خصایص والای شهید پاک نژاد
گفتگو با سيد مصطفي كمالالديني عز آبادي (مكي)، همكار شهيد پاكنژاد در تأمين اجتماعي
مكي در سال 1338 در تأمين اجتماعي استخدام شد و دو سال بعد، يعني درست در سال 1340، دكتر پاكنژاد به اين سازمان آمد و زمينه آشنايي اين دو فراهم شد. عز آبادي، مثل بسياري از دوستان و آشنايان شهيد پاكنژاد، بيش از 70 سال سن دارد و جزئيات را به خاطر نميآورد، اما مطالبي كه او بر آنها تكيه ميكند، جزو موضوعاتي است كه شك و شبههاي در رخ دادنشان وجود ندارد؛ چيزهايي مثل اين كه دكتر پاكنژاد به هر كسي كه به كمكش نياز داشته، كمك ميكرده است، بي آنكه انتظار داشته باشد تا اين لطف او، روزي از روزهاي خدا جبران شود، مثل عشق بيشائبه اي كه او نسبت به اهل بيت- عليهم السلام- داشته و به واسطه همين عشق، فعاليتهاي مذهبي گستردهاي انجام ميداده است.
مكي اين ها را كه ميگويد، آهي ميكشد و اضافه ميكند: «از وقتي دكتر پاكنژاد به تأمين اجتماعي آمدند، تا زماني كه شهيد شدند، هر قدمي كه برمي داشتند، براي كمك به مردم بود. اگر كسي مشكلي داشت- چه اداري و چه غيراداري- به دكتر مراجعه ميكرد، دكتر هم با تلفن يا به واسطه همكاري پدر و برادرشان يا به وسيله نامه، مشكلات مردم را برطرف ميكردند؛ حتي اگر به حضور شخص دكتر پاكنژاد نياز پيدا ميشد،خودشان ميرفتند و سفارش هاي لازم را ميكردند تا مطمئن شوند كه آن مشكل، حتماً برطرف خواهد شد.»
او به چند نمونه ساده از اين كمكها اشاره ميكند و ميگويد:
«اين را همه ميدانند كه دكتر پاكنژاد از بيماران نيازمند و فقيري كه به مطب او مراجعه ميكردند پول نميگرفت دكتر پاكنژاد نه تنها از مردم پول ويزيت نميگرفت، كه از نظرمالي هم به آنها كمك ميكرد. حتي به خانه بيماران ميرفت و معاينهشان ميكرد. اگرخودش به علاج بيماري خاصي اشراف نداشت، مريض را به مطب پزشك متخصص ميفرستاد يا اگر بيماري مراجعه كننده در يزد مداوا نميشد، او را به تهران ميفرستاد. يك مسأله شايع ديگر در آن دوره، اين بود كه داروخانه ها همه داروها را نداشتند و دكتر پاكنژاد، حاج آقاي صدوقي و آقاي گرامي به مردم كمك ميكردند تا بتوانند داروهاي موردنيازشان را تهيه كنند.»
اگرچه همه دوستان و اطرافيان دكتر پاكنژاد بر اين خصوصيت شهيد تأكيد ميكنند و از تعهد جدي او به شغل و بيمارانش ميگويند، اما مكي درباره جنبههاي ديگري از شخصيت دكتر پاكنژاد صحبت ميكند؛ جنبه هايي كه كمتر كسي به آنها توجه كرده است. مثل اين كه اخلاق دكتر آنقدر خوب بود كه همه دوستش داشتند و اگر كسي به دكتر پرخاش يا خداي ناكرده فحاشي ميكرد، دكتر اهميتي نميداد و حرفي نميزد: «دكتر خودش را در سطح حرف ديگران پايين نميآورد، چون انسان گرانمايهاي بود.»
مسأله مهم ديگر، درباره اخلاق و رفتار دكتر پاكنژاد، مرجع بودن ايشان در رفع اختلافات بود. در واقع، پادرمياني و ريش سفيدي دكتر براي حل اختلافات زن و شوهرها يا هر دو نفري كه دچار اختلاف ميشدند،چيزي است كه كمتر به آن اشاره شده است: «يكي از كارهاي مهم دكتر اين بود كه اگر زن و شوهري با هم اختلاف داشتند، پادرمياني ميكرد تا هر دو طرف آرام شوند و مشكلات آنها برطرف شود؛ و جالب آن كه مردم از او حرف شنوي داشتند و پادرميانياش را قبول ميكردند.
اما روحيه صلح جويي دكتر فقط به پادرمياني در اختلافات خانوادگي ختم نميشود. مكي در اين باره ميگويد: «دكتر اصلاً اهل دعوا و مرافعه نبود و هميشه به برقراري صلح و صفا عقيده داشت، به همين دليل هم همه اطرافيانش را به آشتي دعوت ميكرد. حتي گاهي به كلانتري و دادگاه هم ميرفت تا دعواي بين دو نفر را حل و فصل كند.»
از آنجا كه اغلب كارهاي اداري در درمانگاه به مكي محول ميشده، مي تواند درباره خدمات پزشكي دكتر بهتر و جزئي تر صحبت كند. او در اين باره ميگويد: «يكي از كارهاي تأثير گذار دكتر اين بود كه معاينه كارگران يا كارمنداني را كه ميخواستند در سازمان تأمين اجتماعي استخدام شوند، بر عهده ميگرفت. چون هر كسي كه استخدام ميشد، ميبايست توسط يك پزشك معاينه شود، ولي آقاي پاكنژاد، درخواست ميكردند كه مردم را معاينه كنند تا درمان آنها هم بر عهده خودشان باشد.»
تبعيد كردهاي مرزنشين به يزد، يكي از اتفاقاتي بود كه پيوند عميق تري بين تودههاي مردم و شهيد ايجاد كرد، چرا كه دكتر پاكنژاد سفارش كرده بود كه اين افراد بتوانند در كارخانههاي مختلف كار كنند. مكي بعد از تعريف اين داستان ميگويد:
«حتي كار به جايي رسيد كه در همان اطراف به آنها، مسكني براي زندگي دادند. در آن زمان من بازرس بيمه كارخانهها بودم و از اين اتفاقات مطلع بودم.»
مبارزه با بهائيان و فرقه بهائيت، جزو موضوعات و اتفاقات مهم زندگي شهيد پاكنژاد بوده است. او هفته اي يك بار در حسينيه مهديه جلسهاي برگزار مي كرد و درباره مباحث پيرامون انقلاب و مبارزات عليه بهائيها صحبت ميكرد. مكي دليل فعاليتهاي مداوم شهيد پاكنژاد را عشق بي بديل ايشان به امام زمان (عج) ميداند و ميگويد: «دكتر پاكنژاد عاشق امام زمان (عج) بود. 40 سهشنبه هم به جمكران ميرفت تا بتواند امام زمان را ببيند.
براي اين كه بهائيان، جوانان را گمراه نكنند، ما هم به شهيد پاكنژاد كمك ميكرديم. من، رضا كربلايي و آقاي ژاندارمري در محلي كه شايع بود بهائيها فعاليت و تبليغ ميكنند، حاضر شديم و بعد به خدمت آقاي دكتر رسيديم. ايشان از ساعت 4 بعد از ظهر تا 2 نيمهشب درباره آنها و صحبت هايشان ميپرسيدند و ما هم پاسخ ميداديم؛ حتي يك بار هم به عزآباد رفتيم و در مسجد آنجا درباره امام زمان (عج) صحبت كرديم.»
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46