پایان دوره حکومت مصدق : علل شکست نهضت ملي

پس از فروپاشي ديکتاتوري رضاخان در شهريور 1320 ملتي که قريب به دو دهه سيرنيزه استبداد پيکرش را شرحه شرحه کرده و نفسش را در سينه حبس کرده بود يکباره فغان و فرياد برآورد و از مرارتهاي «شب تار» عقده گشايي ها کرد مطبوعات متعدد طبع و منتشر شد و بسياري از ناگفته ها و ناشنيده هاي دوران خفقان نقل محافل گرديد وجود شاه جوان
دوشنبه، 3 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پایان دوره حکومت مصدق : علل شکست نهضت ملي

پایان دوره حکومت مصدق : علل شکست نهضت ملي
پایان دوره حکومت مصدق : علل شکست نهضت ملي


 

نویسنده: منصور مهدوی




 
پس از فروپاشي ديکتاتوري رضاخان در شهريور 1320 ملتي که قريب به دو دهه سيرنيزه استبداد پيکرش را شرحه شرحه کرده و نفسش را در سينه حبس کرده بود يکباره فغان و فرياد برآورد و از مرارتهاي «شب تار» عقده گشايي ها کرد مطبوعات متعدد طبع و منتشر شد و بسياري از ناگفته ها و ناشنيده هاي دوران خفقان نقل محافل گرديد وجود شاه جوان و کم تجربه نيز عرصه را براي خودنمايي هر چه بيشتر مردم مهيا مي کرد و اگرچه به قدرت رسيدن بهره هايي چون فروغي که از همان ابتداي کار با نيرنگ فرصت هر گونه قيامي را از مردم گرفته و نيز حضور تجاوزکارانه قواي انگليس و روسيه و پس از آن دخالتهاي بي حد وحصر آنها در امور داخلي کشورمان همچون بادي ناموافق عرصه را بر مردم تنگ کرده بود لکن مردم مسلمان ايران در مواقع مختلف با حضور در صحنه بيداري و حيات مجدد خود را اثبات مي نمود. ظهور نهضت ملي معلول اين شرايط و فضا بود.
پس از طرح موضوع قرارداد الحاقي که ميراث استبداد بود مبارزاتي که از مدتي قبل به عناوين مختلف صورت مي گرفت در مسيري مشخص و هدفمند جريان يافت. اين روند با رهبري آيت الله کاشاني و تأييد مراجع عظام ابعاد گسترده اي به خود گرفت و شتابي مضاعف يافت. حضور قدرتمندانه اقليت جبهه ملي در مجلس، کانون مبارزات را در درون حاکميت رونق بخشيد و پس از عملکرد انقلابي فدائيان اسلام در ترور رزم آرا به عنوان آخرين تير ترکش استعمار، نفت ملي شد و مبارزات ملت ايران به ثمر نشست. به قدرت رسيدن دکتر مصدق يکي از تبعات مهم پيروزي نهضت ملي بود و اميد مي رفت با روي کارآمدن او به عنوان نخست وزير برخاسته از نهضت ملي، فصل نويني از تاريخ کشورمان آغاز شود لکن عملکرد 28 ماهه حکومت او به گونه اي بود که سرانجام تمام زحمات و دستاوردهاي نهضت ملي برباد رفت. از سوي ديگر يکي از مهمترين مسائل دوران حکومت دکتر مصدق اين است که چرا ملتي که در سي ام تير با فدا کردن عزيزترين فرزندانش دکتر مصدق را به قدرت برگرداند سيزده ماه بعد در 28 مرداد حاضر به حمايت از او نشد و حتي برخي گروههاي مردمي به طور خوجوش تظاهراتهايي را به راه انداختند که در جهت کمک به کودتا از آنها بهره برداري شد.
لذا تحليل علل واقعي شکست نهضت از آن جهت که بررسي آن مبحث موجب هوشياري و عبرت گيري معاصرين و آيندگان خواهد شد. بسيار مهم و حساس مي نمايد.
بايد گفت که علل متعددي موجب زوال نهضت ملي گرديد با اين همه اهم موارد آن اشاره مي شود؛

خيانت
 

نامزدهاي جبهه ملي به برکت عمل شجاعانه سيد حسين امامي در ترور عبدالحسين هژير وزير دربار وقت و به دنبال آن لغو انتخابات وارد مجلس شانزدهم شدند. پس از آن در دوره نخست وزيري رمز آرا سران جبهه ملي با رهبران فدائيان اسلام هم پيمان شدند و قرار شد سپهبد رمز آرا که آمده بود تا با قدرت هر چه تمامتر نهضت ملي را سرکوب کند توسط فدائيان اسلام از ميان برداشته شود و چون به وضوح متصور بود که پس از هلاکت رمز آرا پيروزي نهضت قريب الوقوع خواهد بود سران جبهه ملي تعهداتي را به نواب صفوي سپردند که مهمترين شان اجراي احکام اسلام به برکت پيروزي نهضت ملي که فدائيان اسلام عمده ترين سهم را در آن داشتند بود. لکن دکتر مصدق در اولين اقدام خود دستور سرکوبي فدائيان اسلام را صادر کرد و شهيد نواب صفوي و جمع کثيري ازاعضاي سازمان فدائيان اسلام دستگير و زنداني شدند. به طوري که رهبر فدائيان اسلام 20 ماه از حکومت 28 ماهه دکتر مصدق را در زندان سپري کرد.
پس از 30 تير و در حالي که به اعتراف دوست و دشمن آيت الله کاشاني رهبري بلامنازع اين قيام ملي را در برگرداندن دکتر مصدق به کرسي صدارت بر عهده داشت، دکتر مصدق با اعمال مشي تفکيک دين از سياست رهبر نهضت ملي را از دخالت و اظهار نظر درامورمنع کرد. اين روند از 6 مرداد 1331، يک هفته پس از قيام سي ام تير آغاز شد و روز به روز محدوديتهاي بيشتري در خصوص آيت الله کاشاني اعمال گرديد تا جايي که در مطبوعات بي شرمانه به او توهين مي کردند و دستجات اراذل و اوباش دولتي منزلش را مورد حمله قرار مي دادند. از سوي ديگر بر سر خونخواهي شهداي قيام ملي نخست وزير دکتر بقايي را شديداً مورد حمله قرار داده توبيخ نمود پس از دکتر بقايي، حائري زاده و مکي نيز در برهه اي ديگر و به نام تمديد اختيارات از مشي مستبدانه دکتر مصدق به تنگ آمده و زبان به اعتراض گشودند اين دو نيز تدريجاً و به طور کامل از سوي دکتر مصدق طرد شدند. اين روند در نامه تاريخي نهرو نخست وزير هند به دکتر مصدق به راحت تشريح شده است.
دکتر مصدق از اين منظر شباهت بي مانندي با رضاخان دارد. رضاخان نيز پس از جلوس بر تخت سلطنت بسياري از مخالفان ازجمله آيت الله مدرس و آيت الله حاج آقا نورالله را به شهادت رساند و سران عشاير و سرشناسان مناطق مختلف کشور را نيز قتل عام کرد. ياران خود را نيز معدوم ساخت. عبدالحسين تيمورتاش وزير دربار که نقش عمده اي در به قدرت رسيدن رضاخان برعهده داشت و آنقدر مورد اعتماد رضاشاه بود که امور سياسي کشور حتي انتخاب رئيس الوزراء به او واگذار شده بود و يا نصرت الدوله و سردار اسعد بختياري که از جمله مهمترين ستونهاي حکومت رضاخان بودند همگي بدست شاه سفاک به قتل رسيدند. اين شيوه چنان شايع شده بود که وقتي شاه با چند نگاه غضب آلود به علي اکبر خان داور وزير عدليه نگريست. داور از ترس آنکه مبادا به سرنوشت شوم وذلت بار ساير همقطارانش دچار شود پيش دستي نموده و خودکشي کرد بدين سان هنگامي که قواي روس و انگليس به کشور هجوم آوردند کسي نمانده بود که به حمايت از رضاخان برخيزد و مردم را جهت مقابله با متجاوزان بسيج کند رضاخان مانده بود و يک جوق سرباز که فقط چند ساعت توانستند مقاومت کنند و اندک بعد شيرازه ارتش از هم پاشيد. دکتر مصدق نيز فدائيان اسلام و آيت الله کاشاني را که عمده ترين نقش را در به قدرت رسيدن او در دوره اول و دوم زمامداري اش بر عهده داشتند را سرکوب نموده و کنار زد همرزماني چون مکي، دکتر بقايي و حائري زاده را که بنيانگذاران جبهه ملي محسوب مي شدند و سهم قابل ملاحظه اي در شکل گيري نهضت ملي داشتند را نيز طرد نمود. دکتر مصدق ماند و خانه نخست وزيري اش که با يک يورش دژخيمان سقوط کرد.

اختيارات و انحلال مجلس
 

دکتر مصدق تنها نخست وزيري بود که در سلسله پهلوي، وزارت دفاع را شخصاً به عهده گرفت و اين امر مي توانست در تقويت ارکان حکومت او نقش مؤثري را ايفا کند. از ديگر سو دکتر مصدق سابقاً هنگام تصدي وزارت ماليه واليگري آذربايجان و رهبري فراکسيون وطن که ادوار مسئووليتي او بودند اختيارات فوق العاده دريافت کرده بود و چون ذاتاً حرکت بر مدار قانون را بر نمي تابيد با علم باينکه اختيارات قانونگذاري مغايرت مسلم با قانون اساسي دارد به طوري که خود در مجالس ششم، چهاردهم و شانزدهم با متقاضيان اختيارات به شدت برخورد کرده بود در مرداد 1331 از مجلس اختيارات بسيار وسيعي را به صورت شش ماه دريافت نمود. در دي ماه همان سال در حالي که هنوز يک ماه تا پايان مهلت اختيارات باقيمانده بود از فضاي خاصي که در آن روزها ايجاد شده بود استفاده کرد و تقاضاي تمديد اختيارات به مدت يک سال را مطرح نمود. طرح موضوع تمديد اختيارات تشنجات فوق العاده اي را به بار آورد و با وجود مخالف مستدل و منطقي سران نهضت ملي، دکتر مصدق بالاخره حرف خود را به کرسي قدرت نشاند و اختيارات به مدت يکسال تمديد گرديد و از همين جا کمر نهضت ملي شکست. اختلافات تشديد شد، نيروها تجزيه گرديد و زمينه رأي درهم شکستن نهضت فراهم آمد. 15 تيرماه 1332 يکي از نمايندگان نخست وزير و دو تن از وزراي کابينه را استيضاح نمود و در حالي که مجلس 23 تير را به عنوان روز پاسخگويي دولت به استيضاح تعيين کرد. لکن دکتر مصدق که از سست شدن پايه هاي اعتبار خود مطلع بود کمر به انحلال مجلس بست. پس از مطرح شدن بحث انحلال آيت الله کاشاني و ديگران به شدت با آن مخالفت کردند، دکتر شايگان، دکترسنجابي، دکتر صديقي، خليل ملکي که همگي از نزديکان و مشاوران نخست وزير بودند نيز با اين اقدام مخالفت کردند. استدلال سياسي و معقول مخالفان انحلال اين بود که «مجلس سنگر ملت است» با کمک همين مجلس مبارزات نهضت ملي آغاز شد و تداوم يافت در برهه سي ام تير هم نمايندگان با استفاده از سنگر مجلس نقش مؤثري در تقويت قيام ملي ايفا کردند لذا اگر مجلس منحل گردد ملت در برابر دشمنان نهضت به شدت آسيب پذير خواهد بود ضمن آنکه در دوره فترت شاه قدرت عزل نخست وزير را خواهد داشت.
با اين اوصاف و با وجود آنکه دکتر مصدق در نامه 26 مهر 1328 خطاب به عبدالحسين هژير وزير دربار وقت صريحاً نوشته بود «اعليحضرت همايون شاهنشاهي ... در اين دوره فترت که انتخاب نخست وزير محتاج تمايل مجلس نيست دولتي روي کار بياورند ... که به اصلاحات اساسي قادر باشد.» (469) که نشان مي داد خود او نيز مي داند که در هنگام فترت به طور سنتي شاه نخست وزيران را عزل و نصب مي کند لکن از روي غرور مي گفت: «شاه جرأت اين کار را ندارد» و به طوري که در اسناد محرمانه کودتا درج شده بود شاه چند روز قبل از همه پرسي خطاب به سرهنگ شوارتزکف اعلام کرد که «اگر دکتر مصدق مجلس را منحل کند آنگاه خود او بر طبق قانون اساسي براي برکناري دکتر مصدق و آوردن نخست وزير مورد نظر خود اختيارات کامل خواهد داشت.» که چنين نيز شد.
نکته مهم آن است که دکتر مصدق عناوين متعددي را در خود جمع کرده بود او نخست وزير بود و رئيس قوه مجريه، اختيارات وزارت دفاع را نيز به همت خروش مردم در قيام سي تير اخذ کرد به موجب اختيارات وسيع قوه مقننه و قضائيه را نيز اشغال کرده بود و خصوصاً پس از انحلال مجلس او خود به تمامه مظهر اين قوا محسوب مي شد در واقع دکتر مصدق سمتي را براي کسي باقي نگذاشته بود که بتواند به نام ملت در مقابل کودتا بايستد، قدرتها و مناصب کشور دراختيار او بود. دکتر مصدق از اين منظر شباهت بي مانندي با آدولف هيتلر ديکاتور آلماني در دو دهه سي و چهل قرن بيستم ميلادي دارد. هيتلر نيز در 24 مارس 1993 «قانون کسب اختيارات فوق العاده» را به تصويب مجلس رساند. مطابق اين قانون با لحاظ وضعيت استثنايي کشور و براي مدت چهار سال به هيتلر اختيارات فوق العاده اي اعطا شد. اما امتيازات مربوط به اين قانون به صورت دو فاکتور ادامه يافت و تا پايان عمر رژيم رايش سوم برقرار ماند و هيتلر برمبناي اين اختيارات دوازده سال حکومت کرد. (470) وي مجلس رايشتاک را نيز منحل نمود.

هم پيماني با حزب توده
 

دکتر مصدق از ابتداي دوره دوم حکومتش تمايلات خود را نسبت به حزب توده آشکار ساخت و پس از طي يک روند تدريجي سرانجام با حزب توده متحد شد. عملکرد حزب توده پس از اتحاد با دولت نماد مسلم و مبرز توهين و تعدي به دين، و نمادهاي ديني بود. اين اقدام حزب ملحد توده با همراهي و بعضاً سکوت رضايت آميز دولت توأم بود. اين امر موجب جدايي روحانيت و متدينان از دولت گرديد.
سياست دولت دکتر مصدق در حمايت از حزب توده موجبات ترس و وحشت ملت مسلمان ايران را از قدرت گيري و تسلط ايران حزب بر کشور به دنبال داشت.خصوصاً به راه افتادن تشکيلات عظيم و منظم توده در سالگرد قيام ملي نشان داد که اين حزب آنقدر گستره تشکيلاتي دارد که مي تواند دولت و طرفدارانش را ببلعد. اهميت نفرت مردم مسلمان ايران از حزب توده به حدي بود که در روزهاي کودتا بالاخص 27 مرداد کودتاگران حملاتي را با نام حزب توده به روحانيت و اقشار مختلف مردم ترتيب دادند تا آنان را به اقدام عليه دولت برانگيزانند. به طوري که در 28 مرداد گروههايي از مردم به طور خودجوش و براي مقابله با تسلط توده به صحنه آمدند.

دولت غيرملي
 

هر انقلاب يا نهضتي به واسطه کارگزاران صالح پايه هاي خود را در ميان جامعه مستحکم مي کند و به آرمانهاي خود جامه عمل مي پوشاند. رهبران يک نهضت يا انقلاب موظفند که در اولين اقدام خودساختارحکومتي را از حضور عمال وضعيت سابق پاکسازي نموده و با سپردن مناصب جامعه به مبارزين، مقدمات حرکت مستقيم و هدفمند خويش را فراهم آورند. لکن دکتر مصدق به اين امور عنايتي نداشت او حتي به گفته هاي خود در مجلس چهاردهم و شانزدهم در خصوص اهميت سپردن امور به افراد صالح و جوان وقعي ننهاد. دولت او مملو از جاسوسان و عمال نشاندار انگليس و کارگزاران دولتهاي ظالم و خائن پيش از پيروزي نهضت بود. دکتر مصدق به استفاده وسيع و اساسي از نيروهاي مؤمن به نهضت ملي در ارکان حکومتي اعتقادي نداشت و با وجود پشتوانه عظيم مردمي که مي توانست ياريگر نخست وزير در هر اقدام اصلاحي و مردمي باشد او براي اصلاح ساختار قدرت در جامعه تلاش نکرد و براي ايجاد تغيير در موازنه هاي قدرت حاکم بر جامعه ايران که مهمترين سد پيش روي آرمانهاي ملت محسوب مي شدند گامي بر نداشت. اين سياست محافظه کارانه موجب شد تا عمال استبداد و استعمار که در پي مرگ سپهبد رزم آرا ازروي جبن و ترس، در مقابل ملت ايران تسليم شده بودند به سازماندهي نيروهاي خود بپردازند و سرانجام در دو برهه تيرماه 1331 و مرداد 1332 براي کنار زدن او و شکست نهضت ملي يورش آورد.

يأس مردم
 

پيروزي نهضت ملي حاصل مبارزه و خواست ملت مسلمان ايران بود. لذا مردم فهيم و رشيد ايران پس از پيروزي نهضت با حضور گسترده خود در صحنه هاي مختلف، دولت را در به انجام رساندن خلع يد، کار شوراي امنيت، تعطيل کنسولگريهاي انگليس و ... ياري کردند و مهمتر از همه با قيام فداکارانه و خونين خود حماسه سي ام تير را آفريدند. حماسه اي که نمادي از ابهت و حيات عزتمند ملت بزرگ ايران در دوران ذلت بار پهلوي بود حاصل قيام سي تيرعقب راندن دربار به عنوان مظهر استبداد و مجمع خيانتکاران و دولت انگليس به عنوان بت استعمار و از سوي ديگر به قدرت رسانيدن دکتر مصدق بود. ملت ايثارگر ايران با فداکردن فرزندان برومندش، عزم جدي خود را براي پيمودن طريق استقلال و حاکميت عمومي جهت رسيدن بهآرمانهاي ملي نشان داد و اگرچه جانبازي و فداکاري ملت ايران هدفي بسيار والاتر از نخست وزير شدن دکتر مصدق داشت لکن مردم او را به عنوان کسي شناختند که در آن برهه مي توانست به آرمانهاي ملت جامه عمل بپوشاند لذا پس از آنکه دکتر مصدق به برکت مبارزه خونين ملت بر کرسي صدارت تکيه زد بديهي بود که از او بخواهد تا به خونخواهي فرزندان ملت ايران قيام کند و قاتلين سي تير را به دار مجازات بياويزد. لکن دکتر مصدق که پيوندهاي عميقي با هيئت حاکمه داشت به اين خواست ملي اعتنا نکرد. حتي قوام و ساير مسببين سي تير را تحت حمايت خود قرار داد. دکتر مصدق به اين هم اکتفا نکرد و مردم داغدار را با قانون امنيت اجتماعي زير شديدترين فشارها قرار داد و حتي زمانيکه آنها براي تکريم نماينده محبوبشان گامي برداشته بودند آنان را به قتل عام تهديد کرد مردم فهيم ايران با ديدن چنين عملکردهايي در خصوص اعتماد نسبت به نخست وزير متأمل شده و در اين رابطه تجديد نظر نمودند لذا مهمترين علت عدم تحرک مردم در 28 مرداد اين مطلب بود که از نظر مردم ديگر دکتر مصدق صلاحيت حکومت به نام ملت را نداشت. (471)

تمايل به کناره گيري
 

سياستهاي دکتر مصدق براي شکستن بن بست تحريم تحميلي انگليس راه گشا نبود و عدم گرايش دولت به بلوک شرق براي فروش نفت و شکستن تحريمها و يا حداقل امتيازگيري از بلوک غرب، کشور را در زنان مورد نظر انگليس قرار داده بود لذا با وجود ملي شدن نفت، دخلي از اين راه عايد ملت نگرديد. فشار کمرشکن اقتصادي و ناکارآمدي سياستهاي دولت دست به دست هم داده و دکتر مصدق را به اين نتيجه رساند که براي جلوگيري از شکست حتمي بهتر آن است که به شکلي مظلومانه و در عين حال قهرمانانه کرسي صدارت را ترک کند تا ضمن برجا ماندن نامي نيک اين اقدام سرپوشي باشد بر تمام نارسائيها و ناروائيهاي دولت.
شاهد غير قابل انکار بر اين مدعا رخوت و رکود او از خرداد 1332 همزمان با اوجگيري شايعات کودتا تا زمان اجراي عمليات کودتا و بي تفاوتي او نسبت به هشدارهاي مکرر دلسوزان و در نهايت سکوت تأمل برانگيز او در روزهاي کودتا و حتي واگذاري عالمانه شهرباني و فرمانداري نظامي به کودتاگران و خلع سلاح خود در 28 مرداد بود که نشان مي داد دکتر مصدق با علم به جريان کودتا درصدد بهره برداري از آن جهت رسيدن به اغراض ضد ملي خويش است.

توطئه بيگانگان
 

نفس وجود نهضت ملي براي دولت استعمار انگليس غيرقابل تحمل بود. لذا از ابتداي شکل گيري اين نهضت مردمي به انحاء مختلف با آن مقابله شد و عمال استعمارگر با بکارگيري امکانات گسترده سعي کردند نهضت را در مراحل اوليه با شکست مواجه سازند ولي هوشياري مردم و رهبران نهضت سبب تداوم آن گشت. پس از ملي شدن نفت روند مخالفت و مقابله جدي ومستقيم دولت انگليس با خواست ملت ايران علني تر شد. انگليس و آمريکا سعي کردند نهضت را از اهدافش دور سازند مدتها اين دو کشور استعمارگر بر سر راه تحقق خواست ملت ايران مانع تراشي کردند و سرانجام پس از روي کار آمدن دولت جمهوري خواه آيزنهاور در آمريکا و حزب محافظه کار به رهبري چرچيل در انگليس و تفاهم اين دو دولت در خصوص استفاده از قوه قهريه عليه نهضت ملي، مقدمات انجام عمليات کودتا فراهم و به مرحله اجرا درآمد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي‌نوشت‌ها:
 

469- ر.ک. بخش دوم، فصل هفتم، قسمت «تولد جبهه ملي در تحصن دربار» در همين کتاب.
470- گوبلز، راجز مانول و هايتريش فرنکل، مهدي شهشهاني، انتشارات اميرکبير، چاپ دوم 1366، ص 247.
471- برخي مورخان چشم خود را بر واقعيات فرو بسته و ملت ايران را مهمترين مقصر شکست نهضت ملي قلمداد کرده و توسن تجاهل را تا بدانجا رانده اند که به خاطر گناه نکرده بيشرمانه به ملت رشيد ايران توهين مي کنند. اينان همان کوته نظراني هستند که به خاطر دستمالي قيصريه را به آتش مي کشند و براي تجليل و تطهير دکتر مصدق، مردم فداکار و مظلوم ايران را مورد توهين قرار مي دهند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

منبع:
مهدوی،منصور،نیمه پنهان(22)دکترمصدق،انتشارات کیهان،1387




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.