تبيين انقلاب اسلامي ايران بر اساس تئوري تحول انقلابي چالمرز جانسون (2)
نويسنده: نورالدين اكبري (1)
تبيين انقلاب اسلامي بر اساس مدل انقلاب جانسون
1. شبه مدرنيزاسيون سال 1305 ه.ش سرآغاز غلبه شبه مدرنيسم در ايران است. شبه مدرنيسم نوعي برداشت سطحي نسبت به مدرنيسم است. شبه مدرنيسم عدم توجه مدرنيست هاي اروپايي به ويژگي هاي جهان سوم را با عدم شناخت از تحولات علمي و اجتماعي اروپا، دامنه، حدود، الزامات و چگونگي پيدايش آن در خود دارد. از اين روست كه تكنولوژي جديد، درمان قطعي و قادر به هر معجزه اي دانسته مي شود كه به محض خريداري و نصب مي تواند همه مشكلات اجتماعي را حل كند و جايگزين روش هاي توليدي سنتي و نيز نهادهاي بومي شود كه در حقيقت علل عقب ماندگي و سرچشمه شرمساري ملي انگاشته مي شود. (2)
در واقع برآمدن و چيرگي شبه مدرنيسم دولتي و غيردولتي در ايران بر دو پايه استوار بود؛ نخست نفي سنت ها، نهادها و ارزش هاي ايراني كه از نظر آنان عقب مانده و سرچشمه حقارت هاي ملي محسوب مي شدند و دوم اشتياق و هيجان روحي گروهي كوچك اما رو به گسترش در جامعه ايران كه اين نگرش غير منطقي تسليم پذير و حقارت فرهنگي با شوونيسم ايراني و خود بزرگ بيني اي كه به همان اندازه غير منطقي بود تركيب شده بود. (3)
در راستاي شبه مدرنيزاسيون در سال 1314 و با استفاده از حربه زور، سياست كشف حجاب زنان انجام گرفت. اين اقدام كه به ظاهر در راستاي دخالت كردن گسترده تر زنان در اداره اجتماع صورت گرفت، در عمل باعث شد. بيشتر زنان به خصوص زنان مسن تر، خود را در خانه هايشان زنداني كنند و در موارد اضطراري، مثلاً براي استحمام، از پشت بام هاي منازل رفت و آمد نمايند.
از ديگر اقدامات رضاخان در راستاي مدرنيزه كردن ايران، حمله به مذهب و روحانيون بود. او همچنين تلاش كرد تا با يك دست كردن لباس ايرانيان، با ايجاد نوعي فرهنگ بومي كه به نحوي ايدئولوژي دولت هاي مطلقه آن دوران محسوب مي شد، زمينه هاي مدرنيزاسيون را در ايران ايجاد كند. اما تمامي اين تصميمات با سابقه تاريخي و فرهنگي ايرانيان در تضاد بود؛ زيرا حجاب سابقه اي طولاني در ايران داشت و كثرت قومي و فرهنگي سابقه اي طولاني تر، اما رژيم پهلوي توانايي درك اين مسئله را نداشت.
محمدرضا پهلوي نيز در راستاي اعمال مدرنيزاسيون در ايران سياست هاي پدر را به نحو نامعقولانه تري پيگيري كرد، او با ارائه برنامه اصلاحات ارضي كه از طرف خود او انقلاب سفيد نامگذاري شد سياست هايي را دنبال كرد كه به اغتشاش و ناآرامي انجاميد. اين اصلاحات اگرچه ظاهراً با هدف پيشبرد توسعه و مدرنيزاسيون طراحي شده بود اما به لحاظ ارزشي و فرهنگي كم ترين همخواني اي با روحيات و خصايص فرهنگي ايران نداشت.
از اقدامات ديگر شاه در پيشبرد مدرنيزاسيون در ايران تاسيس حزب رستاخيز بود. همزمان با تاسيس اين حزب، علما و روحانيون به عنوان مرتجعان سياه قرون وسطايي متهم شدند و ضمن اعلام اينكه ايران به سوي يك تمدن بزرگ در حال حركت است، تقويم شاهنشاهي جايگزين تقويم هجري شد. بدين ترتيب ايران يك شبه از سال 1355 هجري شمسي به سال 2535 شاهنشاهي رسيد.
حزب رستاخيز، زنان را از پوشيدن چادر در محيط هاي دانشگاهي منع كرد. بازرسان ويژه اي براي حسابرسي موقوفه اي مذهبي گسيل داشت و اعلام كرد كه فقط سازمان ها و مؤسسات موقوفه زير نظارت دولت مي توانند كتب حوزه اي چاپ كنند. دانشكده الهيات دانشگاه تهران را واداشت كه سپاه دين جديد التاسيسي را كه طبق الگوي سپاه دانش ايجاد شده بود، گسترش دهد. علاوه بر اين مجلس بدون توجه به قوانين شرع، سن ازدواج دختران را از 15 سال به 18 سال و براي پسران از 18 به 20 سال افزايش داد. اين اقدامات همگي نافي ارزش هاي موجود جامعه ايراني بود چرا كه اين امور عمدتاً تحت تصدي روحانيون و عالمان مذهبي بود و هرگونه دخل و تصرف از جانب دولت در اين امور باعث تحريك روحانيان و مقلدان آنان مي گرديد. اين اقدامات رژيم شاه از سوي مطبوعات آن زمان، حركت در راستاي ملي كردن مذهب تلقي شد؛ به عنوان مثال يكي از روزنامه هاي آن زمان نوشت كه حزب رستاخيز با متزلزل كردن اوقاف، ساواكي كردن ملاها، مستمري دادن به روحانيان طرفدار حكومت، انحصار چاپ و نشر كتب ديني و اعزام سپاه دين به روستاها به منظور تغيير دادن نظر روستاييان نسبت به مراجع كشور مي خواست مذهب را ملي كند.
از جمله پيامدهاي عيني و نتايج ملموس برنامه شبه مدرنيزاسيون شاه، ترويج و اشاعه فساد در تمامي بخش هاي جامعه و حتي روستاها بود؛ گسترش فساد از يك طرف پيامد اجتناب ناپذير توسعه برنامه شبه مدرنيزاسيون مغاير با فرهنگ بومي كشور بود و بخش ديگري از آن ناشي از تقليد همه جانبه و كوركورانه از غرب بود كه توسط ابزارهايي چون تلويزيون، راديو و مطبوعات داخلي ترويج و تشويق مي شد. مدرن شدن و توسعه پيدا كردن در قالب پوشيدن مدهاي غربي، ارايه رفتار زننده و نامناسب مترادف با غربي ها و گسست هرچه بيشتر از فرهنگ و سنن بومي تجلي يافته بود. اين موضوع به حدي گسترش يافته بود كه در بعضي از موارد، زنان چادري و محجبه مورد استهزا و ريشخند قرار مي گرفتند و رفت و آمد به مساجد و اماكن مذهبي نيز مورد تقبيح قرار مي گرفت و در عوض استفاده از پوشش نامناسب، ترويج كازينوها، قمارخانه ها و كاباره ها تبليغ مي شد كه اين امر ناراحتي شديد بخش مذهبي را باعث گرديده بود.
2. دست نشاندگي رژيم
رژيم شاه حافظ منافع آمريكا بود. برنامه دفاعي شاه روندهاي صنعتي و اقتصادي وي و سياست نفتي او، همگي از سوي اكثر ايرانيان، اجراي صادقانه دستورهاي آمريكا قلمداد مي شد. نماد اين تصور را مي توان در شعارهاي مردم ديد كه تقريباً بر هر ديواري اين شعار «مرگ بر شاه آمريکايي» نقش بسته بود.
گازيوروسكي، دولت ايران را يك دولت دست نشانده توصيف مي كند كه بنا به عقيده او اين روابط در اواخر دهه 1340 و اوايل 1350 تشديد شد. مطابق با اين نظريه (دولت دست نشانده) دولت سلطه گر مي كوشد ثبات سياسي در كشور دست نشانده خويش را از راه به كارگيري و اعمال كمك هاي اقتصادي، امنيتي و دخالت براي افزايش توان حكومت دست نشانده در جلوگيري يا خنثي كردن ناآرامي تامين كند. (4)
دست نشاندگي رژيم شاه كه با يكي از اصيل ترين آموزه ها و عناصر فرهنگ ايراني يعني استقلال، تعارض داشت موجبات ناراحتي مردم را فراهم ساخت.
اين وابستگي و استبداد و دست نشاندگي ناشي از آن، در آراي رهبران انقلاب تداعي خامي يافته است؛ به عنوان مثال، امام (ره) در اين رابطه مي فرمايند: «شاه استقلال سياسي، نظامي و فرهنگي و اقتصادي ما را از بين برده است و ايران را در همه ابعاد وابسته به غرب و شرق كرده است و ...» (5)
خانم نيكي كدي، پژوهشگر مشهور انقلاب اسلامي ايران، معتقد است كه بسياري از تغييرات فرهنگي كه در مغايرت با فرهنگ اصيل ايراني و اسلامي از دهه 1340 به بعد در ايران رخ داد بايد در سايه توجه به وجود يك استبداد غربگرا توضيح داده شود. وي معتقد است به منظور درك تغييرات سريع فرهنگي در سال هاي بعد از 1340 ه.ش/1961 م بايد وجود همزمان يك استبداد غربگرا را كه به شدت بر غرب و به خصوص ايالات متحده متكي بود در نظر داشته باشيم. همچنين بايد مهاجرت سريع مردم از روستاها به شهرها، افزايش اختلاف سطح درآمدها، مشكلات اجتماعي- اقتصادي و بيگانگي كه مردم را وادار به بازگشت به پايگاه هاي آشناي قديمي كرده است را از ياد نبريم. زماني كه تكيه به غرب توام با فساد اخلاقي مي شد، طبيعي بود كه نجات ايران نه در غربگرايي بلكه در بازگشت به يك اسلام اصيل، ناب و كامل جست و جو شود. (6)
3. تبليغ سكولاريسم و جدايي دين از سياست
سكولاريسم به معناي كنارگذاشتن آگاهانه دين از صحنه معيشت و غيرديني شدن حكومت است؛ به عبارت ديگر سكولاريسم يعني جدايي دين از سياست و علمي و عقلاني شدن تدبير اجتماع.
در ايران موضوع سكولاريسم از دوران مشروطيت و پس از آن مطرح گرديد و همراه با ساير مفاهيم مدرنيته وارد گفتمان سياسي ايران شد و توسط پدر و پسر پهلوي اعمال گرديد. دشمني رضاخان با مذهب و روحانيت بر كسي پوشيده نيست؛ او كه با تظاهر به مذهب در چند سال اول حكومتش عده اي را فريب داد؛ پس از استحكام موقعيت خود را از اتخاذ هرگونه اقدامي در راستاي عزلت و گوشه نشيني روحانيان و به حاشيه كشيدن مذهب كوتاهي نكرد. تصميم او مبني بر كشف حجاب يكي از عريان ترين موضوعاتي است كه در اين مورد اتخاذ كرد. رضاخان به قدرت مذهب در ايران آگاهي داشت لذا سعي كرد با منزوي كردن روحانيت و سركوب آنان از نفوذ آنان در جامعه بكاهد و زمينه را براي محو مذهب فراهم كند. با اخراج رضاخان از كشور و به قدرت رسيدن محمدرضا شاه از شدت سركوب كاسته شد. محمدرضاشاه ابتدا خود را فردي مذهبي جلوه داد و تا پس از كودتاي 28 مرداد 1332 سياست مصالحه با روحانيان و مذهبيون را دنبال كرد؛ به طوري كه بسياري از روحانيان بر سلطنت او صحه گذاشتند و تعدادي نيز روحاني دربار بودند، اما پس از كودتاي 1332 و همگام با تحكيم استبدادش، كوشيد با ارايه يك سري برنامه مبتني بر سكولاريزه نمودن جامعه شرايط را براي فعاليت مذهبيون سخت كند.
پس از خرداد 1342، شاه روند مبارزه با مذهب را تشديد نمود و با تبعيد امام (ره) به خارج از كشور سياست را بيش از پيش آشكار كرد. شاه با ارايه انقلاب سفيد و با جست و جوي توهم تمدن بزرگ خويش، آشكارا جدايي دين از سياست را تبليغ نمود. او با راه اندازي سپاه دين نظير سپاه دانش سعي كرد تا از نفوذ روحانيت در ميان مردم بكاهد و در عوض با كشاندن دين به حوزه شخصي، دين را امري كاملاً شخصي معرفي كند.
پي نوشت ها :
1)كارشناس ارشد علوم سياسي دانشگاه تربيت مدرس
2)محمدعلي كاتوزيان، اقتصاد سياسي ايران، ترجمه محمدرضا نفيسي و كامبيز عزيزي، تهران، مركز، 1372، ص147.
3)همان، ص149.
4)مارك جي گازيوروسكي، سياست خارجي آمريکا و شاه (ايجاد يك حكومت سلطه پذير در ايران)، ترجمه جمشيد زنگنه، تهران، رسا، 1373، ص73.
5)صحيفه امام، ج4، ص523.
6)نيكي كدي، ريشه هاي انقلاب اسلامي، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران، فرهنگ اسلامي، 1375، ص347.