فطرت خداجویی ودین باوری در انسان
منبع : اختصاصی راسخون
بحث فطرت وفطری بودن دین وخداجویی بشر،موضوعی است که توجه بسیاری از دانشمندان اسلامی را به خود جلب نموده است اصل این بحث ریشه قرآنی داشته ودر قرآن آیات متعددی به این مسئله اشاره دارد واز طرفی در احادیث پیامبر(ص) وائمه اطهارعلیهم السلام نیز با واژه فطرت رو برو میشویم که موید آیات قرآن بوده ومارا در امر فطری بودن دین ووجود فطرت خداجویی در نهاد بشر،یاری میرساند. دراین تحقیق بر آنیم تا موضوع فطرت را از زاویه های مختلف به بررسی بنشینیم وعلت گرایش انسانها بسوی امور متضاد با فطرت دینی وخداجویی را با استفاده از آیات قرآن بررسی نماییم.وهمچنین راجع به مسئله فرزندانی که از پدر ومادر کفار بوجودمیایند با توجه به قانون فطرت، بحث خواهیم کرد که آیا آنها هم در هنگام تولد موحد ومتدین خواهند بود یانه؟ ودر اخیر راجع به حل تناقضی که در آیات قرآن در مورد فطرت به نظر میاید بحث فشرده ای صورت خواهد گرفت.در همه این مباحث توفیق الهی را از دربار آن ایزد توانا خواستاریم .
چکیده :
با طرح مبحث فطرت این سوال در ذهن پدید میاید که اگر خدا جویی ودین فطری باشد چگونه مسئله تربیت را توجیه کنیم؟واز طرفی آنهایی که بسوی امور متناقض با خداجویی ودین خواهی رو میاورند چه دلا یلی میتواند داشته باشد ؟ مادر این مبحث آیات مربوط به فطرت راکه در قرآن آمده به چند دسته تقسیم نموده ایم تا نتیجه مطلوب تری بدست آوریم وحدیث پیامبرکه در موردفطرت الهی برای فرزندان بشر آمده میتواند در حل این مبحث برای ما راهگشا باشد.ودر ادامه آراء ونظرات بزرگانی چون :امام خمینی (ره) واستاد مطهری (ره)ومصباح یزدی درمورد فطرت ،مورداستناد قرار گرفته ونتیجه گیری ما ازاین بحث این خواهد بود که دین خواهی وخداجوی بصورت بالقوه در ذات وسرشت انسان نهفته است وزمانی این قوه به فعلیت میرسد که انسان در مرحله تشخیص وتکلیف پابگذارد وقبل از تکلیف ذهنش از هرگونه عقیده ای خالیست اما استعداد وگرایش دین خواهی وخداجویی در ذاتش وجود دارداین نظریه با آراء روانشناسان هم مطابقت دارد .
کلید واژه ها:
فطرت،فطری بودن دین،خداجویی،صفات غریزی ،تربیت،گرایشهای فطری، محیط تربیتی.
معنای لغوی واصطلاحی فطرت :
راغباصفهاني درمفردات دربارهمعناي فطرت چنين ميگويد:الفطره ابداعه علي هيئة مترتبة لفعل من الافعال»فطرت ابداع وایجاد خداوند است بشر رابه شکل خاص که فعلی از افعال ازاو صادر میشود.بعبارتی خداوند خلق را فطر نموده است و اين فطر يعني ايجاد كردن شيء به شكلي بديع و تازه بر كيفيتي كه فعلي از افعال ازآن صادرگردد.(1)واما ابن اثير در نهايه، در توضيح ماده «فطر»به دنباله معنای حديث نبوي: كُلُ مَولُودٍ يُولَدُ عَلَي الفِطّرَه،ميگويد:(انّه يولد علي نوحٍ من الجبلّة والطّبعالمتهّيئ بقبول الدّين)یعنی هر انسانی به نوعی خاص ازخلقت وطبیعتی که آمادگی برای پذیرش دین داشته باشد به وجود میایند(2):
معنای اصطلاحی فطرت:
1- اصطلاح عام كه هرگونه گرايش اصيل و ذاتي حيواني و انساني را شامل ميشود؛
2 ـ اصطلاح خاص كه صرفا شامل گرايشهاي انساني است؛
3 ـ اصطلاح اخص كه منحصرا به معناي گرايش به خداوند و دين است.(3)
تبصر ه:
با این وصف اگر معنای عام تری برای فطرت جستجوکنیم که همه این موارد را شامل شود میتوان گفت که: فطرت همان خلق وخوی وسرشت اولیه را گویند که د ر نهاد بشر به عنوان خلقت اولیه به ودیعه نهاده شده است. حال این سرشت اولیه چه گرایش بسوی خیر وصلاح وخوبی هاو گرایش های معنوی باشد ویاگرایش به سوی خواهشهای نفسانی وتمایلات حیوانی .در آیه ای که فطرت به معنای خلقت اولیه آمده است میخوانیم: قُلِ الَذِیّ فَطَرَکُمً اَوٌلَ مَرٌهً(4): یعنی بگو آنکه شمارا اولین بار خلق نمود. با این وصف گرچه همه گرایش های انسان را میتوان امر فطری دانست اما گرایشهای معنوی وخیرراازفطریات حقیقی وانسانی به حساب میآوریم. اما گرایشهای حیوانی صرف را، میتوان جزء مشترکات فطرت انسانی وحیوانی به حساب آورد.
گرایشهای فطری انسان
1- گرايشهاي حيواني كه وجه اشتراك انسان و حيوان است، نظير غريزه حب ذات و صيانت از نفس و غريزه جنسي، اين گرايشها معمولاً پايگاه فيزيولوژيك دارند؛
2-گرايشهاي انساني كه اختصاص به انسان دارد و از عمدهترين وجوه مميزه روح انسان از حيوان ميباشد، مانندحقيقت جويي، فضيلت خواهي، زيبايي خواهي، خداخواهي و پرستش و تمايل به جاودانگي،که مهمترین اين گرايشها هستند.(5)ودر حیوانات ما این گرایشها را نمی بینیم.
در اینجا با توجه به مباحثي كه دانشمندان اسلامی در بحث فطرت يا ويژگيهاي انساني ،وبا استفاده از آیات قرآن مطرح نمودهاند ميتوان گفت دو برداشت در مورد گرايش دروني يا ويژگيهاي فطري بشر وجود دارداین برداشت ها عبارتند از:
1- بشر فطرتاَََ متمايل به خير و كمال است؛
يعني گرايش طبيعي اوليه او به خير است و رفتارهاي غيرمنطبق با اين كمال جويي و حقيقت طلبي، يا مظهر جهل و اشتباه انسان دريافتن مصاديق است يا ناشي از فساد عارضي است كه عوامل خارجي مانع از تحقق فطرت خدایی شده و بر آن پشت نموده اند. در مجموع ظاهرا چنين به نظر ميرسد كه ديدگاههاي شهيد مطهري در كتاب فطرت و نيز موضع آقاي مصباح يزدي دركتاب جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن و همچنین دیدگاه مؤلفان كتاب فلسفه تعليم و تربيت دفتر همكاري حوزه و دانشگاه بر اين روش است و حضرت امام خميني(ره) نيز در موارد مكرر به كمال جويي فطري بشر اشاره داشته اند و فزونخواهي و قدرت طلبي انسانها را نيز نشانههايي از دريافت جاهلانه مصاديق فطرت كمالجو، معرفي ميکنند.(6)حال به آیاتی که درمورد فطرت ازنوع گرایش کمال جویی وخیرخواهی است میپردازیم:صریحترین آیه ای که در آن فطرت به معنی خداجویی ودین خواهی آمده آیهء فاَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنيفا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْهَا لاَتَبْديلَ لِخَلْقِ اللّه ذلِكَ الدّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ اَكْثَرَ النَّاسِ لاَيَعْلَمُونَ(7)است.یعنی :ای رسول من !رویت رابسوی دین پاک الهی بازگردان،دین فطری الهی که خداوند مردم را بر آن دین بوجود آورد، هیچ تبدیل وتحولی در خلقت الهی صورت نمی گیرد واین دین پابر جا می ماند اما بیشتر مردمان نمیدانند. با دقت در مفهوم این آیه چنین استنباط میشود که دین خواهی در فطرت بشر نهفته است واین را ماازکلمه( ناس) که عام است وهمه بشر را شامل میشود می فهمیم، دراین آیه قشر خاص از انسانها استثنا نشده تا بگوییم دین خواهی فقط فطری کسانی است که از نظر ارثی موحد بوده اند بلکه همه ناس اعم کسانی که والدین موحد یا مشرک داشته باشند بر دین حنیف بوجود میایند. ومطلب دیگری که ازاین آیه مبارکه بدست میایداینکه افرادی که از دین واز فطرت خدایی سر باز میزنند، مورد نکوهش قرار گرفته اند وتعبیر لا یعلمون دال بر عدم آگاهی کسانیست که به این فطرت پشت کرده اند واز آن گریزانند. اکنون این سوال پیش میاید که چه عواملی وجود دارد که بشر از فطرت الهی ودین حنیف بسوی انحراف کشانیده میشوند ودر راه شیطانی وکفر وانکار وحدانیت الهی ودشمنی با دین (که در فطرت شان بوده است )گام مینهند؟حدیثی ازپیامبر اسلام(ص)داریم که ما رادر حل وجواب از این سوال رهنمون میشودوازطرفی تاییدبر موضوع فطرت ازدیدگاه آیه مذکور است:آنجا که فرموده است :کُلُّ مَوًلُوًدیُولِدُ عَلَیً الًفِطًرَه اِلا اَنَ اَبَواهُ یُهَوِدَاَ نهُ اَویُنَصِرَا نَهَ اَو یَُمَجِّسَانَهُ : یعنی هر مولودی بر فطرت الهی متولد میشودمگر اینکه پدر ومادر او گاهی اورا یهودی وگاهی نصرانی وگاهی مجوسی میسازد. درین حدیث به طور واضح،عامل انحراف از فطرت را به عامل بیرونی ودر واقع همان محیط تربیتی که روانشناسان به آن اشاره دارند نسبت داده است، از جمله محیط تربیتی محیط خانوادگی است یعنی پدر ومادر ، در ابتدای پیدایش کودک، اگر بالفرض یهودی یا نصرانی یا مجوسی ویا غیر آن از سایر مکاتب ضد دینی باشند ، بدیهی است که فرزندان شان را با همان طریقه ومسلک که خود شان هستند تربیت میکنند. آنگاه نمیتوان گفت که فطرت دین خواهی وجود نداشته بلکه عامل باز دارنده آن، که همان اعتقاد والدین باشد باعث شده که این مولود از چشمه جوشان فطرت باز بماند وبه لجن انحراف وضلالت غرق شود .علاوه بر این از لابلای همان آیه مبارکه هم استفاده میشود که اگر کسانی از مسیر فطرت دوری گزینند ودر تقابل بادین ووحدانیت خدا، ازمسیرفطرت ودین پاک الهی محروم شوند به خاطر جهل ونادانی است .پس فطرت اصلی بر دین داری ودین خواهی است مگر اینکه بواسطه عوامل بیرونی ،افراد ازاین فطرت باز میمانند .وغیر ازآن، عوامل متعدددیگر هم وجود دارد، من جمله: وسوسه های شیطانی وهوای نفسانی وتمایلات دیگر مانند حب دنیا وحب ریاست و.. که در آیات دیگرقرآن فراوان به این موضوعات اشاره شده وعلمای اخلاق هم به طور وافی به این عوامل پرداخته اند وما خواننده گان این سطور را به کتب اخلاقی ارجاع میدهیم تا مطلب برای شان روشن گردد.غیر از آیه مذکور(8) آیات دیگری داریم که به فطری بودن دین از حیث (مفهوم )دلالت دارند گرچند کلمه فطرت در این آیات تصریح نشده است اما دربسیاری از آیات به مفهوم فطرت اشاره شده مانند اینکه در آيات متعددي از قرآن با عنوان«ذِكر» بر میخوریم، حتي خود پيامبر صلياللهعليهوآله اكرم نيز با عنوان «مذكِّر» خطاب شده است.آنجا که پیامبر(ص)را مورد خطاب قرار ميدهد و ميفرمايد: «فَذَكِّرْ اِنَّمَا اَنْتَ مُذَكَّر»؛(9) يادآوري كن كه تو فقط يادآوريكننده هستي. اين خطاب قرآن به پيامبر صلياللهعليهوآله به اين معني اشاره ميكند كه گويا انسانها چيزهايي را در بدو تولّد و پيش از آن ميدانسته و با آنها متولّد شدهاند، آنچنان كه با يادآوري پیامبر بهواسطه وحيآنها رابهياد ميآورند. یعنی همان چیز های فطری شان را پیامبر برای شان تذکر میدهدکه منظور خداجویی ووابستگی به همان دین حنیف است تا آنها را بیاد بیاورند وفطرت شان بیدار گردد.واگر در فطرت شان چیزی نباشد چه چیز را بیاد خواهند آورد تا پیامبر به آنها تذکر دهد؟از جمله آیاتی که ازحیث مفهوم به موضوع فطرت اشاره دارد آيه ميثاق و اقرار به ربوبيت خداوند است که به نوعي پيمان، بين انسان و ذات احديت اشاره دارد. «وَاِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَتَّهُم وَ اَشْهَدَهَمْ عَلي اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بِلي شَهِدْنَا اَنْ تَقُولُوا يَومَ الْقِيَامَةِ اِنَّا كُنَّا عَنْ هذَا غَافِلينَ».(10)واین عهد وپیمان درباره وحدانیت الهی واعتقاد به ذات احدیت درقبل از تولد انسان (در عالم ذر )به عنوان یک امر فطری وجبلی در نهاد انسان قرارداده شده است.وهمچنین نظیر آیه فوق، آیات دیگرکه درسوره یس آمده بر نوعي عهد و پيمان بر پرستش خداوند و نپرستيدن شيطان دلالت دارد وبه گونه روشن،فطری بودن توحید را باز گویی میکند.«اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَيْكُمْ يَا بَني آدَمَ اَنْ لاَتَعْبُدوا الشَّيْطَانَ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوَّ مُبينٌ، وَ اَنْ اعْبُدُوني هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقيمٌ».(11)یعنی آیا عهد نکردم با شما ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید که دشمن آشکار برای شماست واینکه مرا عبادت کنید واین راه راست ومستقیم است. این ها آیاتی بود که فطرت ،به معنای گرایش به دین وخداجویی وحقیقت خواهی را اشاره دارد .
2-فطرت و سرشت ذاتي بشر خصلتي دوگانه دارد؛
دومین نظریه در گرایش انسان اینکه هم كمالجويي و گرايش به خوبی ها در وجوداو نهفته است و هم شيطان صفتي و درنده خويي و تمايلات شرورانه درنهادش وجوددارد. اين ديدگاه، فطرت يا ماهيت وجود انسان را به صورت بالقوه قادر و توانا براي فعليت يافتن دوگانه، در دوجانب خير و شر،ميداند و سرشت هردو گونه فعليت را در وجودش مييابد كه براي تحقق يكي و زيرپاگذاشتن آن ديگري، شرايط و لوازم و تكاليفي مقدر شده است.برداشت اوليه و ظاهري از آيات هفتم و هشتم سوره مباركه شمس كه از الهام تقوا و فجور در نفس انسان خبر ميدهد، ميتواند مفهوم اين دیدگاه تلقی شود. چنانچه دراین سوره میخوانیم: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوّيهَا فَاَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْويهَا»(12)یعنی الهام فجور وتقوی که از مفاهیم خیر وشر است در فطرت انسان وجود دارد و برای انسان از طرف حضرت باری تعالی الهام گردیده است. علامه طباطبایی درین زمینه میفرماید: انسان ، كه با الهام خدايي ،تقوا را از فجور و كار نيك را از كار زشت تميز ميدهد ، اگر بخواهد رستگار شود بايد باطن خود را تزكيه كند ، و آن را با پرورشي صالح بپروراند و رشد دهد ، با تقوا بيارايد ، و از زشتيها پاك كند ، و گر نه از سعادت و رستگاري محروم ميماند ، هر قدر بيشتر آلودهاش كند ، و كمتر بيارايد محروميتش بيشتر ميشود .(13) پس دانسته میشود که تمیز بین زشتی وپاکی از الهامات الهی وجزء سرشت وفطرت بشری بوده ودرنهاد بشر نهفته است.اما این الهام چگونه وکی اتفاق می افتد؟ درین زمینه هم علامه طباطبایی درباره الهام ومعنی لغوی آن فرموده است :كلمه الهام كه مصدر الهم است ، به معناي آن است كه تصميم و آگهي و علمي از خبري در دل آدمي بيفتد ، و اين خود افاضهاي است الهي ، و صور علميهاي است يا تصوري و يا تصديقي كه خداي تعالي به دل هر كس كه بخواهد مياندازد ، و اگر در آيه شريفه هم تقواي نفس را الهام خوانده ، و هم فجور آن را ، براي اين بود كه بفهماند مراد از اين الهام اين است كه خداي تعالي صفات عمل انسان را به انسان شناسانده ، و به او فهمانده عملي كه انجام ميدهد تقوي است و يا فجور است ، علاوه بر تعريفي كه نسبت به متن عمل و عنوان اولي آن كرده ، عنواني كه مشترك بين تقوا و فجور است ، مثلا تصرف مال را كه مشترك بين تصرف در مال يتيم و تصرف در مال خويش است ، و همخوابگي را كه مشترك بين زنا و نكاح است ، به او شناسانده ، علاوه بر آن اين را هم به او الهام كرده كه تصرف در مال يتيم و همخوابگي با زن اجنبي فجور است ، و آن دوي ديگر تقوا است ، و خلاصه كلام اينكه منظور از الهام اين است كه خداي تعالي به انسانها شناسانده كه فعلي كه انجام ميدهند فجور است يا تقوا ، و برايش مشخص كرده كه تقوا چگونه اعمالي ، و فجور چگونه اعمالي است . (14)در آيه شريفه با آوردن حرف فاء بر سر آن ، مساله الهام را نتيجه تسويه قرار داده ، و فرموده : و نفس و ما سويها ، و چون نفس را تسويه كرد فالهمها ... پس به او الهام كرد ... ، و اين براي آن بود كه اشاره كند به اينكه الهام فجور و تقوا همان عقل عملي است ، كه از نتايج تسويه نفس است ، پس الهام مذكور از صفات و خصوصيات خلقت آدمي است ، همچنان كه در جاي ديگر فرمود : فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم . و اضافه فجور و تقوا به ضميري كه به نفس بر ميگردد ، براي آن بوده كه اشاره كند به اينكه مراد از فجور و تقواي الهام شده ، فجور و تقواي مختص به نفسي است كه در آيه آمده ، يعني نفس انساني و نفس جن ، چون بر اساس آنچه از كتاب عزيز استفاده ميشود طايفه جن نيز مكلف به ايمان و عمل صالح هستند . (15)و تعبير از اصلاح نفس و افساد آن به تزكيه و تدسي مبتني بر نكتهاي است كه آيه فالهمها فجورها و تقويها بر آن دلالت دارد ، و آن اين است كه : كمال نفس انساني در اين است كه به حسب فطرت، تشخيص دهنده فجور از تقوي باشد ، و خلاصه آيه شريفه ميفهماند كه دين ، يعني تسليم خدا شدن در آنچه از ما ميخواهد كه فطري نفس خود ما است ، پس آراستن نفس به تقوا ، تزكيه نفس و تربيت آن به تربيتي صالح است ، كه مايه زيادتر شدن آن ، و بقاي آن است ، همچنان كه در جاي ديگر به اين نكته تصريح نموده ميفرمايد : و تزودوا فان خير الزاد التقوي و اتقون يا اولي الالباب.و وضع نفس در فسق و فجور بر خلاف وضعي است كه در صورت تقوا دارد(16).
نوع دیگر ازآیات که به فطرت اشاره نموده آياتی است که درآنها استفهام تقريري بهكار رفته و سؤالاتي بدون جواب مطرح شده است مانند:«هَلْ يَسْتَويِ الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذينَ لاَيَعْلُمونَ»؛(17)«اَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا و عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كِالْمُفسِدينَ فِي الاَْرْضِ اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجَّارِ»(18)؛«اَفَمَنْ يَعْلَمُ اَنَّمَا اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ اَعْمي».(19)از مجموع این نوع استفهام هاي بدون جواب بر اين مطلب پی میبریم كه جواب آنها بر همگان آشكار و فطرتا معلوم است.واین موضوعات: یعنی تشخیص عدم تساوی میان عالم وجاهل ویامصلح ومفسدومتقین وفاجرین و تاریکی وروشنایی و..از فطریات است، ومیتواند گواه روشنی برموضوع مورد بحث ما باشد.اين آيات همگي بر اين مطلب دلالت دارند كه انسان از نوعي فطرت برخوردار است كه گويا پيش از تولّد با انسان همراه بوده است وازآنجا که مادرصدد اثبات فطریات هستیم برای ما فرقی نمیکند که این گرایشات از نوع گرایش خیر محض باشد یا گرایش دوگانه.تا اینجا دلایل فطری بودن دین ووحدانیت الهی را بادلایل متعدد وبا استفاده از آیات که اشاره بر مسئله فطرت داشتند باز گونمودیم.
آیات سلبی فطرت:
اماآیات دیگری هم درقرآن وجود دارد که دلالت برسلب فطریات در هنگام پیدایش انسان دارد:دراین آیات به مفاهیم که به ظاهرمنافی فطرت ودر تناقض باآیات قبلی است برمی خوریم که غور وبررسی عمیق تری را میطلبد وراه حل میان این دسته از آیات با آیات قبلی را باید جستجو نماییم. مانند این آیه که به خالي بودن لوح نفس از كليه معلومات، در آغاز تولّد و پيدايش تدريجي معلومات پس از آن از طريق حواس و فكر اشاره دارد: «وَاللّهُ اَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهَاتِكُمْ لاَتَعْلَمُونَ شَيْئَا وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالاَْبْصَارَ وَالاَْفِْئدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ».(20)یعنی خداوند شما را از شکم های مادران تان بگونه ای خارج نمود که چیزی را نمی دانستید وبرای تان گوش وچشم ها وقلب های داد شاید شکرگذار باشید.معنای لاتعلمون شیئااین است که طفل هیچ چیزی را در حیطه علمی درک نمیکند نه به علم تصوری ونه تصدیقی پس اگر چنين باشد كه طفل در بدو تولد داراي هيچ تصور وتصديقي نيست، در اين صورت، نه فقط دانش، بلكه ارزشها و گرايشات انساني نيز در آغاز پيدايش از او نفي ميشود؛ زيرا ارزش بودن يك ارزش در انسان، به عنوان يك ارزش فطري و نه به عنوان يك غريزه و ميل ناآگاهانه حيواني، پس از علم وي به ارزشمندي آن، حاصل ميشود و با نفي هر نوع علم و آگاهي، ارزشها نيز منتفي ميشوند. گرايشات فطري نيز اينگونه است؛ زيرا هر گرايشي، اعمّ از فطري يا غير فطري، پس از علم نفس به غايت آن و ارزشمندي آن غايت، براي انسان حاصل ميشود. بر اين اساس، نفس انساني در آغاز پيدايش، هيچ تصور يا تصديق فطري و نيز هيچ ارزش يا گرايش فطري را دارا نميباشد. تنها چيزي كه انسان در آغاز و نيز درهنگام كهنسالي، يعني پس از ضعف قوي و از دست دادن معلوماتش، داراست علم حضوري نفس به خودش ميباشد.واین ادّعاي خالي بودن ذهن انسان در آغاز پيدايش همان چيزي است كه روانشناسان نیز برآن تأكيدكردهاند.روانشاسان مشهورمن جمله (جان لاک) معتقد بود که ذهن نوزادهمانند لوح سفیدی است ودر واقع تجربه های که از راه حواس حاصل میشود شخصیت اورا از دیگران ممتاز ومتفاوت میسازد،اوبراین اساس بر مسئولیت پدر ومادر تاکید میکردومعتقد بود که ایشان باید ازهمان آغاز تولد محیط مساعدی برای رشد کودکان شان فراهم کنند تا کودک به تجارب لازم دست یابد(21) .
یک شبهه:
حال اگر چنين است فطري بودن دين و ارزشهاي انساني به چه معني خواهد بود؟ همچنين اقرار انسان به ربوبيت الهي در عالم ذرّ و اعتراف وي به تبعيت نكردن از شيطان چگونه تفسيري معقول مي يابد؟ واین آیات که فطری بودن دین را در بدو تولدظاهرا نفی میکندچگونه توجیه کنیم وراه حل این تناقض چیست؟ با اینهمه دلایل متعدد که تاکنون ذکر نموده ایم چگونه بین این دوگروه از آیات راجمع نماییم تا تناقض صورت نگیرد ؟
جواب:
برای حل این معضل وثبوت فطری بودن دین طبق آیات که متذکر شدیم چنانچه در تفسير الميزان در ذيل آيه فوق هم آمده است،دونوع جواب میدهیم:
1- سياق آيه، اشاره آن به مبادي علم حصولي (حس و فكر) و نيز پيدايش تدريجي معلومات در آنها، دلالت بر اين معني دارد كه آنچه در اين آيه از انسان دربدوتولد نفي شدهاست علم حصولي است. بنابراين، انسان در آغازبه هيچ چيزي كه مبدأ آن حس يا عقل باشد علم حصولي ندارد.بدين ترتيب، بنا به تصريح كلام وحي، هيچ معلوماتی، اعمّ ازمعلومات بديهي و فطري يا غير بديهي و نيز اعمّ از اينكه متعلّق شناختآن عالمطبيعت، ماوراي طبيعت، انسان يا ذات احديت و امثالآن باشد، درآغازتولد براي انسان به علم حصولي معلوم نخواهد بود.(22)به نظر میرسدکه استعداد و ملکه دین خواهی وخدا پرستی به صورت بالقوه در وجود انسان وجود دارد ، منتهی در هنگام طفولیت به فعلیت نرسیده وزمانی که انسان به مرحله عقل وتکلیف شرعی برسد فعلیت میابد بشرطی که موانع بر سرراه نباشد وقبل از آن بواسطه عوامل محیطی دچار انحراف از مسیر فطرت نشده باشد .
2- برای حل این معضل وتناقض باید منظور از فطری بودن دین را مشخص نماییم وآن اینکه: منظوراز فطري نه آن است كه در آغاز تولّد همراه انسان است و نه آن كه هر انساني در هر مرتبهاي آن را تصديق ميكند، بلكه آن است كه در مسير تكويني انسان به سمت كمال، پس از رسيدن وي به مرتبه بلوغ عقلاني، در پرتو اعمال صالحه فطرت خداجویی ودین خواهی( به شرط عدم موانع) شكوفا ميگردد و از لوازم ذاتي آن مرتبه محسوب میگردد.درین صورت مانقش تربیت را هم بطور مشهود در میابیم وهمان فطرت را که مدعیش هستیم درهنگام بروز وشکوفایی عقلی در وجود انسان قابل باروری می بینیم .به بیان دیگر: اینکه، فطري بودن دين نه به اين معناست كه انسان در هر مرتبهاي و با هر بينش و هرگونه عملي متوجه و متمايل به آن است، بلكه به اين معناست كه دين به عنوان مجموعهاي از اصول، سنن و قوانين عملي، كه اتخاذ آنها به دليل مبتني بودن بر حوايج حقيقي، سعادت حقيقي انسان را تضمين و او را به كمال حقيقي ميرساند، از مقتضيات تكويني خلقت انسان است و از آنجا كه حوايج در صورتي حقيقياند و رفع آنها انسان را به سعادت حقيقي ميرساند كه نفس انساني آن را طلب و عقل وي آن را تصديق كند، پس دين از مقتضيات خلقت انسان در مرتبه عقل و نه قبل از آن، است. اين همه بيانگر اين معناست كه هر مرتبه لوازمي دارد كه منفك از آن مرتبه نيست. انسان در حالي كه طفل است خير و شرّ خويش را به وسيله تجهيزات غريزي تشخيص ميدهد و بر همين حال است تا به مرحله بلوغ و رشد عقلاني برسد و ادراك حق و باطل برايش ميسور گردد. در اين هنگام، بسياري از مصاديق خير و شرّ در نزد وي تغيير مييابند. اگر بر همان مسير قبلي، يعني پيروي از هواهاي نفساني و پافشاري بر مشتهيات نفساني، اصرار ورزد از اتّباع حق غافل ميگردد و تارها بر فطرت فعليت يافته خود ميتند. پس انسان، با رسيدن به بلوغ عقلاني، به اولين منزل و مرتبه ويژه انسانيت ميرسد و از اين اولين منزل، نسيم روحبخش فطرت وزيدن آغاز ميكند .
نتیجه :
از مجموع بحث فشرده که در باره فطرت مرقوم گردید به این تنیجه میرسیم که فطرت دین خواهی وخداجویی وهمچنین الهام فجور وتقوا وعهدی که خداوند در عالم ذر از انسان گرفته همه وهمه به شهادت آیات قرآن فطریات را به اثبات میرساند اما این گرایش ها وخواهشهای فطری بصورت بالقوه در ذات وسرشت آدمی موجود است وهنگام بلوغ عقلی در صورت عدم مانع به فعلیت میرسد وانسان به مقتضای فطرتش متدین وخداشناس میشود واین گونه راه حل هم مورد تایید روانشناسان تربیتی است وهم با آیات به ظاهر نافی فطرت که ذهن را خالی از هر گونه معلومات میداند قابل جمع است .
پي نوشت ها :
1.راغب اصفهاني، مفردات الالفاظ القرآن، ص 396،
2. ابن اثير، نهاية في غريب الحديث والأثر، الجزء الثالث، ، ص457،
3.دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، فلسفه تعليم و تربيت، ج 1، ص 436.
4.سوره اسراءآیه 51
5. دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، فلسفه تعليم و تربيت، ج 1، ص 436. و نيز ، ر.ك: مصباح يزدي، محمدتقي؛ جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 185
6.امام خميني، چهل حديث، حديث حادي عشر.
7.سوره روم:آیه 30
8.منظور همان آیه 30ازسوره روم است : فَاَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنيفا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْهَا.
9.سوره غاشيه آيه 21
10.سوره اعراف، آيه 172
11.آيات 60 و 61 سوره يس
12.سوره شمس، آيات 7 و 8
13.ترجمة الميزان ج : 20ص :497
14.ترجمة الميزان ج : 20ص :500
15.همان ص 501
16.ترجمة الميزان ج : 20ص :502
17. سوره زمر، آيه 9
18.سوره ص، آيه 28
19.سوره رعد، آيه 19:
20سوره نحل آيه 78
21. جمعی از نویسندگان ،روانشناسی رشد تهران 1370سازمان مطالعه وتدوین کتب دانشکاه ها(سمت)
22.علامه طباطبائي، الميزان، (عربي)، ج 21، ص 312
1-قرآن کریم
2-چهلحديث، امامخميني(ره)؛ مؤسسه تنظيم و نشر آثار، 1371
3-فلسفه تعليم و تربيت دفتر همكاري حوزه و دانشگاه؛ ؛ جلد اوّل، سمت، 1372
4-الميزان في تفسير القرآن،(عربی-فارسی) طباطبايي محمدحسين؛ ؛ انتشارات اميركبير، 1363
5جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن ـ مصباح، محمدتقي؛ ؛ سازمان تبليغات اسلامي، 1368
6 روانشناسی رشد جمعی از نویسندگان ، تهران 1370سازمان مطالعه وتدوین کتب دانشکاه ها(سمت)
7- فلسفه تعليم و تربيت، ج 1، ص 436.دفتر همكاري حوزه و دانشگاه،
8-راغب اصفهاني، مفردات الالفاظ القرآن، ص 396،
9 ابن اثير، نهاية في غريب الحديث والأثر، الجزء الثالث، المكتبة الاسلامية، ص457، بيروت، لبنان
/ع