 9 ماه به او فرصت داد.تا در اين سمت انجام وظيفه كند، آنهم در شرايط كنوني كه كاملا متفاوت با شرايط زمان اوست، كمي دشوار به نظر مي‌رسد.اما به هر حال چه تفاوت‌هايي ميان شهيد سيد عباس موسوي و سيد حسن نصرالله دبير كل كنوني حزب‌الله وجود داشته است.
شايد مقايسه ميان اين دو شخصيت برجسته حزب‌الله موضوعيت نداشته باشد.اگر شما اين سؤال را با سيد حسن نصرالله در ميان بگذاريد، به شما خواهد گفت كه من خود را شاگرد و پرورده مكتب اعتقادي و مبارزاتي سيد عباس موسوي مي‌دانم.
واقعاً هم همين طور است.آقاي سيد حسن نصرالله يكي از شاگردان سيد عباس موسوي است و در مسائلي كه ميان آن دو اتفاق مي‌افتاد گاهي سيد عباس هم به اين نكته اشاره مي‌كرد كه نقش پدري براي سيد حسن نصر‌الله داشته است.او هميشه نسبت به سلامت و وضعيت اجتماعي سيد حسن نوعي نگراني داشت و براي شكل‌گيري شخصيت سيد حسن نصرالله بسيار حساسيت نشان مي‌داد.اما به هر حال تفاوت‌هاي فردي هم وجود دارد، هر چند كه حتي در طرز سخن گفتن هم با يكديگر شباهت دارند.
نكته ديگر اين است كه شرايط كنوني با گذشته به كلي فرق كرده است.شما مي‌دانيد كه مجموعه شرايط، زمينه بروز جنبه‌هايي از شخصيت يك فرد را فراهم مي‌كند.يك رهبر مي‌تواند اين شرايط را خود ايجاد كند تا بتواند جامعه را به سوي اهداف مورد نظر رهنمون سازد، يا گاهي شرايطي به وجود مي‌آيد كه امكان بروز ابعاد شخصيت يك رهبر را فراهم مي‌كند. شرايطي كه سيد عباس موسوي در آن زندگي مي‌كرده با شرايط كنوني كه سيد حسن نصرالله در آن زندگي مي‌كند، يكسان نيست.هم سيد عباس شرايط خاص خود را داشته و هم آن روز با شرايط كنوني حزب‌الله متفاوت است.لذا گمان مي‌كنم كه بايد چند عامل را مورد بررسي قرار داد تا تفاوت ميان سيد عباس و سيد حسن نصرالله مشخص گردد.
به عقيده من سيد حسن نصرالله از نظر شخصيتي، چند ويژگي و چند تفاوت جدي با سيد عباس دارد:
ويژگي اول، ايشان در حوزه مسائل امنيتي و نظامي بسيار فراگير و جدي عمل مي‌كند.اين به دليل تجربياتي است كه حزب‌الله در دو دهه گذشته كسب كرده است.سيد حسن نصرالله حتي در زماني كه شيخ صبحي طفيلي دبير كلي حزب‌الله را پيش از شهيد سيد عباس موسوي بر عهده داشت مسائل امنيتي و نظامي را به شدت رعايت مي‌كرد.
ويژگي دوم، مربوط به مسايل سياسي است.به دليل نحوه حضور و آمدن او به عرصه مبارزه، حتي قبل از پيروي انقلاب اسلامي ايران كه در حوزه علميه نجف اشرف سرگرم تحصيل بود.سيد حسن نصرالله هميشه يكي از عناصر جدي دفتر سياسي جريانات انقلابي لبنان قبل از تشكيل حزب‌الله بوده است.و در اين زمينه هم ميان اين دو تفاوت وجود دارد.
ويژگي سوم، قدرت سازماندهي و مديريت است.جنبه‌هاي مديريت و سازماندهي سيد حسن نسبت به ابعاد مديريتي سيد عباس غلبه دارد.ايشان كاملاً مديري با تدبير است كه قادر است فضاي رهبري را با فضاي مديريت ادغام كند.ايشان در جوانب گوناگون مديريت، بيان و سخن، تحليل چشم‌انداز آينده و بسيج منابع و امكانات، يك مدير با تدبير و شايسته است.سيد عباس هم چنين امكاناتي داشت و مي‌كوشيد كه با اين گونه فعاليت‌ها همراه و همگام باشد.
بايد بپذيريم كه بعد از شهادت سيد عباس موسوي، به طور طبيعي، شخصيتي مثل سيد حسن نصرالله به دبير كلي حزب‌الله انتخاب مي‌شد.چه شرايط حزب‌الله را در نظر بگيريم و چه شرايط كلي آن روزها را در نظر بگيريم.بي‌ترديد به اين نتيجه مي‌رسيم كه بهترين گزينه براي جانشيني سيد عباس موسوي سيد حسن نصرالله بوده است.با توجه به الزامات و نيازهاي همه جانبه آن شرايط، اين يك انتخاب طبيعي بود.به همين دليل سيد حسن نصرالله به دبير كلي حزب‌الله برگزيده شد و همه اين گزينه را پذيرفتند.
نكته بعدي اين است كه سيد حسن نصرالله به سادگي مي‌تواند در همه زمينه‌ها اهداف خود را تأمين و توده مردم را با خود همراه كند.لذا نمي‌توانيم بگوييم كه سيد حسن مولود شرايط آن زمان است، بلكه شرايط آن مرحله اقتضا مي‌كرده است كه سيد حسن نصرالله به طور طبيعي به دبير كلي حزب‌الله انتخاب شود.بعد از شهادت سيد عباس، شرايط دروني حزب‌الله و شرايطي كه در لبنان حاكم بوده است، همه موجب شده بود كه انتخاب سيد حسن به دبير كلي حزب‌الله كاملاً طبيعي جلوه كند.دليل درستي اين انتخاب هم اين است كه در رويدادهاي چند سال اخير هيچ مشكلي را در عرصه فعاليت‌هاي حزب‌الله نمي‌بينيم.
با توجه به اين كه سيد حسن نصرالله اين ويژگي‌ها را داشته است.اين سؤال مطرح مي شود كه چرا پس از بركناري شيخ صبحي طفيلي سيد حسن به دبير كلي حزب‌الله انتخاب نشد؟
شرايط آن روز حزب‌الله به گونه‌اي نبود كه سيد حسن نصرالله بتواند جانشين شيخ صبحي طفيلي شود.مسائل سياسي متعدد در آن مرحله، سليقه‌هاي متفاوت درون شوراي رهبري حزب‌الله وجود داشت.
آيا در آن برهه مساله سن و جواني سيد حسن مانع از اين انتخاب شد؟
خير، هرگز مساله سن مطرح نبود.شرايط رهبري و شورايي حزب‌الله به گونه‌اي نبود كه سيد حسن بتواند، بعد از شيخ صبحي به دبير كلي حزب‌الله انتخاب شود.ملاك‌هايي در شوراي مركزي حزب‌الله وجود دارد، و اين شورا تركيبي از طيف‌ها و سليقه‌هاي گوناگون است. در آن مجموعه يك سري ديدگاه‌ها وجود داشت كه زمينه انتخاب سيد عباس موسوي را به دبير كلي حزب‌الله فراهم كرد. شرايط آن روز حزب‌الله اجازه نمي‌داد كه ديدگاه‌ها و سليقه‌هاي دروني حزب‌الله ناديده گرفته شود.شرايط آن روز حزب‌الله تا حدودي با شرايط ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي شباهت داشت. لذا انتخاب سيد عباس انتخاب درستي بود و اگر سيد عباس شهيد نمي‌شد، حزب‌الله وضعيت فعلي را نداشت.
با شهادت سيد عباس بستر بسيار گسترده‌اي به وجود آمد تا حزب الله ده‌ها برابر رشد كند.شهادت سيد عباس شرايط خاصي را به وجود آورد و سيد حسن توانست از اين شرايط به نحوي استفاده كند تا اين رويكرد سريعاً دستاورد داشته باشد.
شخصيت روحي و رواني شيخ صبحي طفيلي اصولاً با شخصيت سيد عباس موسوي و سيد حسن نصرالله و بسياري از كادرهاي حزب‌الله متفاوت بود.شيخ صبحي طفيلي از نظر شخصيتي، مانند رهبراني است كه دوست دارند مطرح شوند.
امام خميني(ره)فرموده‌اند كه «ما موظف به انجام تكليف خود هستيم». وقتي كه مسئوليت‌ها، وظايف و سمت‌ها از نظر رهبري تكليف و انجام مسئوليت تلقي شود، همه چيز آسان مي‌شود.هدف نبايد كسب قدرت باشد.اگر ما دنبال كسب قدرت و موقعيت نباشيم، آنگاه ماهيت كار و تلاش ما مشخص مي شود.اين معيارها در حوزه انديشه شيخ صبحي طفيلي ضعيف بود.شيخ صبحي به همين دليل دچار اين سرنوشت شد.البته فراموش نكنيم كه ايشان خود را مقلد و پيرو امام خميني(ره)مي‌دانست و به تقليد از امام افتخار مي‌كرد، اما به هر حال نتوانست اين راه را ادامه دهد.به بن‌بست كشيده شد.
همان‌گونه كه ملاحظه كرديد در پي بركناري شيخ صبحي طفيلي، حزب‌الله به راهش ادامه داد.كنار گذاشتن شيخ صبحي در نتيجه نگاهي بود كه ايشان به خود و حزب‌الله داشت.اگر اين نگاه درست بود، شايد امروز شيخ صبحي همچنان به عنوان يك عنصر مؤثر و فعال در حزب‌الله حضور داشت.اين كاستي‌ها و تعلقات شيخ صبحي بود كه ايشان را به اهداف و جريان سياسي خاص كشاند.ايشان نمي‌توانست با ديدگاه و ذهنيت باز عمل كند و با همه جريانات دروني حزب‌الله روابط دوستانه داشته باشد.ذهنيت او اجازه نمي‌داد كه اهدافي فراتر از حزب‌الله لبنان و مقاومت و فراتر از جهان اسلام داشته باشد.اين عوامل باعث شد كه شيخ صبحي نتواند به عنوان دبير كل حزب‌الله كارش را ادامه دهد.
اين شوراي مركزي حزب‌الله بود كه شيخ صبحي را كنار گذاشت.دبير كل حزب‌الله توسط شوراي مركزي حزب كه هر چهار سال يك بار برگزار مي‌گردد، انتخاب مي‌شود.البته شوراي مركزي حزب‌الله اگر فرض كند كه يك دبير كل صلاحيت و شايستگي خود را از دست داده باشد، بي‌درنگ جلسه تشكيل مي‌دهد و كار بررسي انتخاب دبير كل جديد و متناسب را بررسي مي‌كند.شوراي مركزي در هر چند مدت، يك بار جلسه تشكيل مي‌دهد و رهبري خود را مي‌كند، راه‌كار و خط‌مشي او را مورد تأييد قرار مي‌دهد.بنابراين چون عدم صلاحيت شيخ صبحي براي همه اعضاي شوراي مركزي ثابت شده بود، اين شورا جلسه فوق‌العاده‌اي تشكيل داد و شهيد سيد عباس موسوي را به دبير كلي برگزيد.فرايند و معيارهاي انتخاب دبير كل حزب‌الله بر اساس شايستگي و كفايت است.اما اين تصميم گيري شيخ صبحي را به انفعال و يا انتقام‌گيري واداشت.او در سال‌هاي پس از بركناري حركت خود را بر مبناي نفي حزب‌الله قرار داد.من معتقدم كه اقدام شوراي مركزي حزب‌الله براي بركناري شيخ صبحي طفيلي و انتخاب سيد عباس موسوي، اقدامي كاملاً درست و به جا بود.بعد از سيد عباس هم تنها گزينه‌اي كه وجود داشت و مي‌توانست راه و روش حزب‌الله را ادامه دهد سيد حسن نصرالله بود.
اگر اجازه دهيد كمي درباره ويژگي‌هاي شهيد سيد عباس موسوي بحث كنيم. شخصيت اجتماعي و مردمي بودن ايشان را چگونه مي‌بينيد؟
اصولا ساختار شخصيت شهيد سيد عباس موسوي مبتني بر ارزش‌هاي اسلامي و ديني است.البته اين بدان معني نيست كه ديگران اينطور نيستند.ايشان همواره تلاش مي‌كرد كه رفتار و راهكارش بر موازين اسلامي منطبق باشد.و به شدت مراقبت مي‌كرد تا از اين راه منحرف نشود.در هر گونه ارتباطي كه با شخصيت‌هاي گوناگون و جريانات فكري و سياسي برقرار مي‌كرد، تلاش ايشان بود كه اين روابط بر اساس مباني ديني و اعتقادي باشد.لذا ايشان يك شخصيت تمام عيار فرهنگي و اجتماعي بود.
سيد عباس مصداق آيه «اشد علي الكفار رحماء بينهم»بود.او نسبت به دشمن و كسي كه با اين مباني ضديت داشته باشد سخت و قاطع بود.اما وقتي به حوزه خودي مي‌آمد، جوانب رحمت و رأفت را رعايت مي‌كرد، در برابر كفار انعطاف‌ ناپذير بود.
آقاي سيد عباس تواضع فوق‌العاده‌اي داشت.او موفق شده بود كه از خود يك انسان متواضع و ساده بسازد.يكي از نكات جالب شخصيت ايشان اين است كه او توانسته بود، با ساده زيستي و فروتني زندگي را ادامه دهد.او خود را وقف خدا كرده بود، و قله ايثار و فداكاري بود.
نكته ديگر شخصيت شهيد سيد عباس موسوي، تلاش او براي كادرسازي و توسعه نيروي انساني بود.در مورد افرادي كه با ايشان ارتباط نزديك و همكاري داشتند، او حاضر بود هر چه كه دارد، در اختيار آنان قرار دهد، تا آنان نيز بتوانند ديگران را بسازنند.ايشان به خود اجازه نمي‌داد ديگران را پلكاني براي بالانشيني خود قرار دهد.در زماني كه با ايشان همكاري داشتم، نديدم كه به گونه ديگري فكر كند و همواره سعي داشت كه پلكاني باشد تا همه توسط او بالا بروند. او براي همه دلسوزي مي‌كرد.خودش بيش از آنچه در زندگي داشت ايثار مي‌كرد و مي سوخت، تا ديگران موفق شوند و به قله‌هاي پيشرفت و تعالي برسند.سيد عباس موسوي به شدت خود را مسئول مي‌دانست.او سعي مي‌كرد، كساني را كه نقيصه و كاستي داشتند راهنمايي كند، تا نقيصه خودشان را جبران كنند.او هميشه براي قبول هر مسئوليتي آماده بود.و سعي مي‌كرد، اگر كسي به او احتياج داشته باشد، به او كمك كند.سيد عباس هيچ وقت دنبال اين نبود كه براي خودش باشد، يا دلش بخواهد كه اين مسير يا مسئوليتي را قبول كند.ايشان با سعه صدر مسئوليت‌ها را مي پذيرفت و خود را وقف جريان حزب‌الله لبنان كرده بود.در حوزه نقش‌پذيري و قبول مسئوليت، هر جا كه اقتضاي زمان و مكان بود، او ايستادگي مي‌كرد.آنچه لازم بود انجام بشود، يا اينكه مسئوليت براي او تكليف تعيين مي‌كرد، با تمام ظرفيت سعي مي‌كرد تا آن را انجام دهد و آن مسئوليت را به نحو احسن به پايان برساند.
نكته بعدي اين است كه سيد عباس موسوي به عناصر جهادي و رزمندگان مقاومت توجه بسيار داشت.يكي از ابعاد شخصيت سيد عباس موسوي، بعد نظامي ايشان بود.هر چند كه از بينش و تيز هوشي سيد حسن نصرالله در مسائل نظامي برخوردار نبود اما به بچه‌هاي جهادي عشق مي‌ورزيد.او سعي مي‌كرد همه جا و در خطرناكترين شرايط، در جبهه‌هاي رزم جنوب لبنان حضور داشته باشد و به رزمندگان مقاومت روحيه مي‌داد.با حضور در جبهه‌ها سعي مي‌كرد كه رزمندگان را از نظر معنوي تربيت كند. هنگامي كه لبنان اشغال شده بود، درگيري‌هاي جدي بين رزمندگان مقاومت و نظاميان صهيونيست روي مي‌داد، كه بسيار خطرناك بود.اما سيد عباس اصرار داشت كه در جبهه‌ها حضور داشته باشد.گاهي همراه او به جبهه‌ها مي‌رفتم و در كنار بچه‌ها مي‌نشستيم و با آن‌ها صحبت مي‌كرديم.سيد عباس در جبهه‌ها كلاس درس اخلاق و خودسازي برگزار مي‌كرد. تا از رزمندگان مجاهداني شجاع و سلحشور به وجود بياورد.او سعي مي‌كرد كه رزمندگان را چنان تربيت كند، تا علاوه بر سلاح جنگي، سلاح ايمان و عقيده هم در دست داشته باشند.
نكته ديگري كه در سيد عباس وجود داشت، ارتباط عقيدتي ايشان با امام خميني(ره) بود.او خود را بدون هيچ كم و كاستي مريد و عاشق امام مي‌دانست.در لبنان با توجه به تركيب طايفه‌اي و قوانين موجود، نوعي خط ‌كشي جغرافيايي و مرزهاي طايفه‌اي شكل گرفته است، لذا زندگي در لبنان، از نظر اجتماعي و فعاليت‌هاي سياسي الزامات خاص خود را مي‌طلبد. اگر يك اقليت بخواهد روي پاي خود بايستد.در چنين محيطي لازم است كه فضايي را به وجود بياورد تا از خلال آن بتواند تنفس كند، آينده خودش را تضمين كند و براي ايجاد فضاي تنفس، بينش خاص و رفتار تعريف شده لازم دارد.اگر چنين فضايي وجود نداشته باشد، زندگي بسيار سخت و پيچيده مي شود.حالا در شرايطي كه برخي جريانات سعي مي‌كنند تا اجازه ندهند، همبستگي و زندگي مسالمت‌آميزي برپا شود، برخي جريانات مي خواهند نقش مهاركننده را داشته باشند.بنابراين لازم بود كه سيد عباس، براي تثبيت موقعيت حزب‌الله، بارقه‌ها، اميدها و روزنه‌هايي ايجاد كند.بسط شخصيت و سعه صدري كه سيد عباس داشت اين امكان را فراهم مي‌كرد تا به سادگي بتواند موانع را از سر راه حزب‌الله بردارد و زمينه‌هاي مساعدي براي رشد حزب فراهم كند.
نكته بعدي هم اين است كه سيد عباس تلاش مي‌كرد، خواسته عموم شيعيان را برآورده كند جامعه شيعيان را در فضاي سياسي لبنان يك پارچه و حضور آن را فعال كند. شيعيان لبنان مدتها در شرايط بدي به سر مي‌بردند و درگيري‌ها ميان آنان- مانند درگيري‌هاي حزب‌الله و جنبش امل- بروز كرده بود.سيد عباس براي پايان دادن به اين درگيري‌ها و بهبود اوضاع شيعيان، حاضر بود جانش را هم فداي اين تلاش كند.او سعي مي‌كرد كه با محافل و شخصيت‌هاي شيعه ارتباطي پويا و سازنده داشته باشد، تا زمينه‌هاي برطرف كردن اختلافات را هموار كند.او به كساني كه در اين مسير گام برمي‌داشتند ابراز محبت مي‌كرد.
سيد عباس سعي مي‌كرد كه نه تنها روحيه اخوت و برادري در جامعه شيعه لبنان حاكم شود، بلكه روحيه برادري ميان شيعيان و اهل سنت برقرار گردد.سيد عباس در اين زمينه نقش بسزايي ايفا كرد و سعي مي‌كرد كه روابط ميان طوايف مسلمان لبنان صميمانه باشد.آنچه براي سيد عباس مهم بود، پيشبرد حركت حزب‌الله بود كه او تلاش مي‌كرد تا موقعيت حزب‌الله در جامعه لبنان استحكام يابد.قوت بگيرد و جلو برود تا بتواند ديگران را همراه خود كند.او خيلي مراقبت مي‌كرد كه مسير حزب‌الله حفظ بشود.در شرايط بحران، جهت‌گيري اصلي در برخي جاها گم مي‌شود و رشته كار از دست خارج مي شود، سيد عباس اين جنبه را داشت كه نگذارد اصول و ارزش‌ها جايگزين و يا فداي مصلحت شود.اين يكي از ويژگي‌هاي رهبري شايسته و كارآمد است.رهبري سيد عباس اين فرصت را ايجاد مي‌كرد تا حزب‌الله اصل را گم نكند، و جهت‌گيري را حفظ كند و بكوشد تا مسائل بحراني را حل و فصل كند.
يكي از بحث‌هاي جدي اين است كه مبناي شخصيتي سيد عباس متكي بر ارزش‌هاي ديني است.نسبتي كه ايشان با جامعه و خانواده داشت اين نكته را ثابت مي‌كند. مي‌توان گفت كه ايشان اهل خانواده است و با همسر و فرزندان خود رفتاري صميمانه داشت، همان‌گونه كه با افراد و شخصيت‌هاي جامعه روابط دوستانه و صميمانه‌اي داشت.يكي از نشانه‌هاي اين روابط اين است كه سيد عباس همراه همسر و كودكش به شهادت رسيد.اين روابط خوب خانوادگي از تفاهم كم نظير و حضور هر دو در حوزه‌هاي علميه ناشي مي شود، زيرا سيد عباس و همسرش در حوزه‌هاي علمي تربيت و پرورش يافته بودند.اين حضور باعث شده بود كه جنبه‌هاي اعتقادي قوي داشته باشند و به جهاد و مبارزه وابستگي داشته باشند.
سيد عباس پس از بازگشت از حوزه علميه نجف اشرف به لبنان، اجازه نداد كه حوزه‌هاي علمي كم رنگ شود و فعاليت‌هاي حوزوي را در لبنان ادامه داد.به طور خلاصه مي‌توان گفت كه شهيد سيد عباس موسوي يك شاگرد تمام عيار مكتب حسيني بود.او همه زمينه‌هاي لازم را در خود به وجود آورد و از ارزشهاي ديني و اعتقادي بسيار مراقبت مي‌كرد، و به نحوي اين ارزشها را در عرصه‌هاي گوناگون مطرح كرد، و در رفتار خود جلوه‌گر ساخت.
او پس از بازگشت به لبنان، ارتباط خود را با حوزه‌هاي علمي هيچگاه قطع نكرد.اين امر نشانگر ميزان پايبندي شهيد سيد عباس موسوي به حوزه‌هاي علمي است.
نقش شهيد سيد عباس را در دوران قبل از دبير كلي حزب‌الله چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
سيد عباس موسوي يكي از نيروهاي تشكيلات جنبش امل بود كه توسط امام موسي صدر به وجود آمده بود.امام صدر را همه به عنوان يك شخصيت فرا فرقه‌اي در لبنان مي‌شناختند.همه طوايف مسيحي و ديگران احترام خاصي براي ايشان قايل بودند.امام موسي صدر اين تشكيلات را براي تأمين اهداف و منافع شيعيان در عرصه سياسي لبنان به وجود آورده بود. اصولاً براي حفظ موجوديت شيعيان در لبنان، يكي از جوانب تلاش‌هاي امام صدر حفظ موجوديت شيعه بوده است.طايفه شيعه از نظر جغرافيايي در جنوب لبنان،منطقه بقاع و بخشي از بيروت حضور دارد.در زماني كه امام موسي صدر در رأس تشكيلات جنبش امل حضور داشت، او تمام بخش‌هاي شيعه‌نشين را يكپارچه كرده بود.
قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، امام موسي صدر ربوده شد.بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، حركت امل جديدي به نام حركت امل اسلامي به وجودآمد، كه سعي داشت راه كاري را كه امام موسي صدر تعيين كرده حفظ كند.حركت امل اسلامي نتوانست حضور خود را گسترش دهد. و با جنبش امل اصلي رقابت كند و فعاليت هاي آن در منطقه بقاع محدود ماند.اما زماني كه حزب الله به وجود آمد، حركت امل آن را تهديدي جدي خواند و تلاش كرد تا اجازه ندهد حزب‌الله در مناطق تحت نفوذ حركت امل حضور پيدا كند.كه منجر به بروز درگيري‌هايي شد.هيچ جا ديده نشده است كه حزب‌الله درگيري با حركت امل را آغاز كرده باشد.اين درگيري‌ها هميشه از طرف حركت امل در آن زمان بوده است.در حركت امل افرادي بودند كه تمايل ليبرالي غربي داشتند و احساس كردند كه حزب‌الله قصد دارد رهبري طايفه شيعه را بر عهده گيرد.
حركت امل در آن زمان نه به حزب‌الله اجازه مي‌داد كه در مناطق تحت نفوذ خود موقعيت اجتماعي داشته باشد و نه به عناصر خود اجازه مي‌داد كه به حزب‌الله بپيوندند.سيد عباس يكي از افرادي بود كه سعي مي‌كرد، يكپارچگي شيعيان محفوظ بماند و اجازه نمي‌داد كه درگيري‌ها ادامه پيدا كند.او با كادرهاي رهبري حركت امل و با توده شيعيان طرفدار امل تماس مي‌گرفت و مي‌كوشيد تا آنان را به حفظ آرامش متقاعد كند و نگراني آنها را برطرف كند.بعضي كادرهاي حزب‌الله هم كه در آغاز تمايلاتي به ساختار جنبش امل داشتند، سعي مي‌كردند كه از روابط گذشته خود براي بحران‌زدايي استفاده نمايند. سيد عباس موسوي در اين ميدان فعاليت‌هاي گسترده‌اي انجام داد.اگرچه آن انشعابات مايه پيدايش بركات و دستاوردهايي براي شيعيان بود و براي دستيابي به اين دست‌آوردها، خسارات و زيان‌هايي هم وجود داشت.اما چون اين درگيري‌ها قابل پيشگيري بود، حزب‌الله تلاش‌هاي دامنه داري براي پيشگيري از وقوع درگيري به عمل آورد.البته من به ياد ندارم كه در كادر رهبري حزب‌الله كسي در سطح رهبري حركت امل بوده باشند، بلكه حضور آن‌ها در كادرهاي درجه دو و پايين بوده است و ارتباطشان بيشتر غيررسمي بود.
در اين گفت و گو به روابط سيد عباس موسوي با فلسطيني‌ها اشاره نكرديم. گفته شده است كه برگزاري كنفرانس گروه‌هاي ده‌گانه فلسطيني در تهران در سال 1991 با ابتكار عمل و پيشنهاد شهيد موسوي بوده است.نظرتان چيست؟
علاوه بر نكاتي كه اشاره كرديد، سيد عباس به دو مساله بسيار حساس و در عين حال نگران بود.مساله اول ارتباط با سوري‌ها بود، چون سوري‌ها در همه زمينه‌هاي لبنان، نه تنها مؤثر بلكه تحريك‌كننده بودند.سيد عباس سعي مي‌كرد كه ارتباط حزب‌الله با سوريه، ارتباطي سازنده باشد، تا سوري‌ها حزب‌الله را عامل تهديد يا مزاحم خودشان تلقي نكنند. چگونگي اين روابط به بحث مفصلي نياز دارد.سيد عباس سعي مي‌كرد كه تردد و ارتباط و فعاليت‌هايش همه منظم و سازمان‌يافته باشد.او مي‌كوشيد به فضاي تنفسي حزب‌الله آسيب وارد نشود.سيد عباس مي‌كوشيد تا در حد امكان از بروز درگيري ميان حزب‌الله و سوريه پيشگيري كند.
از طرف ديگر، محور اساسي و هويتي حزب‌الله نفي رژيم صهيونيستي بود و هدفش مبارزه با اين رژيم و آزادسازي سرزمين‌هاي اشغالي جنوب لبنان بود. او مي‌كوشيد لبنان را در برابر تجاوزهاي رژيم صهيونيستي مقاوم سازد و تقويت كند تا از رژيم صهيونيستي در امان بماند. اين طور نباشد كه هر گاه اسرائيل اراده كند با هواپيما و نيروي دريايي به لبنان حمله كند و جنوب اين كشور را اشغال كند و شخصيت‌هاي لبناني را ترور كند. حضرت امام خميني(ره)شعار مبارزه با رژيم صهيونيستي را مطرح كرده بود و اين شعار براي رهبران حزب‌الله شعاري محوري بوده است.لذا يكي از اهدافي كه دنبال مي‌شد، پشتيباني از احزاب و سازمان‌هاي مبارز فلسطيني در سرزمين‌هاي اشغالي بود، تا بتوانند وارد عرصه مبارزه شوند.سيد عباس در اين ميدان فعاليت مي‌كرد و بر اين باور بود كه خود فلسطيني‌ها در سرزمين‌هاي اشغالي، بايد با ابتكار و توانمندي‌هاي خود و با كمك رهبران محلي خودشان، در مسير حفظ هويت و كسب استقلال و دستيابي به خواسته‌هاي ملي مبني بر داشتن حاكميت و تأمين فضاي زندگي آزاد فعاليت كنند. شايد قبل از پيدايش حزب‌الله نيز برخي جريانات اسلامي و عربي به دنبال اين بودند كه به كمك فلسطيني‌ها در سرزمين‌هاي خود مستقل و آزاد زندگي‌كنند، كمتر دنبال شده است.
در اين ميان برخي دولت‌هاي عربي نيز به دنبال به رسميت شناختن اسرائيل بودند و براي آنها فرقي نمي‌كرد كه فلسطيني‌ها چگونه زندگي‌كنند، و خواستار استقلال واقعي فلسطيني‌ها نبودند.پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و با توجه به ديدگاهي كه حضرت امام(ره)داشت، جرياني شكل گرفت كه هنوز هم به راهش ادامه مي‌دهد.براي تحقق همين خواسته‌ها و در ارتباط با مبارزات مردم فلسطين آقاي سيد عباس موسوي در صدد شكل‌دهي جريانات خارج از جنبش فتح بود، چون هيچ اميدي براي اين كه بتواند با جنبش فتح همكاري كند وجود نداشت.او به اين نتيجه رسيده بود كه برخي جناح‌هاي فلسطيني جنگ را سودمند نمي‌دانستند و معتقد بودند كه نمي‌توان در مقابل اسرائيل ايستادگي و در مقابل دولت‌هاي غربي مقاومت كرد! سازمان آزادي‌بخش فلسطين خود را از گردونه مبارزه خارج كرده بود.چون برگشت هم براي اين سازمان قابل تصور نبود، به اين نقطه رسيده بود كه بايد موقعيت خويش را در كرانه باختري تأمين كند، بتواند زندگي كند و مردم در معرض فشار و ضرب و جرح و اعدام و جنگ نباشند.
بعداً روشن شد كه آنها مسير نادرستي را پيموده‌اند.من گمان مي‌كنم كه اگر سازمان آزادي بخش فلسطين و جنبش فتح مبارزه را ادامه مي‌داد، به ملت تكيه مي‌كرد، و براي حفظ منافع مردم گام برمي‌داشت، شايد امروزه شرايط بهتري داشتند. جنبش فتح كه اميدي به ادامه مبارزه با اسرائيل نداشت و براي دستيابي به حقوق و حاكميت ملت فلسطين ناكام مانده بود، باعث شد كه برخي گروه‌ها و سازمان‌ها فلسطيني در سرزمين‌هاي اشغالي به تجربه حزب‌الله در لبنان نگاه كنند و در نتيجه، جنبش‌هاي حماس و جهاد اسلامي شكل گرفتند.يكي از افرادي كه براي آرمان فلسطين دلسوزي مي‌كرد و با شخصيت‌هاي فلسطيني در سرزمين‌هاي اشغالي ارتباط برقرار كرد آقاي سيد عباس موسوي بود.از هيچ كاري دريغ نمي‌كرد و با شخصيت‌هاي فلسطيني گردهمايي و نشست برقرار مي‌كرد و اوضاع سرزمين‌هاي اشغالي و سرنوشت جنبش‌هاي پيشين فلسطين را مورد بررسي قرار مي‌داد.
پس از امضاي پيمان طايف كه به جنگ‌هاي داخلي لبنان پايان داد، سيد عباس موسوي دبيري حزب‌الله را برعهده گرفت.از نتايج پيمان طايف و از ضرورت‌هاي آن برهه از زمان ايجاد تعامل با دولت لبنان بود.آيا مي‌توان گفت كه اين راه‌كار آغاز يك تحول در رويكرد حزب‌الله بوده است؟
اين مسأله را بايد از زاويه ديگري بررسي كنيم:آيا اين مواضع پشتوانه نظري دارد يا ندارد؟ آنچه مسلم است، اين كه حزب‌الله در مقطع خاصي، از ظرفيت و پتانسيل سازماني و پشتوانه عملي بالايي برخوردار شد كه توانست خواسته‌هاي مختلفي را اعلام كند و با دولت در ميان بگذارد. طبيعي است كه حزب‌الله در آن مقطع نمي‌تواند از دولت بخواهد كه يك حركت نظامي مانند عمليات مقاومت انجام دهد. جامعه لبنان هم ظرفيت پذيرش اين خواسته را ندارد.بنابراين سيد عباس خواسته‌هاي اجتماعي را به عنوان خواسته‌هاي اوليه مطرح كرد تا معيشت و زندگي اجتماعي مردم را بهبود دهد.طرح اين خواسته‌ها چند پيامد جدي داشت.
اين جريان به دنبال منافع گروهي نيست و به اين دليل اهدافي كه دنبال مي‌كند، پايگاه اجتماعي كسب مي‌كند و ديدگاه‌ها و اهدافش براي مردم دلنشين است.اين راه‌كار مي‌تواند پشتوانه طبيعي براي مردم باشد. در آن برهه، حزب‌الله در مناطق مختلف لبنان به خصوص در جنوب لبنان، جهاد سازندگي را راه‌اندازي كرد و مردم از اين طرح استقبال كردند.هدف از اين طرح، آباداني و ايجاد پشتوانه اقتصادي براي مردم بود.حزب‌الله به عنوان يك جريان سياسي زنده و فعال توانست كه در عرصه سياسي جامعه لبنان، خواسته‌هاي مردم را و نه خواسته‌هاي حزب‌الله را مطرح كند. طرح اين خواسته‌ها دامنه ارتباط حزب‌الله و مردم را وسيعتر مي‌كند.و باعث ايجاد پشتوانه مردمي براي حركت‌هاي حزب‌الله مي شود.هدف اين بود كه حزب‌الله اين خواسته‌ها را اعلام كند و در عين حال اهداف عمده و كلان خود را فراموش نكند، زيرا همواره مي‌بايست به امكانات و توانمندي‌هاي خود بيفزايد تا ظرفيت و امكانات خود را توسعه دهد و قدرتي به وجود بياورد تا اهداف اوليه خود را دنبال كند.اين بحث ما را به اين پرسش مي‌كشاند كه چرا حزب الله بعدا وارد دولت و مجلس لبنان شد.اين رويكرد زماني آغاز شد كه لبنان صحنه كشاكش‌هاي سياسي جهاني شد.از يك طرف ظرفيت‌هاي حزب‌الله در حال گسترش بود و از طرف ديگر شرايط داخلي رو به ثبات مي‌رفت و طبيعي بود كه حزب‌الله مي‌بايست اين كار را انجام دهد و گرنه خيلي چيزها را از دست مي‌داد.

خدمت خالصانه به حزب‌الله لبنان

آيا توسعه بخش جنوبي بيروت هم در راستاي اهداف سيد عباس موسوي بود؟
آقاي سيد عباس به طور كل به مناطق شيعه‌نشين توجه داشت.حزب‌الله براي اينكه حضورش را بيشتر تثبيت كند و پشتوانه حركت خود را گسترش دهد، خواسته‌هاي رفاهي جامعه شيعيان را مطرح كرد و توسعه مناطق شيعه نشين جنوب بيروت هم در اين فضا مي‌گنجد.
بحث ورود حزب الله به پارلمان لبنان در دوره دبير كلي سيد عباس مطرح شد.آيا تصميم براي ورود به مجلس هم در راستاي برنامه‌هاي اجتماعي و خدماتي حزب‌الله به جامعه شيعه لبنان بوده است؟
حزب الله از هر امكاني براي رشد و توسعه توانمندي‌هاي خود متناسب با شرايط آن مرحله بهره‌برداري كرد.اگر اين راه‌كار وجود نداشت حزب‌الله باز مي‌ماند.قويترين قهرمان اگر ورزش و تمرين و مبارزه نكند، بي‌ترديد سست و ضعيف مي‌شود.ورود در عرصه‌هاي سياسي حزب‌الله را در موقعيتي قرار داد كه همواره فعال باشد و گرنه يك سياسي تلقي نمي‌شد.حزب‌الله يك بحث محوري دارد كه خط قرمز ناميده مي شود و در همه مواقع اين خط قرمز را رعايت كرده است.اين خط قرمز عبارت است از:
اول:هيچ اقدامي نبايد انجام شود كه موقعيت مقاومت مخدوش شود يا زير سؤال برود.
دوم: هيچ شرايطي نبايد به وجود بيايد كه مقاومت را زير سؤال ببرد.
سوم:هر اقدامي در هر مقطع زماني بايد در راستاي حفظ مقاومت باشد.و براي حفظ مقاومت، مخالف و مخالفتي وجود نداشته باشد.جهت مقاومت هم دفاع از مردم لبنان و ضديت با اشغال و اشغالگري است.هنگامي كه حزب‌الله وارد مجلس مي شود، براي حراست از مقاومت وارد مجلس مي‌شود و در صحنه سياسي لبنان تأثيرگذاري مي‌كند.اگر وارد دولت مي‌شود، براي آن است كه مصوبه‌اي برخلاف نظر مقاومت تصويب نشود و يا شرايطي بر ضد مقاومت فراهم نشود.
اما بايد توجه داشت كه نقش نمايندگان حزب‌الله در مجلس، امكان مخالفت با برخي مصوبات غير اصولي دولت است ولي شركت در دولت، مسئوليت مشترك ايجاد مي‌كند.
مخالفت و موافقت به اصل حضور حزب‌الله در مجلس لبنان مربوط مي‌شود. سؤال اين است كه اگر حزب‌الله وارد دولت شود، آيا مي‌تواند همچنان به عنوان يك جريان مقاومت در صحنه سياسي لبنان حضور فعال داشته باشد؟ اين يك پارادوكس است.وقتي اعضاي حزب‌الله وارد شدند، به طور طبيعي عضو مجلس يا دولت مي‌شوند.حالا اگر دولت خلع سلاح مقاومت را تصويب كند.چون آنها در دولت بوده‌اند آيا مي‌توانند مخالفت كنند؟ مي‌خواهم بگويم كه بر اساس آن پارادوكس و نحوه حل آن بايد مشكل مقاومت را حل كرد تا مساله حل شود.
آيا حزب‌الله موفق شد دولت را همراه مقاومت كند؟
حداقل حزب‌الله موفق شد، كاري كند كه دولت هيچ‌گاه بر ضد مقاومت نباشد.از طرف ديگر دولت مجبور شد كه از مقاومت حمايت كند.
اگر درباره دوران دبير كلي سيد عباس نكات ناگفته‌اي مانده است، بفرماييد؟
از زندگي سيد عباس دو نكته وجود دارد كه مي‌توان آن را بيان كرد.قبل از اين كه او به دبير كلي انتخاب شود، همه همت و تلاشش اين بود كه حزب‌الله شكل بگيرد و توسعه پيدا كند.شايد بيشترين فعاليت ايشان در اين زمينه بوده است و اين به بحث مفصل نياز دارد، چون هنگامي كه عنوان حزب‌الله مطرح شد، به ذهن كسي نمي‌رسيد كه اين حزب شكل بگيرد. براي شكل‌گيري و رهبري حزب‌الله افرادي مطرح شدند كه هيچ وابستگي تشكيلاتي و گروهي نداشته باشند.
اولين سؤال اين بود كه حزب‌الله يعني چه؟ حزب‌الله چيست؟ شايد بيشترين فعاليت آقاي سيد عباس موسوي براي جا انداختن اين ذهنيت در جامعه لبنان و جامعه شيعي بود.در سخنان مفصل ايشان، يكي از محورهاي بحث اين بود كه حزب‌الله كيست و چيست؟ و چگونه است؟ اين روند تا زماني كه اين تشكل رسميت پيدا كرد و كارش را به صورت سازماني پيش برد ادامه يافت. لذا مي‌توان گفت كه سيد عباس يكي از بنيانگذاران جدي حزب‌الله بوده است.مجموعه فعاليت‌هايي كه ايشان انجام داد به عنوان يك عنصر جديد در ساختار سياسي لبنان شناخته شد و در اين وادي بسيار موفق بود، اين فعاليت‌ها ادامه داشت تا اين كه به عضويت شوراي رهبري حزب‌الله درآمد.آقاي سيد عباس همواره دغدغه يكپارچه شدن حزب‌الله را داشت و ميان جريان‌هايي كه در درون حزب‌الله با هم اختلاف داشتند، به طور طبيعي نوعي همدلي و همبستگي ايجاد كرد و اختلافات و كشاكش‌ها خود به خود از بين رفت.
آيا اين كشاكش‌ها در حد اختلاف نظر بود؟
خير، بيش از اختلاف‌نظر بود.با آمدن سيد عباس به دبير كلي حزب‌الله و آن شخصيت معنوي و روحاني كه داشت، فضاي درون حزب‌الله به فضاي دوستي و همدلي تبديل شد.فضاي يكپارچگي در درون حزب‌الله به وجود آمد و حزب‌الله را در همه زمينه‌ها در يك وضعيت جديد قرار داد.شايد بتوان گفت كه تأثير عمده را در اين دگرگوني، شخصيت سيد عباس موسوي داشته است كه به دنبال انتخاب ايشان اين فضا به وجود آمد.
يكي ديگر از نشانه‌هاي دگرگوني و يكپارچگي حزب‌الله شهادت سيد عباس موسوي بود.شهادت سيد عباس را در آن مقطع زماني مي‌توان به شهادت شهيد بهشتي در تهران تشبيه كرد.همان‌گونه كه شهادت شهيد بهشتي پيامدهاي مثبتي براي انقلاب داشت.شهادت سيد عباس موسوي هم پيامدهاي مثبت براي حزب‌الله داشت.پاكسازي، نوسازي، ارتقا، انسجام، سلامت، ايجاد پشتوانه براي ادامه حركت، ايجاد انگيزه رسمي در لبناني‌ها تحكيم پايه‌هاي مقاومت و دستاوردهاي گوناگون، و در نهايت انتخاب سيد حسن نصرالله به دبير كلي حزب الله...شهادت سيد عباس نقطه عطفي در حيات سياسي مردم لبنان و در وضعيت حزب‌الله بود.اگر سيد عباس به شهادت نمي‌رسيد، نمي‌دانم وضعيت حزب‌الله چگونه بود؟ اين شهادت اثرش را بر جاي گذاشت.
پس از شهادت سيد عباس، شاهد به وجود آمدن تحول در راهكارهاي نظامي مقاومت اسلامي و شليك موشك‌هاي كاتيوشا به سمت شهرك‌هاي صهيونيست نشين فلسطين اشغالي بوديم.در اين زمينه چه ديدگاهي داريد؟
هنگامي كه مي‌گويم شهادت سيد عباس يك نقطه عطف بود، اين نقطه عطف در همه زمينه‌ها بود.
شليك موشك به شمال فلسطين اشغالي نشان داد كه مقاومت اسلامي وارد فاز عمليات برون‌ مرزي شده است، چرا كه پيش از آن، عمليات حزب‌الله در داخل سرزمين‌هاي اشغالي جنوب لبنان صورت مي‌گرفت.اين اولين آزمون را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
حزب‌الله وارد عمليات برون مرزي نشده است.حزب‌الله با همه عوامل تهديد كننده امنيت لبنان در مكان‌هايي رويارويي كرده است كه در داخل لبنان بوده است. حزب الله نمي‌خواهد از قلمرو و مرز لبنان خارج شود.حزب‌الله هيچ برنامه‌اي براي اجراي عملياتي فراتر از مرزهاي لبنان در دستور كار خود ندارد.اگر قرار باشد كه اسرائيل تهديد جدي براي مقاومت باشد، حزب‌الله اين تهديد را تحمل نمي كند و همه ابزارهايي را كه در اختيار دارد، براي سركوب و از بين بردن اين تهديد در درون مرز جغرافيايي لبنان به كار مي‌گيرد.جالب اين است كه حزب‌الله همواره از خود دفاع كرده است.تجاوز هميشه از طرف دشمن بوده و واكنش به اين تجاوز از طرف حزب الله بوده است.
اگر خاطره خاصي از سيد عباس داريد بفرماييد.
خاطرات زيادي با سيد عباس دارم.من در همسايگي خانه شهيد سيد عباس زندگي مي‌كردم.ان‌شاء‌الله در مناسبت‌هاي بعدي به تفصيل سخن خواهم گفت.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 40



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.