گفتگو با محمد متين اوجاني، بازيگرنقش شهيد تندگويان در مجموعه تلويزيوني جاودانگي
درآمد:
محمد متين اوجاني بازيگر جواني است كه در نخستين تجربه جدياش در بازيگري نقش شهيد تندگويان را ايفا كرده است. با محمد متين اوجاني به بهانه بازي او در نقش شهيد تند گويان در مجموعه تلويزيوني جاودانگي گفت وگويي متفاوت از گفت و گوهايي كه با ساير بازيگران مجموعه هاي تلويزيوني ميشود انجام دادهايم كه ظرافت ها و تجربه ها و خاطره هاي نخستين خطر پذيري جدي او در مقابل دوربين هاي تلويزيوني را به تصويرميكشد.با ما تا پايان گفت و گو همراه باشيد.
از كارهايي كه انجام دادهايد بگوييد.
در زمان تحصيل در دانشگاه، كارهاي دانشجويي انجام ميداديم، اما در سطح حرفهاي دو كار در تئاتر شهر انجام دادم كه يكي از آن هابا آقاي محسن حسيني در «شهرزاد هفت قصه» بود و با آقاي رضايي هم كاري را به صورت كارگاه نمايش- كارگاهي كه آقاي پسياني براي تمرين درست كردند-به مدت چهار ماه تمرين كرديم ولي به سرانجام نرسيد تا به روي صحنه ببريم. همچنين در عرصه تصوير، نخستين كارجدي من همين كار«جاودانگي» است كه خدمت آقاي جعفري رسيدم بايد بگويم ديداروي از نزديك و كار كردن با ايشان برايم مايه افتخار بود. چون پيش تر به عنوان يك فرد عادي، كاري از ايشان را ديده و به او علاقه مند بودم. وقتي كه با ايشان صحبت كردم و قرار شد كه در اين مجموعه بازي كنم،انگيزه و انرژي خود آقاي جعفري برايم خيلي مهم بود. از سوي ديگر بايد بگويم كه اين دوران برايم درس هاي بسيارخوبي دربر داشت.
همچنين حضورآقاي اكبر منصور فلاح كه به عنوان كارگردان در اين مجموعه تلويزيوني كار ميكرد و من با ايشان همكاري ميكردم،شخصيتي دوست داشتني و مورد احترام هستند و آدمي بسيار صبور و منطقي و همين مسأله كار را براي كساني كه با او همكاري ميكردند لذت بخش ميكرد.
چرا شما براي نقش شهيد تندگويان انتخاب شديد؟
من هم مثل بقيه بچه ها، چندين بار دفتر آقاي جعفري فرم پُركرده بودم ولي قسمت نشد كه با ايشان كاركنم و چون عكس و مشخصات من دراختيارايشان بود، يك روز با من تماس گرفت و ازم خواست تا به دفترش بروم.او گفت چون كاري را ميخواهيم شروع كنيم كه بايد شما را ببينم و به چند نفرهم نشان بدهم. من هم رفتم و متوجه شدم كه پروژه شهيد تندگويان است. امتيازهاي من براي اين مجموعه در وهله نخست شباهت چهره و بعد به دليل سابقه كاريام كه خيلي شناخته شده نبودم و تصوير من روي آنتن نرفته بود،محسوب ميشد. از سوي ديگر خانواده محترم شهيد نيز ازاين مسأله راضي بودند كه چهره شناخته شدهاي نيستم و اين هم به دليل بر داشت هاي مختلفي است كه بيننده هاي عادي ازچهره هاي شناخته شده درسينما و تلويزيون دارند.
همچنين سوابق تحصيلي و هم ناكامي من در همكاري نداشتن با آقاي جعفري در كارهاي قبلي ايشان،درمجموع موجب اين توفيق شد كه دراين كار شركت كنم و اين نقش افتخار آفرين را بازي كنم.
آيا تمام دوران زندگي شهيد تندگويان را بازي كرديد؟
بله،به جز دوران كودكي، تمام دوران زندگي ايشان را بازي كردم.
شباهت شما با شهيد، چه به لحاظ چهره و چه ازنظرفيزيك اندام تا چه حد است، چون نسل ما شهيد تندگويان را نديده است.
به غيرازخود آقاي جعفري،دوربين برخورد من با مهدي تندگويان،فرزند شهيد محمد جواد تندگويان انجام شد. ماجرا از اين قرار بود كه بنده وارد دفترشدم آقاي جعفري و ايشان هم داخل اتاق بودند. همين كه در را باز كردم و وارد شدم،اولين نگاهي كه باهم رد و بدل كرديم،يك حس سمپاتيك بين ما برقراركرد و ايشان بسيار خوشحال بودند كه من براي اين نقش انتخاب شدم، چون چهره و اندام مرا خيلي نزديك به چهره شهيد تندگويان ميدانستند و از اين قضيه هم به طوركامل راضي بودند. بعد هم بقيه اعضاي خانواده شهيد، يعني همسر گرامي شهيد تندگويان و دخترايشان هم آمدند و ازنظرچهره،اين انتخاب را پسنديدند.از سوي ديگر چون شهيد تندگويان جزو جوان ترين وزراي كشور بودند و در سن 29 يا 30 سالگي اسيرميشوند و مدت يازده سال در زندان هاي بعثي عراق اسير بودند و در سن 40 سالگي نيزبه شهادت ميرسند،به همين علت، با يك سري تغييرات درگريم اين امكان به وجود آمد كه به غير از دوران كودكي،تمام مراحل سني ايشان را بازي كنم و خانواده ايشان هم به همين دلايلي كه اشاره كردم ازاين انتخاب راضي بودند. اين در حالي است كه خود آقاي جعفري هم كه در انتخاب بازيگران، بارها در سينما هنر خود را نشان دادهاند و چهره هاي بسياري را معرفي كردهاند و در اين زمينه تجربه ويژهاي دارند.
فيلمي از شهيد تندگويان موجود بود كه شما ببينيد؟
وقتي آقاي جعفري اجراي اين نقش را به بنده دادند،ازيك جهت خوشحال بودم كه عنوان نقش اول يك مجموعه تلويزيوني به من پيشنهاد ميشد و اين مسأله هم هر جواني را خوشحال ميكند. از جهت ديگر، چون مانند بيشتر جوانان امروز هيچ شناختي ازايشان نداشتم و شناخت من هم درحد نام گذاري يك خيابان به نام اين شهيد بود،با خواندن فيلم نامه، با روحيه و اخلاق ايشان تا حدودي ارتباط برقراركردم.بعد ازآقاي جعفري اجازه گرفتم كه در كنارتحقيقاتي كه خود ايشان براي نكارش اين فيلم نامه درباره شهيد انجام دادند،خود من هم تحقيقاتي انجام دهم.البته اين تحقيقات هم ميداني بود و هم كتابخانهاي.تحقيقات ميداني به اين صورت بود كه به محل زندگي ايشان در قديم و در خاني آباد سري بزنم و تحقيقات كتابخانهاي هم اين گونه بود كه به سراغ كتاب ها و فيلم ها بروم،ولي متأسفانه منبع مطالعاتي درباره شهيد تندگويان بسياراندك است. يعني نسبت به شهداي ديگر،اين فقدان منبع بسيارتأسف باراست و اين مسأله براي من هم خيلي عجيب بود، چون ايشان الگوي بسيار مناسبي است براي نسل جوان اين دوره و با مطالعه زندگي اين شهيد بزرگوار از رفتار و منش ايشان در دوران خدمت و قبل از خدمت ايشان بسيار لذت بردم و بايد گفت به واقع ميتوانند الگوي خوبي براي اين نسل و نسل هاي آينده محسوب شوند.
تنها فيلمي كه توانستم ازاين شهيد ببينم، فيلم بسياركوتاهي ازسخنراني وي كه فقط به اندازه گفتن يك جمله بود و يك مستند هم درباره بعد از شهادت او كه پيكرش را تحويل ميگيرند. يك قسمت هايي دراين مستند ازفيلم هاي قديمي ايشان گنجانده شده بود كه من با ديدن آن با نحوه صحبت و فيزيك و اندام شهيد تندگويان آشناشدم.
شكل راه رفتن و ديگرحالت هاي ظاهري را چگونه انجام داديد؟
چون آقاي جعفري به عنوان تهيه كننده و مشاوركارگردان دراين پروژه مسؤوليت داشتند،درباره اين مسأله با ايشان صحبت هاي زيادي كردم.وقتي كسي قراراست نقش يك كاراكتر و شخصيتي را بازي كند كه يك نسل قبل تر از من با اين شخص ارتباط داشتند و فاصله زيادي هم ندارد كار سخت ميشود.نظرآقاي جعفري كه به عقيده بنده هم خيلي نزديك بود،اين بود كه به آن سمت نرو كه بخواهي كليه جزئيات حالت هاي وي را تقليد كني تا يادآور رفتار ظاهري ايشان باشي.بيشترفطرت و انديشه ايشان را درنظرداشته باشي كه در زندگي به چه شكلي عمل ميكرد و اگر براي درك اين مسأله تلاش كني،ناخودآگاه به دل بيننده هم مينشيند.شايد خيلي از نسل هاي قبل ازمن هم راجع به ايشان اطلاعاتي نداشته باشند زيرا وي يازده سال ازاين مملكت دوربودند. از سوي ديگر زيرا مردم خيلي با چهره اين شهيد بزرگوار آشنايي نداشتند،زيرا وي تنها بعد از 40 روز از تصدي گري پست وزيري نفت دستگير شده بود.من هم سعي کردم بيشتر زندگي ايشان را تحليل کرده و رفتار و منش ايشان را بررسي كنم تا خودم را به آن موضوع نزديك كرده باشم.اما با اين وجود سعي كردم تا ازنظرنحوه راه رفتن و صحبت كردن، درجاهايي خودم را به سمتي برده كه نزديك به اصل شوم ولي سعي نكردم كه از رفتار و گفتارايشان تقليد كنم. بنابراين انديشه و منش زندگي وي برايم اهميت بيشتري داشت. پس تلاش كردم تا اين مسأله را ملكه ذهن ساخته و بتوانم جلوي دوربين بازي كنم و به بيننده انتقال دهم. حالا تا چه حد موفق بودم،بايد شما و ديگر دوستان نظر بدهيد.
براي نزديكي چهره تان به شهيد تندگويان گريم زيادي انجام شد؟
نه،اين تغييرات به اندازهاي نبود كه نياز به گريم زيادي داشته باشد.
آيا شباهت چهره با شهيد تندگويان كفايت ميكرد يا اين كه كارگردان مايل نبود كه جزء به جزء شبيه سازي شود؟
كارگردان كه چنين نظري نداشت و با آقاي جعفري هم كه صحبت كرديم،نظرايشان اين بود كه از لحاظ چهره كه شما شباهت داريد، ولي شايد بعضي از قسمت هاي فيلم نامه به گونهاي نوشته شده باشد كه ما بخواهيم در چهره تغييرات ويژهاي بدهيم، چون شهيد تندگويان مدت زيادي با محاسن در نشست ها حضور نداشت و هميشه يا تيپ قديمي خودشان يعني با سبيل و خط ريش هاي چكمهاي آن زمان بود،اما به علت نگارش فيلم نامه در جاهايي مجبور شديم كه وي را با ريش نشان دهيم و در جاهايي هم به ويژه در بخش هاي فلاش بك با همان چهره قديمي شهيد حاضر ميشدم. بنابراين گريم من سنگين نبود و درحد داشتن ريش يا نداشتن آن بود.
قبل از اين نقش هم ريش داشتيد؟!
بله، ولي نه هميشه و به طورثابت.منتها از مدت ها پيش ريش داشتم و با همين شكل در يك فيلم كوتاه هم بازي كرده بودم و عكس هاي آن را هم به آقاي جعفري داده بودم و شايد يكي ازدلايل انتخاب من براي اين فيلم ديدن عكس هاي من باريش توسط آقاي جعفري بود.
درباره تحقيقاتي كه دراين زمينه انجام داديد چه ميداني و چه كتابخانهاي صحبت كنيد.
معمولاً براي تحقيقات كتابخانهاي،به ويژه براي دانشجويان،يكي ازبهترين جاهايي كه درنخستين فرصت و سريع به آن مراجعه ميكنند،كتاب فروشي هاي خيابان انقلاب و روبه روي دانشگاه است.من هم ابتدا به آن جا رفتم و درباره شهداي دولت و به ويژه شهيد تندگويان جست وجو كردم،اما فقط يك كتاب كوچك و در قطع جيبي پيدا كردم. بعد به كتابخانه بنياد شهيد مراجعه كردم و در آن جا يك لوح فشرده ازشهداي دولت يافتم كه شهيد تندگويان هم درآن حضور داشت. همچنين به يك دست نوشته هم در اينترنت و در واحد پژوهش بيت مقام معظم رهبري دست پيدا كردم. چارهاي نبود. سرانجام به همين مقدار رضايت دادم،اما پس از مطالعه اين آثار متوجه شدم كه شهيد تندگويان شخصيتي بود كه از صفر به صد رسيده است. نكته جالب توجه براي من آن بود كه وي وقتي به وزارت نفت رسيد فطرت اصلي خود را فراموش نكرد.
يعني زماني كه وزيربود،با مادرخود زنبيل به دست به بازارچه ميرود و خريد ميكند.هيچ وقت به خاطر پست و مقام، مغرورنشد و خود را درچارچوب به اصطلاح قانوني كه بسياري آن را توجيه ميكنند،قرارنداد براي من لذت بخش و مايه افتخاربود كه چنين توفيقي نصيبم شده تا نخستين كارم را با نقش شهيد تندگويان شروع كنم كه اگر زماني در جايگاهي قرار گرفتم و مثل بعضي از افراد، دچار غرور شدم، حواسم باشد كه نخستين نقشي را كه بازي كردم،نقش وزير نفت دولتي بوده كه دست در دست مادر براي خريد به بازارچه رفته است.به هرحال تمام تلاشم اين بود كه در اين كار به گونهاي نقش خودم را ايفا كنم كه دست كم هم نسل هاي من با گوشهاي از انديشه و زندگي اين شهيد بزرگوار آشناشوند.
دركارتحقيقاتي تان آيا با افرادي كه با شهيد تندگويان مأنوس بودند و ارتباط بيشتري با او داشتند،ملاقاتي هم داشتند؟
در مستندي كه از شهيد تندگويان ديدم، افرادي بودند كه تماس با آن ها بسيار مشكل بود و من فرصت زيادي براي اين كار نداشتم.تنها فرصت من به اندازه جمع آوري همين مقدارمنابع بود. همچنين با پسر ايشان ارتباط خيلي خوبي برقرار كردم و چندين بارهم گفت وگو داشتم.دراين نشست ها گفت وگوهاي احساسي زيادي از جانب پسرشهيد بيان ميشد. پسرشهيد تندگويان عقيده داشت كه وقتي مرا ميبيند، احساس ميكند كه پدرش را ديده است. شايد براي تان جالب باشد بدانيد براي تهيه اين مجموعه تلويزيوني تقريباً يك ماه و نيم در محله هاي تهران بوديم و يك ماه هم در اهواز.آقاي مهدي، پسرشهيد تندگويان، شب ها تماس ميگرفت و از چند و چون كار پرس وجو ميكرد و اگربا مشكلي مواجه ميشدم به من ميگفت آن قدر با او فكر كن تا خودش بيايد و بگويد كه چه كن يا چه نكن.
آيا اين مسأله برايت پيش ميآمد؟
اين اتفاق افتاد ولي بسياركوتاه بود. يك روز قرار بود كه كاري انجام بدهم و از خدا خواستم كه اين كار صورت بگيرد. همسر من هم در كنارم بود و تمام عوامل هم دست به دست هم داده بودند كه اين كار انجام شود. وقتي كه اين كارانجام شد،درآن لحظه وجود خدا را احساس و با تمام وجودم شكركردم.به اعتقاد من اين اتفاق به واسطه خود شهيد صورت گرفت بنابراين دعا كردم كه خدايا،من به پيشرفت كارم فكرنميكنم ولي ميخواهم كه اگر قراراست اين تصويرارائه شود،ازاين شهيد تصويربدي نشان داده نشود،چون اگرشخصيت مورد نظربراي همه آشنا و شناخته شده بود،ايفاي بد نقش تأثيري در نظربيننده نميگذارد زيرا كه بيننده به خوبي اين شخصيت را ميشناسد،ولي اگركسي خاطره كمتري در ذهن مردم برجاي گذاشته باشد و اگرخداي ناخواسته در اين كار، به خوبي هم معرفي نشود،بنابراين مسؤوليت بسيار سنگين بر دوش آن كسي است كه اين نقش را به عهده گرفته است به هر حال اميدوارم كه توانسته باشم دين خود را به خوبي ادا كرده باشم.
آيابه مزارشهيد هم رفتيد؟
بله،دربهشت زهرا،قطعهاي به نام شهداي دولت است.البته در فيلم هم يك صحنه كوتاهي هست كه پسر و دختر داستاني اين شهيد، به مزار وي ميروند. ما هم به اين بهانه به آن جا رفتيم و فاتحهاي خوانديم و من هم با ايشان يك درد دل يكي دو دقيقهاي كردم.
شما با تحقيقاتي كه كرديد، براي اجراي بهتر، شخصيت اين نقش را باز سازي و وجوه شخصيتي وي را آناليز كرده و مانند قطعه هاي پازل كنارهم قرارداديد و فرآيند كار نقشي شد كه بازي كرديد،اين پازل ها را به ما نشان دهيد.
اين پازل هايي كه ميگوييد زياد است ولي مهم ترين آن ها طرزفكرشهيد و ديد وي نسبت به زندگي و دنيابود.دركتاب بسيار خوب و جامع «زنده عشق» كه زندگي نامه شهيد تندگويان است، نگرش وي به زندگي بسيار جالب است. يعني اساساً براي ايشان زندگي مادي مهم نبود.يكي ازبارزترين آن مسأله بي ارزشي پست و مقام است. براي شهيد تندگويان ارتباط با انسان ها اهميت داشت و اين كه اگر با كسي رابطهاي برقرارميكنم نبايد دل او را بشكنم تا خاطره خوبي از من در ذهن و ياد او باقي بماند. براي او خيلي مهم بود كه با ديگران فاصلهاي نداشته باشد. زماني كه ايشان وزير شد، در عكس هايي كه باقي مانده است و ايشان را در سفرهاي مختلف نشان ميدهد، در نخستين نگاه متوجه نميشويم كه كداميك از اين افراد وزير است، فقط از طريق نگاه ديگران كه اطرافش هستند و تنها از جهت نگاه ها شايد بتوان تشخيص داد كه اين شخص وزير است. شهيد تندگويان در سه رشته كنكور سراسري دانشگاه ها قبول ميشود. در آن زمان بانك ملي،هرسال 200 نفر را بورسيه كرد و از بين 200 نفر، 7 نفر انتخاب ميشدند براي تحصيل در انگلستان كه شهيد تندگويان هم نفر سوم ميشود. وي ار نظر هوشي در سطح بسيار بالايي بود و به زبان عربي و انگليسي هم تسلط كاملي داشت و جالب است بدانيد كه درسنين پايين تدريس ميكرد و اين همه نشان از هوش و درايت بالاي ايشان است، اما براي من اين نكته جالب بود كه با اين پست و مقام عملي و سياسي كه داشتند، هنوزآن ريشه و فطرت فروتني و خاكساري يك بچه جنوب شهري را حفظ كرده بود.
در همين پازل هايي كه نام برديد، ما با آقاي جعفري آمديم و خط فكري و نگرش ايشان به دنيا را تحليل كرده و خيلي هم روي اين قضيه كار كرديم. اگر حمل بر خودستايي نشود، خودم هم يك سري نشانه ها و رگ و ريشه هايي شبيه ايشان داشتم و از اين نشانه ها استفاده كردم و كمي آن ها را پرورش دادم تا خود را به اين بزرگوار نزديك سازم. دومين مورد اين بود كه ايشان با قرآن انس و الفت زيادي داشت. وي جزء به جزء حركت زندگي خود را با پيروي از دستورهاي قرآن منطبق ميكرد. اگر توانست كه 11 سال شرايط زندان بعثي در عراق را تحمل كند، حاصل توكل و توسل او به قرآن بود. در فيلم داريم كه به يك طريق يك جلد قرآن جيبي به وي ميرسانند كه به طوردائم با اين كتاب آسماني ارتباط داشت.
ميگويند حتي با صداي بلند در زندان بعثي قرآن ميخواند. درست است ؟
دقيقاً همين طوراست.اين شخص تمام پاسخ پرسش هاي خود را ازآن سمت ميگرفت و اين نشان ميدهد كه او دنيايي نبود و اين يكي از آن پازل ها بود كه براي بازي كردن نقش شهيد بايد به شخصيت او نزديك ميشدم.به عنوان مثال عرض كنم كه در اين روند فيلم سازي،من نيزبا خود فكر كردم كه پاسخ يكي از پرسش هايم را از قرآن بپرسم.من در يك برههاي نسبت به نحوه مردن و مرگ ترس و وحشت زيادي داشتم و هميشه ميپرسيدم كه خدايا لحظه مرگ چه اتفاقي ميافتد و به هيچ شكلي هم پاسخي به دست نميآوردم. در كتاب ها و از دوستان،اين مسأله را به عنوان يك چالش فكري تعقيب و جست وجو ميكردم و در اين مدت بازيگري در اين مجموعه تلويزيوني اوقاتي كه بيكار بودم و سر صحنه هم نبودم،يك بارگفتم كه اگر قرار است من نقش اين شهيد را بازي كنم، دست كم يك لحظه آن را تجربه كنم و پاسخ خودم را مطرح كردم. بنابراين تفألي به قرآن زدم. پاسخي كه دريافت كردم به معناي واقعي مو را برتنم راست كرد.ترجمه متن آن آيه كلام خدا چنين بود:«همان طور كه چگونگي تولد خود را به ياد نداريد،همان گونه نيز متوجه نميشويد كه چگونه از دنيا ميرويد.»اين جمله آن قدر به من آرامش داد كه چالش فكري مرا پُركرد و به من هم فهماند كه نگران چگونه مردن خود نباشم،بلكه نگران چگونه زيستن خود باشم كه درآن دنيا چگونه پاسخگوي اعمالم باشم. به هر حال از بحث زياد دور نشويم. منظورم اين بود كه طرز فكر ايشان نسبت به اين دنيا يكي ازمهم ترين پازل هاي اين شخصيت بود و پازل ديگر قسمتي از زندگي وي است كه به اسارت گرفته شد و به زندان بعثي رفت. ما بخش بسيار جزئي آن را در زندان عبرت بازي مي كرديم. من به صورت فيزيكي آن را لمس و حس كردم كه فشار بسيار سنگيني است كه به هيچ وجه در قالب كلام و حتي تصوير هم نميگنجد كه بخواهيم آن شرايط را نشان دهيم زيرا ما كه گروه فيلم برداري بوديم و ميدانستيم كه اين صحنه ها، همگي مجازي و غير واقعي است و پس از مدتي فيلم برداري قطع ميشود و براي صرف ناهار از اين زندان خارج ميشويم و شب هم به منزل ميرويم، اما همين مدتي كه در سلول ها به سر ميبرديم، فشارهاي سنگيني از در و ديوار آن ميباريد،چه برسد به اين كه وي در آن شرايط و دورازخانواده، در آن زندان هاي مخوف به سر ميبرد. بنابراين پازل ها به قدري واضح و آشكار بود كه ديگر نيازي به اين مسأله كه بخواهم نوع رفتار و گفتار شهيد تندگويان را تقليد كنم نبود. بيشترين اهميت زندگي شهيد تندگويان طرز فكر و نگاه او به زندگي بود. حال اگر خانواده اين شهيد بزرگوارازكارما راضي باشند برايم كافي است.
پس از پايان كار،چه اتفاقي افتاد؟ انس و الفت شما با شهيد دراين مدت چگونه شد؟ يعني مدتي درنقش شهيد تندگويان زندگي كرديد بعد ازاتمام كارچه اتفاقي براي محمد متين اوجاني افتاد؟!
وقتي كه انرژي گذاشتم و كاركرده و اين نقش را بازي كردم قاعدتاً يك سري اثراتي درمن باقي گذاشت.به قول معروف با خواندن هر كتاب يك برگ به شخصيت خواننده اضافه ميشود.فيلم نامه هم يك كتاب است و يك داستان است كه بازيگر آن شخصيت را در درون خود تجسم ميبخشد و نقش آن را بازي ميكند.
بنابراين ناخودآگاه بدون تأثير هم نيست بنابراين با اين وجود مقداري از تأثيرات آن در من هم باقي ماند،اما اعتراف ميكنم صد درصد تأثيرانديشه ايشان در من باقي نمانده و اين به دليل آن است كه من ايمان و تقواي شهيد تندگويان را ندارم و به همين خاطر از يك سري مسائل فاصله گرفتم و اثرات آن در من كم رنگ شد. منتها اين طور نبود كه به طور كامل از من دور شود به هر حال خداوند را شاكرم كه نخستين نقش من چنين نقشي است كه ميتوانم به خود متذكرشوم كه اين نقش را بازي كردم اين نقش نيزداراي چنين ويژگي هاي خوبي بوده است.
حرف آخر
از زحمت ها و تلاش هاي تمام دوستاني كه اين مجموعه تلويزيوني را ساختند تشكر ميكنم، به ويژه آقاي جعفري كه به واقع انگيزه وانرژي ايشان براي توليد و كار به تمام عوامل توليد روحيه مضاعفي ميداد. كليد اين مجموعه تلويزيوني در روز اول توليد درموزه عبرت زده شد و خود آقاي جعفري با حضور وزير نفت اين پروژه را افتتاح كردند. طعم آن انرژي كه ايشان فرمان حركت را صادر كردند هنوز در ما هست، هر چند كه قسمت نشد وي كارگردان مجموعه باشد و من به عنوان بازيگر در خدمت ايشان، اما اكبر منصور فلاح نيز بسيار صبور بود و آرام. او در سخت ترين شرايط و فشارهاي زياد كاري در شهرستان ها، با صبر زياد و مثال زدني و با درايت مراحل توليد را پشت سر ميگذاشت تا اين مهم به سرانجام برسد و جا دارد كه من همين جا ازايشان تشكر كنم. همچنين تشكر ويژهاي دارم از مادر مهربان و همسر خوبم كه پشتيباني و شكيبايي آنان عامل بسيار مهم موفقيت من در انجام اين كار بودند. اين درحالي است كه مقبوليت احتمالي اين مجموعه تلويزيوني از طرف مردم و به ويژه خانواده محترم شهيد تندگويان آرزوي قلبي من است كه براي اين منظوربه خداي بزرگ توكل ميكنم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 47