قرباني همدستي برخي اعراب با موساد (1)

کساني که سمير قنطار را پس از 30 سال اسارت در زندان هاي رژيم صهيونيستي، براي اولين بار مي بينند و يا پاي سخنان او مي نشينند گمان مي کنند که زندان و سلول هاي انفرادي و شکنجه هاي جسمي و روحي او را از پاي درآورده، و توان سخن گفتن و يا ادامه راه مقاومت را ندارد، و باقي مانده عمر خود را به بازگويي خاطره هاي تلخ و
چهارشنبه، 8 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قرباني همدستي برخي اعراب با موساد (1)

قرباني همدستي برخي اعراب با موساد (1)
قرباني همدستي برخي اعراب با موساد (1)


 





 
بررسي توطئه همدستي سرويس هاي امنيتي برخي دولت هاي عربي با سازمان موساد براي ترور حاج عماد مغنيه در گفت و گو با آزاده لبناني سمير قنطار

درآمد
 

کساني که سمير قنطار را پس از 30 سال اسارت در زندان هاي رژيم صهيونيستي، براي اولين بار مي بينند و يا پاي سخنان او مي نشينند گمان مي کنند که زندان و سلول هاي انفرادي و شکنجه هاي جسمي و روحي او را از پاي درآورده، و توان سخن گفتن و يا ادامه راه مقاومت را ندارد، و باقي مانده عمر خود را به بازگويي خاطره هاي تلخ و شيرين دوران زندان و اسارت سپري خواهد کرد. ولي هنگامي که پاي سخن او نشستم، اين پنداشت برطرف شد. خود را در برابر مرد توانمندي يافتم که گويي هرگز اسير نبوده بلکه با مقاومت و اميد به آزادي، روحيه سلحشوري خود را حفظ کرده است.
درست است که سمير قنطار پس از آزادي و بازگشت به سرزمين مقاومت با بسياري از رسانه هاي اطلاع رساني ديداري و شنيداري لبنان و منطقه گفت و گوي مطبوعاتي انجام داده است. ولي او در اين مصاحبه به بسياري از پرسشها درباره نظريه هاي نظامي منحصر به فرد فرمانده مقاومت اسلامي لبنان شهيد حاج عماد مغنيه و نظريه هاي نظامي ارتش رژيم صهيونيستي و سرنوشت اين رژيم و اوضاع فلسطين تحليل گونه پاسخ گفته که با هم مي خوانيم:

در دوران جواني با چه انگيزه اي به جنبش مقاومت فلسطين پيوستيد و دلايل انتخاب شما به عنوان فرمانده اجراي عمليات مسلحانه در شهرک صهيونيست نشين نهاريا چه بوده است؟
 

بسم الله الرحمن الرحيم: در سال هاي دهه هفتم از قرن بيستم گرايشات انقلابي و آزادي خواهانه در سرتاسر خاورميانه به ويژه در لبنان فراگير شده بود. حمله هاي پي در پي هوايي رژيم صهيونيستي به اردوگاه هاي آوارگان فلسطيني و روستاهاي جنوب لبنان، و نيز تشديد مبارزات ملت فلسطين گرايشات آزادي خواهانه و عدالت جويانه ملت هاي منطقه را گسترش داده بود. هواپيماهاي جنگي رژيم صهيونيستي روزانه لبنان را بمباران و مردم بيگناه را قتل عام مي کردند. اين صحنه هاي دلخراش به جوانان لبناني انگيزه داد تا به انقلاب فلسطين بپيوندند و از سرزمين خود در برابر جنايات مستمر رژيم صهيونيستي دفاع کنند. من نيز از زماني که جنبش مقاومت فلسطين در لبنان استقرار يافت به انقلاب فلسطين پيوستم. و مانند هزاران جوان لبناني و عرب بر اساس احساس مسئوليت ملي و اخلاقي از مبارزات ملت فلسطين دفاع کردم.
براساس آگاهي و شناختي که داشتم به جبهه آزادي بخش فلسطين که مبارزه مسلحانه را راهکار خود قرار داده بود و در لبنان پايگاه هاي نظامي متعددي در اختيار داشت پيوستم. سپس به واحدهاي ويژه عملياتي اين جنبش معرفي شدم و براي شرکت در عمليات مسلحانه در چند دوره آموزش نظامي شرکت کردم. در پايان دوره آموزش نظامي، به منظور شرکت در عمليات مسلحانه در سرزمين هاي اشغالي فلسطين داوطلب شدم. آنگاه از مسئولان خود تقاضا کردم با اين پيشنهاد موافقت کنند. در پي اين تقاضا به واحد شماره 9 عملياتي معرفي شدم. مأموريت اين واحد اجراي عمليات مسلحانه در داخل سرزمين هاي اشغالي فلسطين بود.

چرا شما را براي پيوستن به اين واحد انتخاب کردند؟
 

مسئولان فلسطيني نقشي در اين گزينش نداشتند. من شخصاً تقاضا کردم به اين واحد بپيوندم. اصولاً فرماندهان نظامي اين جنبش اجازه ندارند افراد واحد شماره 9 را گزينش کنند، زيرا افراد علاقمند به شرکت در عمليات استشهادي به طور داوطلبانه به اين واحد مي پيوندند. عملياتي که اين واحد انجام مي دهد جنبه شهادت طلبانه دارد. و مشخص نيست که رزمندگان اين واحد سالم به پايگاه هاي خود بازگردند. ناگفته نماند که داوطلبان با اصرار زياد به اين واحد مي پيوندند.

آيا جنگجويان غير لبناني و فلسطيني نيز در جنبش آزادي بخش فلسطين حضور داشتند؟
 

طبيعي است که تعداد زيادي از اتباع کشورهاي سوريه عراق، تونس، اردن، و مصر و برخي کشورهاي اسلامي همچون پاکستان و بنگلادش در اين جنبش حضور داشتند. به ياد دارم داوطلباني از اتباع کشورهاي اروپايي نيز در اين جنبش حضور داشتند و در راه دفاع از آرمان فلسطين مبارزه مي کردند.

آيا اعضاي سازمان هاي شناخته شده همچون بريگاردهاي سرخ ايتاليا و ارتش سرخ آلمان «بايدر مانهوف» و ارتش سرخ ژاپن هم حضور داشتند؟
 

تعدادشان اندک بود. اصولاً اين افراد براي آموزش نظامي به لبنان مي آمدند و برخي شان در اين کشور ماندگار مي شدند.

آيا اتباع ايراني هم مي آمدند؟
 

در آن مرحله با تعدادي از جوانان مبارز ايراني آشنا شدم. اتباع ايراني نيز براي آموزش نظامي به لبنان مي آمدند.

اسامي آنها را به ياد داريد؟
 

خير... حدود چهار دهه گذشته است، و اسامي آن ها را فراموش کرده ام. در آن زمان خاندان پهلوي در ايران حکومت مي کردند و مخالفان شاه براي آموزش نظامي به لبنان مي آمدند و سپس به ايران باز مي گشتند.

برنامه ريزي براي اجراي عمليات شهرک نهاريا در چه مکاني انجام شد؟
 

اين عمليات در جنوب لبنان برنامه ريزي شد و سپس من و سه تن از داوطلبان اجراي عمليات از طريق دريا به عمليات شناسايي موقعيت شهرک صهيونيست نشين نهاريا رفتيم. راه هاي پنهان شدن از رادارها و شناورهاي گشت نيروي دريايي رژيم صهيونيستي را بررسي کرديم. قايق هاي گشتي اسرائيلي ها سواحل فلسطين اشغالي را به شدت کنترل مي کردند. رادارهاي ارتش هم به منظور جلوگيري از نفوذ مبارزان فلسطيني از مرز لبنان به شدت مراقبت به عمل مي آوردند. براي اجراي اين عمليات آموزش هاي بسيار سخت و پيچيده اي را پشت سر گذاشتيم. دوره آموزشي زميني و دريايي مخصوص اين عمليات حدود چهار ماه طول کشيد. هرچند مدت يکبار طرح عمليات را بازبيني و تعديلاتي در آن انجام مي داديم. پس از تکميل مراحل آموزش و شناسايي سوار قايق پلاستيکي شديم و بسوي هدف به حرکت در آمديم.

عمليات برنامه ريزي و شناسايي دقيقاً چند ماه طول کشيد؟
 

حدود چهار ماه طول کشيد. کار برنامه ريزي را از اولين روز ماه ژانويه آغاز کرديم، و عمليات روز 22 آوريل با حمله به شهرک صهيونيست نشين نهاريا پايان يافت.

شما و افراد گروه تان شهادت را پيش بيني کرده بوديد؟
 

نکته اول اين است که در آن مرحله، اين صنف از عمليات مسلحانه، عمليات شهادت طلبانه ناميده مي شد. هيچ کسي اميدي به بازگشت سالم به لبنان را نداشت. افراد تيم ما مطمئن بودند که زنده باز نمي گردند. چرا که نيروي پشتيباني در کار نبود.
نکته دوم اين است که ميدان اين عمليات با مرز لبنان حدود 15 کيلومتر فاصله داشت و امکان بازگشت در کار نبود.
نکته سوم اين است که شهرک نهاريا به يک دژ نظامي شباهت داشت و پايگاه هاي نظامي زميني و دريايي از چهار طرف آن را محاصره کرده اند. واحدهاي گشتي به طور شبانه روزي از اين شهرک مراقبت مي کردند. بنابراين هيچ گونه اميدي به بازگشت نداشتيم.

شرکت در اين عمليات را با رضايت کامل پذيرفته بوديد؟
 

قرباني همدستي برخي اعراب با موساد (1)

طبيعي است... هيچ کسي به چنين عملياتي دست نمي زند مگر اينکه پيامدهاي آن را از قبل پذيرفته باشد. مسئولان جبهه آزادي بخش فلسطين در آخرين لحظه و قبل از آغاز عمليات به ما گفتند چنانچه کسي مايل است منصرف شود، آزاد است به پايگاهش باز گردد... آزاد است در تصميم خود تجديد نظر کند... هرگز او مجازات نخواهد شد.

اهداف عمليات چه بود و آيا به اهداف خود رسيديد؟
 

براي اين عمليات دو هدف در نظر گرفته بوديم. هدف اول سياسي بود، و قصد داشتيم به امضاي موافقتنامه کمب ديويد ميان انور سادات رئيس جمهوري پيشين مصر و مناخيم بگين نخست وزير پيشين دشمن صهيونيستي واکنش نشان دهيم. موافقتنامه کمب ديويد روز 1979/3/26 به امضا رسيد، و عمليات نهاريا روز 1979/4/22 به اجرا گذاشته شد. البته زماني که عمليات را برنامه ريزي مي کرديم هدف اصلي مان اين بود که به طرح سازش رژيم حاکم بر مصر با رژيم صهيونيستي واکنش نشان دهيم. ولي هنگامي که عمليات به مورد اجرا گذاشته شد در مطبوعات اعلام کرديم که اين عمليات واکنشي است به امضاي موافقتنامه کمب ديويد. زيرا انور سادات در سال 1977 طي سخناني در پارلمان رژيم صهيونيستي اعلام کرد که از اين پس ميان اعراب و اسرائيل جنگي روي نخواهد داد. او با اين سخنان مي خواست پرونده کشمکش اعراب و اسرائيل را بدون دستيابي فلسطيني ها به حقوق شان بايگاني کند. بر اين اساس جنبش هاي ملي فلسطين تصميم گرفتند به رويکرد انور سادات و نيز به امضاي موافقتنامه کمب ديويد واکنش نشان دهند.
هدف دوم اين عمليات ابعاد نظامي داشت قصد داشتيم با اجراي عمليات کيفي در شهرک صهيونيست نشين نهاريا، تعداري از صهيونيست ها را به گروگان بگيريم و آنان را با اسيران فلسطيني در زندان هاي اسرائيل مبادله کنيم.

ساير افراد تيم عملياتي چه هويتي داشتند؟
 

يک لبناني که من بودم، و يک فلسطيني و دو تن از اتباع سوريه.

سرنوشت سه همرزم ديگرتان چه شد؟
 

دو تن از آنان در جريان عمليات شهيد شدند. يک نفرمان زخمي شد و به اسارت نظاميان صهيونيست درآمد که در سال 1985 در جريان مبادله اسيران ميان جبهه خلق براي آزادي فلسطين(فرماندهي کل) و دشمن صهيونيستي آزاد شد.

چرا شما را در عمليات پيشين مبادله اسيران آزاد نکردند؟
 

اسرائيلي ها با آزادي من در چند عمليات مبادله اسيران مخالفت کردند. به اين بهانه که من فرماندهي عمليات نهاريا را بر عهده داشتم و مسئوليت همه اتفاقاتي که در جريان عمليات روي داد پذيرفته بودم.

در عمليات مبادله اسيران ميان حزب الله و رژيم صهيونيستي در سال 2004 قرار بود آزاد شويد. چه شد که رژيم صهيونيستي با آزادي تان مخالفت کرد؟
 

در چارچوب توافقي که ميان حزب الله و رژيم صهيونيستي با ميانجيگري دولت آلمان صورت گرفت، شماري از اسيران لبناني به استثناي من و يک هموطن ديگر در ماه ژانويه سال 2004 آزاد شدند. دشمن به اين بهانه که همه اتفاقاتي که در جريان عمليات نهاريا به وقوع پيوسته به دستور مستقيم من بوده است، با آزادي ام به شدت مخالفت کرد.

آيا به ياد داريد حدود 31 سال پيش و در پي عمليات نهاريا مأموران رژيم صهيونيستي چه رفتاري با شما داشتند؟
 

رفتارشان با من و ساير اسيران و مجاهدان فلسطيني و عرب متفاوت نبوده هم مبارزان را به يک چشم نگاه مي کردند.

با شما هم که فرمانده يک تيم عملياتي بوديد، تفاوت قايل نبودند؟
 

طبيعي است که در ماه هاي اول بازداشت به شدت شکنجه بدني شدم. پس از گذشت چند ماه نوبت شکنجه روحي رسيد. مهمتر از همه در اين مدت 30 ساله خانواده ام موفق نشدند با من ملاقات کنند. سازمان صليب سرخ بين المللي نيز چند بار کوشيد ترتيبي دهد تا زمينه ملاقات را فراهم نمايد ولي دشمن با اين تلاش ها به شدت مخالفت کرد.

دقيقاً چند سال در اسارت بسر برديد؟
 

حدود 30 سال که پنج سال اول آن را در سلول انفرادي بسر بردم.

پس از صدور حکم زندان ابد، آيا به شما پيشنهاد همکاري هم ارائه دادند؟
 

در اين چارچوب به من پيشنهاد شد که تقاضاي بخشش کنم. از من خواستند اظهار پشيماني کنم و براي بازماندگان مقتولين عمليات نهاريا نامه بفرستم و از آن ها پوزش بخواهم. چند بار اين پيشنهاد را تکرار کردند تا شايد در زمينه آزادي من تجديد نظر شود. ولي من پيشنهاد اسرائيلي ها را به شدت رد کردم.

آيا با اسيران سرشناس لبناني همچون شيخ عبدالکريم عبيد و مصطفي ديراني هم سلول مي شده ايد؟
 

خير... آندو در زندان هاي مخصوص بازداشت شدگان بسر مي بردند و من در زندان هاي مخصوص افرادي که حکم قطعي قضايي شان صادر شده بود بسر مي بردم.

به خاطرتلاش حزب الله براي آزادي شما، رژيم صهيونيستي در سال 2006 به لبنان حمله کرد و جنگ 33 روزه روي داد. اخبار و رويدادهاي اين جنگ چه احساسي درون شما بر انگيخت؟
 

اخبار جنگ را لحظه به لحظه و به وسيله تلويزيون زندان پيگيري مي کردم. من بر اين باورم که جنگ ژوئيه سال 2006 آخرين جنگ نخواهد بود. تا زماني که رژيم صهيونيستي به فزون خواهي و غصب حقوق ديگران ادامه مي دهد بحران و جنگ در خاورميانه همچنان ادامه خواهد داشت.

در مسائل خاورميانه يک صاحبنظر هستيد، بفرماييد علت حمله هاي پي در پي اسرائيل به لبنان چيست؟
 

همانگونه که اشاره کردم اين حمله ها و جنگ ها در پرتو فزون خواهي دشمن انجام مي شود. من بر اين باورم که حمله سال 1982 رژيم صهيونيستي به لبنان زمينه سرآغاز فروپاشي اين رژيم را فراهم کرد، زيرا اسرائيل وارد کشوري شد که مردم آن با فنون نظامي آشنا هستند، و انواع اسلحه در اختيار دارند. مهمتر از همه از اراده قوي و مستقل برخوردارند. چنانچه ارتشي وارد چنين کشوري با اين ويژگي ها شود شکي نيست که وارد باتلاقي شده که امکان خروج از آن را نخواهد داشت. حمله سال 1982 اسرائيل به لبنان را تحول بسيار مهم و از الطاف الهي مي دانم. در پي اين حمله گسترده نظامي جنبش مقاومت در لبنان به وجود آمد و شکست سنگيني بر ارتش دشمن وارد آورد. اگر حمله مزبور انجام نمي شد ارتش صهيونيستي همچنان خود را ارتش شکست ناپذير و اسطوره اي به ملت هاي خاورميانه معرفي مي کرد.
البته نبايد فراموش کرد که در پي حمله سال 1982 اسرائيل به لبنان بسياري افراد دچار يأس و نا اميدي شدند. گمان کردند آرمان فلسطين به بايگاني تاريخ سپرده شده و دشمن حرف اول را در منطقه مي زند. موافقتنامه 17 مه سال 1983 نيز در سايه همين شرايط نوميد کننده بين لبنان و دشمن صهيونيستي به امضا رسيد. ولي حمله نظامي اسرائيل به لبنان يکي از الطاف الهي بود. در پي اين حمله بر پيکر ارتش رژيم صهيونيستي ضربات کوبنده و شکننده، و شکست سختي بر ارتش در لبنان وارد آمد.

يکسال از آزادي تان گذشت، تفاوت اسارت و آزادي را چگونه مي بينيد؟
 

راستش من در دنياي مخصوص خودم زندگي مي کنم. در دنيايي که به آن اعتقاد دارم. اين دنيا با دنيايي که در آن زندگي مي کنيد تفاوت چنداني ندارد. حوزه اي که در آن زندگي مي کنم با آنچه که در زندان به آن فکر مي کردم تفاوت چنداني ندارد. از گذراندن 30 سال اسارت هرگز شوکه نشده ام. در اين مدت هيچ آسيبي به آگاهي و جهانبيني ام وارد نيامده است. هرگز به خودم اجازه ندادم نااميد شوم. زيرا اسارت نتوانست حوزه فکر و انديشه ام را دگرگون کند. با صراحت مي گويم چنانچه از شيوه و طرز فکر خود دست بردارم، آنگاه آسيب روحي و معنوي بر من وارد مي آيد و نا اميد مي شوم. زيرا واقعيت هاي خارج از چارچوب مقاومت را واقعيت هاي ساده و سطحي مي بينم. اين واقعيت هاي سطحي ملاک ها و معيارهاي خاص خود را دارد. شايد انسان در چارچوب اين واقعيت ها و به علت فراگير شدن رياکاري و نفاق، سخنان مخاطبين خود را باور نکند.

حال که اينگونه مي انديشيد، آيا سلاح و يونيفورم نظامي تان را همچنان حفظ کرده ايد؟
 

طبيعي است... من به سلاح خود و راه مقاومت عشق مي ورزم... گاهي با لباس نظامي در محافل ظاهر مي شوم.

واقعاً تصميم گرفته ايد راه گذشته تان را ادامه دهيد؟
 

طبيعي است... تصميم قطعي گرفته ام مبارزه با رژيم صهيونيستي را ادامه دهم. در دوران اسارت نيز به وظيفه جهاد و مبارزه از طريق رسيدگي به اوضاع اسيران جديدي که به زندان مي آمدند عمل مي کردم. اکنون راه جهاد و مبارزه را از سر گرفته ام.

در مدت اسارت 30 ساله مطالعات و تحقيقات زيادي داشته ايد بفرماييد انديشه نظامي اسرائيل بر چه مبنايي استوار است؟
 

مباني عقيده نظامي اسرائيل در درجه اول بر حفظ قدرت بازدارندگي استوار است. اسرائيلي ها اين کيان را در سال 1948 بر مبناي نظريه کيان امن براي قوم يهود تأسيس کردند، تا از نسل کشي مجدد يهوديان جلوگيري کنند. سردمداران صهيونيسم مي گويند براي اينکه يهود در منطقه امن زندگي کنند، بايد ارتش قوي داشته باشند. براي اينکه ارتش شان قوي باشد بايد از قدرت بازدارندگي قوي برخوردار باشد. صهيونيست ها مي خواهند ارتش اسرائيل قوي ترين ارتش منطقه باشد، تا دشمنان اسرائيل همواره از آن احساس ترس و وحشت کنند، و جرأت رويارويي با آن را نداشته باشند.

چرا سران اسرائيل پس از جنگ 33 روزه ژوئيه سال 2006 يکسري واقعيت هاي ناشي از پيامدهاي اين جنگ را از جامعه پنهان کردند؟
 

جامعه اسرائيل به رغم پيدايش تحولات و دگرگوني هاي بنيادين در منطقه و جهان، همچنان مي کوشد در فضاي پيروزي در جنگ هاي گذشته با اعراب به ويژه جنگ ژوئن سال 1967 زندگي کند. اسرائيلي ها نمي خواهند بپذيرند که در کياني زندگي مي کنند که به آساني شکست پذير است. مي کوشند اسطوره ارتش برتر و ارتش شکست ناپذير را همچنان در اذهان خود زنده نگه دارند. به رغم شکست هاي سنگيني که در عقب نشيني سال 2000 از جنوب لبنان و در جنگ سال 2006 متحمل شدند، نمي خواهند باور کنند که شکست پذيرند.
در پي جنگ 33 روزه سال 2006 کتاب هاي زيادي در اسرائيل منتشر شد و نويسندگان سرشناسي دلايل شکست ارتش در جنگ مزبور را بررسي کردند. اين نويسندگان نوشته اند که شکست ارتش اسرائيل تنها به علت قدرت حزب الله و مقاومت اسلامي لبنان نبوده است. بلکه از عملکرد ضعيف رهبران سياسي و فرماندهان نظامي اسرائيل ناشي شده است. اسرائيلي ها براي شکست حزب الله در جنگ 33 روزه حدود 13 طرح نظامي تدارک ديده بودند. در هر طرحي که ناکام مي شدند به سراغ طرح هاي بعدي مي رفتند. مهمات و جنگ افزارهايي که در جنگ مزبور در لبنان بکار بردند در مقايسه با جنگ هاي پيشين با اعراب بي سابقه بوده است. به طور مثال ارتش اسرائيل در جنگ اکتبر سال 1973 در جبهه هاي سوريه و مصر حدود يکهزار گلوله توپخانه و تانک بکار برد. در حالي که در جنگ سال 2006 با لبنان حدود 170 هزار گلوله هاي توپ و تانک و موشک هاي هوا به زمين و موشک هاي دريا به زمين بکار برد. شما محدوده هاي جغرافيايي و ميزان مهمات بکار رفته در دو جنگ سال هاي 1973 و 2006 را مورد مقايسه قرار دهيد.
حجم متراکم آتشي که اسرائيلي ها در لبنان به کار بردند بسيار وحشتناک بود. در مقابل سه هزار رزمنده مقاومت اسلامي حدود 30 هزار سرباز تا دندان مسلح و مجهز به انواع سلاح هاي پيشرفته وارد ميدان کردند. در ميان اين تعداد سربازان، تيپ هاي نخبه گولاني و گلعاتي و ناحال و نيروهاي هوابرد و تعدادي واحدهاي کوماندويي شرکت داشتند. اين همه نيرو هيچ دستاوردي براي اسرائيل نداشته است. مسئولان سياسي اسرائيل از فرماندهان نظامي شان تقاضا مي کردند، دست کم يک دستاورد کوچکي در جبهه جنگ به آن ها بدهند تا توجيهي براي مردم داشته باشند. زيرا اسرائيلي ها به مدت چهار هفته در پناهگاه بسر مي بردند، يا بيشترشان به مناطق جنوب فرار کرده بودند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 49
ادامه دارد...




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما