تواضع شهید پاک نژاد
گفتگو با خانم درخشنده شهيد زاده از همكاران شهيد پاک نژاد
درآمد
شهيدزاده به سبب رابطه كاري و حضور مستمر روزانه در كنار آن شهيد عزيز به خوبي با روحيات و خلقيات اين نماينده انقلابي مجلس اول و پژوهشگر علوم اسلامي آشناست.
درباره زندگي دكتر سيدرضا پاك نژاد و آشنايي شما با ايشان بفرماييد؟
زماني كه بنده مي خواستم استخدام شوم، دكتر پاك نژاد در اداره تأمين اجتماعي بودند. من رفتم و با ايشان صحبت كردم، بعد هم مدتي دوره ديدم و استخدام شدم، در همان بيمارستاني كه ايشان رئيسش بودند به نام بيمارستان اداره كار يا بيمارستان اميرالمومنين كه اكنون به نام درمانگاه شهيد پاك نژاد است.
چند سالي در بيمارستان كار كردم.بعد هم كه زير نظر خود دكتر بودم تا زماني كه بازنشسته شدم و دكتر هم به مجلس رفتند و بعد هم كه در حزب جمهوري اسلامي شهيد شدند.
از مسائل پيش آمده و از خاطرات آن زمان كه همكار ايشان بوديد بفرماييد؟
يك روز، خانمي كه دچار بيماري قلبي بود وبراي درمان پيش دكتر آمده بود، در حالي كه روي صندلي نشسته بود، مشغول گفت وگو با دكتر بود و از وضعيت بيماري خود مي گفت كه ناگهان حالش بد شد. مي خواست بيفتد كه دكتر او را گرفت، ولي متأسفانه ايشان همانجا فوت كرد. همين موضوع دكتر را خيلي ناراحت كرد و مي گفت: آخر، چرا زماني كه اسم مرا مي برد و من مي خواستم كمكش كنم فوت كرد؟ چرا من نتوانستم كمكش كنم و كاري برايش انجام دهم؟
البته دكتر مريضهاي زيادي داشت و گاهي پيش مي آمد كه بعضي ازآنها ناراحت بودند وبه دكتر تندي و با درشتي صحبت مي کردند، اما دكتر با آرامش و بدون ناراحتي و با خونسردي آنها را مداوا مي کرد و هرگز با كسي تند برخورد نمي كرد. من حدوداً 20 سال با دكتر همكار بودم وطي اين مدت به جز رفتار خوب، هيچ چيز از دكتر نديدم. در ضمن، دكتر بسيار خانواده دوست بودند و علاقه زيادي به خانواده داشتند. ايشان 4 فرزند پسر و يك دختر داشتند كه هنگام شهادت دخترشان هفت ماه و 10 روزه بود.
در خصوص فعاليتهاي سياسي دكتر چه اطلاعاتي داريد؟
يك روز كه مردم مي خواستند به ساواك حمله كنند، دكتر به ميان مردم رفت و با آنها صحبت كرد وگفت: حالا زمان اين كار نيست و الان نمي شود حمله را شروع كرد و مردم را از اين كار منع كرد و نصيحت كرد كه موقع اين كار هنوز نرسيده و هر زمان كه مناسب بود من به شما مي گويم. دكتر بخاطر دينداري و تدين و ايمانشان براي انقلاب، بسيار زحمت كشيدند.
در زمينه ارتباط دكتر با شهيد آيت الله صدوقي هرچه مي دانيد بگوييد.
يك بار، دخترم يرقان گرفت. من كه بسيار نگران بودم، نزد دكتر رفتم و موضوع را گفتم. دكتر گفت: اصلاً به او دارو نده و خربزه و عسل و نبات به او بخوران و از غذاهاي گوشتي پرهيز كن. بعد از پنج، شش روز هم كباب به او بده من، همين كارها را انجام دادم و بچه من طي اين مدت، اصلاً دارو نخورد. پس از مدت كوتاهي دخترم خوب شد. بعد از اين ماجرا هر كس بابت بيماري يرقان به درمانگاه مراجعه مي کرد، دكتر مي گفت: از خانم شهيد زاده سؤال كنيد و اطلاعات بگيريد! من هم به همه بيماران سفارشهاي دكتر را مي گفتم و تأكيد مي كردم كه دارو نخورند و به همين ترتيب همه بيماران مداوا مي شدند.
البته دكتر به درمان به طريقه شيميايي و داروهاي ساخته شده، خيلي اعتقاد نداشت و بيشتر معتقد بود كه طب سنتي و اعتقادي مؤثرتر است. به همين خاطر در كتاب خود به نام«اولين دانشگاه، آخرين پيامبر» توضيحات جامعي در مورد اينگونه درمانها داده است كه بسيار دقيق ودرست است.
البته ايرادهايي نسبت به بعضي از موضوعات كتاب گرفته شد، ولي در كل كتابي است برمبناي طب معنوي و علوم غير شيميايي.
خانم شهيد زاده اگر خاطرتان باشد، بيمه درآن زمان چندان از طرف صاحبان صنايع مقبول نبود و كمتر شخصي براي بيمه كردن كارگرش اقدام مي كرد، ولي به هرحال اين اداره تشكيل شده بود. آيا خاطره خاصي از اين موضوع داريد؟
درمورد رسيدگي به بيماران بي بضاعت ازدكتر چه صحبتي داريد كه بيان كنيد؟
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46