معرفي و نقد كتاب هاي ادبي(4)
نويسنده: امير عباس مهندس
كتابِ «به اين شكل»
معرفي و نقد
به گمانم پنجشنبه يا جمعه ــ يك دو روز تعطيلي ــ /باتو /ازدواج خواهم كرد/از شنبه را شايد خط بزنم/ تا هفته ها/دو روز ــ همان پنجشنبه تا جمعه ــ بيشتر نخواهد شد...(ص113)
تصوير سازي هاي شاعر گاه شعر را به متن هاي تخصصي سينما با پلان بندي هاي مشخص و دقيق نزديك مي كند، كه در صورت لغزش مي تواند به ساختار كلام ضربه بزند اما فريدمند آگاهانه موفقيت را با پايان بندي انديشيده به دست مي آورد.
پاساژ نيمه روشن نيمه شلوغ را/دوري زد و/هفت بار زيبا شد/دوري زد و/در چارچوب خود، لحظه اي مردد ماند/.../ماه دارد مي خندد: به ريش هر چه نويسنده، كارگردان/عاشق مردم آزار.(ص121)
پرنده اي بنشست/پرنده اي حالا/برخاست/ميان اين دو طرح/قلم مو در خواب...(ص59)
تاكنون هفت مجموعه ي شعر و منظومه ي شعر و منظومه از احمد فريدمند منتشر شده است. اولين كتاب كه «عاشقانه ها و درد» نام دارد، در سال 1355 منتشر شد. مجموعه ي شعر «به اين شكل» را انتشارات نيم نگاه و منظومه ي «افسانه هو» را انتشارات نويد شيراز در سال 1384 منتشر كرده است.
*
ماه از لاي پرده ي كركره ي اتاق خواب
روي احساس هاي آبي
مي ريخت
بچه خيال هاي ما
رفتار دور و درازي را
در ني
ها
مي كشيدند
كف تمام اتاق را پر كرده بود.
كم كم از منظر ماه
غايب شديم.
*
قالي
افتاده روي خواب هاش
مبل
بلاتكليف نجوا مي كند با خود
بخاري خاموش
دلگير است
گربه ي عادتت
بي قرار، پرسه مي زند همين حوالي مأنوس
قاب عكس دارد عادت مي كند
به حضور غياب تو
کتاب «با صداي باران مرا به ياد بياور»
نويسنده كتاب: پرويز حسيني
معرفي و نقد:
خوانش و نظر درباره ي مجموعه ي شعري كه گزيده ي بيست و پنج سال شعري شاعر است، شايد كار درستي نباشد، اما مي تواند سير انديشه، نگاه، غم و شادي، دلبستگي و علايق شاعر را بيان دارد. وقتي وي در جواني از عشق مي گويد: برادر جان، اي دوست /عشق آتشكده اي است /ما نگهبانان آن هستيم /بيا برادر از خورشيد وام بگيريم...(سال 1350 ص 99)
اكنون كه رفته اي/در كوچه باغ خاطرم/رهگذر ياد تو/شبانه پرسه مي زند...(سال 52 ص 19)
شاعري كه حاصل جريان هاي اجتماع خويش است و در بطن جامعه حضور دارد، در سال هاي انقلاب همراه مردم در سوگ «سال هاي بي بهار» و سترون، اميدوارانه چنين مي گويد: تو خواهي آمد/با كوله بار فاجعه به شانه هاي خسته ات/و من از تو خواهم پرسيد: «خانه ي بهار كجاست؟ كجاست گل؟»/...تو خواهي آمد/و من به آيينه خواهم گفت:/تو بي شرمي اگر شاد نشانم بدهي/حادثه رخ داده است...(ص50)
دير بازيست/كه ما منتظريم/ياران مي آيند/قاصدك ها پيغام آوردند.(ص57)
با صداي باران،/مرا به ياد بياور/كه هميشه مي گفتم:/يك روز دست باد/بوته هاي خار را نيز/خواهد چيد...(ص 60)
زماني به مقتضاي سن و شرايط نااميدانه بيان مي دارد:.../هرگاه كه پرنده هاي مهاجر را ديدي/كوچيده از بي آبي/مرا به ياد بياور/و شعري را زمزمه كن/آهنگين/مثل باران/...(ص71)
دقيقه ها به سنگيني سرب/از دالان هاي بلند روز/عبور مي كردند/هيچ كس سخن نمي گفت/انگاري كه سپيده دم عاشقي را/بر داربست گيسوان شب/مصلوب كرده بودند.(ص72)
ديگر نمانده كسي/در چشم من زمين/از هميشه خالي تر است/...در چشم من كنون/باران تنفر است/دنيا از هميشه كوچك تر/و زمين/از هميشه خالي تر/تهي تر/تهي...(ص78)
و هنرمندي كه جدا از مردم خويش نيست؛ هميشه دلشوره دارد؛ نهايت بي آنكه دلواپسي از او زايل شده باشد، در پروسه اي چنان مي گويد:.../آنك/از سرم خواب پريد...(ص87) و پس از آن مي خوانيم: خواب آبي ماهي را/و هم سرخ ماهي گير/بر هم زد/و خواب سبز درختان را/باد/...(ص99)
اما با تمامي نظرها آرمان هاي شاعر «با صداي باران مرا به ياد بياور» هميشه عاشقانه است، كه از عشق سرودن در عين سهلي، نمي توان ممتنع بودن آن را از ياد برد. علتي كه شاعر را به هر سو مي برد، بادبان عشق است.
اي خوب/چشم هايم را به تو خواهم بخشيد/تا همچو فانوسي/برسقف تاريكي/بياويزي/و چترم را نيز/تا همچو سايباني در روزهاي باراني/بگستراني/تاهميشه/تا لحظه هاي موعود/چشم هايم را به تو خواهم بخشيد/و دلم را نيز/تا در برابر رود بنشيني/در لحظه هاي بغض و آتش و شوريدگي/در لحظه هاي تشنگي/بادها را بگذار/به هر سو بوزند/من از تو بادباني وام گرفته ام/كه مرا تا آن دور.../تا آخرين دريا/خواهد برد/چشم هايم را به تو خواهم بخشيد/دل دريايي و چترم را نيز.(ص107)
در سير عاشقي ياد و خاطره هايي هميشه همراه شاعر است؛ خاطره هايي كه گويي ازلي اند، و شاعر وام دار آن هاست. به يادمان گياه واره ي گيسويي/دل خوش مي دارد/آن تنها يك بار/در برزخ نگاهي/عشق را/تجربه كرده است/اگر كه هيچم در دست نه/سينه اي گرم دارم/از عطر هزار خاطره/سرشار(ص 169)
جشن ها و يورش ها مجموعه ي «مقالات ايرينگ هاو» و مجموعه ي «شعر باران ساز» از يان استرگرن شاعر سوئدي، نمونه ترجمه هاي پرويز حسيني است كه تا كنون منتشر شده است.
سوگ
نيست شب
وقتي كه رخسار تو
چراغ شهر و خانه است
ماه اگر چه تاريك!
راه
اگر چه باريك!
نگاه آفتابي ات
مرا بهانه است
سبب هراس
نمي شود مرگ
زانكه هماره ياد تو
در متن هر ترانه است....
منبع: نشريه ثريا شماره 4
ادامه دارد...
/ج