جلوه هائي از منش فردي و اجتماعي شهيد محمد منتظري(1)

تأسيس شهر نجف آباد به زمان مرحوم شيخ بهائي(ره) و سال هاي حدود 1020- 1022 ه.ق مربوط مي‌شود و معروف است كه نقشه و طرّاحي شهر و تأمين آب وقنوات مربوط (17 رشته) به دست تواناي آن بزرگوار انجام پذيرفته و همواره در طول چهار صد صد سال گذشته يكي از كانون هاي پرخير و بركت و علم و معرفت بوده و مساجد و حسينيه ها و موقوفات
يکشنبه، 29 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جلوه هائي از منش فردي و اجتماعي شهيد محمد منتظري(1)

جلوه هائي از منش فردي و اجتماعي شهيد محمد منتظري(1)
جلوه هائي از منش فردي و اجتماعي شهيد محمد منتظري(1)


 






 

گفت و گو با آيت الله قربانعلي دري نجف آبادي
درآمد:
 

تأسيس شهر نجف آباد به زمان مرحوم شيخ بهائي(ره) و سال هاي حدود 1020- 1022 ه.ق مربوط مي‌شود و معروف است كه نقشه و طرّاحي شهر و تأمين آب وقنوات مربوط (17 رشته) به دست تواناي آن بزرگوار انجام پذيرفته و همواره در طول چهار صد صد سال گذشته يكي از كانون هاي پرخير و بركت و علم و معرفت بوده و مساجد و حسينيه ها و موقوفات و مدارس و حمّام هاي فراوان داشته و شرائط مذهبي و اعتقادي مردم آن بلاد،زبانزد خاص و عام است و تربيت يافتگان روحاني و غير روحاني آن در مراكز مختلف به كار و خدمت مشغول و منشأ بركات هستند.در قرن اخيربه بركت علماي بزرگي مانند مرحوم آيت الله حاج سيدعلي آيت نجف آبادي، شيخ محمد حسن عالم نجف آبادي، سيد محمد نجف آبادي، مدرسّ نجف آبادي، حاج آقا ناصرالدين حجّت، حاج شيخ احمد حججي، حاج شيخ ابراهيم رياضي،آيت الله آقاي سيد هاشم ميرداماد نجف آبادي (جّد مادري مقام معظم رهبري) و بزرگان ديگر، همواره اين شهر پايگاهي براي تربيت علما و طلاب وفضلا و اساتيد و خدمتگزاران شايسته بوده است تا در نيم قرن اخير و نهضت امام خميني (ره) كه باز نجف آباد و روحانيت و فضلا و طلاب آن منطقه با تمامي وجود در خدمت امام و آرمان هاي بلند آن بزرگوار فداكاري نمودند.

نجف آباد چه ويژگي‌اي دارد كه اين همه روحانيون مبارز و غيور را پرورش داده است؟
 

سال گذشته در نجف آباد براي بزرگداشت شيخ رياضي مقاله‌اي با عنوان «از شيخ بهايي تا شيخ رياضي» نوشتم، چون ديدگاه فكري شيخ رياضي از نظر كار، عنوان و آباداني شبيه به شيخ بهايي بود.درطول 70- 80 سال گذشته روحانيت نجف آباد حتي در خود تهران هم اهميت داشتند. روحانيوني چون آقايان غيوري، مسافري، خادمي، انتشاري زماني، حسني،پورهادي، ايماني، حاج اسدالله بزرگ، صفر نوراللهي و بسياري ديگر. درحال حاضر هم آقاي زماني، كرباسي، رستگاري و همچنين در انقلاب ده تن از روحانيون فعال و طرفدار امام در تهران از آخوندها و روحانيون نجف آبادي بوده و هستند.ريشه اين موضوع به حاج شيخ احمد حججي بر مي گردد. ايشان در بدترين شرايط قحطي، كودتاي رضاخاني و نا امني، روحيه بسيار والايي در تعليم و تربيت طلبه ها داشتند.اين مرد بزرگوار ده ها تن را در سخت ترين شرايط طلبه كرد، درحالي كه نجف آباد حوزه علميه نداشت و آنها پياده به اصفهان مي‌آمدند و در آنجا تحصيل مي‌كردند.بعد از سقوط قاجار در زمان رضاخان، يعني در بدترين شرايط كه طلبگي قاچاق بود،ايشان جوان هاي با استعداد خانواده ها را با حداقل زندگي به سمت طلبگي سوق مي‌داد.
جالب است بدانيد،درزمان دولت اصلاحات به ملاقات مقام معظم رهبري رفته بوديم. در اين دولت پنج شش نفر نجف آبادي هم بودند،ازجمله بنده به عنوان وزير اطلاعات، دكتر معين،مرحوم حجتي و...آقا خواستند كه يك عكس دست جمعي با هم بگيريم.بعد ايشان به عكس جد مادري شان آسيدهاشم ميردامادي نجف آبادي در حالي كه در زندان رژيم رضاشاهي زنداني بود و پلاك زندان به گردن داشت و روي آن جرمش سياست نوشته شده بود،اشاره كردند. اگر در مشهد به مسجد نجف آبادي يا ميردامادي ها برويد،مشاهده خواهيد كرد. در واقع ايشان از طرف مادر از سادات ميردامادي نجف آبادي هستند. علاوه برآشيخ احمد حججي كه نقش بسيار بارزي داشت،علماي بزرگ ديگري هم در نجف آباد حضور داشتند. از جمله سيد محمد نجف آبادي، مرحوم سيد علي آيت،مرحوم مدرس و سيد ناصرالدين، ولي ازميان آنها يكي از علمايي كه به ما مربوط مي‌شوند، مرحوم آشيخ احمد حججي بودند.ايشان داراي انفاس پاك، باصفا، مؤثر در طلبه پروري و نهالستاني براي جذب و رشد طلبه ها بودند.من شخصاً ايشان را درك نكرده بودم،اما پدرم خيلي از ايشان تعريف مي‌كرد و تحت تأثير ايشان بود. بعد ازايشان مرحوم آقاي رياضي در عمران، آباداني،تأسيس مدرسه، حسينيه و مسجد بسيار فعال بودند. من راجع به آشيخ احمد حججي هم مقاله‌اي نوشته‌ام. مقام معظم رهبري در كنگره‌اي به مناسبت بزرگداشت مرحوم آيت الله حججي مرقوم فرمودند: «اگر شاخص هاي يك عالم ديني ممتاز را دانش و پارسائي و پرهيزكاري و تلاش و خستگي ناپذيري و همدلي و همراهي با مؤمنان و غمگساري وهمدردي با مستضعفان بدانيم،بي شك مرحوم آيت الله حججي يك عالم ديني ممتاز و موفق بوده است.(80/5/3)

ازچه زماني و چگونه با شهيد محمد منتظري آشنا شديد؟
 

بنده در شهر نجف آباد در منزلي قديمي و خشت گلي كه قدمت آن به صد سال پيش بر مي‌گردد،دركوچه حاج صالح (كه اين كوچه شهيد هم داده است) متولد شدم،دوران زندگي من دراين منزل سپري شد و حتي تا همين چند سال پيش كه پدرم در قيد حيات بودند، در اين منزل ساكن بوديم. قسمت غربي اين كوچه به خيابان دانش و قسمت شرقي آن به خيابان سعادت سابق كه در حال حاضر منتظري شمالي نام دارد،منتهي مي‌شود. آن زمان روحاني شهر مرحوم آيت الله رياضي در خيابان دانش ساكن بودند. خانه پدري همسردوم مرحوم آيت الله رياضي يعني منزل آقاي قاضي رو به روي خانه ما بود. به اين ترتيب از همان دوران با روحاني شهر آشنايي داشتم. مسجد آيت‌الله رياضي، مسجد حاج احمد حججي بود كه در ابتداي خيابان سعادت قرار داشت. قبل از آيت‌الله رياضي، آشيخ احمد حججي در آن مسجد نماز مي‌خواندند.در ماه هاي رمضان به همراه پدرم براي اقامه نماز به آن مسجد مي‌رفتيم.آيت‌الله رياضي در سال هاي 34-33 در حالي كه من يك نوجوان ده ساله بودم،به رحمت خدا رفتند. پس از فوت ايشان آيت‌الله منتظري از طرف آيت‌الله بروجردي روحاني مطلق نجف آباد شدند و پس از مرحوم رياضي در مسجد آشيخ احمد حججي نماز مي‌خواندند. منزل آيت‌الله منتظري هم در خيابان دانش به فاصله 300- 200 متري از منزل آيت‌الله رياضي قرار داشت. خانه‌اي اجاره‌اي با دو سه اتاق بود كه در حال حاضر هم هست. وقتي به مدرسه طلبگي مرحوم رياضي رفتم، پس از آشنايي عمومي با آقاي منتظري، با شهيد محمد منتظري و علماي ديگر شهرآشنا شدم.درواقع از روز اول طلبگي يكي از كساني كه با او مأنوس شدم، شهيد محمد منتظري بود،البته در كنار ايشان برادران ديگري از جمله مرحوم آيت‌الله ايزدي،مرحوم حاج آقا منصور، آقاي قضايي،آقاي سيد محمد باقر حسني، آقاي فتاح‌الجناح كه در حال حاضر پدر دو شهيد است و مرحوم آشيخ محمد علي نوراللهي پدرشهيد هم بودند. يکي از طلبه هاي همسن من، شهيد منتظري بود، طوري كه در سال 39 حاشيه ملا عبدالله را با هم مباحثه مي‌كرديم.حاشيه ملا عبدالله درسي است كه طلبه ها در دو تا چهار سال طلبگي شان آن را مي مي‌خوانند.به اين ترتيب معالم، حاشيه ملا عبدالله و چنين درس هايي را با شهيد محمد منتظري كه پسر روحاني شهر هم بود،مباحثه مي‌كرديم. در حقيقت قبل از سال 40، شهيد محمد منتظري هم مباحثه‌اي نزديك تر از من كه الآن بتوانم ذكر كنم نداشت.وقتي دو نفر با هم، هم مباحثه باشند، به روحيات و خلقيات يكديگر، ارتباط با هم و همراهي در رفتن به كوچه و بازار و ساير فعاليت ها كاملاً با هم مأنوسند و با روحيات هم آشنا مي‌شوند.

معمولاً سواد يك عالم را از روي مباحثه مي‌توان فهميد.بعضي ها معتقدند شهيد محمد منتظري سواد حوزوي چنداني نداشت.آيا استعداد طلبگي شان خوب بود؟
 

بله، هم استعدادش خوب و هم بسيار زحمتكش بود.تا فروردين سال 45 كه ايشان را دستگير كردند،با هم بوديم.پس از سال 39 هم حاشيه ملا عبدالله را مباحثه مي‌ كرديم،من درسال 45-44 به درس خارج مرحوم آيت الله داماد مي‌رفتم و دوره و دروس سطح درس را در مدت 6 تا 6 سال ونيم تمام كردم. در درس مكاسب پدرش، آقاي منتظري هم مي‌رفتم.ايشان از مكاسب محرمه شروع كردند تا اول خيارات درس دادند كه حدود سه سال نيم طول كشيد. سپس در مسجدي نزديك مسجد امام در قم ايشان عصرها اصول درس مي‌دادند. خارج اصول جلد دوم كفايه كه هم من و هم شهيد منتظري در آن شركت مي‌كرديم.
آقاي منتظري پس از رحلت آيت‌الله بروجردي مكاسب محرمه و بعد هم مباحث بديع را شروع كردند. اين درس در مسجد امام حسن در شبستان آقاي زاهدي داده مي‌شد و درس بسيارخوبي بود و افراد زيادي هم مي‌آمدند.به عنوان امانت مي‌گويم كه درس نيمه سطح،نيمه خارج به عنوان مکاسب بود.ازمسجد امام به سمت خيابان باجك ابتداي خيابان مسجد كوچكي بود كه چند پله مي‌خورد و بالا مي‌رفت،ايشان عصرها درآنجا درس اصول يعني جلد دوم كفاية الاصول،خارج اصول را شروع كردند و هنگام درس ايشان مسجد پر مي‌شد.اين كلاس پس از تبعيد امام بود و شهيد منتظري در اين كلاس ها شركت مي‌كرد.گمان مي‌كنم در سال 44 شهيد منتظري يك جلسه در كلاس درس اسفار آقاي جوادي جلد دوم اسفار شركت كرد و بعد ديگر رغبتي به آمدن نداشت، چون علامه طباطبايي اين درس را مي‌دادند. ايشان جلد سوم را در مسجد فاطميه كه آيت‌الله بهجت هم در آنجا اقامه نماز مي‌فرمودند،مي‌گفتند.ازآنجا كلاس درس آقاي طباطبايي به مدرسه حجتيه منتقل شد و اين درس دو سال طول كشيد سپس همسر آقاي طباطبايي به رحمت خدا رفت و ايشان پس از مدتي عذر خواهي كرد و گفت: «وقتي شاگرد را مقابل خودم مي‌بينم، مثل اينكه كوه احد را مي‌بينم و عذر مي‌خواهم. نمي‌توانم بيايم و درس بدهم.» شهيد منتظري در درس با استعداد، خوش فهم و زحمتكش بود. ايشان تقريباً درس سطح را كامل خواندن و وارد درس خارج شد. لازم است بگويم،آقاي منتظري دو برادر دارند، يكي حسنعلي و ديگري اسدالله نام دارد. اين دو برادر بسيار خوب و خوش نفس هستند. البته پدرآقاي منتظري بعداً همسر ديگري اختيار كرد كه از ايشان سه برادر داشتند.آن دو برادر يعني عموهاي تني محمد منتظري كارد و چنگال ساز بودند. كارد و چنگال هايي كه در حال حاضر استيلي هستند،در قديم از جنس ورشو بود و مي‌بايست آنهارا مي‌ساختند، مي‌ريختند و بعد هم مي‌ساييدند. شهيد منتظري قبل از آنكه طلبه شود، يكي از كارهايي كه انجام مي‌داد، كارد و چنگال سازي نزد عموهايش بود پدر بزرگش حاج علي منتظري باغ و مزرعه كشاورزي و امثال اينها داشت كه شهيد منتظري همراه ايشان كشاورزي و گاوداري هم مي‌كرد.
من اوايل سال 40 به قم آمدم چون آقاي منتظري هم درقم بود،شهيد منتظري زودتر از من به قم آمد. اولين بار به مدرسه علوي، مدرسه آيت‌الله گلپايگاني واقع در خيابان تهران رفتم.دراينجا ارتباطم با محمد منتظري نزديك بود و با هم رفت و آمد داشتيم. گاهي به حجره ما مي‌آمد و درس هاي لمعه،رسائل و مكاسب و... را با هم مي‌خوانديم.براي درس لمعه آيت‌الله صلواتي به مسجد اعظم و براي درس قوانين آيت‌الله شب زنده داربه مسجد امام مي‌رفتيم. هر دوي آنها از بزرگان هستند. آيت‌الله صلواتي در حال حاضر درحرم نماز مي‌خوانند. پس از آن هم به كلاس درس مكاسب پدر شهيد منتظري رفتيم. در سال 41، بحث انجمن هاي ايالتي و ولايتي مطرح و مبارزه آغاز و در اين مقطع بحث مرجعيت امام مطرح شد.البته از اواخر سال 40، مرجعيت امام براي ما مطرح بود. پس از آيت‌الله بروجردي با توجه به هدايت هاي علماي بزرگ شهرازجمله آيت‌الله منتظري، چند ماهي مقلد آقاي سيدعبدالهادي شيرازي بوديم. ايشان نابينا بودند و حدود ده ماه پس از وفات آيت‌الله بروجردي از دنيا رفتند. پس از ايشان ازامام(ره) تقليد كرديم پس از آن نهضت دو ماهه روحانيت و نهضت انجمن هاي ايالتي و ولايتي آغاز شد و نقش محمد منتظري و امثال او بسيار بارز و با ارزش بود. دراين زمان اعلاميه ها، تلگراف ها، رفت و آمدها و... بين طلبه ها و غير طلبه ها وجود داشت .قبل از فروردين 42 امام اعلام كردند ما امسال عيد نداريم و اعلام عزاي ملي كردند. بعد هم در روز دوم فروردين حادثه مدرسه مباركه فيضيه رخ داد. يكي از طلبه هاي فعال شهيد محمد منتظري بود. پيش از آن من هم به مدرسه فيضيه آمده بودم و حجره‌ام آنجا بود و در جهت نهضت و مبارزه تلاش مي‌كردم،اما نه به اندازه شهيد منتظري. بعضي برادرها خيلي پيشتازتر، مؤثرتر و جدي تر بودند. شهيد منتظري به خصوص به دليل حضور پدرش فعال بود آنها دستگاه هاي كپي استنسيل داشتند كه مي‌ديدم آن را در بقچه‌اي جابه جا مي‌كردند و مي‌بايست اعلاميه هاي بد خط و قديمي را با كمك اين دستگاه پلي كپي مي‌كردند. در حقيقت بيت آقاي منتظري و اطرافيان، مطالب مختلف را با چنين كيفيتي تكثير و منتشر مي‌كردند، به ما هم چند اعلاميه مي‌دادند كه يا آنها را پخش مي‌كرديم، يا نيمه شب به در و ديوار مدرسه فيضيه مي‌چسبانديم.فعاليت ما هم در همين حد بود.
از همان اول كه بحث مرجعيت امام پيش آمد، نكته بسيار مهمي در زندگي محمد مطرح شد و كلام هميشگي‌اش اين بود كه هر كسي مقلد امام باشد، يك نفر ضد امريكاست.او بسيار نترس، شجاع و پردل بود. وقتي به تهران آمد در سخنراني مرحوم آيت‌الله فلسفي در امين‌الملك شعار داده و گفته بود:«به سلامتي پرچمدار عالم اسلام حضرت آيت‌الله‌العظمي خميني صلوات!»ازاين رو او را گرفتند كه بعداً در سال 44 پس از کشته شدن منصوربه دليل آنكه شرايط حساس بود،آزادش كردند.

جلوه هائي از منش فردي و اجتماعي شهيد محمد منتظري(1)

آيا راجع به ماجراي پانزده خرداد در نجف آباد مطلبي به خاطر داريد؟
 

در ماجراي 15 خرداد نخستين سالي بود كه به تبليغ رفته بودم.از آنجا به اردو در، شمس آباد و خالي آباد اطراف اليگودرز و آنگاه در سال 42 براي تبليغ در اليگودرز به منبر رفتم.دراليگودرز به منزل پدر آقاي كروبي،مرحوم آشيخ احمد كروبي مي‌رفتم. از آنجا به آبادي‌اي نزديك اليگودرز كه كمتر از يك فرسخ با آنجا فاصله و اردو در نام دارد رفتم.مدت دو سال به اين آبادي مي‌رفتم.هنگامي كه به نجف آباد باز گشتم، ديدم براي ماجراي 15 خرداد بازار كاملاً تعطيل است و مردم به همراه روحانيت از جمله آقاي منتظري،آقاي ايزدي و ساير علما در مسجد بازار نجف آباد متحصن هستند. درپايان تحصن آقاي منتظري سخنراني و ضمن سخنانش روحانيت را به روح تشبيه كرد و اينكه روح بر بدن اشراف دارد و بدن بدون روح نمي‌تواند زندگي كند. از امام خميني(ره) هم تجليل كردند و بعد هم براي تحصن به تهران آمدند.

راجع به فعاليت هاي شهيد منتظري قبل از خروج از كشورو همين طور فعاليت هاي ايشان در زندان بگوييد.
 

من هم تفكرشهيد محمد منتظري را داشتم كه يك مقلد حضرت امام،يك نفر مقابل امريكاست و مايلم شما تحقيق كنيد و ببينيد صحبت هاي ما در اليگودرز و اردو در و در 15 سال قبل از انقلاب درمناطق مختلف چقدر در تقليد از حضرت امام يا به عبارتي مقلد سازي براي امام تأثير داشته است. اولين روز فروردين هر سال برنامه اين بود تا وقت سال تحويل كه حرم مطهرحضرت معصومه(س) شلوغ مي‌شد و جمعيت فراواني نزديك به ده ها هزار نفر براي لحظه تحويل سال تحويل، شادي و غيره به حرم مطهر مي‌آمدند، از اين فرصت استفاده شود وبحث امام خميني و نهضت مطرح گردد واعلاميه پخش و به عبارتي كار تبليغاتي انجام شود.بناشد با شهيد محمد منتظري و ديگران مقداري اعلاميه را بگيريم وهنگام سال تحويل نزديكي هاي اذان در صحن مطهر پخش كنيم. من هم دو بسته اعلاميه گرفتم. طلبه هاي ديگر را هم ديدم كه هر كدام اعلاميه گرفتند.شهيد منتظري هم يك دستمال را پرازاعلاميه كرده بود و آن را بين مردم پخش مي‌كرد.دراين جريان صحن مطهر يعني داخل، بيرون وصحن عتيق و جديد و صحن اتابكي را تقسيم كرده بودند. قسمت من صحن اتابكي روبروي ايوان آينه بود و مي‌بايست در آنجا اعلاميه ها را پخش مي‌كردم. بقيه فعال تر بودند و ضمن اينكه من دل و جرئت محمد را نداشتم خلاصه صبح زمان سال تحويل پنج، شش نفر را گرفتند دو سه نفر را بعد از مدتي آزاد كردند، اما محمد را نگاه داشتند، چون بلافاصله متوجه شدند كه شهيد منتظري سابقه هم دارد و ضمن اينكه سريعاً فهميدند او فرزند آقاي منتظري است. از اين رو شب همان روز يا فرداي آن سراغ آقاي منتظري رفتند و ايشان را هم دستگير كردند و به تهران قزل قلعه آوردند.آن زمان زندان ساواك در قزل قلعه بود. پس از آن آقاي رباني شيرازي را هم دستگير كردند.
در اين مقطع دوره جديدي از زندگي محمد منتظري آغازشد با توجه به آنچه شنيده بودم محمد را در زندان بسيار شكنجه كردند،خصوصاً ازنظر سيلي هايي كه او مي‌زدند. هر وقت تصور مي‌كنم برايم سخت است. به عبارتي خارج از حد متعارف، محمد منتظري را شكنجه كردند. بعد هم در گزارش آنها منتشر شد. آن وقت ها مي‌شنيديم كه او را روي منقل داغ اجاق گاز و اجاق برقي گذاشتند و مي‌سوزاندند. آقاي منتظري و رباني شيرازي را هم شكنجه مي‌كردند آقاي منتظري و آقاي رباني شيرازي در زندان اعلاميه‌اي سه صفحه‌اي در مورد شكنجه ها و رفتارهاي بدي كه با آنها مي‌شد،به بيرون از زندان دادند. دادگاه نظامي، شهيد منتظري را به سه سال زندان محكوم كرد.پس ازاين اعلاميه محمد منتظري را بعد از سه سال از زندان آزاد كردند.بعدها محمد منتظري را به همراه پدرش به بند 4 زندان قصر آوردند و در آن موقع اجازه ملاقات به زندانيان مي‌دادند و هنوز ملاقات را محدود به وابستگان درجه اول نسبي نكرده بودند.من به حسن آباد تهران و قم آمدم و در آنجا در ماه رمضان به منبر مي‌رفتم.با توجه به علاقه‌اي كه به آقاي منتظري و شهيد محمد منتظري داشتم يادم هست يك بار در ماه رمضان مقداري دل و جگر براي آنها و ساير زندانيان برده بودم و به ملاقاتشان رفتم آن موقع مرحوم علوي طالقاني،مرحوم مهندس بازرگان، آيت‌الله انواري،اعضاي ملل اسلامي، آقاي بجنوردي، آقاي حجتي كرماني، اشخاصي كه در ارتباط با ترور منصور دستگير شده بودند، آقاي عراقي و... در زندان بودند و من آنها را ديدم.پس از زندان محمد را آزاد كردند.
در اين مقطع لازم مي‌دانم دو سه نكته راجع به زندان محمد برايتان بگويم مقام معظم رهبري در زمان رياست جمهوري شان به نجف آباد آمدند و من هم خدمتشان بودم. در نزديكي مسجد جامع جايگاهي براي ايشان درست كرده بودند كه ايشان در آنجا سخنراني كردند.اين مربوط به زماني بود كه محمد منتظري شهيد شده بود ايشان ضمن سخنراني راجع به شهيد محمد منتظري دو سه نكته را يادآورشدند كه بسيار به جا بود. يكي از نكات اين بود كه شهيد محمد منتظري در زندان معمم شد. خيلي ها وقتي در زندان بودند از دست عمامه و مانند آن فرار مي‌كردند ولي شهيد محمد منتظري كه معمم نبود و هميشه يك پالتو به تن و يك عرقچين به سر داشت، وقتي به زندان رفت يكي از افتخاراتش اين بود كه لباس روحانيت به تن كرد ظاهراً آقاي طالقاني ايشان را معمم كرد البته اصل اين است كه در خود او چنين انگيزه‌اي ايجاد شده بود مسئله مهم اين است كه مرحوم طالقاني درزندان تفسير و... هم مي‌گفتند ،ولي محمد با بعضي بحث ها و نوآوري هاي كذايي و جريان هاي نهضت آزادي مقابله مي‌كرد.ازهمان جا محمد كه شناخت دقيقي از حق داشت و بسيار تيز و باهوش بود،با آنها برخورد،مقابله و به اصطلاح آنها را بايكوت مي‌كرد واقعاً در مقاومت، كم نظير و حتي بي نظير و بسيار مجاهد، فداكار،نترس، حق شناس، عاشق روحانيت و زاهد و ساده زيست بود و عشق زيادي به حضرت امام داشت.
در هر حال او پسرآيت‌الله شهر ما بود و با اين حساب مي‌بايست از امتيازات ويژ‌اي برخوردار باشد،درحالي كه او هيچ امتيازي براي خود نمي‌خواست و اين بسيار جالب بود. ضمن اينكه واقعاً قانع به حداقل ها بود و حقيقتاً در حداقل معيشت زندگي مي‌كرد و به بعضي از افراط و تفريط ها اعتراض داشت.درزندان محمد دو كار ديگر هم انجام داد، يكي آموختن انگليسي و ديگري اقتصاد. او از قبل هم در فكر آموختن زبان انگليسي بود، ولي در زندان آن را دنبال كرد.زماني هم كه از زندان آزاد شد، به دنبال تدريس انگليسي و اقتصاد بود. حتي شخصاً با محمد اقتصاد شهيد صدر را مباحثه مي‌كردم. من بيرون از زندان بودم و درس خواندم و كمي بيشتر ادامه دادم و او در زندان بود. از سال 48 به بعد، بحث اقتصادي شهيد صدر را با هم مباحثه مي‌كرديم. من هم فكراقتصادي و هم جلساتي براي كارهاي اقتصادي داشتم، ولي محمد بيشتر توانست از كتاب ها استفاده كند. او در زندان، هم روي وسائل اقتصادي و هم روي زبان انگليسي بيشتر كار كرده بود و به اين ترتيب بااقتصاد آشنا وانگليسي‌اش هم خوب بود. در سال هاي 48-49 در مسجد اعظم براي طلبه ها تدريس مي‌كرد در ميان حوادثي هم در مسجد اعظم اتفاق افتاد كه جاي بحث دارد سال 49 -50 بحث ولايت فقيه امام مطرح شده بود و در حقيقت جهت گيري ها روشن تر شده بودند.ازسال 49 نماز جمعه هم در نجف آباد توسط آقاي منتظري اقامه شد.

شما به تيزهوشي شهيد منتظري اشاره كرديد، آيا در اين باره خاطره‌اي به ياد داريد؟
 

در سال 50، خبر دادند كه محمد منتظري همراه شخص ديگري به سمت خانه مي‌رفتند و بسته‌اي در كيف يا چيز ديگري داشتند كه ساواكي ها ريختند تا آنها را بگيرند. در اين ميان محمد داد زد اسلحه را به من بده.بعيد مي‌دانم آن موقع او اسلحه داشت، در واقع به آنها كلك زد. مي‌خواست از دست آنها فرار كند يا آنهارا فراري دهد. ديگراني كه ماجرا را دقيق تر برايشان تعريف كرده بود، مسلماً از جزئيات بيشتري مطلعند.او چنين هنري داشت و اينكه بگويد الآن اسلحه را در مي‌آورم،خيلي مهم تر از داشتن اسلحه در آن شرايط بود.ساواكي ها با اين تهديد ترسيدند و احتمالاً تيراندازي كردند. اطلاع ندارم آنها كيف را پرت كردند و آن كيف به دست ساواكي ها افتاد يا خير. پس از اين حادثه شهيد منتظري مفقود شد،چون حساسيت ساواك براي دستگيري او بيشتر از قبل شده بود و به دنبال محمد، آن مظهر مقاومت و رادمردي بودند. از اين طرف آقاي منتظري هم هيچ سخني در اين باره كه محمد چه شده، كجاست و چه بر سرش آمده است، نمي‌گفت.به هرحال او پدر و نگران بود.البته اگر ما اطلاع داشتيم كه كجاست، چيزي نمي‌گفتيم و نهايتاًمي‌گفتيم خبر نداريم. آن قدرها هم بچه نبوديم.حتي اگر محمد در آستين كسي بود،به اين سادگي ها حرفي نمي‌زديم.

معمولاً مبارزان چگونه از كشور خارج مي‌شدند؟
 

به هر حال هر كس به دنبال راهي مي‌گشت تا از طريقي از كشور فرار كند يك راه رفتن به عراق و نجف بود. براي رفتن به آنجا مي‌بايست از خوزستان يا از افغانستان و پاكستان مي‌رفتيم. به هر صورت اينها راه هايي بودند كه به ذهنمان مي‌رسيد. يكي از شخصيت هاي با ارزشي كه در اين باره بسيار كمك مي‌كرد،مرحوم آيت‌الله شيخ عبدالرسول قائمي در آبادان بود. ايشان از سال 1322 به آبادان رفته و در آنجا كاملاً شناخته شده و شاخص بود. بعد از انقلاب به اصفهان آمد و سپس به رحمت خدا رفت. به نظرمن حق ايشان ضايع شده است. البته اخيراً براي آقاي جمي به منبر رفتم،ولي از آقاي شيخ عبدالرسول قائمي بايد ياد كنيم و زحمات و خدمات ايشان را مجدداً يادآور شويم.
در زابل مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آسيد محمد تقي حسيني زابلي بودند كه در فاجعه هفت تير همراه شهيد منتظري به شهادت رسيدند.ايشان برادرآقاي حسيني بودند كه در حال حاضر نماينده مجلس هستند. اكنون قبر ايشان در زابل زيارتگاه است، چون ايشان سيد بسيار بزرگوار و جليل القدري بودند.وقتي آيت‌الله يزدي و آيت‌الله صلواتي و علماي ديگر را به زابل تبعيد كردند،يكي از محورهاي فرارخيلي از اشخاص آسيد محمد تقي حسيني زابلي بود. در زاهدان مرحوم آيت‌الله كفعمي يكي ديگر از اين شخصيت ها بودند. ايشان بلدچي داشتند و افراد را در مدت دو ساعت به آن طرف مرز هدايت مي‌كردند و ساواك صدها بارهم يقه‌اش را چاك زد، ولي كار از كار گذشته بود و آنها از ايران خارج شده بودند.يك دست لباس بلوچي مي‌پوشيدند و سوار موتور مي‌شدند و يك ساعت بعد در خاك پاكستان بودند. همين طور ورود به عراق به نحو ديگري بود. برادرهايي كه بيشتر از اين شيوه ها استفاده مي‌كردند. بهتر مي‌توانند توضيح دهند. قطعاً ساواك برنامه هايي بسياري ريخته بود تا محمد منتظري را دستگير كند،طوري كه حدود هزار عكس از محمد منتظري تهيه و در سراسر كشور پخش كرده بود همچنين به تمام پايگاه ها دستور داده بود شهيد منتظري را كنترل كنند.همه خانه هايي را كه در تهران نجف آباد، قم و اصفهان كه احتمال مي‌دادند محمد در آن منازل باشد، از منزل آقاي غيوري در جنوب تهران تا منزل آيت‌الله مطهري در شمال تهران و خانه آقاي فلسفي، همه را كنترل كرده بودند آسمان و زمين را به هم دوخته بودند تا محمد منتظري را پيدا كنند و از هر بهانه و اهرمي مانند پدرش، طلبه ها و غير طلبه ها براي يافتن او استفاده مي‌كردند. اما محمد همان محمد بود مثل موسي كليم(ع) «فخرج منها خائفاً يترقّب» فرعونيان به دنبال موسي بودند و خداوند هم موسي (ع) بود. «كلاأن معي ربّي سيهدين» خدا با او بود و مي‌خواست محمد را حفظ كند و بسياري ديگر از فرزندان امام و انقلاب را همان طور كه موسي كليم عصر ما و امام راحل را حفظ كرد و رهبري را در برابر توطئه ششم تيرصيانت فرمود.به اين ترتيب او به خارج از كشور رفت و طبيعي است كه اول به نجف و مدرسه طلبگي رفت و حضرت امام خوشحال شدند و حاج آقا مصطفي و طلبه ها هم آنجا حضور داشتند. تقريباً هفت سال محمد را نديدم،چون در خارج از كشور با ايشان نبودم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 48



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط