حقيقت هنر؛ يک عطيه الهي

آنچه در پي مي آيد، شمه اي از بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع بخشي از هنرمندان کشور است که در تاريخ 1/5/1380 ايراد گشته است. در اين گفتار جامع به مقولاتي چون تعريف هنر و اقسام آن، سمت و سو وآثار معنوي اين پديده ونيز رسالت حاملان آن پرداخته شده که در مجموع نمايانگر جايگاه هنر و هنرمندان در نظام اسلامي است.
يکشنبه، 12 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حقيقت هنر؛ يک عطيه الهي

حقيقت هنر؛ يک عطيه الهي
حقيقت هنر؛ يک عطيه الهي


 





 
هنر معنوي در آئينه تحليل رهبر معظم انقلاب
درآمد
آنچه در پي مي آيد، شمه اي از بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع بخشي از هنرمندان کشور است که در تاريخ 1/5/1380 ايراد گشته است. در اين گفتار جامع به مقولاتي چون تعريف هنر و اقسام آن، سمت و سو وآثار معنوي اين پديده ونيز رسالت حاملان آن پرداخته شده که در مجموع نمايانگر جايگاه هنر و هنرمندان در نظام اسلامي است.
براي من فرصت با ارزشي بود، نه فقط به خاطر اين که حقايقي را در باب مسائل گوناگون مربوط به هنر و جامعه هنرمندان از زبان خود آنها شنيدم ؛ بلکه علاوه بر اين به خاطر اين که جلسه ما نشان دهنده اين است که بر خلاف تصور بعضي از دوستان، فرهنگ و هنر و ادب در کشور به هيچ وجه در حاشيه قرار ندارد؛ بلکه کاملا در متن است مساله هنر و هنرمند، جزو مسائلي است که هم ظريف است، هم به شدت حساس و دقيق است و مرزهاي دشواري، در اين زمينه وجود دارد. اگر ما به اين مرزها بي توجه باشيم، ممکن است خطا کنيم و بر خلاف آنچه که شايسته است، عمل نماييم ؛ البته اين مربوط به ماست. سخن درباره مرزهايي که هنرمند پايدار رعايت کند، نيست ؛ آن ماجراي ديگري است. ما که با مسأله هنر و هنرمند با اين موضوع مهم در اداره کشور مواجهيم، بايد مرزها را درست بشناسيم تا بتوانيم درست قضاوت کنيم و بر اساس قضاوت عمل نماييم.
هر هنرمندي به تنهايي يک دنياست و اين خاصيت هنري است که در وجود اوست. اگر انسان فرصت مي کرد تا غمگسارانه پاي دل هنرمندان بنشينيد، دنياي عجيب و زيبايي مي ديد؛ آميخته اي از غمها و شاديها، آرزوها و نگراني ها و آرمانها ؛ هنر گوهر بسيار گرانبهايي است که ارزش و گرانبهايي آن فقط بدين جهت نيست که دلها و چشمهايي را به خود جذب مي کندـ خيلي از چيزهايي که هنري نيست، ممکن است چشمها و دلهايي را به خود جذب کندـ نه اين يک موهبت و عطيه الهي است، حقيقت هنر هر نوع هنري يک عطيه الهي است، اگر چه بروز هنر در چگونگي تبيين است، اما اين همه حقيقت پيش از تبيين، يک ادراک و احساس هنري وجود دارد و نکته اصلي آن جاست. بعد از آن که يک زيبايي، يک ظرافت و يک حقيقت ادراک شد، از آن هزار نکته اش راهم درک کنند، هنرمند با همان روح هنري و با آن چراغ هنر که در درون او بر افروخته شده است. ظرايف و دقايق و حقايقي را ابراز مي کند، اين مي شود هنر واقعي و حقيقي که ناشي از يک ادراک و يک بازتاب و يک تبيين است.
در واقع هنر يک موهبت الهي و يک حقيقت بسيار فاخر است، به طور طبيعي کسي که اين موهبت از سوي پروردگار به او داده شده است، بايد بار مسئوليتي را هم براي خودش قائل باشد ؛ يعني داده هاي خدا همراه با انجام تکليفهاست، اين تکليفها لزوما همه ديني و شرعي نيست ؛ تکليفهايي است که بسياري از آنها از دل انسان بر مي خيزد. وقتي شما چشم داريد، اين نعمتي است که بعضي افراد آن را ندارند ؛ اما اين چشم به طور طبيعي غير از لذتها و برخورداريها که به شما مي دهد، تکليفي را هم بر دوش شما مي گذارد « چو مي بيني که نابينا و چاه است» اين تکليف به خاطر چشمي است که شما داريد. لازم نيست که دين به آدم بگويد، يا يک آيه قرآن درباره اش نازل شده باشد : اين رادل شما مي فهمد يا هيچ کس در دنيا نيست که ثروتمندي را ولو آن برخورداري، يا کد يمين و عرق جبين خودش به دست آمده باشد ملامت نکند، هنگامي که ببيند او نسبت به مستمندان، بي خيال و بي تفاوت و طعنه زن است. در حالي که آن ثروتمند ممکن است به شما بگويد خودم اين ثروت را به دست آوردم و مال خودم است : اما شما از او نمي پذيرند. وقتي ثروت و موهبت و دستاوردي وجود دارد. درقبال آن تکليفي هم خواهد بود.
البته هنر از ثروتهايي نيست که يکسره با کديمين و عرق جبين به دست آمده باشد. تا قريحه و استعداد هنري در شما نباشد. هر قدر هم که زحمت بکشيد، باز همچنان در آن خم اول باقي خواهيد ماند. آن قريحه، کار و دستاورد شما نيست ؛ آن را به شما داده اند. خدا همه نعمتها را به انسان مي دهد ؛ هر چند مجراي آن، جامعه و پدر و مادر و محيط و چيزهاي ديگر است، شما زحمت کشيده ايد، اما فرصت و همت زحمت کشيدن راهم خدا به شما داده است، تا توانستيد در وجود خودتان هنر را به اعتلاء برسانيد.
بعضي کسان مي گويند که در هنر متعهد،کلمه اول با کلمه دوم تناقض دارد. هنر، يعني آن چيزي که مبتني بر تخيل آزاد انسان است و متعهد،يعني زنجير شده : اين دو چگونه با هم مي سازد ؟! اين يک تصور است ؛ البته تصور درستي نيست. بحث مسؤوليت و تعهد هنرمند. قبل از هنرمند بودن او به انسان بودن او بر مي گردد. بالاخره يک هنرمند قبل از اين که يک هنرمند باشد، يک انسان است. انسان که نمي تواند مسؤول نباشد. اولين مسؤوليت انسان در مقابل انسانهاست. اگر چه انسان در مقابل طبيعت و زمين و آسمان هم تعهد دارد. اما مسؤوليت بزرگ او در قبال انسانهاست. در عين حال هنرمند به خاطر ويژگي بسيار ممتازش، تعهد جداگانه اي غير از بياني که قبلاً گفتم دارد.
هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنر خودش و هم در قبال مضمون تعهد دارد. کسي که قريحه هنري دارد، نبايد به سطح پايين اکتفا کند. اين يک تعهد است. هنرمند تنبل و بي تلاش، هنرمندي که براي تعالي کار هنري خودش و ايجاد خلاقيت تلاش نمي کند، در حقيقت به مسؤوليت هنري خودش در قبال قالب عمل نکرده است. هنرمند بايد دائم تلاش کند.
علاوه بر اين، تعهد در قبال مضمون است. ما چه مي خواهيم ارائه بدهيم ؟ اگر انسان محترم و عزيز است، دل و ذهن وفکر او هم عزيز و محترم است. نمي شود هر چيزي را به مخاطب داد، فقط به صرف اين که او نشسته و به حرفهاي ما گوش مي دهد، بايد ببينيم به او چه مي خواهيم بدهيم. من مطلبي را به گمانم از قول «رومن رولان خواندم که گفته بود دريک کار هنري، يک درصد هنر، نودونه درصد اخلاق ؛ يا احتياطا اين گونه بگوييم : ده درصد هنر، نوددرصد اخلاق به نظرم رسيد که اين حرف، حرف دقيقي نيست. اگر از من سوال کنند، من مي گويم صددرصد هنر و صددرصد اخلاق. اينها با هم منافات ندارند. بايد صددرصد کار را با خلاقيت هنري ارائه داد و صددرصد آن را از مضمون عالي و تعالي بخش و پيشبرنده و فضيلت ساز پر کرد و انباشت. آن چيزي که دغدغه برخي آدمهاي دلسوز در زمينه مسائل هنري است، اين است که ما به بهانه آزادي تخيل يا آزادي هنري، فضيلت سوزي و هتک اخلاق نکنيم، هنرمندان بايد خود را به حقيقتي متعهد بداند. آن حقيقت چيست؟ اين که هنرمند در چه سطحي از انديشه قرار دارد تا بتواند همه و يا بخشي از آن حقيقت را ببيند و بشناسد، بحث ديگري است. البته هر چه انديشه و فکر و درک عقلاني بالاتر باشد، مي تواند به آن درک ظريف هنريي کيفيت بيشتري بدهد. حافظ شيرازي صرفاً يک هنرمند نيست ؛ بلکه معارف بلندي نيز در کلمات او وجود دارد، اين معارف هم فقط با هنرمندان بودن به دست نمي آيد ؛ بلکه يک پشتوانه فلسفي و فکري لازم دارد. بايد متکا يا نقطه عزيمت و خاستگاهي از انديشه والا، اين درک هنري و سپس تبيين هنري را پشتيباني کند، هنر ملتزم و متعهد، يک حقيقت است و ما بايد به آن اقرار کنيم.
نمي توان رها و يله و بي هوا و با انگيزه هاي روز به روز و احياناً پايين و پست يا ناسالم، دنبال هنر رفت و سرافراز بود؛ چون آن ابتهاجي که در هنرمند وجود داردـ هنرمند بهجت ويژه اي دارد که با شاديهاي معمولي فرق دارد و غير هنرمند اصلا ديده نمي شودـ در صورتي حقيقتا به وجود خواهد آمد که بداند دنبال چه چيزي مي رود و چه کار مي خواهد بکند، تا با هنرمندي خودش احساس رضايت و بهجت کند که آن کار را انجام مي دهد. در اين صورت بايد اخلاق انساني، فضيلتها و معارف والاي ديني و الهي مورد توجه باشند بحث هنر ديني است. من مي خواهم اين را عرض کنم که هنر ديني به هيچ وجه به معناي قشريگري و تظاهر رياکارانه ي ديني نيست و اين هنر لزوماً با واژگان ديني به وجود نمي آيد. اي بسا هنري صددرصد ديني باشد، اما در آن از واژگان عرفي و غير ديني استفاده شده باشد. نبايد تصور کرد که هنر ديني آن است که بتواند معارفي را که همه اديان و بيش از همه، دين مبين اسلام به نشر آن در بين انسانها همت گماشته اند و جانهاي پاکي در راه نشر اين حقايق نثار شده است، نشر دهد، جاودانه کند و در ذهنها ماندگار سازد. اين معارف، معارف بلند ديني است. اينها حقايقي است که همه پيامبرا الهي براي آوردن آنها به ميان زندگي بشر، بارهاي سنگيني را تحمل کردند. نمي شود ما اين جا بنشينيم و تلاشهاي زبده ترين انسانهاي عالم را که مصلحان و پيامبران و مجاهدان راه خدا بودند تخطئه کنيم و نسبت به آن بي تفاوت بگذريم. هنر ديني اين معارف را منتشر مي کند ؛ هنر ديني عدالت را در جامعه به صورت يک ارزش معرفي مي کند؛ و لو شما هيچ اسمي از دين هيچ آيه اي از قرآن و هيچ حديثي در باب عدالت در خلال هنرتان نياوريد. آن چيزي که در هنر ديني به شدت مورد توجه است، اين است که اين هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هويت انسان و جامعه قرار نگيرد. جامعه ما بعد از پيروزي انقلاب اسلامي احساس هويت کرد؛ يعني شخصيت خودش را بازيافت. ما به عنوان جزء نود و نهم در امواج حرکات جهاني، غرق و گم بوديم. انقلاب ما را زنده کرد و به ما شخصيت داد، انقلاب به ما آموخت که يک ملت مي تواند در اساسي ترين مسائل جهاني، سخن و موضعي داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجه به اين که قدرتمندان و قلدرهاي عالم چه مي خواهند، ابراز کند و پاي آن بايستد. ارزش يک ملت در جامعه بين الملل به اين چيزهاست، نه به دنباله روي کورکورانه ؛ آن هم نه از چيزهاي خوب، بلکه ازنقاط منفي. براي يک ملت، بله قربانگوي دولتهاي گردن کلفت تر و قويتر و ثروتمندتر بودن، ارزش نيست ؛ اين را انقلاب به ما داد ؛ اين به برکت اسلام به ما رسيد. هنر انقلابي است. توقع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتني بر نگاه زيبا شناختي در زمينه هنر است، که توقع زيادي هم نيست. ملتي در يک دفاع هشت ساله با همه وجود به ميدان آمد. جوانان به جبهه رفتند و از فداکاري در راه ارزشي که براي آنها وجود داشت، استقبال کردند البته عمدتا به خاطر دين رفتند، هر چند ممکن است عده اي هم براي دفاع از ميهن و مرزهاي کشور دست به فداکاري زده باشندـ مادران و پدران و همسران و فرزندان و کساني که پشت جبهه تلاش مي کردند نيز طور ديگري حماسه آفريدند. شما خاطرات هشت سال دفاع مقدس را مرور کنيد، ببينيد براي يک نگاه هنرمندانه به حالت و کيفيت يک جامعه، چيزي از اين زيباتر پيدا مي کنيد؟ شما در عاليترين آثار دراماتيک دنيا، آن جايي که به فدارکاري يک انسان برخورد مي کنيد، او را تحسين و ستايش مي کنيد. وقتي فيلم، آهنگ، تابلوي نقاشي، زندگي فلان انقلابي مثلا ژاندراک يا سرباز فداکار فلان کشور را براي شما به تصوير مي کشند، در دل و باطن وجدان خودتان نمي توانيد کار او را تحسين نکنيد. هزاران حادثه به مراتب با ارزشتر و بزرگتر از آنچه که در اين اثر هنري نشان داده شده، در دوران هشت سال دفاع مقدس و در خود انقلاب، در خانه شما اتفاق افتاد. آيا اين زيبايي نيست ؟ هنر مي تواند از کنار اين قضيه بي تفاوت بگذرد؟ توقع انقلاب اين است و توقع زياده خواهانه اي نيست.
کشور ايران با همه خصوصيات فرهنگي عميقي که دارد تحقير شد. پنجاه، شصت سال کساني بر ما حکومت کردند که آورنده آنها، نه اين که ما نبوديم چون در ايران حکومت مردم به اين صورت اصلا سابقه نداشت بلکه دلاوري خودشان هم نبود. اي کاش اگر ديکتاتور بودند، اقلا مثل نادرشاه با زوربازوي خودشان، يا مثل آقا محمد خان با حيله گري خودشان بر سر کار آمده بودند؛ اما اين طور نبود. ديگران آمدند و آنها را بر اين ملت مسلط کردند و تمام منابع مادي و معنوي اين ملت را به غارت بردند. با رنجهاي و محنتهاي بسياري، حرکت عظيمي در مقابل اين پديده شوم اتفاق افتاد و توانست با فداکردن جانها و با عريان کردن سينه ها در مقابل دشنه ي دشمن غدار، به جايي برسد. اين زيبا نيست ؟ هنر چگونه مي تواند از کنار اينها بي تفاوت بگذرد؟ اين توقع انقلاب است. توقع انقلاب از هنر و هنرمند، يک توقع زورگويانه و زياده خواهانه نيست ؛ بل مبتني بر همان مباني زيباشناختي هنر است. هنر آن است که زيباييها را درک کند. اين زيباييها لزوما گل و بلبل نيست ؛ گاهي اوقات، انداختن يک نفر در آتش و تحمل آن، زيباتر از هر گل و بلبلي است. هنرمند بايد اين را ببينيد، درک کند و آن را با زبان هنر تبيين نمايد.. هميشه توصيه من به هنرمندان و کساني که با کار هنري سروکار دارند.اين است که اينها را به بازيهاي خطي و سياسي نکشانيد.
بحث حالا هم نيست؛ از زماني که بنده رئيس جمهور بودم، اين نکته را مي گفتم. توصيه هاي خاصي هم نسبت به اشخاص گوناگون داشتم که همه در اين جهت بوده که نگذاريد خطوط سياسي و جناحهاي سياسي و شبه حزبها بيايندو وارد اين مقوله شوند و آن را قبضه کنند ؛ زيرا در اين صورت همه چيز تباه خواهد شد. اما اشتباه نکنيد؛ آن جايي که پاي حفظ ارزشها و تداوم بخشيدن به آنهاست، يا صحبت از استحاله ارزشهاست، يک خط کشي وجود دارد ؛ شما نمي توانيد بگوييد من اين طرف هستم، نه آن طرف. مگر مي شود؟ اين مي شود بي هويتي. اين جا آدم بايد موضع انتخاب کند و پاي آن بايستد.
شما اين را بدانيد که تا اين تاريخ، هيچ حکومتي مثل حکومت فعلي ايران، در اين سرزمين نبوده که به رأي و خواست و عاطفه مردم متکي باشد ؛ من اين را به طور يقيني مي گويم و آن را ثابت مي کنم. البته حکومتهايي بوده اند که ستايش کننده داشته اند ؛ اما ستايش کردن، يک حرف است ؛ ايمان و باور عاطفه مردم در اختيار يک حکومت بودن، يک حرف ديگر است. اين متعلق به جمهوري اسلامي است ؛ اين به برکت انقلاب و تکيه به مردم است در اين جا اقبال مردم، با فرعونيت و احساس خود برتربيني زمامداران همراه نشده است. بنده که الان با شما حرف مي زنم، يک سر سوزن در خودم احساس کبريايي ندارم الحمدلله رب العالمين ساير مسؤولان کشور هم اين گونه اند؛ رئيس جمهور هم ندارد، رئيس مجلس هم ندارد، رئيس قوه قضاييه هم ندارد ؛ اصلا و ابدا چنين چيزي وجود ندارد.مسؤولان ما مي دانند که امانت خدا در دست آنهاست؛ امروز چند صباحي وجود دارد، اما فردا نيست. مسؤولان بر عهده خودشان وظايفي قائلند ؛ اين مربوط به اين کشور است.
اميدوارم که ارزش هنر در همان جايگاه حقيقي خودش، اول مورد توجه اهل هنر قرار گيرد و آنها به ارزش محموله با ارزشي که در وجودشان است، توجه کنند و آن را احترام نمايند. احترام کردنش هم به اين است که آن را در جاي شايسته اي خرج کنند. امام سجاد (عليه السلام) در حديثي مي فرمايند : جان و وجود انساني تو ارزشمندترين چيزهاست ؛ هيچ چيزي جز بهشت موعود خدا نمي تواند بهاي اين جان قرار گيرد ؛ اين را به غير بهشت خدا ندهيد. هنر، بخشي از آن فاخرترين و ارزشمندترين قسمتهاي جان انساني است ؛ بايد براي اين ارزش قائل شد و آن را براي خدا خرج کرد. مي خواهند فيلم جاذبه پيدا کند، لذا يک مشت افراد بخصوصي را جمع کنند. متأسفانه اين عيب بزرگي است که در بسياري از فيلمهاي ما ديده مي شود. آن نمونه هايي که دوستان گفتند، اصلا قابل قبول نيست؛ کاملا مردود است. البته اين چند فيلمي که آقايان به آن اشاره کردند، من هيچکدام را نديده ام. بحث سانسور نيست ؛ بحث اين است که ما نبايد به ذهن ودل جوان چيزي را بدهيم که او را به سمت گناه و فساد مي لغزاند. اين غير از آزاد گذشتن فکر براي انتخاب در مسأله اي است. شما مي دانيد که مسائل احساساتي به کسي فرصت انتخاب نمي دهد؛ انسان را به سمتي مي کشاند، بدون اين که قدرت انتخاب داشته باشد. اينها را من نمي پسندم. انسان در بسياري از فيلمها و کارهاي نمايشي مشاهده مي کند که براي جلوه دادن به کار، از جاذبه هاي جنسي استفاده مي کنند؛ در موسيقي يک طور ديگر ؛ در بعضي از هنرهاي ديگر، طور ديگر، بايد به گونه اي باشد که هنرمندانه بتواند آزادانه هنر خودش را بدون اين اجباري که گفتم اجبار به سمت مشتري طلبي عرضه کند تا هنر، صحيح و کامل از آب درآيد
اميدواريم که ان شاء الله، هم من و هم همه مسؤولان و هم شما هنرمندان مشمول هدايت و رحمت الهي باشيم و دست کمک خداوند ما را پشتيباني و ياري کند. من احترام و ستايش خودم را نسبت به کساني که در عرصه هنر، دلسوزانه، مسؤولانه و متعهدانه بذل تلاش و همت مي کنند، عرض مي کنم.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 15




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.