13سال در زندان (1)

ابوالفضل حاج حيدري از جمله چهره هايي است که در جريان اعدام انقلابي منصور، دستگير و به حبس ابد محکوم شد. او پس از تحمل 13سال از اين حکم به همراه چهره هايي چون شهيد مهدي عراقي و حبيب الله عسگراولادي از زندان آغاز شد. او در اين گفت و گو بيش از آنکه از خاطرات زندان خود بگويد، سعي داشت بسترهاي ادامه مبارزه پس از تبعيد
دوشنبه، 30 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
13سال در زندان (1)

13سال در زندان (1)
13سال در زندان (1)


 






 

گفتگو با ابوالفضل حاج حيدري
درآمد
 

ابوالفضل حاج حيدري از جمله چهره هايي است که در جريان اعدام انقلابي منصور، دستگير و به حبس ابد محکوم شد. او پس از تحمل 13سال از اين حکم به همراه چهره هايي چون شهيد مهدي عراقي و حبيب الله عسگراولادي از زندان آغاز شد. او در اين گفت و گو بيش از آنکه از خاطرات زندان خود بگويد، سعي داشت بسترهاي ادامه مبارزه پس از تبعيد امام و نيز زمينه هاي ترور منصور را تشريح کند. با اين حال بخش پاياني گفت وگو به خاطرات او از دوران 13ساله زندان در تهران و مشهد ختم مي شود. با سپاس از ايشان که پذيراي اين گفت و شنود شدند.

از چه زماني به فعاليت هاي مبارزاتي وارد شديد؟
 

من فعاليت تشکيلاتي و نظام يافته سياسي- اجتماعي ام از آغاز کار و فعاليت هاي هيئت هاي موتلفه اسلامي شروع کردم، گر چه بعد از اينکه از مدرسه، ششم ابتدايي را گرفتيم، براساس ضرورت هايي که آن روز بود، وارد بازار کار شديم و کارگري و کارمندي را شروع کرديم، اما از طريق عزيزان، به خصوص آقاي عسگراولادي با مسجد امين الدوله آشنايي پيدا کرديم. برادراني از جمله مرحوم حاج شيخ محمد زاهد و آيت الله حق شناس، اداره اين مسجد را برعهده داشتند. مسجد امين الدوله، از مساجدي بود که در آن روز در منطقه بازار در زمينه مسائل سياسي و اجتماعي، مسجدي فعال و با بينش روز بود. به يک تعبير، من کار سياسي- اجتماعي را از همان ايامي که وارد بازار شديم و با محيط و فضاي مسجد آشنا شديم، آغاز کردم يعني حدودا از سن 13-14سالگي. از برنامه هاي آموزشي و ارتباطاتي که با افرادي همچون آقاي عسگراولادي و حاج آقا شفيق بود، تاثير گرفتم و فعاليت خود را آغاز کردم.

درباره چگونگي ورودتان به هيئت مؤيد بگوييد و اينکه هيئت مؤيد چه فعاليت هايي داشت؟
 

در مسجد امين الدوله، جلسات هفتگي داشتيم. آن روزها فرهنگ تعليم و تربيت بيشتر از طريق همين جلساتي که در مساجد و ديگر مکان ها برگزار مي شد، به جامعه تزريق مي شد. در کنار مسجد امين الدوله، برادراني که يک مقدار بينش اجتماعي داشتند و در مسائل اجتماعي بي تفاوت نبودند و احساس وظيفه مي کردند، گرد هم جمع شدند و جلسات هفتگي را بنا گذاشتند. اين جلسات هفتگي با حضور برادران زيادي برگزار مي شد و اداره اين جلسات با حضور افرادي همچون آقاي عسگراولادي و آقاي شفيق بود. چون برادران اکثرا در زمينه دروس حوزوي هم فعاليت و مطالعه داشتند و دوره هايي را گذرانده بودند، انتخاب سخنگو براي اين جلسات، خيلي با تحقيق و تفحص انجام مي شد و هر کسي نمي توانست به اين جلسات بيايد و برنامه اي داشته باشد. در همان اوائل کار، برادران براي نام گذاري اين هيئت و جلسات گرد هم آمدند و بالاخره از يک آيه استفاده کردند و نام مؤيد را براي اين جلسه انتخاب کردند و علاوه بر اين، پرچمي معمولي را انتخاب کرده بودند و شعاري که بر روي پرچم نوشته شده بود اين بود: «و اللهُ يُؤَيدُ بنصره مَن يشاءُ».
جلسات در روزهاي اول اين طور برنامه ريزي شده بود که ضمن اينکه احاديث و قرآن و تفسير و اين گونه مسائل بود، براي جلسه آتي هم انتخاب موضوع مي شد و سخنگو هم از بين خود برادران انتخاب مي شود و موضوع در اختيار او قرار مي گرفت و در طول هفته، مطالعه مي کرد. در واقع اين جلسه، نوعي جلسه آموزشي بود. از طرف ديگر زمينه هاي فکري هم در اين جلسات وجود داشت که بايد در زمينه فعاليت هاي اجتماعي، تلاش بيشتري کرد. در مراحل اوليه، جلسات اين طور اداره مي شد. تدريجا برادران به اين مطلب رسيدند که در يک مرحله بالاتري بايد از سخنران استفاده کرد. عزيزاني در اين جلسات آمدند، از سال 1338، 39 خدمت آقاي حق شناس رسيديم و با ايشان در مورد سخنراني که با ويژگي هاي عزيزان آشنايي داشته باشد، صحبت کرديم تا ايشان يک سخنراني را معرفي کند، چون ايشان از شاگردان حضرت امام(ره) بود و در مورد بينش حضرت آمام، آگاهي بسيار روشن و واضحي داشت. ايشان مشوق جمع ما در ارتباط با حضرت امام بود. مرحوم حق شناس مي دانست براي اين جلسه مؤيد نياز به سخنران هست و ما خود هم اين در خواست را کرده بوديم، لذا يک روز، برادران را در مسجد صدا کرد و شهيد بهشتي را به ما معرفي کرد و ويژگي هاي ايشان و سوابقشان را در اصفهان و اين که ساواک مانع فعاليت هاي فرهنگي ايشان در اصفهان در سطح حوزه و مدرسه شده بود و به قم تبعيدشان کرده بود، را براي ما بيان کرد. مي دانيد که در قم، مدارس حقاني و مشابه آن توسط ايشان بنا گذاشته شد و بعد از مدت کوتاهي هم ساواک ايشان را به تهران تبعيد کرد. همان ايامي که ايشان به تهران تبعيد شده بود و اجازه فعاليت و تدريس در قم را نداشت ، آيت الله حق شناس گفت تا آقاي بهشتي به محافل و مراکزي اظهار تعهدي نکرده، شما با ايشان در اين زمينه صحبت کنيد. شهيد عراقي، آقاي عسگراولادي و حاج آقا شفيق و بنده، خدمت آقاي بهشتي در منزلشان که در آن روزها در چهارراه مختاري بود، رسيديم. خصوصيات و ويژگي ها و اطلاعاتي در مورد برادران در اين جلسات ارائه کرديم و از ايشان دعوت کرديم. آقاي بهشتي سئوالاتي از برادران کردند و بعد از آن، اظهار تمايل کردند. بعد از جلسه ما پيشنهاد کرديم که طي چهار جلسه در خدمت ايشان باشيم و اگر از نظر بيان و موضوع که در اين جلسه مطرح مي شود، برادران اتفاق نظر داشتند، اين جلسات استمرار خواهد داشت و اگر نبود که ما مزاحم ايشان نخواهيم شد. ايشان گفتند که من دو جلسه مي آيم و با توجه به پيشنهاد شما، موضوعي را مطرح مي کنم و امتحاني هم مي گيرم.
اگر شما در رابطه با موضوعات مورد بحث من، دقت فراگيري لازم را داشتيد، من ادامه خواهم داد و الا از شما عذرخواهي مي کنم. چون جلسات متغير بود و شهيد دکتر بهشتي هم با فضاي تهران آشنايي نداشت، لذا من خدمت ايشان مي رسيدم و به همراه ايشان به جلسات مي آمديم. در جلساتي که با حضور ايشان برگزار مي شد، به تدريج علاقه بين ما اضافه شد. هم زمان با شروع فعاليت مؤتلفه و رحلت آقاي بروجردي، بحث تقليد براي مجموعه ما مطرح بود. عزيزان همگي در اين فکر بودند که با توجه به شرايط روز، در مورد مسائل شرعي به چه کسي مراجعه کنند. مشورت هايي با آقاي حق شناس و افراد ديگر انجام شد. در آن مقطع، بين ارتحال حضرت آيت الله بروجردي تا پرچمداري حضرت امام، آيت الله حاج سيد عبدالله شيرازي در نجف بود و در فرصت هاي کوتاهي، مراجعاتي به ايشان مي شد. تا اينکه به وسيله حضرت آيت الله حق شناس ارتباطات اوليه خدمت حضرت امام انجام شد و از آن زمان به بعد، همه برادران به امام(ره) مراجعه مي کردند.

بحث هاي آموزشي که شهيد بهشتي در هيئت مؤيد دنبال مي کردند، چه موضوعاتي بود؟
 

ريشه بحث هايي که ايشان در هيئت مؤيد شروع کردند، از خطبه هاي نهج البلاغه بود و خطبه ها و موضوعاتي از طرف ايشان مطرح مي شد که جوانان را به نياز آن روز آشنا کند، بويژه در مورد مسائل فرهنگي، چرا که در آن شرايط تمام تلاش نظام طاغوت اين بود که از طريق کارهاي فرهنگي، بدآموزي را القا کند و حتي در مورد مسائل ديني و اعتقادي هم از اين راه وارد مي شد. در آن زمان حتي روحانيون وابسته به نظام طاغوت از طريق اوقاف و غير اوقاف بسيار زياد بودند. بنابراين چون حضرت آيت الله بهشتي به اين نظام فرهنگي واقف بود، سعي داشت برعکس اين فضاي حاکم، از طريق آگاهي بخشي به جوانان، آنها را به مسائل فرهنگي روزمره آگاه سازد، همان طور که تلاش ايشان در اصفهان و قم هم، همين بود. هنگامي که ايشان به تهران آمد، بيشتر تلاششان در جهت مسائل فرهنگي بود، که اگر ريشه هاي اعتقادي محکم و عميق شود در مديريت نقش اساسي خواهد داشت. در يکي از منازل که جلسات هفتگي برگزار مي شد (خيابان زيباي الان) ايشان از يکي از خطبه هاي نهج البلاغه در جهت نياز جوانان استفاده کرد و متذکر شد که شما بايد نياز جوانان را بررسي کنيد و هيچ گاه با امر و نهي، نمي توانيد جوان را کنترل کنيد. جوان اقتضاي جواني دارد و جاذبه هايي دارد. شما که مسئوليت هدايت اين جوانان را برعهده داريد، وقتي10 تا امر و نهي را جلوي پاي آنها قرار مي دهيد، در کنار آن به دنبال درست کردن فضاي فرهنگي صحيح براي آنها هم بوده ايد؟ زمينه هاي فکري آيت الله بهشتي، فضاسازي بود، فضاسازي اي که بتواند ريشه هاي اعتقادي جوان و جامعه را محکم کند. ارتباطات ايشان با هيئت هاي موتلفه افزوده مي شد و تلاش ايشان و افراد ديگر همچون شهيد مطهري اين بود که عمق اين بينش اجتماعي را افزايش دهند و به واقعيت ها نزديک کنند. تلا ش آن روز ما براي حرکت هاي سياسي پسنديده و جوانان و دستگاه هاي فلسفي و حوزوي بود و سعي داشت آنها را به سمت خود جلب کند.
ريشه اصلي اين حرکت ها، همان طور که گفتم هيئت مؤيد بود که بعد هم مسئله تقليد مطرح شد و ارتباطاتي با حضرت امام برقرار شد. يکي از مسائلي که مجموعه برادران را بيشتر در استحکام اين ارتباط مقيد کرد اين بود که بعد از رحلت آيت الله العظمي بروجردي، دستگاه تمام تلاش خود را داشت تا به جايگاه حضرت امام آسيب بزند. به عنوان نمونه بعد از آيت الله بروجردي، بعضي از روزنامه ها (کيهان و...)، عکس برخي مراجع را در صفحات اول خود مي زدند و معرفي مي کردند. يک جلسه در همان روزهاي اوليه، يک عکس از حضرت امام منتشر شد و بعد هم کلا عکس امام حذف شد. آنها از مراجع ديگر تقدير مي کردند و سعي داشتند در جامعه براي مقلدين زمينه اي را ايجاد کنند. هيئت موتلفه بعد از تشکيل و قبل از آن هيئت مؤيد در مورد برخي مسائل شرعي به خانه هاي علما مي رفتند و راجع به مسائلي که بعد از رحلت آقاي بروجردي به وجود آمده بود و فشاري که دستگاه طاغوت براي انتقال مرجعيت از تهران به نجف داشت، صحبت هايي مي کردند.
اين حرکت ها باعث به وجود آمدن جرياناتي در جامعه شده بود. برادران با توجه به فضايي که دستگاه اطلاعات و امنيتي روز داشت، مراجعات خود را به روحانيون و بيوت افزايش دادند. در اين مراجعات، هنگامي که برادران خدمت حضرت امام مي رسيدند و مسائل مختلف را به منظور دريافت راهنمايي از حضرت امام، خدمت ايشان مطرح مي کردند مي ديدند، اصلا بينش و برداشت و پاسخ امام به سئولات، در مقايسه با ديگران متفاوت است و همين امر هم موجب استحکام بيشتر روابط شد. بعد از تشکيل هيئت هاي متلفه، ارتباط نزديک با حضرت امام در مراودات سياسي- اجتماعي پيدا شد تا اينکه حضرت امام(ره)، سه گروه موتلفه را با يکديگر آشنا کردند و اين سه گروه فعاليت هاي خود را با يکديگر آغاز کردند. طبيعي است که اين حرکت موجب شد پيوند و اعتقادي که همه عزيزان به مبارزات سياسي داشتند، با حضرت امام افزايش و استحکام بيشتري پيدا کند.

بعد از تشکيل هيئت موتلفه، شما چه وظيفه اي در اين هيئت داشتيد؟ جايگاه تشکيلاتي شما چه بود؟
 

بعد از اينکه من از طريق آقاي عسگراولادي و آقاي شفيق با اين هيئت ها آشنا شدم و هسته اصلي اين هيئت شکل گرفت. سپس گروه هاي ده نفري تشکيل شد که لازم بود براي ارتباط ميان گروه ها، رابطي وجود داشته باشد. اين رابط ها در جلسات ده گانه اي که برگزار مي شد، پيوندهاي لازم را ايجاد کردند. جزوات آموزشي که در حوزه ها تهيه مي شد با عنوان «انسان و سرنوشت» بود و علاوه بر اين مقالاتي بود که حضرت آيت الله مصباح يزدي با عنوان «انقلاب تقوا» داشتند. گروه شوراي روحانيت موتلفه که شهيد بهشتي و شهيد مطهري، مرحوم حاج شيخ احمد مولايي و آيت الله انواري و شهيد باهنر، بودند، جزوات آموزشي از طريق اين افراد تدريس مي شد. مقالاتي از بيانات آيت الله مطهري و آيت الله مصباح يزدي در حوزه ها، تدريس مي شد و گروهي به عنوان سخنران، جلسات را اداره مي کردند و همين مباحث، جزو مباحث تنظيمي و آموزشي آنها بود.

چه اتفاقي افتاد که موتلفه که آن قدر کار آموزشي مي کرد، به مرحله اي رسيد که کار مسلحانه مي کرد؟ و ورود شما به فعاليت هاي مسلحانه چگونه بود؟
 

ارتباطات با حضرت امام موجب شد که بينش سياسي- اجتماعي اين مجموعه نسبت به قبل تفاوت زيادي پيدا کند. اين تفاوت ها در مسائل مختلف اجتماعي بود. حضرت امام(ره ) هميشه مي گفتند: برويد مسائل را با مردم در ميان بگذاريد. يعني امام آشنا به خصوصيات اجتماعي بودند که دستگاه طاغوت با ابزارهاي خود، مردم را از مسائل اجتماعي و واقعيات آن غافل نگه داشته و مردم فريب ظاهر را مي خورند و با خيانت هاي آنها عميقا آشنا نيستند. بنابراين از اولين نکات مورد تاکيد ايشان در جلسات اين بود که مردم را آگاه کنيد. جمعيت هاي هيئت هاي موتلفه اسلامي در زمينه وظيفه اي که مرجع مشخص کرده بود، ارتباطات مردمي شان افزايش پيدا کرده بود. از آن طرف، حضرت امام با ارتباطات و حضور خود، آشنايي عميق تري نسبت به خيانت هاي دستگاه و نظام و عوامل اينها و مصوبات آن روز مجلس و دولت که متاثر از خاندان پهلوي بود، ايجاد کرد. اين آشنايي از طريق امام به مردم انتقال پيدا مي کرد. انتقال واقعيات و خيانت ها باعث شد تا نظام هر چه بيشتر تلاش کند اين دستگاهي را که با مرجعيت و بخصوص حضرت امام ارتباط دارد، به هم بزند. دستگيري هاي زيادي از علما، دانشجويان، کسبه و... انجام شد، ضمن اينکه آنها مصوبات محرمانه اي با صورت ظاهر در مجلس داشتند. اين مصوبات تلاش مي شد خدمت مقام معظم رهبري و حضرت امام و مرجعيت، به صورتي قرار گيرد.
از جمله اين مصوبات، قانون کاپيتولاسيون و قبل از آن، انجمن هاي ايالتي و ولايتي و مسائل مشابه آن مصوّبه قانون کاپيتولاسيون در مجلس بود و همه تلاش آنها اين بود که اين مصوبه به بيرون مجلس انتقال پيدا نکند. ما از طريق کانالي توانستيم اين مصوبه را به دست امام برسانيم، چرا که حضرت امام قصد داشتند اعلاميه اي را صادر کنند و لاز م بود اين اعلاميه مستند باشد. در قسمت بايگاني مجلس، برادران هيئت موتلفه توانستند با فردي ارتباط برقرار کنند و بنده مسئول گرفتن اين مصوبه به صورت شبانه شدم. در آن زمان توسط ارتش و ساواک، مراقبت شديدي از مجلس انجام مي شد. ضمن اينکه مجلس هم مستقيما نظارت داشت.
آن فرد که نامش عراقي بود از بچه هاي عينه ورزان دماوند بود که با ما همکاري کرد و حتي بعضي اعتقاد داشتند که او با ساواک هم ارتباطي دارد، بنابراين ارتباط با چنين فردي با توجه به مراقبت هايي که در آن روز توسط دستگاه هاي ساواک و نهادهاي امنيتي انجام مي شد، بسيار مشکل بود من مصوبه را از او گرفتم و از مجلس بيرون آمدم.
آقاي عسگراولادي، آقاي شفيق و چند تن ديگر بيرون از مجلس منتظر من بودند و صحبت هايي شد در اينکه چه کسي اين مصوبه را نزد حضرت امام(ره) ببرد و نهايتا قرار شد که من شبانه اين مصوبه را نزد امام ببرم. دستگاه ساواک تمام تلاش خود را داشت که اين مصوبه پنهان بماند، ولي صدور اعلاميه از طرف امام و فرم پخش کردن اين مصوبه، شگفتي زيادي داشت.
فرداي آن روز ديدند که مصوبه کاپيتولاسيون در همه جا پخش شده و اولين بازخورد آن بود که به طور مستقيم با حضرت امام مقابله کنند. دستگيري دوم ايشان و تبعيدشان به ترکيه، از پيامدهاي اين مسئله بود. علاوه بر اين، آنها پس از تبعيد امام، محدوديت هاي شديد و آن چنان خفقاني ايجاد کرده بودند که بدون اغراق، هيچ مبارزي را نمي شد پيدا کرد که مايوس نشده باشد. لذا شرايط موجود جامعه بعد از تبعيد حضرت امام(ره) موجب شد هيئت هاي موتلفه اسلامي به اين فکر بيفتند که غير از فعاليت هاي سياسي و رشد بينش اجتماعي مردم، نياز است که کار نظامي انجام شود و بين خود عزيزان گروه بندي هايي هم انجام شد.
کساني که قرار شد در حوزه سياسي و نظامي فعاليت کنند، از هم تفکيک شدند و بنده جزو کساني بودم که قرار شد در حوزه نظامي هم فعاليت کنم. در حوزه نظامي از جمله فعاليت هايي که انجام دادم، شناسايي حسن علي منصور، تهيه اسلحه و شناسايي علم و رفت و آمد شاه بود. اين حرکت مسلحانه ابتدا قرار بود روي شخص شاه صورت گيرد که دليل اصلي آن هم اهانت و هتک حرمت علني به مرجعيت و روحانيت بود. اين عمل حتي مخالف قانون اساسي آن زمان بود. البته فراگيري چشمگير و روزافزون نهضت روحانيت در بين مردم به رهبري حضرت امام، موجب شده بود که دستگاههاي امنيتي در داخل و عوامل اطلاعاتي اسرائيل و آمريکا هشدارها، تذکرات و اطلاعات لازم را درباره شروع اين رشد فزاينده مسلمين مبارز و متهد در اختيار شاه و اطرافيانش قرار دهند. بنابراين رفت و آمدهاي شاه تحت کنترل شديد قرار گرفت و اين مسئله را به خوبي مي دانستند که تبعيد امام انعکاس زيادي را در پي خواهد داشت. همان طور که در تبعيد اوليه امام خيلي از حقايق براي آنان روشن شد. زماني که امام در پانزده خرداد توسط عوامل رژيم ستم شاهي دستگير شدند بيان راديو و جرايد به صورتي بود که احتمال داده مي شد، خداي نکرده ممکن است نسبت به امام تصميمات حادي گرفته شود.
من به اين دليل اين مسائل را مطرح کردم که کاملاً فضاي آن زمان را ترسيم کنم و نشان دهم چه فضاي رعب و وحشتي برجامعه حاکم شده بود. در اين فضا تمام گروه هايي که در آن روز ادعاي مبارزه مي کردند به صورت هايي خودشان را کنار کشيده بودند و اين نهضت روحانيت بود که به رهبري امام دست به فعاليت سياسي و شکستن جو رعب و وحشت زد. همين برادران نيز در کنار روحانيت با تمام وجود به عنوان يک وظيفه شرعي و امري عبادي در راستاي پيروي از مرجعيت، کوچک ترين فرصتي را در راه مبارزه و کمک به نهضت از دست نمي دادند و البته اعدام انقلابي منصور نقش مؤثري در شکستن جو خفقان و وحشت داشت.

درباره اين اقدام به دنبال مجوز شرعي هم رفتيد؟
 

اين البته وظيفه گروه ديگري از برادران بود، در آن زمان که هيئت هاي موتلفه تشکيل شد، در مسائل شرعي از سوي امام افرادي معرفي شدند. در هيئت هاي موتلفه با مشورت هايي که با روحانيون انجام شد، با هدف شکستن فضاي خفقان، يک شاخه نظامي براي مقابله با اين فضا ايجاد شد. اصولا بعد از مشورت با روحانيون تصميم گرفته شده بود که دو گروه سياسي و نظامي در هيئت هاي موتلفه ايجاد شود. در زماني که برنامه ي ترور منصور طراحي مي شد، تاييد مراجع از جمله آيت الله ميلاني براي انجام اين اقدام انقلابي اخذ شد. در اين زمينه به دليل ارتباط نزديکي که با دکتر بهشتي به عنوان نماينده امام داشته ايم، از ايشان در خصوص اين اقدامات اطلاعاتي را کسب کرديم و براي برطرف کردن دغدغه ي ذهني از ايشان در اين باره سئوال کرديم که ايشان منعي در اجراي اين احکام بيان نکرد.
احساس بنده نسبت به نظر امام خميني اين بود که ايشان نظر منفي نسبت به اين جريان ندارد، لذا در اجراي آن حکم که راهي براي فرار از خفقان آن زمان بود. از آيت الله ميلاني فتوا گرفتيم. رژيم و مخالفان انقلاب به بهانه تضعيف وجهه روحانيت در ميان مردم دست به تخريب زدند، لذا بخارايي و افرادي که بازجويي شدند اعلام کردند که فتواي اين کار را از حاج مرحوم آيت الله شيخ جواد فومني گرفته ايم که ايشان چند روز قبل از اين جريانات مرحوم شده بودند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 39



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.