اشعاري از شاعران شعر نو (4)

داشتني مي خنديدي كه بمب...بمب حالا هر روز الجزيره گريه هاي مادرت را پخش مي كند و هي به خبري كه هم اكنون عرسكت را زير آوار پيدا كرده اند در حالي كه چشم در چشم جهان فرياد مي زند مثل تاريخ سرزمينت گيس هاي بلندي داشتي
شنبه، 11 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اشعاري از شاعران شعر نو (4)

اشعاري از شاعران شعر نو (4)
اشعاري از شاعران شعر نو (4)


 





 

 

شاعر: عباس آتشي

 

1
گندم ها نرسيده بودند
كه ملخ ها رسيدند
خِرچ
خِرچ
خِرچ
صداي گريه
تمام آبادي را برداشته بود...

2
داشتني مي خنديدي
كه بمب...بمب
حالا هر روز الجزيره
گريه هاي مادرت را پخش مي كند
و هي به خبري كه هم اكنون
عرسكت را زير آوار پيدا كرده اند
در حالي كه چشم در چشم جهان
فرياد مي زند
مثل تاريخ سرزمينت
گيس هاي بلندي داشتي

شليك
شليك
قدم مي زند در پياده رو خون
خيابان خيابان عزرائيل
در سرزمين تو زندگي به غيبت كبري رفته
و بلند بلند ابرهه ها مي خندند
به ابابيلي كه ته كشيده
و بلند بلند نمرودها
به ابراهيمي كه نمي داند
هنوز قومش را پرت مي كنند ميان آتش
آتشي كه ديگر بهشت....
شليك
در سرزمين تو، مادران
به ديدن بيست سالگي فرزندانشان مشكوكند
شليك
در سرزمين تو
هميشه پدران ديرتر از فرزندانشان مي ميرند
راستي
من از نسل سليمان خسته ام.

شاعر: اكبر اكسير

كله پاچه
ديروز، روي پا مي رقصيدند
امروز، روي كله مي رقصند
ديروز، بچه ها شيشه را مي شكستند
امروز، شيشه، بچه ها را مي شكند
همه چيز عوض شده است
شاعران، متخصص مجاري ادرار
كله پزها، متخصص مغز و زبان
سرم گيج مي رود
زمين ثابت است و من مي چرخم
عكس و نوار مغزي را كه ديد
دكتر خيلي مطمئن گفت:
مثانه ات موردي ندارد آقاي گاليله!

زغال اخته
خورشيد، چراغ قوه انداخته
زمين در به دنبال نور مي گردد
روشن نمي شود اين خاك
با اين شاعران برنزه
و لاله زاري كه در انحصار صنف الكتريك است
سعدي افشار
رهبر سياهان جهان داد مي زند
من از اين همه سياه مي ترسم
و شمس لنگرودي مي گويد:
سياه بازي ديگر بس است شاعران!

پذيرش
ملخ هاي حاصلخيز
از جشن خودكفايي گندم مي آيند
كرم هاي فروتن
به شب شعر خوشه مي روند
من اين وسط گير كرده ام
با نيمه اي ملخ و نيمه اي كرم
مي جهم، جهاني مي شوم
مي لولم، لوله مي شوم
لوله كشي جهان
تخليه فاضلاب پذيرفته مي شود!

شاعر: احسان بَراهيمي

1
نگران روياهايم نباش!
چمدانم،
پر از عقده هاي شاعرانه است
هر جاي دنيا كه باشم
از تب موهاي تو
و بي تابي ماه
مي نويسم.

2
رواني دريا بود؛
تنها سياه پوش بندر
ملاحان مغرور مي فهمند و
نخل كاران هم موج سوار شدند.
به ليلي هاي بيوه دلداري دهيد
پريان حلق آويز از ستاره هاي جنوب را
دشنام ندهند.

3
در ظلمات چشمانت،
چندين بار ستاره ها را شمردم
اما نه خوابم برد
نه كلاغ ها و قورباغه هاي درونم آرام شدند
بگذار
سر بكشم
شب را.

4
قبل از آن كه رود ــ خانه ها
دود شوند
در چشمانم
راه دريا را
نشانم بده!

5
عصرها
بر بوم شهر كه قدم مي زنيم
قلم موهايت را
بر مي دارم
و با ظرافت هذيان
خط مي كشم
بر اعصاب باد.
 


منبع:‌ نشريه ثريا شماره 4
ادامه دارد...




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما