گياهان در قرآن(4)
گياهان در قرآن (سير)
وَإِذْ قُلْتُمْ يا مُوسَى لَنْ نَّصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا
و آن زمان را که گفتيد: اي موسي، ما بر يک نوع طعام نتوانيم ساخت از پروردگادت بخواه تا براي ما از آنچه از زمين مي رويد چون سبزي و خيار و سير و عدس و پياز بروياند. موسي گفت: آيا مي خواهيد آنچه را که برتر است به آنچه فروتر است بدل کنيد؛ به شهري باز گرديد که در آن جا هر چه خواهيد به شما دهند. مقرر شد بر آن ها خواري و بيچارگي و خشم خدا را بر خود هموار ساختند و اين بدان سبب بود که به آيات خدا کافر شدند و پيامبران را به ناحق کشتند و نافرماني کردند و تجاوز ورزيدند.
*************
نام قرآني: فوم
نام علمي: Allium sativum (از تيره ي سوسن Liliaceae).
اشاره ي قرآني:
نام علمي اين گياه آليوم ساتيوُم است. مهم ترين ماده اصلي سازنده قسمت پيازي شکل سير، روغن فرّاري است به ميزان 1 تا 3 درصد. اين روغن که بويي بد و طعمي ناخوش دارد شامل موادي به نام دي سولفيد پروپيل آليل و دي سولفيد دياليل مي باشد. غير از اين مواد که بخش اصلي گياه از آن ساخته شده، غده زير زميني سير شامل مقدار کمي نشاسته، ماده لعابي، پروتئين و قند است.
خواص دارويي سير
صادرات سير هند هر سال بالغ بر دو کرور روپيه است که به عربستان، يمن، سومالي، امارات متحده عربي، مالزي، ژاپن و چک و اسلواکي صادر مي شود.
چند حديث
2.ابوسعيد(ره) نقل کرده که پيامبر (ص) فرمود: «کساني از شما که آن (سير خام) را مي خوريد تا بوي آن بر طرف نشده به مسجد نياييد.»
3.علي بن ابي طالب (ع) از پيامبر (ص) نقل کرده که فرمود خود را با سير معالجه کنيد که هفتاد مرض را شفا مي بخشد.
گياهان در قرآن (انجير)
نام قرآني: تين
نام علمي: Ficus carica (از تيره توت Moraceae)
اشاره قرآني:
وَالتِّينِ وَالزَّيتُونِ* وَطُورِ سِينِينَ* وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ* لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (تين/1 ــ 4)
*************
در قرآن مجيد فقط يک مرتبه کلمه تين (انجير) آمده است. اما اين يگانه يادآوري، اهميتي بسيار دارد. خداوند به تين و زيتون، طور سينا و بلد امين (مکه) سوگند ياد مي کند و مي فرمايد آدمي در اين دنيا به نيکوترين اعتدالي آفريده شده است.
مولانا عثماني دليل نام بردن تين و زيتون در سوگند سوره تين را دليلي بر سودمندي بسيار اين دو ميوه مي داند. ذکر نام طور سينا در اين آيه به علت آن است که از اين جا به موسي وحي شد. و شهر مکرم (مکه) که به نام بلد امين به آن اشاره شده حاکي از اهميت مکان و علو مقام شهري است که حضرت محمد (ص) براي ابلاغ پيام الهي اسلام از آن جا مبعوث شد.
مولانا مودودي معتقد است که سوگند خداوند به انجير و زيتون در اين آيه قرآن در واقع اشاره اي است به شام و فلسطين که پر از باغ هاي وسيع انجير و زيتون است و پيامبراني بسيار در اين دو شهر زاده شدند.
به نظر مولانا حقاني تين نام شهري بود که اکنون دمشق نام دارد و زيتون نام قديم اورشليم بود. برخي ديگر از دانشمندان گفته اند که تين و زيتون نام دو کوه در شمال جزيره العرب است. بعضي نيز گفته اند تين اشاره به درخت انجيري است در بهشت که آدم و حوا بدن خود را با برگ آن پوشاندند. به عقيده ديگري تين نام جايي بود که کشتي نوح از آن جا عازم سفر شد و اهميت زيتون از آن جهت بود که پرنده اي را که نوح آزادش ساخته بود با شاخه اي زيتون به نشانه ظاهر شدن دوباره خشکي و گياه بازگشت. (سفر پيدايش 8/11)
بنابر نقل مولانا عبدالماجد تعدادي از علما معتقدند گياهان و جاهايي که در سوره تين به آن ها اشاره شده بيانگر اهميت چهار دين آن عصر است. از اين رو ذکر تين (انجير) اشاره به دين گواتمابودا است زيرا او در زير درخت انجير به نيروانا واصل شد. اشاره به زيتون يعني مذهب حضرت مسيح (ع). زيرا در زير درخت زيتوني به او وحي شد. کوه سينا (طور) دلالتي روشن بر دين موسي است و شهر مکرم مکه (بلدامين) به معني دين اسلام و حضرت (ص) رسول خدا مي باشد. علامه يوسف علي بيان مي کند که انجير هندي درختي است که مهاتما بودا در زير آن به نيروانا واصل شد.
تين يا زيتون چه اشاره به درخت باشد، چه اشاره به جايي که اين درختان در آب مي رويند، در واقع به علت اهميتي که براي انسان دارند اين دو نام در قرآن مجيد آمده است.
انجير شايد گياه بومي سوريه و فلسطين و مصر باشد، زيرا نوع خودرو و هم نوع پرورشي آن در اين سرزمين ها ديده مي شود. طول متوسط اين درخت حدود 10 متر است و سالي دو بار ميوه مي دهد. اين درخت تنها با وجود حشره اي به نام مگس انجير ميوه مي دهد؛ در صورت نبودن اين حشره باروري غير ممکن است و ميوه اي به دست نمي آيد. لازم است اين حشره به مناطق جديدي که کاشت درخت انجير در آن متداول مي شود منتقل گردد و گرنه درخت انجير ثمر نمي دهد.
فوايد انجير
انجير هر چند گياه بومي سوريه، فلسطين و مصر است. اما بيش از دو هزار سال پيش در ايتاليا متداول و به زودي بومي آن جا شد و سريع در اروپاي جنوبي از جمله يونان گسترش يافت. در زمان افلاطون انجير احتمالاً معروف ترين ميوه يونان بود. او انجير را چنان دوست داشت که مردم او را فيلوسوکوس، فيلو (دوستدار) سوکو (انجير)، مي خواندند و کلمه فيلوسوف از آن گرفته شد.
انجير خوراکي از ميوه هاي بومي هند نيست هر چند ديگر گونه هاي آن به طور خودرو در هندوستان مي رويد. در زبان سانسکريت کلمه اي به معناي انجير وجود ندارد و اين نشان مي دهد که کاشت انجير اخيراً در هند متداول شده است.
گونه هاي ديگر انجير که در هندوستان مي رويند عبارتند از: انجير بنگالي،(لور، لول) (هندي: بارگد) انجير خوشه اي (هندي: گولار) انجير معابد (هندي: پيپل) انجير رومفي (هندي: پاکر) و فيکوس. فيکوس در قرن 17 و 18 در آسام از منابع خوب تهيه پلاستيک بود. اما پس از کشف درخت هوه Hevea در برزيل ماده اي که اين درخت به دست آمده ارزش تجاري بيش ترين براي تهيه پلاستيک داشت و فيکوس از رونق افتاد. انواع ديگر اين انجير به عنوان گياهي زينتي پرورش مي يابند که کلاً گياه کشدار ناميده مي شوند.
لازم است گفته شود انجير واقعي انجير خوراکي مي باشد اما گونه هاي ديگر اين گياه نيز انجير ناميده مي شود که بعضي را انجير خودرو و بعضي را انجير هندي و غيره مي نامند. علامه يوسف علي درخت انجير معابد را که گوتما بودا در زير آن به نيروانا واصل شد به غلط انجير هندي ناميده است. انجير معابد هر چند درختي بومي هند است درباره وجود آن در عربستان زمان حضرت عيسي (ع) يا حتي قبل از آن نمي توان نظري قطعي داد، از اين رو کلمه تين را که ريشه اي سامي دارد مي توان براي هر يک از گونه هاي انجير به کار برد. در هر صورت اين يک واقعيت است که تين درختي مهم در فلسطين و ساير نقاط بود و به دليل همين اهميتش بود که قرآن از آن نام برده است.
حديث
گياهان در قرآن (ترنجبين)
از جمله کساني که به اميد يافتن لولو و مرجان به اعماق اين درياي بي کران پاي نهاده يک دانشمند مسلمان هندي است که به بررسي گياهان در قرآن کريم پرداخته است.
گياهاني که قرآن مجيد از آن ها نام برده است هم از نظر خواص و کاربرد و هم از جهت اشاره به رويدادها و وقايعي که همراه با نام اين گياهان آمده نيز از اهميت ويژه اي برخوردارند و شناخت اين گياهان براي فهم بسياري از آيات لازم است.
مقالاتي در اين زمينه تقديم حضورتان مي شود که سعي در معرفي گياهان در قرآن داريم تا قدمي براي درک بيش تر قرآن برداشته باشيم.
نام قرآني: مَنّ
نام هاي علمي: Alhagi maurorum Medic (از تيره ي نيام داران Leguminosae)؛ Tamarix mannifera Ehrenb (از تيره ي گز Tamaricaceae)
اشارات قرآني:
وَظَلَّلْنَا عَلَيكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِنْ طَيبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (بقره/57)
*************
*************
وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَي عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَينَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَينًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيهِمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِنْ طَيبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يظْلِمُونَ (اعراف/160)
*************
*************
يا بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنْجَينَاكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَوَاعَدْنَاكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى* كُلُوا مِنْ طَيبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ فَيحِلَّ عَلَيكُمْ غَضَبِي وَمَنْ يَحْلِلْ عَلَيهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى (طه/81 ــ 80)
*************
"مَنّ" در عري اگر چه به معناي «احسان» و «بخشش» است، امّا به طور کلي به معناي غذايي شيرين به کار رفته است که پس از خروج بني اسرائيل از مصر و سرگرداني آنان در بيابان سينا خداوند اين ماده ي غذايي را بر ايشان نازل کرد. علامه يوسف علي در قرآني که ترجمه کرده بيان مي کند که «منّ» صمغي شيرين بود که از درختان گز در صحراي سينا به دست مي آمد. در کتاب لغة القرآن عبد الرشيد نعماني آمده، «مَنّ» ماده اي شبيه شهد گياهي توصيف شده است که بر برگ بعضي درختان مي نشيند و صبحدم جمع آوري مي شود. تعدادي ديگر از مفسران قرآن، مانند مولانا ابوالکلام آزاد، مولانا اشرف علي ثنوي، مولانا عبد الحق حقّاني، مولانا ابوالاعلي مودودي، و مولانا عبد الماجد دريابادي، «مَنّ» را فرآورده اي گياهي توصيف کرده ولي هيچ يک از آنان نتوانسته اند منشأ اصلي و گياهي آن را شناسايي کنند. البته بعضي نوشته اند که ترنجبين فعلي همان «منّ» واقعي است.
ابوريحان محمد بن احمد بيروني (362 ــ 440 ھ) اولين فردي بود که ثابت کرد ترنجبيني که از گياهي به نام «الحاج» به دست مي آيد همان مَنّ قرآن است. او نيز بيان کرد حشرات بسيار کوچکي که روي بعضي از اين درختان زندگي مي کنند مولّد ترنجبين مي باشند. کلمه ي «ترنجبين» معرّب کلمه فارسي «ترانگبين» است. (تر يعني تازه و انگبين به معناي عسل است).
سال ها پس از بيروني در مورد شناخت گياهان و فرآورده هاي گياهي مشرق زمين پيشرفتي حاصل نشد. در سال 1237 /1822 ي.ل. بورکهات (J.L.Burckhard) نويسنده ي کتاب معروف سفرنامه ي سوريه و سرزمين مقدس نقل کرد روي بعضي درختان در سرزمين فلسطين و شام حشراتي به سر مي برند که صمغي شيرين توليد مي کنند. بورکهات، که در مصر مشهور به شيخ برکات بود نقل مي کند که اين حشرات تنه ي درخت ميزبان را نيش مي زنند و در گرماي شديد روزهاي آفتابي اين درخت مايعي تراوش مي کند که در شب هاي سرد به صورت صمغ منعقد مي شود. پس از چاپ کتاب بورکهات، ديري نپاييد که دو گياه شناس معروف به نام ايرنبرگ (Ehrenberg) و همپريش (Hemprich) گزارش تحيقات خود را در سال 1829 چاپ کردند و حشره اي را که مَنّ توليد مي کند کوکوس مَنيپاروس (Coccus manniparus) نام گذاشتند. آنان مَنّي را که اين حشره از درختان سينا توليد مي کرد مشاهده کردند و نام اين درختان را گز گذاشتند. از اين رو در نيمه قرن نوزدهم به خوبي روشن شد که درختان صحراي سينا ماده اي قندي ترشح مي کنند. بعدها، روايت کردند که مردمان اطراف صحراي سينا منّ را از درختان جمع آوري و از آن در خوراک هاي شيرين استفاده مي کردند. در حقيقت براي بعضي از قبايل اين ناحيه اين شيره ي گياهي تنها منبع شيرين بود.
بر اساس تحقيقات علمي که تا کنون انجام شده، مي توان گفت که مّني که در قرآن آمده از دو گونه مختلف گياه به دست مي آمده است. يکي گياهي به نام «الحاج» يا
«عاقول» (خارشتر) به نام علمي «الحاجي موروروم» که بوته اي خاردار و خوراک مناسبي براي شتر است و از اين رو «شوک الجمل» و يا در فارسي «خارشتر» نام دارد. طول اين بوته معمولاً کم تر از يک متر است اما ريشه هاي بسيار بلند دارد که گاهي تا عمق بين 5 تا 7 متر در زمين فرو مي رود. علاوه بر صحراي سينا و سوريه و ديگر کشورهاي عربي اين گياه در ايران و هند و پاکستان نيز ديده مي شود و بيش تر در شوره زار مي رويد. ايران امروزه منبع اصلي منّ است که محصول آن ترنجبين ناميده مي شود.
علاوه بر بوته "الحاج" که در زمان حضرت موسي گياهي بسيار معمولي در صحراي سينا بود، گياه ديگري در آن ناحيه مي روييد به نام گزانگبين که از آن منّ به دست مي آمد. اين گياه معمولاً در سوريه، فلسطين، عراق و ايران مي رويد.
منّي که از خارشتر و گزانگبين به دست مي آيد به ترتيب ترنجبين و کزنجبين نام دارد و هنوز در بسياري از نقاط جهان کالايي تجاري شمرده مي شود.
طعام بني اسرائيل
ابرها را سايبان آنان قرار داد تا از آفتاب سوزان در امان باشند. لازم است متذکر شويم که «الحاج» يا خارشتر بوته اي کوچک است و نمي تواند بر آدمي سايه افکند. گزانگبين نيز درختي است کوچک با برگ هايي ريز و فشرده که مناسب اين منظور نيست. از اين رو اگر چه اين درختان در نواحي سينا بسيار زياد بود اما سايباني مناسب براي بني اسرائيل در دوران سرگرداني شان نبود. اگر چه اين درختان به طور اعمّ و خارشتر به طور اخصّ، پناهگاه مناسبي بود براي توليد و پروش پرندگان يعني سلوي (بلدرچين) که بني اسرائيل به سادگي به آن دسترسي داشتند.
قرآن و اسرار آفرينش
ولي ــ با اعتراف به اين مطلب ــ گاهي قرآن در ضمن رهبري بشر به مبدأ و معاد، يا در ميان سخن از قدرت بي پايان خدا، پرده از روي اسراري برداشته است که قبل از تحول اخير علمي، هيچ کس از آن آگاه نبود و اسراري از جهان آفرينش را در خود منعکس کرده است که نمي توان آن را معلول تصادف و يا نتيجه اطلاعات زمان دانست؛ زيرا نمي توان اطلاعات وسيع و گسترده پيامبر درس نخوانده را از عالم خلقت ــ که فقط دانشمندان عصر حاضر در پرتو آلات و ابزار علمي بر آن ها دست يافته اند ــ معلول تصادف دانست و گفت اين حقايق علمي بي اختيار بر زبان گوينده قرآن جاري شده است، هم چنان که نمي توان آن را اثر اطلاعات زمان دانست؛ چون در زمان نزول قرآن از اين علوم و اطلاعات اثري نبود؛ بلکه چاره اي جز اين نيست که بگوييم آفريننده جهان همه اين اطلاعات را در اختيار او نهاده و از اين طريق، برگي زرين بر برگ هاي پر افتخار قرآن و تاريخ پيامبر اکرم افزوده است.
خلقت انسان در قرآن
خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ (علق/2)
*************
*************
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ* ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ... (مومنون/12 تا 14)
*************
*************
يا أَيهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ (حج/5)
*************
توضيح و تفسير
لغت «نطفه» خلاصه اي از کليه صفات طبيعي موجودات، و ذکر آن جامع ترين کلمه اي است که براي معرفي موجود زنده مي توان به کار برد.
جمله «قَرار مَکيِن» بليغ ترين تعريفي است که براي محل مناسب پرورش تخم و نطفه، در جميع موجودات نطفه دار، اعم ار تخم گذار و بچه زا، مي توان ذکر نمود. چنان که کلمه نطفه به صورت «نکره» در آيه ذکر شده و شامل نطفه تمام جانداران مي باشد، براي حيوانات بچه زا «قرار مکين» رَحِم و براي تخم زا مناسب ترين محلي است که تخم را در آن قرار مي دهند.
اغلب مفسران «علق» را خون بسته دانسته اند و چنين مي گويند که : پروردگار، انسان را از خون بسته خلق نمود، اين تعبير از نظر علمي مويد و استوار نيست؛ زيرا هيچ حيوان و انساني را سراغ نداريم که از خون آن هم از خون بسته به وجود آمده باشد.
معني «علق » با توجه به ريشه لغوي و مشتقات آن، بستگي و پيوستگي به چيزي يا چيزهايي است که آيه ناظر به آن است. انسان ابتدا از گل آن هم از چکيده، سپس از نطفه، پس از آن از علق يعني چيزي که از پيوستگي سه دوران گل و نطفه و علق است به وجود آمد، نه اين که پيوسته به معناي خون بسته باشد.
پس از اين ملاحظات، تعبيري که براي کلمه علق مي توان کرد مجموعه اي از بستگي ها و ارتباطات است که با قرار گرفتن در رحم، به وجود مي آيد و اين معني منافات با اصل موضوع که علق يعني کرم کوچک ذره بيني است ندارد. تشکيل اين کرم کوچک بسته، به چند دوران گل، نطفه و علقه است.
1.نا گفته نماند که: اگر مفسراني چون علامه طباطبائي در تفسير خلقت انسان، از «علق» به خون بسته شده تعبير کرده اند؛ منظورشان خلقت اوليّه نيست؛ بلکه منظور اين است که خلقت انسان ابتدا از مني و نطفه که بر گرفته از اسپرم زوج و تخمک زوجه مي باشد آغاز شده و سپس تبديل به علقه مي شود. پس منظور آيات اين نيست که انسان از همان آغاز با «علقه» خلق شد؛ بلکه منظور اين است که پس از آن که نطفه تبديل به علقه شد، علقه تبديل به مضغه و سپس به موجود زنده اي به نام بشر تبديل مي شود. به عبارت ديگر «علقه» يکي از حالات و مراحل خلقت است نه ريشه آن به عنوان مثال اگر کسي در پاسخ اين سؤال که: خشت از چه چيزي درست شده؟ بگويد: از گِل نمي توان ايراد گرفت که خشت از خاک و آب درست شده است. چرا که گِل مرحله اي است از مراحل وجودي آن.
نظريه دانشمندان
مثال سوم:
در آيه:
*************
فَمَنْ يرِدِ اللَّهُ أَنْ يهْدِيهُ يشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ (انعام/125)
*************
و هر کس را که بخواهد در بيراهه فرو گذارد، سينه اش را تنگ و فشرده مي سازد چونان کسي که به آسمانه بالا مي رود.
در گذشته، رابطه تنگي و فشار سينه با فراز رفتن به سوي آسمان معلوم نبود و چه بسا ترس را از وجوه شباهت مي دانستند تا اين که در پرتو دانش تجربي، معلوم شد هر چه انسان يا هر جسم از سطح زمين بالا روند فشار وارد بر آن ها رو به افزايش مي گذارد.
در اين هنگام وجه شباهت روشن مي شود و مي توان از آيه نتيجه گرفت: صعود از سطح زمين باعث فشار بر جسم (سينه انسان) مي شود.
مثال چهارم:
در آيه:
*************
كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيرَهَا لِيذُوقُوا الْعَذَابَ... (نساء/56)
*************
ذيل اين آيه پرسش هايي مطرح است که دانش جديد پاسخ گوي آن هاست؛ مثلاً چرا پس از سوختگي پوست، گوش هاي بدن را نمي سوزانند؟ و چرا اگر بناست پوست جديدي بر بدن رويانده شود همان پوست هاي پيشين را نمي آورند؟ پزشکي نوين مي گويد:
«عصب هاي انتقال دهنده حرارت، تمرکزشان در پوست است و قوه لامسه انسان در پوست او است نه در گوشت و ساير اعضا، وقتي پوست سوخته شد اين عصب ها از بين مي روند و ديگر حرارت و برودت را منتقل نمي کنند.» در اين جا شايد گفته شود برداشت جديدي غير از همان برداشت هاي روشن آيه به دست نياورديم، ولي با اين حال روشن است که وقتي مي گوييم، تغيير پوست و تبديل آن، جهت چشيدن عذاب است، اين برداشت با توجه به علم جديد براي ما مطلبي وجداني و يقيني است نه تعبدي صرف. علاوه بر اين مي توان استفاده کرد:
«عصب هاي انتقال دهنده حرارت و عذاب در پوست بدن متمرکز است» و مقدمه خارجي را بر اساس آن تنظيم کرد.
لازم به ياد آوري است که:
توجه به علوم جديد همواره براي ما برداشت جديدي را به ارمغان نمي آورد، ولي سبب مي شود برداشتي را که پيش تر از قرآن داشتيم و آن را تعبّداً قبول مي کرديم، در پرتو دستاوردهاي علمي با بينش و ادراک بهتري به آن برسيم.
برداشت هاي علمي و اشاره به علوم روز و ياد آوردن الفاظي که به نحو کليدي دانشمندان را به قرآن و علوم مطرح شده در آن رهنمون سازد، مي تواند کمک شاياني به تبيين معجزه بودن قرآن در عصر حاضر داشته باشد. و دانشمندان به تدبر و تفکر درآيات قرآن وادارد و نشان دهد که قرآن نه تنها در عصر جاهلي، بلکه در تمام عصرها، معجزه اي جاويد است.
----------------------------
منابع :
1.تفسير نمونه (کليه جلدها)
2.پژوهش در اعجاز علمي قرآن ــ دکترمحمد علي رضايي اصفهاني ــ انتشارات کتاب مبين
3.قرآن و پديده هاي طبيعت از ديد دانش امروزــ يحيي نظيري ــ انتشارات سحاب کتاب
4.قرآن و اسرار آفرينش ــ استاد جعفر سبحاني ــ انتشارات توحيد
5.قرآن
6.تفسير الميزان(کليه جلدها)
7.تفسير الجواهرــ طنطاوي
8.سايت هاي اينترنتي مختلف
9.زنده جاويد و اعجاز قرآن ــ مهندس محمد علي سادات
10.قرآن و آخرين پديده هاي علمي ــ مهندس جعفر رضايي فر
11.القرآن الکريم و العلم الحديث ــ دکتر منصور محمد حسب النبي
12.القرآن والعلم ــ احمد محمد سليمان
13.نرم افزار نورالطريق- شرکت همراه نرم افزار نوين88522732
14.التمهيد
15.روضة الکافي ــ علامه مجلسي
16.دانستني هاي جهان علم
17.مجله دانشمند ــ مقاله اي از دکتر محمد رضايي
18.اسلام شناسي ــ دکتر علي شريعتي
19.قرآن و طبيعت- دکتر عبدالکريم بي آزار شيرازي
20.اولين دانشگاه و آخرين پيامبرــ شهيد دکتر پاک نژاد
21.جهان آفرين ــ حسين نوري همداني
22.شگفتي هاي آفرينش ــ حسين نوري همداني
23.شگفتي هاي آفرينش ــ نجفعلي ميرزايي
24.مجله دانشمند ــ شماره هاي مختلف
25.مغز متفکر شيعه مرکز اطلاعات اسلامي استراسبورگ-ذبيح الله منصوري
26.مجموعه آثار شهيد مر تضي مطهري
27.عشق و پرستش يا ترموديناميک انسان ــ عبدالله متقي
28.قانون بزرگ ــ موريس مترلينک ــ فرامز برزگر
29.مرز هاي دانش ــ ايزاک آسيموف ــ دکتر غلامرضا افشار نادري
30.تاريخچه زمان ــ استيوهاوکينينگ ــ علي افشار نادري
31.جهان در سراشيبي سقوط ــ جري ديفيليکن تري هوارد- محمود بهزاد
32.تشعشع و حيات ــ تارک.ج. هال ــ هوشنگ محمدي و سيمين مهدي زاده
33.حيات در آسمان ها ــ ريجارد.اس.يانگ ــ محمود بهزاد و حميد غروي
34.سرانجام جهان ــ محمود خاکي
35.ستارگان، زمين و زندگي ــ دکتر علي محمدي ــ دفتر نشر فرهنگ اسلامي
36.نيروي جاذبه (عامل مؤثر پايداري کائنات)ــ محمد علي بهرامي
37.التمهيد ــ بخش اعجاز علمي قرآن
38.اعجاز عددي قرآن ــ عبدالرزاق نوفل
39.تفسير البيان
40.شناخت اسلام ــ دکتر علي شريعتي
41.تفسير برهان
42.مجمع البيان
43.تتبع ــ عبدالرزاق نوفل
44.نطفه شناسي لنگمن ــ تي دابليو سدلر
45.علوم قرآني ــ محمد هادي معرفت
46.علوم قرآني ــ محمد ميرويس غيائي
47.القرآن والعلم الحديث ــ عبدالرزاق نوفل
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پناهی ، حسین /فیض آبادی،حمیده ، بيولوژي در قرآن- ش10 ، انتشارات فیض دانش ،1389
/ج