ديدگاه اقتباس قرآن از منظر يوسف درّه حداد(2)
مباني نظري ديدگاه يوسف حداد
لازم به ذکر است که تفکيک افکار يوسف حداد به انديشه هاي اصلي و مباني نظري، نه در آثار خود وي آمده و نه در آثار ديگران. مبناي اين تفکيک و تقسيم براي نگارنده براساس تقدّم علّي و تأثيرگذاري برخي از افکار وي بر برخي ديگر از افکار وي بوده است که انديشه هاي متقدم و تأثيرگذار وي به عنوان «مباني نظري» و انديشه هاي برآمده از آنها به عنوان «انديشه هاي اصلي» وي معرفي شده است. در ذيل، به برخي از مهم ترين مباني نظري نظريه يوسف حداد اشاره مي شود:
1.قرآن ترجمه و نسخه عربي «الکتاب»
2.انکار رسالت پيامبر اکرم(ص)
پيامبر اکرم پيش از بعثت نصراني بود و در مدت 20 سال به عنوان تاجري برجسته و بين المللي ميان شام و يمن به کار تجارت مشغول بود و بدين ترتيب، با زبان حميري و آرامي که زبان مردم يمن و شام بود، آشنا گرديد.(11) آن حضرت پس از بعثت نيز هنگام شک در قرآن، مأمور به مراجعه به اهل کتاب و اساتيد نصراني اش بود و اين خود بهترين دليل است بر اينکه خداوند قرآن را معجزه و دليل بر نبوت پيامبر قرار نداده است؛ زيرا شک و ترديد حالتي رواني و دروني است که با ايمان پيامبر به نبوت خويش و معجزه بودن قرآن سازگاري ندارد.(12)
نکته شايان توجه در اينجا آن است که يوسف حداد با اينکه صراحتاً نبوت پيامبراکرم را انکار نکرده، ولي از مجموع سخنان وي به دست مي آيد که وي همانند بسياري از ديگر مستشرقان پيامبراکرم(ص) را انساني همانند ساير انسان ها مي داند که اساساً رسول برگزيده خدا نيست، تا چه رسد به اينکه خاتم الانبيا باشد.(13)
3.دين اسلام فاقد دعوت جديد و مستقل
بنابراين، با توجه به اينکه معجزه کامل و مطلق نزد مسيح و در انجيل است و قرآن نيز به دين نصرانيت و ايمان به مسيح دعوت مي کند، دين نصرانيت خاتم الاديان و مسيح خاتم الانبيا و انجيل کامل ترين و جامع ترين کتاب آسماني است. از اين رو، براساس نظريه يوسف حداد، نه دين اسلام دين مستقل و نسخ کننده اديان پيشين است و نه پيامبر اسلام خاتم الانبياست و نه قرآن کامل ترين کتاب آسماني است.(15)
ادلّه ديدگاه يوسف حداد
يوسف دره حداد در القرآن و الکتاب: بيئة القرآن الکتابية که مشتمل بر دوازده فصل است، در فصل يازدهم آن براي اثبات نظريه اقتباس و نشان دادن مصادر قرآن، به دوازده دسته از آيات قرآني تمسک کرده است که به گمان وي همه آنها بيانگر اقتباس قرآن از «الکتاب المقدس» است.(16)
خلاصه و چکيده آيات دوازده گانه مورد ادعاي وي چنين است: مجموعه معارفي را که خداوند بر همه پيامبران فرستاده، تنها يک «الکتاب» بوده که هر پيامبري بخشي از آن را فراگرفته است.(17) به همين دليل، دين اسلام و اديان پيشين به هم پيوسته اند(18) و ايمان به قرآن به تنهايي کافي نيست و در کنار ايمان به قرآن، ايمان به همه انبياي الاهي گذشته و کتاب هاي آسماني آنها نيز لازم است.(19) مطالب قرآن در کتاب هاي پيشينيان وجود داشته است(20) و الکتاب پيش از تدوين قرآن، نزد اهل کتاب بوده و مشرکان نسخه آن را نداشتند.(21) مراد از واژه «الکتاب» در قرآن، تورات است که خداوند همه آن را به بني اسرائيل داده(22) و بخشي از آن را به پيامبراسلام.(23) از آن رو که علماي اهل کتاب معلم پيامبر بودند، پيامبر را همانند فرزندانشان مي شناختند(24) و قرآن تصديق کننده و تفصيل دهنده آموزه ها و معارف تورات و انجيل،(25) و آن دو کتاب پيشوا و الگوي اصلي قرآن است(26) و طبق دستور قرآن، پيامبر موظف است به رهنمودهاي علماي اهل کتاب اقتدا کرده(27) و آنها را بر صحت قرآن گواه گيرد، به گونه اي که گواهي آنها حتي براي رفع شک و ترديد خود پيامبر لازم بود.(28) از اين رو، مي بايست پيامبر به تورات و انجيل ايمان آورد.(29) بنابراين، تعاليم قرآن نسخه عربي تورات و انجيل،(30) و دين اسلام ادامه اديان پيشين است، اما با توجه به اينکه پيامبر در فضاي فکري و فرهنگي سرزمين حجاز قرن هفتم ميلادي زندگي مي کرده و معارف قرآن را در قالب زبان، ادبيات و فرهنگ عربي آن زمين و زمان بيان نموده است، کتاب او به صورت معجوني از «توحيد و شريعت توراتي، معاد انجيلي، عقايد دين در حنيف، رسوبات عقايد مشرکان و قوميت گرايي عربي» درآمده است.(31) نتيجه آنکه يوسف حداد از يک سو، «استقلال قرآن» را به عنوان يک متن وحياني نازل شده ي مستقيم از جانب خداوند، رد مي کند و از سوي ديگر«استقلال دين اسلام» را به عنوان يک دين کامل الاهي که تکميل کننده اديان گذشته و اصلاح کننده تحريفات آنهاست، به زير سؤال مي برد.
نقد ديدگاه يوسف حداد
1.ناسازگاري با آيات قرآن
2.اشتراک اديان الاهي در اصول و منشأ واحد و الاهي داشتن
به نظر مي رسد نکته اي که از نگاه يوسف حداد مورد غفلت[و يا تغافل] قرار گرفته و دقيقاً استفاده به عکس از آن شده است، به هم پيوستگي دين اسلام و اديان آسماني پيشين(35) و در نتيجه، لزوم ايمان به قرآن و همه کتب آسماني پيشين و فرق نگذاشتن ميان انبياي الاهي(36) است. آيا چنين چيزي غير از منشأ الاهي و واحد داشتن اديان توحيدي و کتب آسماني، از چيز ديگري خبر مي دهد؟! وجود برخي از مطالب مربوط به کتب آسماني انبياي گذشته در قرآن(37) و آگاهي عالمان آنها از برخي از تعاليم قرآن(38) و گواه گرفتن قرآن از اهل کتاب بر صحت خودش(39) و تصديق و تأييد تورات توسط قرآن(40) نيز همگي دقيقاً در همين راستا قابل تفسير است؛ زيرا هم علماي اهل کتاب بهتر از مشرکان و ملحدان الاهي بودن معارف قرآن را تشخيص مي دادند و هم به سبب بشارت بعثت پيامبراکرم و ثبت مشخصات دقيق آن حضرت در کتاب هاي آسماني آنان، او را همانند فرزند خويش مي شناختند.
پي نوشت:
1.يوسف دره الحداد، مدخل الي الحوار الاسلامي المسيحي، ص 72/همو، القرآن دعوة نصرانية، ص 715.
2.همو، القرآن دعوة نصرانية، ص 729.
3.يوسف دره الحداد، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 60.
4.احمد عمران، القرآن و المسيحية، ص 88 ــ 89، 98.
5.يوسف دره الحداد، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 65.
6.احمد عمران، القرآن و المسيحية، ص 215ــ 216.
7.يوسف دره الحداد، القرآن دعوة نصرانية، ص 730، 732.
8.همان، ص 723، 725، 730/همو، القرآن و المسيحية، ص 104ــ 105، 108ــ 109.
9.براي توضيح بيشتر راجع به موارد ياد شده و موارد ديگري که از منظر يوسف حداد در زمان تدوين قرآن به قرآن افزوده شده است. ر.ک: يوسف دره الحداد، مدخل الي الحوار الاسلامي المسيحي، ص 69ــ74/همو، القرآن و المسيحية، ص 47ــ62،
118، 131، 16ــ161، 229،227.
لازم به يادآوري است که احمد عمران در کتاب القرآن و المسيحية في الميزان که در نقد کتاب القرآن و المسيحية يوسف حداد نگاشته است، به طور مفصل اين قسمت از ادعاي او را نقد نموده است. براي توضيح بيشتر ر.ک: احمد عمران، القرآن و المسيحية في الميزان، ص 59 ــ 159.
10.يوسف دره الحداد، القرآن دعوة نصرانية، ص 97ــ 99، 295ــ300، 315ــ 318، 684،369، 722/همو، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 83 ــ 84.
11.همو، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 70.
12.همو، القرآن و الکتاب : بيئة القرآن الکتابية، ص 178ــ 179/همو، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 61.
13.برخي از قراين و شواهدي که درستي اين انتساب را تأييد مي کند، به قرار زير است:
الف.يوسف حداد واژه اسلام و مسلمان را به معناي عام مي گيرد به گونه اي که بر اديان آسماني پيشين و پيروان آنها نيز قابل اطلاق باشد. نکته مهم در اين جا آن است که او در بسياري از موارد از مسلمانان به معناي خاصش، با عناويني نظير «اتباع محمد» و «جماعت محمد» ياد مي کند. اين تعبير بسيار شبيه به تعبير "Muhammadism" است که مستشرقاني نظير گيپ از اسلام مي کنند و با اين کار در صددند که اسلام را ديني بشري و غيرالاهي و پيامبراسلام را به عنوان انساني همانند ساير انسان ها مؤسس آن بدانند.
ب.يوسف حداد قرآن را نسخه عربي تورات و انجيل مي داند که پيامبر اسلام به عنوان يک انسان نابغه ي جهان ديده و زبان دان تحصيل کرده، معارف آن را نزد علماي نصراني فراگرفته و سپس در طي دوره هاي پنج گانه براساس تجربه هاي شخصي خود به انتقال آنها به جامعه عرب زبان آن روز اقدام نموده است. چنين سخناني همان گونه که دست کم به انکار اعجاز بياني قرآن در فصاحت و بلاغت مي انجامد، به شدت نبوت و رسالت پيامبر اکرم را نيز مخدوش نموده و او را بشري همانند ساير انسان ها قلمداد مي کند که رسول برگزيده الاهي نيست.
ج.به اعتقاد يوسف حداد علم موجود در قرآن علم اندک است و بيشتر آيات و تعاليم قرآن از متشابهات است و واژه ها و آيات متعددي در زمان تدوين و جمع آوري قرآن به قرآن افزوده شده که در واقع جزء قرآن نبوده است. افزون بر اين معتقد است که برخي از آيات قرآن با هم متناقضند. اکنون با توجه به چنين وضعيتي، سؤال اين است که آيا مي توان چنين کتابي را به خداوند نسبت داد و گيرنده چنين کتاب و پيامي را پيغمبري از پيامبران الاهي دانست؟ کتابي با علم اندک و آيات متناقض و با انبوهي از آموزه ها و تعاليم متشابه و دوپهلو؟!
14.يوسف دره الحداد، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 67،59.
15.همو، القرآن دعوة نصرانية، ص 727/همو، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 888 ــ 893.
16.همو، القرآن و الکتاب: بيئة القرآن الکتابية، ص 173ــ 185.
17.بقره: 213/فاطر: 31.
18.شوري: 13.
19.بقره: 136.
20.اعلي: 14ــ 19/شعراء: 192ــ196.
21.قلم: 35ــ 38.
22.غافر: 53/جاثيه: 16.
23.فاطر: 31.
24.انعام:20.
25.يونس:37.
26.احقاف: 12.
27.انعام: 89 ــ 90.
28.يونس:94.
29.شوري:15.
30.فصلت:44.
31.يوسف دره الحداد، القرآن و الکتاب: بيئة القرآن الکتابية، ص 25، 91ــ 95، 140/همو، القرآن و الکتاب: اطوارالدعوة القرآنية، ص 1060ــ1061.
32.يونس: 37، 94.
33.يوسف: 2ــ3/نساء: 82/فرقان: 4ــ6.
34.آل عمران:64/نحل: 36/برخي از ديگر آيات قرآني موجود در اين زمينه به قرار زير است: يوسف: 37/قصص:77 /حديد: 25/انبياء: 25/مؤمنون: 23/هود: 61، 84/عنکبوت: 16.
35.شوري: 13.
36.بقره: 136.
37.اعلي: 18ــ 19/شعراء: 192ــ196.
38.اسراء: 197/انبياء: 7.
39.يونس: 94.
40.بقره: 41ــ42.