گفتگو با اكبرمنصور فلاح،كارگردان مجموعه تلويزيوني جاودانگي
درآمد:
آغاز ساخت و كليد خوردن فيلمبرداري هر مجموعه تلويزيوني،حكايتي ويژه براي خود دارد، اما وقتي بدانيم ساخت مجموعهاي كه قرار است روايتگر زندگي شهيد تندگويان باشد با يك خواب گره خورده است، حكايت شيرين و جالب ميشود.ازسوي ديگر به نظر ميرسد كارگردان اين اثر تلويزيوني اين بار جسارت بيشتري از خود نشان داده است و تجربهاي سخت و متفاوت را آغاز ميكند كه براي تحقق اين هدف هم بايد از همه توان حرفهاي خود استفاده كند.
روايت تصويري «اكبرمنصورفلاح»تهيه كننده و كارگردان مجموعه تلويزيوني جاودانگي اززندگي و شهادت شهيد تندگويان،حكايت عاشق و معشوق و مردي و استادي است.ساخت چنين مجموعه هاي تلويزيوني،علاوه بر داشتن دانش و تجربه فني بالا،گمشدهاي لازم دارد به نام عشق و علاقه كه اين مؤلفه به نظر ميرسد با هيچ قالب و متري قابل تزريق شدن به صاحبان اثر و انديشه و مجريان كارنيست، اما به طرز شگفت آوري در وجود اكبر منصورفلاح، تبلور يافته است و همين شيدايي و شور ما رابر آن داشت تا با خالق هنري مجموعه تلويزيوني جاودانگي، گفت و گويي متفاوت داشته باشيم.
چه شد كه براي كارگرداني سريال شهيد تندگويان انتخاب شديد؟
من به اين دليل كه هميشه دوست دارم، وارد مقوله هايي شوم كه تا به حال تجربه نكردم اين كار را پذيرفتم. چون ژانر زندگي نامهاي بود، اما مشكلاتي هم پيرامون اين سريال داشتيم، زيرا اطلاعات كمي نسبت به اين شهيد بزرگوار داشتم كه با كمك نويسنده «فرهاد طب نوري»، يك گروه تحقيقاتي و همچنين با استفاده از كتابي كه درباره ايشان چاپ شده بود، توانستيم فيلم نامه را كامل كنيم. اين مجموعه از آذر ماه سال 1387 به تهيه كنندگي قاسم جعفري شروع شد، كه من هم سفري به آبادان و لاوان داشتم و بعد از سفر شروع به انتخاب بازيگران كرديم. بنا به خواست خانواده محترم شهيد و وزارت نفت براي اين كه هر كس پيش زمينه و مقدمه ذهني نداشته باشد از بازيگراني شناخته نشده، ولي با توانايي زياد استفاده كرديم. اين كار براساس طرح و متن فيلم نامه به اجرا درآمد تا مورد تأييد وزارت نفت و خانواده محترم شهيد قرار گيرد.
شما هم مانند وزارت نفت، خانواده شهيد و تهيه كننده ولي به عنوان كارگردان چه الزاماتي را براي اين مجموعه تعيين كرديد؟
چيزي از آن چه كه هست كمتر نباشد، يعني اتفاق هايي كه براي شهيد رخ داده است از طريق تصوير به درستي بيان شود و در اين رابطه سعي كرديم تا تحت تأثير مسائلي كه قرار است بيان شود قرار نگيريم. سخت هم بود،چون وقتي كه زندگي نامه او را خواندم و زماني كه تو عرض زندگيش به لرزه در آمد و احساس كردم كه او از بچگي داراي شخصيتي انقلابي و هدفمند است؛چون زحمت هاي زيادي براي انقلاب كشيد و از همه مهم تربعد ازتقريباً 40 روز كه از سمت وزير نفت ايشان ميگذشت، به اسارت گرفته ميشود و در برابر شكنجه هاي سهمگين دشمن مقاومت كرد و در آخر به شهادت رسيد و ديگر هيچ گاه دختر آخرش را نديد كه پيكرش را به ايران مي فرستند به مادر و همسرش اجازه ديدن پيكرش را باتوجه به جراحت هاي سنگين و وخيمي كه ديده بود نميدهند. در كل احساس هم ميكنم كه زندگي شهيد تندگويان دچار تلاطم و سختي هاي بسيار بوده است.
آيا شما اين بخش ها را از طريق تصوير بيان كرديد؟
بله، ما با نهايت سعي مان اين رخدادها را به اجرا در آورديم. همه اين بخش هاي قبل از انقلاب تا بعد ازجنگ در دوران اسارت را به تصوير كشيديم.
شنيده ها حاكي ازاين است که اطلاعات كمي درمورد زماني كه ايشان در اسارت بوده است،وجود دارد. شما در اين باره با وجود اطلاعات كم چگونه اين بخش ها را به تصوير كشيديد؟
طبق صحبت هايي با كساني كه با شهيد در اسارت بودند،توانستيم درصدي از اين بخش ها را مثل آقاي بوشهري كه دوسلول پايين تر از سلول شهيد تندگويان بودند و با مشت زدن به ديوار با هم در ارتباط بودند و در آخر آقاي بوشهري و بچه هاي ديگر آزاد ميشوند، ولي هنوز اين شهيد در اسارت است.
همچنين ضد و نقيض هايي در مورد تاريخ شهادت شهيد تندگويان وجود دارد؛ چون از طريق عكسي كه توسط عكاس عراقي به نام «نعمان» از ايشان در زمان اسارت گرفته شده است،مشخص ميكند كه ايشان هنوز هم بعد ازاعلام شهادت شان زنده هستند و دليل اين كتمان هنوز معلوم نبود. ما هم از طريق عكاس ايراني به اسم «سعيد صادقي» به مسأله پي برديم و همچنين اين عكس در كتابي كه درباره شهيد تندگويان نوشته شده، چاپ شده است و همان طوركه در پاسخ هاي قبل هم اشاره كردم، اين است كه به نظر من، اين شهيد داراي هدف هايي بوده كه به آن رسيده است. زحمت هايي كه براي وقوع انقلاب كشيدند و به ويژه شهادت ايشان به صورت ناجوانمردانه بيانگر اين قضيه است.
همان طوركه ميدانيد برخي از كارگردانان اثرهاي تاريخي،وقايع تاريخي را به صورت دراماتيك يا سينمايي بيان ميكنند. شما چطور.آيا شما هم وقايعي را كه براي شهيد رخ داده است، به اين صورت بيان كرديد؟
من، چيزي را كه در فيلم نامه تعيين شده بود به اجرا درآوردم و سعي كردم از هيچ بخشي نگذرم،مگردربرخي از مواقع كه به دليل وجود بعضي ازمشكلات موقعيتي و مكاني، مجبور به تغيير در ساختار فيزيكي اثر شدم.به طوري كه در متن فيلم نامه تغييري رخ نداد. به هرحال،براي جذب تماشاگر به 20 قسمت از سريال و سمپاتي كردن آن با شخصيت اصلي قصه، بايد بار دراماتيك رعايت ميشد.به عنوان مثال براي اين كار ما، چند قسمت اول را از به اسارت گرفتن و به دنيا آمدن آخرين دخترشان كه ديگر هيچ وقت پدر و دختر همديگر را نديدند تا اين كه اين دختر با پدرش دچار مشكلاتي ميشود كه در سال 1383 و در سن 21 سالگي، هنوز هم در پي پيدا كردن رمز و راز شهادت پدرش است كه ما هم پابه پاي او جلو ميرويم تا موضوع را باز كنيم.
دختر شهيد از نسل سوم است. يعني نسلي كه هيچ گاه شهدا و جنگ را لمس نكردهاند. آيا شما به مسأله وظيفه اين نسل نسبت به شهدا در اين فيلم اشاره كرديد؟
بله، تا حدي، ولي نه به صورتي كه اين مسأله را تحت شعاع قراردهيم.
آيا شما به عنوان كارگردان، احساس كرديد تا به ديدن كساني كه با شهيد در ارتباط بودند برويد؟
خير، همان طور كه اشاره كردم قبل از توليد يك گروه تحقيقاتي اين مسائل را به عهده گرفتند و تحقيقاتي كامل، مصّور و به صورت تصويري و ديجيتالي انجام دادند. به عنوان مثال مصاحبه هايي با پسر و دختر ايشان،آقاي مهدي تندگويان و خانم هدي تندگويان يا آقاي دكتر اعتمادي كه با خانواده شهيد رفت و آمد خانوادگي داشتند، مصاحبه كردند. البته من صحبتي با آن ها نداشتم و نميتوانستم فقط به فيلم نامه متكي باشم، براي همين از ميان گفته هاي شان نكته هايي را كه تأثيرگذار براي اجراي اين اثر بود برگزيدم. تهيه كننده آقاي قاسم جعفري اين تحقيقات، مصاحبه ها و كتابي كه درباره ايشان بود در اختيارم گذاشتند و حتي يك سري از فيلم ها يا گزارش هايي كه درباره آوردن پيكرشان به ايران، زماني كه از شهيد رجايي رأي اعتماد گرفتند و از همه مهم تر گزارشي كه از تلويزيون عراق درباره شهيد تندگويان پخش شد كه بعدها دولت عراق منكر اين قضيه شد، استفاده كرديم. و تمام آن ها را در اختيار بازيگر نقش اصلي آقاي محمد متين اوجاني كه آقاي قاسم جعفري ايشان را كشف كردهاند قرار داديم.
همان طور كه گفتيد كساني كه وارد اين چنين مقوله هاي سمپاتي با قضيه ايجاد ميكنند. چه چيزي باعث شد تا شما هم با اين مقوله سمپاتي ايجاد كرديد؟
وقتي كه فيلم نامه را خواندم، فهميدم كاري كاربر و سخت است كه در شش ماه بايد تمام شود.به همين دليل، سه هفته اول از كار انصراف دادم و بعد از آن در حال به اجرا درآوردن فيلم نامه خودم به اسم «ذهن زيبا» بودم، اما دچار ترديد و درگيري ذهني با چنين شخصيتي شدم تا شبي كه شهيد تندگويان را در خواب ديدم و شايد هم براي شما جالب باشد، ولي من فقط به اين دليل دوباره به اين كار پيوستم. چون احساس ميكردم خود شهيد اين دِين را به گردنم گذاشته است و تنها من ميتوانم اين كار را به پايان برسانم.
همانطوركه ميدانيد فيلم و مجموعه هاي تلويزيوني براي شهدا ساخته شده است، مانند: فيلم سينمايي «خلبان» كه درباره شهيد خلبان «عباس دوران» بود كه شما هم در آن به عنوان دستيار كارگردان آقاي جمال شورجه بوديد، ولي اين ها هيچ كدام اثري ماندگار و پربيننده نداشت؛ چون نظر من دراين باره،اين است كه چيزي خاص از اين بزرگواران،درياد مردم نيست يا همت براي اين كارها نشدهاند، شما با اين تجربه ها براي اين كاردراين رابطه چگونه كار را جلو برديد؟
همان طور كه گفتيد اين كارها، همت و از همه مهم تر را در راستاي كار قرار ندادند و ما هم با هدف و تفكري خاص كه پشتوانه مان بود،اين كار را جلو برديم تا به نتيجهاي كه خودمان ميخواهيم برسيم و اگر اين كارنشد،بايد ببينيم كه مشكل از كجاست.
برخي ازصاحبان اين اثر براي اين كه كارنامه خود چند كار جنگي را بگذارند؛وقتي اين كارها را ميسازند، از همان ابتدا آن شهيد يا شخصيت اصلي قصه را داراي سطح عرفاني بالا نشان ميدهند، ولي اين شهدا آدم هايي مثل من و شما بودند. شما در اين زمينه چه نظري را دنبال ميكرديد؟
ما براساس متن جلو رفتيم و سعي كرديم از شعاردادن پرهيزكنيم. همچنين مسأله دخترش كه با او ارتباط دارد شعاري نباشد. اگر در اين باره ميخواستيم كه شهيد را عرفاني معرفي كنيم،به طورحتم پيش زمينهاي ايجاد ميكرديم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 47