سه خاطره پيرامون قيام 15 خرداد سال 1342 (1)

در آغاز دهه 40، رژيم پهلوي به توهم اينکه بر بستري از آرامش اجتماعي تکيه دارد، تصور مي کرد به پشتوانه حمايت هاي امريکا و غرب و با انجام پاره اي اقدامات فريبنده براي هميشه فضاي رشد جنبش هاي سياسي را مسدود و جامعه را با اميال خود هماهنگ خواهد ساخت. سرکوبي جنبش ملي نفت، نا اميدي نيروهاي به ظاهر ملي از تغيير رژيم،
سه‌شنبه، 7 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سه خاطره پيرامون قيام 15 خرداد سال 1342 (1)

سه خاطره پيرامون قيام 15 خرداد سال 1342 (1)
سه خاطره پيرامون قيام 15 خرداد سال 1342 (1)


 





 
در آغاز دهه 40، رژيم پهلوي به توهم اينکه بر بستري از آرامش اجتماعي تکيه دارد، تصور مي کرد به پشتوانه حمايت هاي امريکا و غرب و با انجام پاره اي اقدامات فريبنده براي هميشه فضاي رشد جنبش هاي سياسي را مسدود و جامعه را با اميال خود هماهنگ خواهد ساخت. سرکوبي جنبش ملي نفت، نا اميدي نيروهاي به ظاهر ملي از تغيير رژيم، تحکيم سياست هاي پليسي و خروج کامل نيروهاي مبارز از صحنه سياسي و از همه مهم تر در گذشت بزرگ مرجع تقليد، مرحوم آيت الله بروجردي که نقطه قوت مرجعيت در ايران تلقي مي گرديد، همه و همه نشان مي داد که رژيم پهلوي با دست زدن به يک سلسله اصلاحات اجتماعي واقتصادي، فضاي جامعه علي الخصوص جمعيت روستايي ايران که اکثريت مردم را تشکيل مي دادند، با خود همراه و از اين طريق نه تنها بر کدورت هاي مربوط به کودتاي ننگين 28 مرداد سال 32فائق خواهد آمد. بلکه فضا را براي رشد نيروهاي انقلابي خواهد بست.
اصلاحات ارضي و انقلاب سفيد که عمده ترين سياست هاي به ظاهر توسعه اي رژيم شاه در اين دوران تلقي مي شد، از ابتدا با چنين پندارهايي جامه عمل پوشيد تا از اين طريق حجم بزرگي از جمعيت دهقاني و کارگران غيرماهر شهري از بدنه جنبش هاي اجتماعي خارج و عمله رژيم شاه گردند.
وقتي زمزمه اصلاحات ارضي و انقلاب سفيد، مطرح شد، حتي گروه هاي به ظاهر مبارز چپ و راست نيز باورشان گرديد که نظام استبدادي سلطنتي به عقل آمده و راه براي توسعه سياسي، اقتصادي و فرهنگي کشور باز شده است و اين اصلاحات تنها راه نجات کشور مي باشد. خطر جنگ هاي پارتيزاني و انقلابي از پايين فروکش کرد. نيروهاي چپ و راست در دام فريب سياست هاي اصلاحات ارضي و انقلاب سفيد شاه افتادند و اين اقدام را يک ضرورت اجتماعي براي گذار از يک جامعه عقب افتاده فئودالي به يک جامعه پيشرفته صنعتي ضروري ديدند.
محمدرضا شاه سرمست از غرور به توهم اينکه رضاشاه ثاني است از همان موضع به سراغ اعتقادات مردم رفت و با طرح لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي به فکر حذف اعتقادات ديني در سنت هاي جاري جامعه افتاد و اين دقيقا همان خطايي بود که نبايد مرتکب مي شد. رژيم شاه به تصور اينکه با رحلت آيت الله العظمي بروجردي ديگر رهبري پر قدرتي وجود ندارد که بتواند نظام متکثر حوزه هاي ديني را به صورت يکپارچه هدايت نمايد. به چنين کار احمقانه اي دست زد.
در چنين شرايطي از يأس و نا اميدي و وارفتگي نيروهاي سياسي بود که ناگهان چهر ه اي در صحنه سياسي ايران ظهور کرد که از آن تاريخ ديگر هيچ گاه نام و ياد او از زبان ملت ايران و کابوس اقتدار او از سرنظام شاهنشاهي خارج نشد.
امام خميني ضربه را به نقطه به ظاهر قوت سياست هاي اصلاحات ارضي و انقلاب سفيد وارد کرد. سياست هايي که حتي نيروهاي چپ و راست مبارز نيز باور کرده بودند تنها راه نجات ايران از عقب ماندگي است و شاه تنها رهبر کاريزماتيکي هست که مي تواند شرايط گذار ايران را از يک نظام عقب مانده فئودالي به يک نظام مترقي فراهم کند.
رژيم شاهنشاهي خيلي زود ماهيت دروغين اصلاحات را بر ملاساخت. به تعبير امام:
به اسم پرهياهو و جار و جنجال انقلاب سفيد که در طليعه آن قتل عام 15 خرداد واقع شد، بايد ملت ايران عقب بماند و فرهنگ قران و اسلام مهجور و قوانين نقض شود و فساد و فحشا تا اعماق اين ماتم سرا که اسمش ايران است کشيده شود تا استعمار نو با خيال راحت به چپاولگري خود ادامه دهد. (1)
اينها ثمره سوم انقلاب خونين و استعماري است که با تبليغات و عوام فريبي ها مي خواستند آن را به انقلاب سفيد ملقب سازند و آن را انقلاب شاه و ملت بنامند. اما اين چه انقلابي بود که ملت را برنتابيد و خون هزاران تن از مردم مسلمان ايران را بر زمين ريخت.
سيل خوني که در15 خرداد سال 42جاري شد. سال ها فريب و نيرنگ نظام شاهنشاهي را از هم گسيخت و چون سيلي خروشان پايه هاي نظام را متزلزل ساخت.
عظمت قيام 15خرداد به عنوان مقدمه اي بر انقلاب اسلامي هنوز آن گونه که بايد جامعه ايران به درستي تبيين نگرديده است. سيطره تاريخ نگاري رسمي در دوران پهلوي بر مراکز علمي و پژوهشي و باقي بودن آثار اين تاريخ نگاري تا به امروز فرصت هاي بسياري را از تاريخ نگاران حقيقت جو – براي پژوهش پيرامون آثار قيام 15 خرداد بر تحولات سياسي – اجتماعي دوران معاصر –گرفت و هنوز هم پافشاري هايي که بر اذهان تاريخ نگاري جديد ايران وارد مي کنند، مانعي بزرگ براي روشن شدن بخش هاي ناگفته تاريخ دوران معاصر مي باشند.
از جمله منابعي که مي تواند به عنوان دست اول روايت هاي تاريخي اين دوران، محل رجوع اهل پژوهش باشد، خاطرات کساني است که خود مستقيما در صحنه هاي اين واقعه حضور داشته و از نزديک شاهد پاره اي از رخدادها بودند. آنچه در پي اين مقدمه خواهد آمد خاطرات ناگفته اي از وجود متفاوت تأثيرات قيام 15 خرداد و رهبري امام خميني در بيداري نسل هايي است که رژيم شاه تصور مي کرد با اجراي برنامه هايي چون اصلاحات ارضي و انقلاب سفيد حداقل اين نسل را از صحنه جنبش هاي ضد سلطنتي خارج خواهد کرد. اما همه اين پندارها سرابي بيش نبود.
امام خميني در15 خرداد سال 42 دقيقا همان نيروهايي را به صحنه آورد که رژيم شاه هيچ گاه تصور نمي کرد با آنها در ميدان مبارزه روبه رو شود. قيام دهقانان ورامين در حمايت از امام خميني ره و گسترش دامنه اعتراضات قشرهاي محروم اجتماعي در سراسر ايران نسبت به عکس العمل رژيم پهلوي در دستگيري امام خميني در سال 42 اثبات کرد که هيچ گاه نيروهاي به ظاهر مبارز چپ و راست ارزيابي دقيقي از توانايي ها و عمق اعتقادات ملت ايران نداشته و ندارند.
آنچه خوهد آمد، بخش ناچيزي از حماسه هاي ناگفته 15 خرداد از زبان مردمي است که خود در صحنه حضور داشته و رنج زندان و شکنجه را تحمل کردند. آنهايي که تصور مي کنند روايت هاي اصيل تاريخ هر ملت را بايد از زبان تحليل گراني شنيده که خود هيچ گاه در صحنه هاي اجتماعي حضور نداشته و تاريخ را از لا به لاي کتاب ها يا تجزيه و تحليل هاي ذهني، تئوري ها و شبه تئوريهاي به ظاهر علمي نگاه مي کنند، سخت در اشتباهند.
تاريخ معاصر ايران گواه صادقي است که مورخان رسمي در تاريخ نگاري دوران معاصر هيچ گاه تحولات اجتماعي را از چشم انداز باورهاي ملتي که اين تحولات را ايجاد کرد، مورد بررسي قرار ندادند. تفاوت نقل قول هاي رسمي تاريخ، با آنچه در ديده ها و شنيده هاي مردم هست، نشان مي دهد که تاريخ نگاري معاصر ايران فاصله زيادي با تاريخ حقيقي اين ملت دارد.
فصلنامه 15خرداد در دفاع از تاريخ نگاري علمي و حقيقي ملت ايران از تمامي کساني که حقايق يا اسنادي از تاريخ مبارزات يکصد ساله اخير مردم ايران در اختيار دارند، دعوت مي نمايد به منظور ساختار شکني تاريخ نگاري رسمي دوران معاصر، ما را در اين مهم ياري دهند.
چه کسي مي دانست فردا سيل خون جاري خواهد شد؟!
حجت الاسلام ساجدي (2): در شب نيمه خرداد 42 که از راديو خبر دستگيري و تبعيد امام به شيراز رسيد مثل بسياري از شهرهاي کشور در شور و غلغه اي فوق العاده افتاد. بعد از انجام فريضه مغرب و عشا خبر رسيد که عموم علما و مردم به مسجد جامع عتيق شيراز که ستاد مبارزه با نظام شاهنشاهي بود و هر هفته علما و روحانيين در آنجا براي پيشبرد اهداف نهضت کنکاش وتبادل افکار جمع مي شدند، رفته و در آنجا جمع شده اند. گفتند شما نيز با رفقا شرکت کنيد. بلافاصله با رفقاي مسجد ساجدين حرکت کرديم و وقتي به مسجد جامع رسيديم که آيت الله حاج سيد عبدالحسين دستغيب منبر بودند. تا وارد شديم از روي منبر فرمودند خوب شد آقاي حاج سيد عبدالحسين دستغيب منبر بودند. تا وارد شديم از روي منبر فرمودند خوب شد آقاي حاج سيد حسين ساجدي تشريف آوردند. بفرماييد منبر و بلافاصله از منبر پايين آمدند. در عرض راه از آيت الله شيخ ابوالحسن حدايق که سر راه بودند، پرسيدم امر مسلم است آقا را گرفتند؟ فرمودند بلي و آيت الله شيخ بهاءالدين محلاتي دستور تعطيلي عمومي و بازار را دادند. فردا همه در مسجد نو مجتمع شوند.
وقتي به منبر رفتم چنان حال انقلاب روحي به من دست داد که از خود بي خود شده و سخنان آتشيني ايراد نمودم که همان شب از وسط مجلس فرياد مرده باد پهلوي بلند شد.
در اينجا فرازهايي از سخنانم را جهت ثبت در تاريخ مي نگارم:
1. طبق اصل دوم متمم قانون اساسي، مذهب رسمي ايران مذهب جعفري شيعه دوازده امامي است که در زمان غيبت، به فرمان امام عليه السلام حوادث واقع به علما و مراجع تقليد ارجاع شده و همه بايد از ايشان تبعيت نمايند حتي شاه.
2. طبق قانون اساسي مشروطه شخص شاه بايد مسلمان پيرو مذهب جعفري باشد و از مراجع تقليد نمايد.
3. به حکم لا تتخذوا اليهود والنصاري اولياء (3)، پيروان قرآن و مسلمانان جهان نبايد خواسته و دستورات کفار (يهود و نصارا) را که دشمنان اسلام و مسلمين هستند، پذيرا شوند. آنها مي خواهند اسلام را ريشه کن کنند و علما و مراجع و بنياد اسلامند. کندن و از بين بردن آنها مترادف با از بين بردن اسلام است.
4. اگر از دربار پاپ و تبليغات مسيحي مي آيند در شيراز بيمارستان مرسلين تأسيس مي کنند و مبلغ و دکتر مي فرستند و در قريه کلات شيراز (ييلاق شيراز) کليسا مي سازند و مبلغ مي فرستند چه غرضي دارند؟ آيا آرزوي ايشان جز اين است که مسلمانان را مسيحي کنند؟ از خواندن انجيل به گوش بيماران بستري، غير از اين تصور باطل چه قصدي دارند؟ چگونه اولياي امور اين چنين دستورات رئيس جمهور امريکا که يهودي يا نصراني است را نسبت به مرجع عالي قدر و امام مسلمين عملي مي کنند.
5. سال ها بريتانياي کبير (انگلستان) بر کشور هندوستان حکمراني مي کرد و هندوستان را مستعمره خود کرده بود و جرأت جسارت به مقدسات ديني هيچ يک از مذاهب مختلفه نمي کرد و جريحه دار کردن احساسات ديني را خلاف سياست دولت خود مي شمرد.
6. دولتي که مي خواهد بر اين کشور اسلامي شيعه ايران حکومت کند و سلطنت نمايد، چگونه مي تواند به خود اين جرأت و جسارت را بدهد که در راديو با کمال وقاحت بگويد ما به خانه امام خميني حمله کرديم و ايشان را گرفتيم و از مملکت تبعيد کرديم؟ آيا نمي داند با اين اقدام يک مملکت آرام را به حمام خون تبديل مي کند؟
7. توهين به عالي ترين مظاهر ديني براي مردم يک کشور شيعه قابل تحمل نيست. مردم موحد ايران مراجع و رهبران مذهبي را عالي ترين مظاهر ديني خود مي دانند زيرا خدا که مرئي و ديدني نيست، پيغمبر هم که ظاهرا از دنيا رفته و امام زمان هم که در پس پرده غيبت است، ديده نمي شود. پس آيات عظام و مراجع ديني به عنوان زمامدار دين مردم، عالي ترين و بارزترين مظاهر ديني هستند، با اين وصف چگونه شما جرأت چنين جسارتي به ايشان کرديد؟
8. سعدي عليه الرحمه مي گويد: سه چيز بي سه چيز پايدار نماند: 1.ملک بي سياست 2.مال بي تجارت 3.علم بي بحث. اگر دولت سياست داشت بايد با مردمي که مي خواهد بر ايشان حکومت کند، با افکار و احساسات ديني اين مردم همگام مي شد و آنان را با آزار و اذيت روحانيين تحريک به شورش و انتقام نمي کرد که الدنيا يبقي مع الکفر ولايبقي مع الظلم.
9. به فرموده حضرت آيت الله حاج شيخ بهاءالدين محلاتي فردا تعطيل عمومي اعلام شده و همگي مردم و روحانيين در مسجد نو حاضر شوند و با کمال نظم و انضباط خواسته خود را بخواهند.
10. من وصيتنامه خود را به خانواده دادم و آمدم که برنگردم، اگر خداي نکرده مويي از سر امام خميني کم شود با ناخن و چنگال جگرشان را در مي آوريم و تخت و تاجشان را سرنگون مي کنيم. همه روحانيين و مردم شاهدند که گفتيم و از پا ننشستيم تا به گفته خود جامه عمل پوشانيديم. من خودم از راديو اين خبر را نشنيدم، خدا کند اين خبر درست نباشد والا فردا سيل خون در اين کشور جاري مي شود.
در پايان، مجلس با ابراز احساسات ديني نسبت به امام خميني و اظهار انزجار از دولت و مجلس پايان يافت. متأسفانه نيمه شب همان شب به خانه آيت الله محلاتي ريختند خود و فرزندشان حجت الاسلام شيخ مجدالدين محلاتي را گرفتند و به تهران بردند و نيز به منزل آيت الله حاج سيد عبدالحسين دستغيب نيمه شب رفتند و عده اي را مضروب و مجروح ساختند و ايشان را نيافتند تا روزهاي بعد گرفتند و به تهران تبعيد کردند و خود اينجانب را که فردا هم در مسجد جامع منبر رفتم و جريان را به اطلاع مردم رساندم و شاهد آوردن جنازه شهدايي بوديم که در خيابان ها توسط دستگاه جبار به مسلسل بسته بودند و با مردم که بر سر و سينه مي زدند اشک مي ريختيم. بعد از ظهر آن روز بنده را هم گرفتند و به زندان شهرباني بردند. بعد از دو ماه محرم و صفر به دادگاه نظامي زمان جنگ دادند و دادستان نظامي تقاضاي اعدام براي من کرد و گفت روحانيين از همه بلاد متحد گشته و تصميم کودتا عليه رژيم داشتند والا از کجا مي دانستند که فردا سيل خون جاري مي شود.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. صحيفه امام، ج2، ص 451، پيام به ملت ايران،51/6/20.
2. مرحوم حجت الاسلام حاج سيد حسين ساجدي، امام جماعت مسجد ساجدين ورئيس سابق سازمان تبليغات اسلامي شيراز بوده است.
3. قرآن، 51/5
 

منبع:نشريه 15 خرداد شماره
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما