نمونه‌هايي از اشارات علمي‌(2)

«او امرعامل را (به نظام احسن و اكمل) از آسمان تا زمين تدبير مي‌كند سپس روزي كه مقدارش به حساب شما بندگان هزارسال است باز به سوي او بالا رود.» خدا مسائل زمين را از فضا اداره مي‌كند و بعدها (اوامر وي) در شبانه روز معادل 1000سالي كه شما مي‌شماريد به طور زيگزاگي به طرف وي برمي‌گردد.
يکشنبه، 19 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نمونه‌هايي از اشارات علمي‌(2)

نمونه‌هايي از اشارات علمي‌(2)
نمونه‌هايي از اشارات علمي‌(2)


 

نویسنده : حسین پناهی و حمیده فیض آبادی




 

سرعت حركت اوامر خداوند
 

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ (سجده/5)
«او امرعامل را (به نظام احسن و اكمل) از آسمان تا زمين تدبير مي‌كند سپس روزي كه مقدارش به حساب شما بندگان هزارسال است باز به سوي او بالا رود.»
خدا مسائل زمين را از فضا اداره مي‌كند و بعدها (اوامر وي) در شبانه روز معادل 1000سالي كه شما مي‌شماريد به طور زيگزاگي به طرف وي برمي‌گردد.
آيه مي‌گويد كه اوامرخداوند در روز به اندازه هزار سالي كه ما مي‌شماريم به طرف خدا حركت مي‌كند. منظور آيه از سالي كه ما (مسلمانان) مي‌شماريم سال قمري است كه مربوط به گردش ماه به دور زمين است. ماه در هر سال 12 بار دور زمين مي‌گردد و در هر 1000سال 12000 بار، مسافتي كه ماه در 12000بار گردش خود به دور زمين طي مي‌كند 83134723 /25 بيليون كيلومتر است. يعني اوامر خداوند در يك شبانه روز مسافت مزبور را طي مي‌كنند. هر شبانه روز 09966 /86164 ثانيه است. اگر مسافتي كه اوامر خداوند در روز طي مي‌كنند را بر ثانيه تقسيم كنيم سرعت حركت اوامر خداوند در ثانيه بدست مي‌آيد. به ترتيب زير:
83134723 /25 (بيليون كيلومتر) تقسيم بر 09966 /86164 (ثانيه)= 458 /299792 كيلومتر در ثانيه
سرعتي كه براي حركت اوامر خداوند در ثانيه بدست مي‌آيد 458 /299792 كيلومتر در ثانيه است، و اين سرعت همان سرعت حركت نور در ثانيه است.
در رابطه با زيگزاگي حركت كردن نيز چنان‌كه مي‌دانيم چيزي در فضا مستقيم حركت نمي‌كند بلكه هرچيزي تحت تأثير نيروي جاذبه كائنات خم مي‌شود. و خم شدن مكرر به اين طرف و آن طرف ناشي از نيروي جاذبه كائنات نيز مسيري زيگزاگي براي پديده ايجاد مي‌كند.

سنگ
 

... وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء ... (بقره/74)
«در بين سنگ‌ها سنگ‌هايي هستند كه جويبارها از آن جاري مي‌شود، و سنگ هايي هستند كه مي‌تركند و آب از آنها بيرون مي‌آيد».
نكات آيه: سنگ هايي وجود دارند كه جويبارها (چشمه ها) از آنها فوران مي‌كند و سنگ‌هايي هستند كه مي‌تركند و آب از آنها بيرون مي‌آيد:
سنگ‌هايي كه در دل زمين قرار دارند آب را نگه مي‌دارند و باعث مي‌شوند كه به اعماق زمين فرو نرود. اين سنگ‌ها بر اثر تغييرات روي سطح تحت فشار واقع مي‌شوند و خرد خرد مي‌شوند. به دنبال آن چشمه از آنها جاري مي‌شود و آبشار ايجاد مي‌شود.
سنگ‌هاي ديگري نيز روي زمين هستند كه آب در آنها نفوذ مي‌كند، وقتي سرد و منجمد مي‌شوند، از آنجاكه آب هنگام يخ زدن حجيم‌تر مي‌شود، سنگ مي‌تركد و مسير آب در آن ايجاد مي‌شود.

ثروت‌هاي زمين تقسيم شده است
 

أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَهَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاهِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ (زخرف/32)
«آيا آنها هستند كه نعمت‌هاي خدا را تقسيم مي‌كنند. ما ثروت‌هاي آنها را در زندگي دنيا تقسيم كرديم و آنها را درجاتي بر همديگر برتري داديم تا باهم مبادله دو يا چند جانبه كنند. و به بهشت خدا از آنچه جمع مي‌كنند بهتر است».
نكته آيه: ثروت‌هاي زمين "تقسيم شده" است:
چنان‌كه آيه مطرح كرده ثروت‌هاي زمين تقسيم شده است. و هريك از آنها نيز در زمينه‌اي بر ديگري برتري دارد كه باعث مي‌شود مردم سرزمين‌هاي مختلف به هم وابسته و باهم مبادله دو يا چند جانبه كنند.

رفتن ذره در تخته سنگ و در سيارات
 

يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَهٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ ... (لقمان/16)
«فرزند كوچكم! چنان‌چه عملي كه انجام مي‌دهي به اندازه ذره ناچيزي از خردلي باشد، و در تخته سنگ يا در (سيارات) و يا در درون زمين رفته باشد خدا آن را در محاسبه خواهد آورد»!

نكات آيه:
 

1. ذره ناچيز در تخته سنگ مي‌رود:
قشر خارجي زمين از لايه‌هاي متعددي تشكيل مي‌شود كه در حركت هستند. در برخي جاها كناره يكي از آن لايه‌ها زير لايه ديگر مي‌رود و به مواد مذاب مي‌رسد. بعد با آتشفشان فوران مي‌كند و پس از سرد شدن به تخته سنگ تبديل مي‌شود. به اين شكل ذره‌اي كه روزي روي سطح زمين بوده الآن در دل يك تخته سنگ قرار دارد.
2. ذره در سيارات مي‌رود:
پيوسته گاز و انرژي‌ها و گرما و ذرات از محدوده اطراف زمين خارج شده و به فضا مي‌رود. به اين شكل ذره‌اي كه روزي روي زمين بوده الآن مي‌تواند در سياره ديگري باشد.

مرگ و زندگي پديده‌هاي بزرگ در زمين و فضا
 

وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (روم/27)
«و او خدايي است كه نخست خلايق را از عالم (مشيت) بيافريند و آنگاه بدان عالم معاد بازگرداند و اين اعاده بر او (بسيار) سهل و آسان است و آن ذات يكتا را در آسمان و زمين (مظهر و) مثالي عالي‌تر است و مقتدر كامل و دانا به حقايق امور تنها اوست.»
و اين اوست كه پديده‌ها را درست مي‌كند و دوباره به وضعيت خود برمي‌گرداند. و برگرداندن آنها (تكرار آفرينش آنها) براي وي ساده‌تراست. وي نمونه‌هاي بزرگي نيز از اين موارد در فضا و زمين دارد.
نكته آيه: تولد و مرگ پديده‌هاي بزرگ در فضا و زمين:
در فضا ستاره‌ها متولد مي‌شوند و مي‌ميرند. و در زمين كوه‌ها متولد مي‌شوند و با عوامل فرسايش مي‌ميرند و با زمين يكسان مي‌شوند.

آمدن روزي انسان از فضا
 

قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ ... (يونس/31)
«به آنها بگو: چه كسي از آسمان و از زمين به شما روزي مي‌رساند»؟
چيزي كه ما امروزه از آمدن روزي از آسمان مي‌دانيم اين است كه سالانه هزاران تن مواد از آسمان به زمين مي‌آيد كه ازجمله عنصر آهن را با خود دارند، و آهن نيز ازجمله عناصر حياتي حيات است.

مسأله حركت زمين
 

در روزگاري كه نظريه بطلميوس به عنوان بهترين فرضيه در موضوع افلاك شناخته شده بود. در زماني ‌كه جز سكون زمين و حركت افلاك به دور آن چيز ديگري براي افراد بشر مفهوم نداشت.
در عهدي كه وسايل علمي ‌به هيچ‌وجه در اختيار بشر قرار نگرفته بود تا به غيرمحسوسات خود به حقيقت ديگري متوجه شوند. قرآن با لطافت خاصي كه نه با نظرات مردم آن زمان صريحاً مبارزه كرده باشد كه آنها از اسلام دوري كنند و نه حقيقت را بيان نكرده باشد، در چند مورد به حركت وضعي و انتقالي زمين اشاره فرموده و مي‌گويد:
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ * أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًا *احياء وَأَمْوَاتًا * وَجَعَلْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ شَامِخَاتٍ وَأَسْقَيْنَاكُم مَّاء فُرَاتًا (مرسلات/ 24-27)
«واي آن روز به حال آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند- آيا ما زمين را كفايت (بر هر امر بشر) قرار نداديم- تا زندگان روي زمين تعيش كنند و مردگان درونش پنهان شوند- و در زمين كوه‌هاي بلند برافراشتيم و از ابر و باران به شما آب زلال گوارا نوشانيديم.»
آيا ما براي شما زمين را مروركننده سريع و زنده و مرده قرار نداده ايم بلكه در آن كوه‌هاي ثابت و بلندي قرارداديم و براي شما از آن آب‌هاي پاك و گوارا آفريديم.
در گذشته مفسرين در تفسير اين آيه شريفه دچار اشكالاتي شده بودند زيرا كلمه كفات در لغت عرب به معني موجودي كه باسرعت پرواز مي‌كند مي‌باشد. و آنها به عناويني اين جمله را تأويل مي‌كردند ولي پس از كشف حركت انتقالي زمين معني آيه شريفه كاملاً واضح شد و نيز معلوم گرديد كه چرا پروردگار پس از جمله‌كفات كه در آيه شريفه ذكر شده، زنده شدن و مردن زمين كه به وسيله جمله احياء و امواتا گفته شده كه مسلّم با ضميمه آيات ديگر مراد تابستان و زمستان است و بوجود آمدن تابستان و زمستان در اثر حركت انتقالي زمين است.
و يا درنتيجه حركت انتقالي زمين و بوجود آمدن فصل زمستان و تابستان جريان آب از اقيانوس‌ها به سطح خشكي و تصفيه آنها به وسيله ابرها و آشاميدن بشر از آب پاك و قابل شرب نام مي‌برد.
و يا در سوره نبأ آيه 5 مي‌فرمايد:
أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا * وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا (نبأ/6-7)
«آيا ما زمين را براي شما گهوار (مهد آسايش) خلق نگردانيديم- كوه‌ها را ميخ هايي (عماد و نگهبان) بر آن قرار نداديم.»
و در سوره طه آيه 53 مي‌گويد:
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا (طه/53)
«خدا آن كسي است كه زمين را گاهواره (آسايشگاه) شما قرار داد.»
ترديدي نيست كه اين دو آيه با تشبيه كاملاً جالبي كه اهل دقت متوجه آن هستند به حركت وضعي زمين اشاره كرده است. و چون در معني اين آيه بين مفسرين اختلاف شديدي است.
ما در اينجا خلاصه كلام يكي از مراجع بزرگ را در تفسير اين دو آيه نقل مي‌كنيم: در صفحه 86 تفسيرالبيان آمده است.
خواننده محترم تأمل كن كه چگونه اين آيات به حركت نيكو اشاره كرده، چقدر عالي گاهواره را براي زمين به استعاره گرفته، آنچنان كه گهواره به منظور رشد و استراحت طفل حركت داده مي‌شود، همچنان زمين در اثر حركت سبب رشد و استراحت بشر و حيوانات مي‌گردد.
و عيجب‌ترآن كه پس از بيان حركت زمين در اين آيات كه اشاره به حركت وضعي زمين است فوراً بعد از آن به بيان استحكام زمين به وسيله كوه‌ها كه اگر نبود در اثر حركت وضعي زمين درهم مي‌پاشيد و بعد اشاره به شب و روز كه باز هم در اثر حركت وضعي زمين يعني گردش آن به دور خود بوجود مي‌آيد مي‌فرمايد و حيرت دانشمندان جهان را به خود جلب مي‌نمايد.
چنان‌كه اگر كسي از باب نمونه در سوره نبأ دقت كند اين حقيقت را به خوبي درك مي‌كند. ممكن است كسي بگويد كه: چرا قرآن مجيد حركت وضعي و انتقالي زمين را با كنايه و تشبيه بيان كرده و صريحاً نفرموده زمين دوحركت، يكي به دور خود و ديگري به دور خورشيد دارد در جواب مي‌گوييم: الكنايه ابلغ من التصريح يعني: كنايه بليغ تر از تصريح است زيرا اگر پيامبراسلام(ص) در هزار و چهارصد سال قبل كه كليه دانشمندان بشري معتقد بودند زمين حركت ندارد.
مي‌فرمود: زمين در حركت است علاوه بر آنكه او را به پيامبري قبول نمي‌كردند به او صدمه و آزار هم وارد مي‌نمودند و به علاوه پيامبراكرم(ص) در آن زمان وسيله اثبات مدعي خود را هم براي مردم نداشت. يعني نمي‌توانسته اين حقيقت را براي آنها ثابت كند و بالأخره آن چنان كه گاليله را پس از هزارسال كه از هجرت پيامبر(ص) گذشته بود با آنكه ادعاي نبوت هم نمي‌كرد وقتي حركت وضعي و انتقالي زمين را اثبات نمود تنها به منظور آنكه حرف تازه‌اي آورده با آن عظمت و جلالت علمي ‌كه دربين مردم داشت او را به محكمه تفتيش عقايد در محضر پاپ احضار كرده و مدّت‌ها او را زنداني نمودند و مي‌خواستند اعدامش كنند كه توبه كرد و توبه نامه او معروف است، همچنين پيامبراكرم(ص) را هم با وضع بدتري اذيت مي‌نمودند و حتي قرآن به خطر مي‌افتاد و رسالت حضرت خاتم‌الأنبياء (ص) دچار حملات مردم و بلكه دانشمندان آن زمان قرار مي‌گرفت و مي‌گذاشتند صداي اسلام به گوش كسي برسد ولي وقتي قرآن با آن بيان اعجازآميز كه در مقام تذكر نعمت‌هاي الهي يا در مقام اثبات وجود خدا با تشبيه و كنايه مطلب را بيان كرده علاوه بر آنكه مردم آن زمان را عليه خودش تحريك نفرموده مطلب را به طوري كامل و صحيح ادا كرده كه امروز دانشمندان به نحو احسن آن را قبول مي‌كنند.

مسأله كرويت زمين
 

در گذشته، مفسرين متوجه نبودند كه منظور از رب‌المشرقين و رب‌المغربين چيست زيرا اگر منظور، فصول باشد هر روز از فصل زمستان و تابستان و بهار و پائيز مشرق و مغرب جداگانه‌اي دارد و در لغت به محلّ فرو رفتن ماه مغرب نمي‌گويند اما زماني‌ كه كرويت زمين به صورت علم جلوه كرد معني آيات به ترتيب زير واضح شد.
قسمت اول آيات آيه 28 سوره شعرا مي‌گويد:
قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ (شعراء/28)
«باز موسي گفت رب‌العالمين همان آفريننده‌ي مشرق و مغرب و روز و شب است و هرچه بين اينها است اگر شما در قدرت حق تعقل كنيد.»
وقتي موسي درمناظره خود با فرعون مي‌خواهد، خدا را به او معرفي مي‌كند، مي‌گويد: پروردگار من خدايي است كه خالق شرق و غرب و آنچه دربين اين دو است.
اگر تعقل و تفكركننده باشيد. اين آيه چون در مقام مناظره با فرعون و طرفداران او بيان شده بايد به محسوسات كساني كه مورد خطابند نزديك باشد تا آنكه مناظره صحيح انجام شود و لذا تنها به آنچه در وقت مناظره محسوس مخاطبين بوده اشاره فرموده و آن جز يك مشرق و يك مغرب و آنچه در بين آنها از مخلوقات وجود داشته، چيز ديگري نبوده است. (و اين يكي از بزرگترين رموز بلاغت است).
و همچنين اگر در سوره بقره آيه 136 مي‌فرمايد:
سَيَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُواْ عَلَيْهَا قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (بقره/142)
«مردم سفيه بي‌خرد خواهند گفت چه موجب آن شد كه مسلمين از قبله‌اي كه بر آن بودند (بيت‌المقدس) روي به كعبه آورد بگو‌اي پيغمبر مشرق و مغرب خداي را است و هركه را خواهد او به راه راست هدايت كند.»
«نيز در مقام مناظره است و بايد محسوسات مخاطبين در زمان خاصي مورد توجه و منظور نظر قرار گيرد.»
وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (بقره/ 115)
«مشرق و مغرب هردو ملك خدا است پس به هرطرف روي كنيد به سوي خدا روي آورده‌ايد.»
در مقام بيان احاطه الهي بر مخلوق بوده و اينجا جز كلمه مشرق و مغربي كه در زمان خطاب محسوس خلق است چيز ديگري نبايد گفته شود، زيرا خلاف بلاغت بوده است.
و حتي اگردر سوره مزمل آيه 9 فرموده:
رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا (مزمل/9)
«همان خداي مشرق و مغرب عالم»
خلاف حقيقت نبوده زيرا آيات قبل و بعد آن خطاب به شخص پيامبراكرم(ص) بوده و مسلّم است زمان خاص و وقت خطاب، منظور شده و در اين ‌صورت جز با جمله مفرد آن را ادا نمودن چيز ديگري معني ندارد و يا لااقل برخلاف بلاغت مي‌باشد. قسمت دوم ازآيات سوره رحمن آيه17
رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ (رحمن/ 17)
«آن خدايي كه آفريننده‌ي دو مشرق و دو مغرب است.»
دراين آيه كه جنبه مناظره و خطاب به فرد خاص و زمان خاص منظور نشده است و بلكه فقط در بيان خداشناسي براي جن و انس بوده و تمام زمان‌ها را درنظر گرفته است، كلمه مشرقين در آيه آمده و با بيان زير به كرويت زمين اشاره فرموده است: زيرا واضح است كه باتوجه به كرويت زمين، در هر زماني‌ كه خورشيد از ديدگان ما ناپديد شود در همان زمان در جاي ديگر ظاهر مي‌گردد.
پس اگر مثلاً ما رو به جنوب بايستيم، طرف راست براي نيمكره‌اي كه ما در آن قرار گرفته ايم، مغرب است و همان محل در زمان غروب خورشيد، براي نيمكره ديگر مشرق خواهد بود.
و هم چنين طرف چپ براي نيمكره ما مشرق و براي نميكره ديگر مغرب است. بنابراين يك مشرق و يك مغرب طرف راست ما و يك مشرق و يك مغرب طرف چپ ما قرار خواهد گرفت.
و مسلّم در غيراين فرض مشرقين و مغربين به صيغه تثنيه معني ندارد. و نيز در آيه 38 سوره زخرف مي‌فرمايد:
حَتَّى إِذَا جَاءنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ (زخرف/ 38)
«(و سرگرم دنيا شده) تا وقتي ‌كه از دنيا به سوي ما بازآيد آنگاه بانهايت حسرت گويد‌ اي كاش ميان من و آن شيطان به دوري مشرق و مغرب بود كه او بسيار هم‌نشين و يار بدي بر من بود.»
وقتي آن كه پيروي از شيطان كرده و از ذكر خدا اعراض نموده به محضر عدل الهي در قيامت مشرف مي‌گردد، مي‌گويد:‌اي كاش بين من و تو‌اي شيطان دوري دو مشرق بود، زيرا تو بد قريني براي من بودي.
جاي ترديد نيست با فرض كرويت زمين و شرحي كه درآيه بالا ذكر شد بعد دو مشرق در سطح كره، درنهايت درجه دوري از يكديگر قرار گرفته است.
اگر مشرقين به معني مشرق و مغرب نميكره‌اي كه ما در آن قرار گرفته ايم مي‌بود و مجازاً اين نام را بر اين دو اطلاق كرده بودند نهايت درجه بعد كه در آيه منظور بوده است، استفاده نمي‌شد.
بنابراين در اين آيه به كرويت زمين كاملاً اشاره شده و يكي ديگر از وجوه اعجاز قرآن مجيد ظاهر گرديده است.
زيرا اگر درزماني‌كه مردم دنيا معتقدند نبودند كه زمين كروي است حضرت رسول‌اكرم(ص) با نداشتن وسائل علمي‌و تحقيقاتي اين اشاره صحيح است كه زمين كروي است مسلماً اين گفتار معجزه است. قسمت سوم از آيات در سه آيه از قرآن به كلمه مشارق و مغارب كه جمع مشرق و مغرب است اشاره شده كه در مرحله اول احتمال دارد منظور مشرق‌هايي كه از اختلاف افق بدست مي‌آيد باشد كه باز به كرويت زمين اشاره شده و در مرحله دوم ممكن است اختلاف فصول در حركت زمين به دور خوشيد منظور باشد كه براي هر روز شرق و غرب درنظر گرفته باشند كه معني مستبعدي است.

عمرزمين و قرآن
 

آنچه دركتب عهدين نوشته شده و هم چنين در زمان بعثت پيامبراكرم(ص) دربين مردم معروف بوده اين بوده است كه از عمر زمين كمتر از ده هزار سال گذشته است چنان‌كه در سفر پيدايش از كتاب تورات به اين مطلب تصريح شده است. ولي قرآن برخلاف نظريه دانشمندان آن روز و طبق علم امروز عمر كره زمين را طولاني دانسته و حتي زندگي بشر را در آن پرسابقه مي‌داند.
زيرا وقتي قصه حضرت آدم را نقل مي‌كند از قول ملائكه مي‌گويد:
أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء (بقره/30)
«به ياد آر آنگاه كه پروردگار تو به ملائكه فرمود من در زمين خليفه برگمارم ملائك گفتند پروردگارا مي‌خواهي كساني را بگماري كه فساد كنند در زمين و خون‌ها بريزند و حال آنكه ما خود را تسبيح و تقديس مي‌كنيم خداوند فرمود من مي‌دانم چيزي از (اسرار خلقت بشر) كه شما نمي‌دانيد.»
آيا مي‌خواهيد در كره زمين كسي را قرار دهي كه در آن فساد و خونريزي كند.
در تفسيراين آيه مفسرين واقعي قرآن يعني ائمه اطهار(ع) مي‌فرمايند ملائكه سابقه زندگي بشر و خصوصيات روحي او را مي‌دانسته اند به همين جهت اين سؤال را از پروردگار نموده اند. و لذا وقتي از مفسرين حقيقي قرآن يعني پيشوايان دين اسلام سؤال مي‌شود كه آيا قبل از اين عالم و آ‌دم در كره زمين عالم و آدم ديگر هم بوده در پاسخ به مضامين مختلف جواب مثبت داده بلكه به قدري آن را در كره زمين مكرر مي‌دانند كه ذكر عدد آن را براي شنونده خسته كننده دانسته اند در تفسير برهان در ذيل همين آيه روايات فراوان نقل شده است. بنابراين قرآن با بيان مطلب فوق يك پرده ديگر از وجوه اعجاز خود را به كناري زده و مطلب ما را ثابت كرده است.

حيات
تئوري‌هاي محل پيدايش حيات اوليه
 

در رابطه با پيدايش حيات اوليه امروزه سه تا نظريه وجود دارد: يكي مي‌گويد حيات در جو آغاز شده، ديگري مي‌گويد دراعماق اقيانوس‌ها، و سومي‌ مي‌گويد حيات اوليه از فضا آمده است.
1. نظريه اول كه مي‌گويد حيات در ابتدا در اتمسفر آغاز شده مي‌گويد: بافت‌هاي اصلي حيات در انتهاي بالاي اتمسفر شكل گرفته كه متشكل از گازهاي غيرارگانيك بوده است. وضعيت بد هوايي (طوفان، برق و...) و فعاليت‌هاي آتش‌فشاني و تشعشعات خورشيدي، گازهايي مانند متان و هيدروژن را و آمونياك را به مولكول‌هاي ارگانيكي (آلي) تبديل نموده و بافت‌هاي آن را پايه گذاري كرده است.
2. نظريه دوم كه محلّ تولد حيات اوليه را در جايي در چشمه‌هاي در اعماق آب مي‌داند مي‌گويد: ماده ارگانيكي اوليه در محيطي غني ازلحاظ غذايي در چند كيلومتر در زير سطح آب آغاز شده است. در زير چشمه‌هاي آبي ستون‌ هاي آبي قوي‌اي وجود داشته كه با فشار بيرون مي‌زده و مواد معدني را با خود بيرون مي‌داده، و گرماي لازم براي ايجاد حيات نيز را ايجاد مي‌كرده بوده است.
3. نظريه سوم كه مي‌گويد: حيات اوليه در فضا شكل گرفته مي‌گويد: بافت‌هاي اصلي حيات در زمين پيدا و آغاز نشده، بلكه از فضاي دوردست آمده. ماده ارگانيك كه روي خاكستر (يا غبار) بين سيارات نشسته بوده به اتمسفر وارد شده و به زمين افتاده و يا شايد ستاره‌اي از ستاره‌هاي دنباله‌دار ماده ارگانيسمي‌ اوليه را از فضا با خود به زمين رسانده باشد.

محلّ پيدايش حيات در قرآن
 

قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَهَ الْآخِرَهَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (عنكبوت/20)
«به آن ها بگو: برويد درزمين و ببينيد خدا چگونه حيات را آغاز كرد. به همان سادگي نيز در مرتبه عالي ‌تري حيات آخرت را ايجاد خواهد نمود»!

نكات آيه:
 

1. حيات درزمين آغاز شده:
عناصر لازم براي ايجاد بافت‌هاي اصلي حيات اوليه روي زمين در مرداب‌هاي آتشفشاني و موارد مشابه آن وجود داشته است. هرچند تحوّلات جوي نيز در آن نقش داشته بوده باشد.
2. آغاز حيات قابل شناخت است:
انسان فعلاً بافت‌ها و عناصر اصلي ساده‌ترين شكل حيات را شناخته است.
آيه در پاسخ به كساني است كه مي‌گويند روز قيامت زنده نخواهند شد. قرآن در پاسخ به آن ها ازآن ها مي‌خواهد كه بروند و ببينند كه حيات چگونه آغاز شده، (1400سال پيش گفته "برويد ببينيد حيات چگونه آغاز شده")! و همان‌گونه كه فعلاً آن را ايجاد نموده، به همان سادگي نيز آن را در آخرت ايجاد خواهد نمود.
(حرف ثُمَّ در آيه براي بيان "رتبه، رده، و مدار بالاتر و عالي‌تر" است كه از معاني آن است).

حيات اوليه
 

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا (فرقان/54)
«و او خدايي است كه از آب (نطفه) بشر را آفريد و بين آنها خويشي و بستگي ازدواج قرار داد و خداي تو بر هر چيز قادراست.»
«و اين خدا بود كه موجود بي‌ريش و پشمي‌را در آب آفريد، مدّت كوتاهي بعد خلقت آن را نَسَبي (يعني: از خود آن) و ازطريق جفت‌گيري قرار داد».
«بَشَر» در آيه به معني: موجود بي‌مو و ريش و پشم و پولك است كه ازجمله معاني آن است. (و به انسان به اعتبار «بي‌ريش و پشم» بودن وي نسبت به ساير موجودات بَشَر اطلاق شده است). بَشَر در آيه به معني: «لخت» نيز مي‌تواند باشد كه از معاني آن است.
«صَهْر» در اصل به معني: گداختن و ذوب نمودن و پيوند خوردن است. در وزن‌هاي ديگر به معني: داماد شدن و پيوند محرميت خوردن با كسي و مفاهيمي ‌دراين زمينه بكار رفته است. و صِهْرْ به معني: گداختگي- داماد- شوهرخواهر- پيوند محرميت، پيوند زناشويي و مفاهيمي‌از اين‌قبيل است. و در آيه به معني: جفت‌گيري و آميزش دوجنس مخالف بكار گرفته شده كه از معاني آن است.
منْ به معني «در» است كه از معاني آن است. مانند: اذا نودي للصّلاهْ مِنْ يوم الجمعه (جمعه9) كه «مِنْ» در آيه به معني «في يوم‌الجمعه» است.

نكات آيه:
 

1. اولين موجود زنده موجود بي ريش و پشم (لخت) بوده است. پس از مدّت كوتاهي از آفرينش آن، آفرينش آن به طور نَسَبي (يعني: ازطريق تكثيريابي خود آن) و ازطريق جفت‌گيري صورت گرفته:
براساس شناختي كه امروز انسان از حيات دارد، ابتدايي‌ ترين شكل حيات يك مولكول لخت بوده است. ابتدا خود را تكثير مي‌كرده و بعد به دو جفت نر و ماده تكامل پيدا كرده و جفت‌گيري صورت گرفته است. چيزي كه انسان به آن رسيده چيزي بهتر و بيشتر از آنچه آيه توصيف كرده و گفته در برندارد.
2. هنوز هم حيات به شكل تكثير موجود زنده وجود دارد: فعل جَعْل به معني «قرار دادن» براستمرار دلالت دارد. وقتي آيه مي‌گويد: آفرينش آن موجود اوليه را به طور نَسَبي و صهري «قرارداد»، به اين معني است كه «هر دوحالت (نَسَبي و صهري) هم‌چنان ادامه دارد». يعني امروزه «تكثيرشدن» نيز مانند «جفت‌گيري كردن» وجود دارد.
امروزه نيز تك ياختگان نخستين هم‌چنان به توليدمثل ازطريق تقسيم شدن ادامه مي‌دهند. يك ارگانيسم ساده تك سلولي مثل آميب خود را به دوقسمت تقسيم مي‌كند.
منبع: زمین شناسی در قرآن ، انتشارات فیض دانش ،1389



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط