استان گلستان از 15خرداد تا تبعيد امام خميني(ره) (4)
نويسنده: غلامرضا خارکوهي (تاريخ نگار انقلاب در استان گلستان)
5 ـ تبعيد امام و غربت يارانش
اين اقدام، نوعي تحقير و بي اعتنايي نسبت به ملت ايران محسوب ميشد؛ زيرا نشان ميداد آمريکا قوانين قضايي ايران را عقب مانده و ملت ايران را ملتي غيرمتمدن و وحشي مي داند؛ که شايستگي رسيدگي به جرايم مستشاران متمدن آمريکايي را ندارد. از طرف ديگر، اين قانون موجب مي شد که آمريکايي ها آزادانه و مطابق با ارزشهاي لاييک و ليبراليستي کشور خود، هر خلافي را در ايران مرتکب شوند و با خيال راحت آزادانه بگردند. درحالي که چنين تحقيري براي مردم سراسر ايران ـ از جمله استان گلستان ـ قابل تحمل نبود. در نتيجه حضرت امام بيش از هر عالم ديگري فرياد اعتراض برآورد و در روز4آبان1343 ـ که مصادف با سالروز تولد ننگين شاه بود ـ طي يک سخنراني به شدت رژيم را به خاطر تصويب اين لايحه مورد انتقاد قرار داد و آن را سند بردگي ملت ايران ناميد.
دستگاه رسانه اي حکومت تا مدت ها خبر تصويب اين قانون را مخفي داشته بود؛ ولي با سخنراني حضرت امام اين خبر در سراسرکشور ـ از جمله خطه گرگان و گنبد ـ پخش شد.
رژيم شاه حضور امام را بزرگ ترين مانع در راه اجراي رفرم آمريکايي در ايران مي دانست؛ از اين رو، بلافاصله حضرت امام را دستگير و 13آبان 43به ترکيه تبعيد نمود.
سپس شهرباني کشور طي نامه اي به ماموران خود در مناطق مختلف کشور ـ از جمله استان گلستان ـ دستور سرکوب کردن هر نوع اعتراضي را صاد ر نمود. در نتيجه، ماموران اين منطقه نيز براي سرکوبي اعتراض مردم به حالت آماده باش درآمدند. چنانکه در يکي از اسناد شهرباني گرگان که يک هفته بعد از تبعيد امام(43/8/18) صادر شده بود، آمده است که:
بمنظور حفظ انتظامات و جلوگيري از هرگونه پيش آمد احتمالي، به کليه مامورين آموزش هاي لازم صادر گرديد. ضمناً برابر گزارش قسمت مربوطه جز انعکاس خبر بازداشت و تبعيد آيت الله خميني تاکنون هيچ گونه عکس العملي در اين شهر ديده نشده است. فعلا اعمال و رفتار کليه واعظين و طلاب و افراد مشکوک زير نظر قرار گرفته تا از وقوع هرگونه پيشامد سوئي جلوگيري شود.(1)
تبعيد حضرت امام ضربه بزرگي به بدنه مبارزات مردمي وارد کرد و حتي تا مدتي موجب سرخوردگي و رکود فعاليتهاي انقلابي گرديد. مشکلات و مصائب ياران امام پس از تبعيد ايشان تنها از ناحيه رژيم نبود بلکه بدتر از آن، از ناحيه متحجران مقدس مآب، روشنفکران وابسته و باند شريعتمداري بود. بالطبع ياران خميني در استان گلستان هم عمدتاً از ناحيه همان جريانات زجر مي کشيدند؛ دوستان شريعتمداري، مقدس مآبان شاهدوست، انجمن حجتيه اي ها و برخي روشنفکران سرسپرده در استان گلستان، موانع زيادي در مسير جوانان سلحشور و طلاب مبارز اين خطه ايجاد مي کردند. متاسفانه نفوذ همين جريانات انحرافي و طرفدار رژيم، بي اعتنايي علماي طراز اول اين منطقه نسبت به مبارزات امام و همچنين کنترل هاي گسترده سازمانهاي امنيتي و نظامي حکومت، موجب شد که در ابتداي نهضت امام اقدام جدي و مشهودي به صورت عمومي در استان گلستان انجام نشود.(2)چنانکه اين موضوع در نامه43/8/28 شهرباني گرگان نيز تصريح شده که: «تبعيد آيت الله خميني تاکنون تاثيري در طرز رفتار پيشنمازان گرگان و توابع نداشته است»(3)
البته انقلابيان استان گلستان نه تنها در اين استان، بلکه در شهرهاي ديگر اعم از مشهد و تهران و قم هم، با چنين مضايقي مواجه بودند و خلاصه همچون پدر پيرشان، خميني کبير دل پرخوني از وضعيت نابسامان آن زمان داشتند؛ چنانکه حضرت امام خميني در25دي 1367طي نامه اي خطاب به مورخ گرانقدر انقلاب، جناب حجت الاسلام و المسلمين حاج سيدحميد روحاني، در اين مورد مي نويسد:
شما بايد نشان دهيد که در جمود حوزه هاي علميه آن زمان که هر حرکتي را متهم به حرکت مارکسيستي و يا حرکت انگليسي مي کردند تني چند از عالمان دين باور، دست در دست مردم کوچه و بازار، مردمفقير و زجرکشيده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و از آن بيرون آمدند. شما بايد به روشني ترسيم کنيد که درسال 41، سال شروع انقلاب اسلامي و مبارزه روحانيت اصيل، در مرگ آباد تحجر و تقدس مآبي چه ظلم ها بر عده اي روحاني پاکباخته رفت. چه ناله هاي دردمندانه کردند و چه خون دلها خوردند، متهم به جاسوسي و بي ديني شدند، ولي با توکل بر خداي بزرگ، کمر همت بستند و از تهمت و ناسزا نهراسيدند و خود را به طوفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ايمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکري و تحجرگرايي، سرافراز ولي غرقه به خون ياران و رفيقان خويش پيروز شدند.(4)
6 ـ سخنراني آيت الله خامنه اي در گرگان
در سال1343آن هنگام که سايه شوم حکومت طاغوت بر سر اين کشور بود. روزي در شهر گرگان، من حقايقي را در سخنراني خود به مردم گفتم مبني براينکه رژيم ستمشاهي به مردم ظلم مي کند. به مردم گفتم که رفتار رژيم ستمشاهي با اسلام مخالف است. آن روز به مردم گرگان گفتم که يک گروهي کمر به مبارزه با اين رژيم فاسد طاغوتي پهلوي بسته اند. اينها را که گفتم دستگاههاي امنيتي و پليس ستمگر امنيتي رژيم طاغوت آنچنان به دست و پا افتادند که دوستان ما را در اين شهر دستپاچه کردند، اينها احتمال دادندکه ممکن است ماموران پليس براي من خطري بوجود بياورند. البته من خطرها را پذيرا بودم، اما دوستان گرگاني ما مايل نبودند، بنده را ـ که به عنوان برادر مورد علاقه شان بودم ـ به دست دشمن بسپارند. آنها گفتند: ما بايد از تو دفاع کنيم.
لذا يک نيمه شبي در خلوت تاريکي، مردم خوب گرگاني بنده را از دست پليس نجات دادند و در نيمه شب ازشهر خارج کردند تا پليس نتواند بر من دست پيدا کند. چرا؟
براي اينکه دل اين مردم با قرآن و اسلام و سخن حق آشنا بود و با آن دست مرد پليدي [به نام شاه] که به عنوان سرانگشت دشمنان در اين کشور کار مي کرد، مخالف بودند. اگر چه آنها آن روز قدرت داشتند و ما غريب بوديم. اما مردم گرگان بنده را آن روز در سال 1343از دست دشمنان، يعني نوکران آمريکا با فداکاري نجات داده بودند که واقعاً اين کار کار سختي هم بود.
پي نوشت ها :
1 ـ سير مبارزات امام خميني در آيينه اسناد؛ به روايت استاد شهرباني، ج2(تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني)ص281
2 ـ خارکوهي، همان
3 ـ امام در آينه اسناد،ج2،ص25
4 ـ فصلنامه15خرداد،(دوره اول، ش5و6، س1370)ص4